آن موقع شهید رجایی و شهید باهنر با هم در روز هشتم شهریور شهید شدند، حضرت امام کشور را از بحران عبور دادند. در قانون اساسی نخستوزیر توسط رئیسجمهور انتخاب میشود. در این قضیه رئیسجمهور و نخستوزیر با هم شهید شدند، لذا امام فرمودند رؤسای دو قوه دیگر با مشورت هم نخستوزیر را انتخاب کنند و آقای مهدوی کنی به این سمت انتخاب شدند.
در آن موقعیت بحرانی واقعاً کسی جز ایشان قادر نبود کشور را نجات بدهد. ایشان بلافاصله مسئولیت را پذیرفتند. بنده هم معاون شهید رجایی در دوران نخستوزیری و ریاست جمهوری و هم معاون شهید باهنر بودم و وقتی آقای مهدوی کنی هم نخستوزیر شدم، معاون ایشان بودم و این افتخار را دارم که به عنوان معاون نخستوزیر و سرپرست اوقاف بودم. فردای روز انتصاب خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم تا به حال سرپرست اوقاف بودهام و شما سرپرست اوقاف را تعیین بفرمایید. ایشان بلافاصله کاغذ برداشتند و حکمم را نوشتند. عرض کردم باید برای حج تمتع میرفتم، اما این اتفاقات که افتادند، نتوانستم و حالا میخواهم بروم و شما کس دیگری را جای من بگذارید. ایشان گفتند هیچ اتفاقی نیفتاده است. شما به حج برو و برگرد. خودشان بسیار آرام بودند و مرا هم آرام کردند. در کشوری که رئیسجمهور و نخستوزیرش با هم شهید شدهاند و چنین ضربه بزرگی خورده بودیم، ایشان بسیار آرام و درست مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده است گفتند ما هیچ تغییری نمیدهیم و همه بروند به کارشان برسند. من هم هستم تا انتخابات انجام و رئیسجمهور انتخاب شود.
به حج رفتم و حجاج ما در مکه، مدینه و جده بودند. ما در آنجا شورایی داشتیم و من به عنوان مسئول انجام انتخابات ایران در عربستان انتخاب شدم. موقعی که انتخابات را انجام میدادیم، دولت عربستان پرسیده بود مسئول برگزاری این انتخابات در اینجا کیست و دوستان هم توافق و مرا معرفی کردند و نماینده انجام انتخابات ایران در عربستان شدم. بنده هم پذیرفتم و از وزارت اطلاعات و امنیت عربستان مرا خواستند که بروم و توضیح بدهم. چهار ساعت راه زیرزمینی مرا بردند که اصلاً نمیدانستم کجا داریم میرویم. آیتالله تسخیری هم بودند که به عنوان مترجم در خدمتشان بودیم. داماد حضرت امام هم به عنوان معاونم بودند. به آنجا رفتیم و دو سه ساعتی ما را سین جیم کردند که میخواهید چه جوری انتخابات را برگزار کنید و اگر این طوری برگزار شود چه کار میکنید و اگر آن جور شود چطور؟ گفتند اگر کسی به انتخابات شما حمله کند چه میکنید؟ خداوند به زبانم آورد که مگر در کشور شما حمل اسلحه آزاد است؟ گفتند: «نه». گفتم: «پس اگر کسی با اسلحه حمله کند شما مسئول هستید بپرسید از کجا آمده است. مطمئنم هیچ اتفاقی نمیافتد و انتخابات را با آرامش انجام میدهیم». بعد هم گفتم آیتالله خامنهای یکی از کاندیداها هستند و مطمئن هستیم ایشان با رأی بالا انتخاب میشوند.
وقتی دیدند دارم با این قاطعیت صحبت میکنم، متوجه شدند کسی را که امام به عنوان امام جمعه و رئیس شورای عالی دفاع انتخاب و به ایشان اعتماد کردهاند حتماً رأی بالایی خواهند آورد که همین طور هم شد.
بنده به عنوان ناظر میرفتم و به صندوقهای رأیگیری سر میزدم. نگرانی آنها بیشتر از این بابت بود که در عربستان سعودی و بعضی از کشورهای دیگر اصولاً انتخاباتی انجام نمیشود و این اولین بار بود که در آنجا انتخابات برگزار میشد و مردم سئوال میکردند انتخابات یعنی چه؟ در انتخابات چه کار میکنند؟ و عربستان هم نمیخواست این جور سئوالات برای مردمش مطرح شود که میشود مردم مسئولین را با رأی و نظر خودشان انتخاب کنند.
به هر حال بهرغم میل حکومت عربستان، انتخابات در سه حوزه مکه، مدینه و جده بهخوبی برگزار شد و بالای ۷۵ درصد حجاج رأی دادند. بالاخره هم نتایج انتخابات اعلام شد و مقام معظم رهبری با رأی بالایی انتخاب شدند.
زمانی که آقای مهدوی کنی نخستوزیر شدند، به عنوان عالم تراز اول مطرح بودند و شاید پذیرفتن پست نخستوزیری تواضعی بیش از زمانهای دیگر لازم داشت که ایشان این سمت را بپذیرند، چون ایشان داشتند کار علمی میکردند و رئیس مدرسه مروی بودند. پذیرفتن نخستوزیری در آن مقطع در واقع باعث میشد که ایشان از درس، بحث و حوزه غافل شوند و به کار اجرایی بپردازند.
زمانی که سرپرست اوقاف بودم، مدرسه مروی توسط مرحوم آیتالله محمدرضا آشتیانی اداره میشد. در وقفنامه نوشته بود متولی این موقوفات باید اعلم علمای تهران باشد. موقعی که آقای آشتیانی به رحمت خدا رفتند، با مشورت نمایندگان حضرت امام در اوقاف آیتالله مهدویکنی را پیشنهاد کردیم، ولی برای انتخاب نهایی خدمت حضرت امام رفتیم. ایشان فرمودند بروید خدمت آیتالله خوانساری. ما رفتیم و به ایشان عرض کردیم آیتالله آشتیانی به رحمت خدا رفتهاند و در وقفنامه آمده است که باید عالم علمای تهران این مسئولیت را به عهده بگیرد و حالا این وظیفه به دوش شما قرار گرفته است. پرسیدند چرا من؟ گفتیم خدمت امام رفتیم و ایشان فرمودند بیاییم خدمت شما. ایشان فرمودند بروید خدمت امام و به ایشان عرض کردیم آیتالله خوانساری فرمودند بیاییم خدمت شما. حضرت امام حکمی برای آیتالله مهدوی کنی نوشتند و در آن فرمودند: «سلام علیکم. میخواهم به شما زحمتی بدهم که اداره این موقوفه را به عهده شما میگذارم» و متولی این موقوفه تاکنون ایشان هستند و این وظیفه را حقاً به نحو شایستهای انجام دادند و این کار را در کنار کار سنگین دانشگاه امام صادق (ع) با آن همه وسعت انجام دادند. تنها دانشگاهی است که زن و مرد از هم جدا هستند. دیگران خیلی تلاش کردند این کار را بکنند و نتوانستند، ولی آیتالله مهدوی موفق شدند. سطح علمی و کیفیت و سواد این دانشگاه فوقالعاده بالاست و اداره این مجموعه بزرگ هم در کنار کارهای فراوان دیگر به عهده ایشان است، از جمله جامعه روحانیت مبارز، مجلس خبرگان و... انشاءالله خداوند به ایشان شفا و سلامتی عنایت فرماید که برگردند و خدمتشان را ادامه بدهند.