آقای یکی یدونه- استادی میگفت انسان ها- و البته منظورش جامعه خودمان بود- در برخی موقعیتهای ارتباطی به جای بزرگی، حقارت را برمی گزینند. روی از هم بر میگردانند یا ترجیح میدهند سکوت کنند و از کنار آن موقعیت عبور کنند. مثل مواقعی که یک آشنای نه چندان نزدیک میبینند. شاید اولین تصمیم این باشد که طوری رفتار کنیم که مثلا او را ندیدهایم. و حالا بماند که فردایش یا پس فردایش که مجبوریم او را ببینیم و با او گفتگو کنیم، چگونه رویمان میشود در روی او نگاه کنیم وحرف بزنیم؟! اگر او به رویمان آورد که دیروز شما را در خیابان دیدم و انگار ذهنتان خیلی مشغول بود، چون مرا ندیدید، چه میتوانیم بگوییم؟ حالا برگردیم به همان موقعیت قبلی! آمدیم و در همان موقعیت، طرف مقابل سماجت کرد و ما را دید و ارتباط را شروع کرد. در این موقعیت خیلی باید هنرمند باشیم که دست و پایمان را گم نکنیم و از فکر دور زدن طرف بیرون بیاییم و شروع کنیم به گپ زدن! ولی شما زیادی هم به خودتان نگیرید. چرا که واقعا بعضی وقتها باید هم خودتان را به آن راه بزنید. فرض کنید طرفتان در حال کاری است که نمیخواهد کسی ببیند و شما در آن موقعیت نباید مانند مته روی اعصاب او راه بروید و با اعتماد به نفس کامل احوال پرسی کنید. تشخیصش سخت نیست! کمی حضور ذهن و شرایط سنجی میخواهد که شما دارید!