یک گلوله تانک در نزدیکی اش به زمین خورد. ترکش گلوله سرش را جدا نمود. وقتی به خودم آمدم، سرش در مقابل پایم بود. ناخودآگاه سر بی تنش را بلند کردم و بوسه ای بر پیشانی خون آلودش زدم.
سید پیمان عبدمنافی- کربلای 5 بود، دشمن با هلی کوپترهای جنگی خاکریز را هدف قرار داد. با هر گلوله تانک، قسمتی از بالای خاکریز محو می شد.
در همین لحظه یکی از رزمنده ها که نوجوانی بیشتر نبود سوار سکوی مخصوص توپ شد و گلوله هایی به طرفشان شلیک کردو تعدادی از تانک های دشمن را نابود کرد. وقتی تصمیم گرفت از سکو پایین بیاید، یک گلوله تانک در نزدیکی اش به زمین خورد. ترکش گلوله سرش را جدا نمود. وقتی به خودم آمدم، سرش در مقابل پایم بود. ناخودآگاه سر بی تنش را بلند کردم و بوسه ای بر پیشانی خون آلودش زدم. بچه ها ، با دیدن این صحنه با فریاد یا حسین (ع) به پا خاستند و با همان سلاح های سبک به تانک های دشمن حمله کردند. دو ساعت بعد تمام تانک های عراقی در آتش سوختند. نام آن بسیجی نوجوان شهید علی طاهری بود .
در همین لحظه یکی از رزمنده ها که نوجوانی بیشتر نبود سوار سکوی مخصوص توپ شد و گلوله هایی به طرفشان شلیک کردو تعدادی از تانک های دشمن را نابود کرد. وقتی تصمیم گرفت از سکو پایین بیاید، یک گلوله تانک در نزدیکی اش به زمین خورد. ترکش گلوله سرش را جدا نمود. وقتی به خودم آمدم، سرش در مقابل پایم بود. ناخودآگاه سر بی تنش را بلند کردم و بوسه ای بر پیشانی خون آلودش زدم. بچه ها ، با دیدن این صحنه با فریاد یا حسین (ع) به پا خاستند و با همان سلاح های سبک به تانک های دشمن حمله کردند. دو ساعت بعد تمام تانک های عراقی در آتش سوختند. نام آن بسیجی نوجوان شهید علی طاهری بود .