وقتی حضرت امام فرمودند: «هر کسی نمیتواند برود برای جبهه پول بدهد»، ایشان نصف سرمایهاش را برای جبهه داد، درحالی که خودش هم در جبهه حضور داشت.
در باره حاجاحمد قدیریان باید گفت که در مصادیق «رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ»(1) بود.از جوانی با شهید امانی در مسائل آموزش در مسجد شیخ علی فعال بود.
بخش دیگر آموزشهای نظامی است که همان اول انقلاب احساس نیاز کرد و ما را به مسگرآباد، شرق تهران در آن بیابانها برد و به ما آموزشهای نظامی داد و کمکم مسئولین دیگر مثل آیتالله مهدوی، آقای شیبانی و شهید اسلامی را به آنجا برد و آنها هم آموزش تیراندازی دیدند. بعد در زندان اوین که دادستانی بدانجا آمد برای نیروها آموزش گذاشت و اینها را اعزام به جبهه هم میکرد.
جنگ تحمیلی که پیش آمد ما قبلاً آموزش دیده بودیم و نیروهای ما را آماده کرده بود. وقتی عراق به تهران حمله کرد، 72 نفر عازم جبهه پل ذهاب شدیم که خودش هم آمد و به ما پیوست و در آنجا حضور داشت. امکانات در جبهه نبود. اسلحه، مهمات، غذا و ماشین با خودمان بود. ایشان اینها را تأمین میکرد. در مدتی که آنجا بودیم عراق از جنوب حمله کرد. ایشان گفت: «اگر آقا اجازه بدهند جنوب هم برویم». آن موقع مقام معظم رهبری در جنوب بودند، با هم جنوب رفتیم. چند بار رفتیم استانداری که آقا آنجا مستقر بودند. یک بار برای نماز صبح رفتیم و دیدم آقا روی زمین نشسته بودند و نان خشک و یا خرمای خشکی روی زانویشان بود و میخوردند. بلند شدند و اظهار محبت کردند و پرسیدند: «اینجا چه میکنید؟» جواب دادیم: «آمدیم که اگر نیاز هست، نیروها را بیاوریم جلو»، چون عراق از اهواز حمله کرده بود. قدم میزدیم و با ایشان صحبت میکردیم و گزارشها را خدمتشان میدادیم. آقا به من گفتند: «برو تهران آموزش بده»، به آقای قدیریان هم گفتند: «شما اینجا نیروها را اداره کن». من گفتم: «آقا! ایشان زن و بچه و کار دارد. ایشان برود تهران و من که مجردم و کاری ندارم اینجا باشم». آقا گفتند: «نه! برو آموزش بده». همان موقع به منطقه اهواز رفت و خانههایی را گرفت، و نیروها به اهواز اعزام شدند و در آنجا آنها را اداره میکرد. بعد کمکم جانشین قرارگاه ، تدارکات و لجستیک شد. در جبههها امکانات نبود و جبهه را با تدارکاتش تأمین میکرد؛ ضمن اینکه در آنجا حضور فعالی داشت. وقتی حضرت امام فرمودند: «هر کسی نمیتواند برود برای جبهه پول بدهد»، ایشان نصف سرمایهاش را برای جبهه داد، درحالی که خودش هم در جبهه حضور داشت.
وسعت دید ایشان به این صورت بود که همان اول که رفتیم پل ذهاب، یک دوربین فیلمبرداری آورد و دست ما داد و گفت فیلمبرداری کنید. همان کاری که بعدها شهید آوینی و صدا و سیما انجام میداد و از همان ابتدا به این فکر بود که این وقایع باید ثبت و ضبط شوند.
بچهها را به فاو برد و در آنجا قرارگاه ساختند. آنجا شرایط سنگینی داشت که در همانجا شیمیایی شدیم. اواخر عمرش به ما یا برادران گفت: «تنفسم مشکل دارد و به دکتر مراجعه کردم و دکتر گفته که آثار شیمیایی دارد بروز پیدا میکند و نخواستم به خانوادهام بگویم که نگران نشوند». در واقع داشت با ما درددل میکرد.
بخش چهارم، دادستانی انقلاب است. وقتی شهید قدوسی به عنوان دادستان انقلاب به دادستانی آمدند، قرار شد افرادی به کمک ایشان بروند که شهید بهشتی هم به دوستان مؤتلفه اسلامی توصیه فرمودند که بروید کمک کنید. مرحوم قدیریان قبول مسئولیت کردند و مسئولیت اجرایی به عهده ایشان شد و از آن اول هم در آنجا فعالانه همکاری میکرد و اقدامات متعددی انجام داد.
موضوع پنجم، روابط ایشان با شخصیتها و علاقهاش به شخصیتها بود. یکی از این شخصیتها حضرت امام بود که ایشان فدایی امام بود. شخصیت دیگر شهید بهشتی بود که از ابتدا مثل یک بازوی اجرایی در خدمت ایشان بود و کارهایش را انجام میداد.
یکی دیگر از آن شخصیتها مقام معظم رهبری بود. قبل از انقلاب حضرت آیتالله العظمی خامنهای هر وقت برای کارهایشان به تهران تشریف میآوردند، مرحوم قدیریان یک پژوی استیشن 405 داشت که آن را به مقام معظم رهبری میدادند که ایشان اگر کاری داشتند بروند انجام بدهند. وقتی مقام معظم رهبری در ایرانشهر در تبعید بودند، آقای قدیریان یک پژو برای ایشان خرید و برایشان فرستاد که آقا که خواستند این طرف و آن طرف بروند بتوانند با ماشین بروند. بعد هم در بیت ایشان مسئولیت پذیرفتند علاقمند و فدایی رهبری بود.
در بخش دیگری که خدمتشان بودم، هیئت نظارت بر انتخابات بود. ایشان در یک دوره عضو هیئت نظارت بر انتخابات شدند. انتخابات انجام و تمام شد. ایشان گفت: «اینجا یک کار دائم است و هر سال انتخابات داریم» و یک ساختمان را در خیابان گاندی گرفت و به ما داد و گفت اینجا را تجهیز کنید. بعد ساختمانی در خیابان شهید قرنی، گرفت و الان جزو دفاتر شورای نگهبان است. ایشان در حوزههای مختلف فعال بود. آیتالله محمدی گیلانی در سال 69 که دبیر شورای نگهبان بودند، از مقام معظم رهبری خواستند که ولو هفتهای یک ساعت آقای قدیریان به شورای نگهبان بیاید و اینجا را راه بیندازد. آقا هم موافقت کردند و آقای قدیریان به آنجا رفتند.
یکی دیگر از کارها بنیاد هفت تیر بود. هر سال برای این بنیاد مراسمی برگزار میشد و تمام میشد، اما ایشان این بنیاد را درست کرد و ساختمانی برای خانوادههایی که از شهرستانها میآمدند خرید که در آنجا مستقر شوند. آنجا اعتبار و بودجه نداشت و آقای قدیریان مجبور شد خانهاش را بفروشد و بدهی ساختمان را تأمین کند، بعد نتوانستند تأمین کنند و آمدند در خیابان شهید دیالمه. ایشان واقعاً پای کار بود. سی سال بود که صحبت قتلگاه بود که بسازند، اما هیچکس همت، جرئت و توانش را نداشت. مرحوم آقای قدیریان پای کار ایستاد و یک بنیاد بزرگ را با این عظمت با موزه، مسجد، نمازخانه و قتلگاه ساخت. خاطرات شهدا را جمعآوری، چاپ، آماده کرد و ...
ایشان در مسائل اقتصادی خیلی انفاق میکرد و وضع مالیاش خوب بود. قبل از انقلاب در لبنان با شیعیان آنجا درگیری شده بود، در جلسهمان وقتی گفتند کمک کنید من 10 ریال کمک کردم، اما ایشان پولهای کلانی میداد و بعد هم از طرف شهید بهشتی به لبنان رفت و اقداماتی را انجام میداد. اینطور نبود که محدود به تهران و ایران باشد، بلکه واقعاً برای همه مسلمین دلسوز بود.
جالب است ایشان در این سی سالی که به نظام خدمت کرد، یک ریال از بیتالمال پول نگرفت و از زحمت و کاسبیاش کسب درآمد میکرد و اصلاً از بیتالمال استفاده نمیکرد. اوایل انقلاب یک شرکت مرغداری داشتیم که ایشان 5 سهم داشت و من هم 5 سهم داشتم. خیلی مقید بود که مالیات و وجوهاتش داده شود و بعد همه را فروخت و در راه انقلاب خرج کرد.
بخش دیگر عبادات و توسل ایشان بود که اهل نماز و دعا بود و در خانهاش روضه برگزار میکرد و با همه این گرفتاریها با ستاد نمازجمعه همکاری داشت. همچنین مرحوم قدیریان به تأسی از امام سجاد(ع) که به حجاج خدمت میکردند، میزبان مهمانهای مقام معظم رهبری در حج بودند و خیلی خاکی و خودمانی از اینها پذیرایی میکردند.
بخش دیگر تهاجم فرهنگی است. مقام معظم رهبری که موضوع تهاجم فرهنگی را مطرح کردند، ایشان احساس وظیفه کرد و با اینکه از لحاظ سواد آکادمیک دانشگاه نرفته بود، ولی واقعاً تولیداتی که ایشان داشت و گروهی که با ایشان کار میکرد از امثال کسانی که در این کار تخصص دارند کم نداشت. ایشان همان موقع خاطرات جبهه را در 7، 8 جلد چاپ کرد و گفت: «اینها اسناد جنگ است». در باره کودتاهای انجامشده و حزب جمهوری اسلامی چند جلد کتاب منتشر کرد. در مقابله با فتنه 88 هم خودش حضور فعال داشت و هم در این باره کتاب چاپ کرد. در باره قضیه کوی دانشگاه سال 78 که خودش و نیروهایش حضور داشتند، کتابی چاپ کرد و اسناد و مدارک اینها را کامل منتشر کرد. ایشان در این زمینهها هم حضور فعال و هم آگاهیبخشی به نسل جدید داشت.
بخش دیگر توجه به خانواده بود، البته نه فقط خانواده خودش، بلکه همه خانوادهها. در اردوهایی که برگزار میکردند ایشان میخواست همه را به آنجا بیاورد. به خانوادههای شهدا رسیدگی میکرد و در فامیل و دوستان هر کس گرهای داشت، ایشان گرهگشا بود. اصلاً شب و روز نمیشناخت و محل اتکا و مراجعه فامیل و بستگان بود. واقعاً باید بگویم مصداق این آیه کریمه «وَ لَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ»(3) بود، فراموش نکن ایشان تا هرچه که میتوانست و در توان داشت از نصیبش در دنیا بهره گرفت و استفاده کرد و همانطور که خدا به ایشان داده بود، ایشان هم در راه خدا خرج میکرد و هرچه توان داشت به کار گرفت. واقعاً انسان دلسوز و یک انرژی تمامنشدنی بود. اگر ده تا از ما شاگردان ایشان را روی هم بگذارید، اندازه او کار نمیکردیم. تعبیر امام در باره شهید بهشتی که فرمودند: «او به تنهایی یک ملت بود»، واقعاً یارانش هم مثل شهید قدیریان ـکه به نظر بنده شهید شیمیایی بودـ مانند شهید بهشتی بهتنهایی یک ملت و امت بودند. یعنی بهتنهایی کار چند نفر را میکرد و پرانرژی و پرتوان بود. مثل یار قدیمش، شهید عراقی که امام در باره ایشان فرمود: «او بهتنهایی مثل20 نفر بود» و این آیه قرآن است که هر مؤمنی باید به اندازه 20 نفر قدرت داشته باشد. واقعاً مرحوم قدیریان بهتنهایی به اندازه 20 نفر کار میکرد.
درود و رضوان خدا بر او باد که مصداق بارز مجاهد فی سبیل الله با مال و جان و امکاناتش بود. خوشا به حالش!
پینوشتها:
(1) قرآن کریم، سوره احزاب، آیه 23.
(2) قرآن کریم، سوره توبه، آیه 20.
(3) قرآن کریم، سوره قصص، آیه 77.