جامعه

کشف «داشته‌ها» آغاز احساس خوشبختی است

خوشبختی آن حسی است که من در لحظه، نسبت به خود دارم یعنی وقتی من احساس می‌کنم که چیزهایی دارم، نعمت‌هایی دارم، کمالاتی دارم که برای خیلی‌ها یک آرزوست می‌توانم احساس کنم که خوشبختم. البته این حرف به معنای توقف و تلاش نکردن برای زندگی نیست.
گفتگو: مشکات سخاوتی- خوشبختی چیست و چطور به دست میآید؟ خوشبختی هم از آن دست مفاهیمی است که میبینیمش، اما تعریف کردنش به غایت سخت و دشوار است. افراد مختلف، سعی در رسیدن به این خوشبختی دارند، که حالا یا موفق میشوند، یا نمیشوند. این گفتگو، حاصل مصاحبه ما با حجتالاسلام سید محمد حسن مخبر، پژوهشگر و کارشناس دینی، است. این روحانی و پژوهشگر، خوشبختی را اتفاقی درونی دانسته و اشاره میکند که این حس درونی، ربطی به اتفاقات و اشیاء بیرونی ندارد. او همچنین به راههای رسیدن به این خوشبختی در زندگیهای زناشویی نیز اشاراتی دارد. این گفتگو در دو بخش تقدیم شما میشود.

به نظر شما خوشبختی در زندگی یک زوج چگونه معنا میشود؟

در ابتدا باید بدانیم که اصلا خوشبختی چیست. خوشبختی، در واقع یک احساس و دریافت درونی است، حقیقت این است که چیزی به نام خوشبختی در بیرون انسان وجود ندارد که بگوییم خوشبختی مثلا گلی زیبا است که چنین برگهایی دارد و بوی معطری میدهد! و امثال آن. خوشبختی محصول نگاه و حس درونی ما نسبت به دنیای بیرون است.

این احساس درونی، چطور در ما شکل میگیرد؟

به دلیل نوع باور انسانها، پیدایش حس خوشبختی هم در آنها متفاوت است، نمیتوانیم یک تعریف معین برای آن ارائه کنیم و بگوییم همه آدمهایی که این طور یا آن طور فکر میکنند، خوشبختند. چون این حس کاملا درونی است ولی میتوانیم به طور خلاصه و مختصر بگوییم که چه چیزهایی باعث ایجاد حس خوشبختی میشود. در مورد اینکه یک زوج چگونه احساس خوشبختی میکنند نیز باید ببینیم یک زوج از بودن در کنار هم و از چیزهایی که باعث ایجاد حس خوشبختی در آنها میشود، چه برداشتی دارند. اینکه هر زوج خوشبختی را در یک چیز میبیند، به‌‌‌ همان شناخت برمیگردد. ما لازم داریم بدانیم زوجی که میخواهیم نسبت به آنها حرف بزنیم اولا نسبت به خود چه دریافتی دارند؟ دوم نسبت به معنای زندگی چگونه فکر میکنند. و سوم نسبت به بودنشان در کنار هم و خانوادهای که تشکیل دادهاند چه نگاهی دارند. مثلا یک نفر ممکن است تصور بکند که، «در صورتی خوشبختم که هر چه بخواهم داشته باشم»، یا فرد دیگر خوشبختی را در دسترسی به چیزهایی که نیاز دارد بداند!

با این وجود، چطور میتوان به این خوشبختی رسید و در راهش گام برداشت؟

زوجی که نسبت به خودشان و معنای زندگیشان آگاهی دارند و بعد حرکتشان را در مسیر آن معنای زندگی قرار میدهند و تشکیل خانواده را کمک کنندهای برای تحقق معنای زندگیشان میبینند، میتوانند احساس خوشبختی کنند. در کنار اینها مواردی چون پول، شهرت و... نیز در تعریف ما از معنای زندگی اثرگذار است. مثلا دختر خانمی که میگوید من باید شوهری داشته باشم که نسبت به من محبت داشته باشد، درآمد خوبی داشته باشد و خوب هم خرج کند و من هم از نظر لوازم زندگی آسایش داشته باشم، لزوماً میتواند احساس خوشبختی هم بکند؟ معلوم نیست! زیرا بسیاری از زوجین هستند که آسایش دارند، یعنی به لحاظ مادی و امکانات فیزیکی زندگی در شرایط خوبی هستند، راضی هم هستند ولی فکر میکنند این خوشبختی نیست و هم چنان به دنبال حس خوشبختی هستند. از طرفی شما میتوانید دختر و پسری را پیدا کنید که شرایط اقتصادی پایینی نسبت به دیگران دارند ولی وقتی به کنار آنها میروی کاملا احساس شعف و خوشبختی دارند. پس زوجین در صورتی میتوانند حس خوشبختی کنند که تفسیرشان از خود، معنای زندگی و شکلگیری زندگیشان، باعث ایجاد شادی، هیجان و حس غرور در آنها شود.

نقش مادیات را در افزایش حس خوشبختی در زوجین چقدر موثر میدانید؟

مادیات به رفاه و آسایش زوجین کمک میکند ولی لزوما خوشبختی نمیآورد چون میتوانیم افرادی را پیدا کنیم که از نظر مادی خیلی معمولی هستند ولی احساس خوشبختی میکنند. شاید وقتی هم که با آنها حرف بزنید مثلا رضایت از معیشت زندگیش نداشته باشد، ولی خود را آدم بدبختی هم نمیداند و جالب است که برای خوشبختبودن خود دلیل میآورد: «من خوشبختم چون همسر خوبی دارم، چون غذا در سفرهام دارم و...»

پس مادیات نمیتواند خوشبختی بیاورد؟

مادیات میتواند زمینههای ایجاد حس خوشبختی را فراهم آورد ولی غالبا در زندگیهای امروز اینگونه تصور میشود که هر کس از امکانات اقتصادی بالاتری برخوردار است، خوشبختتر است، من میخواهم در این لزوم تردید کنم، یعنی اصلا چنین ترازویی وجود ندارد که بتواند خوشبختی را در یک کفه آن بگذاریم و مثلا خانه و ماشین و امکانات مختلف رفاهی را در کفه دیگرش و میزان خوشبختی را از وضع شاهین آن ترازو مشخص کنیم.

کم نیستند زوجینی که امکانات مالی خیلی خوبی دارند و اصلا حس خوشبختی هم ندارند و احساس خلأ در بسیاری زمینهها باعث شده که این داراییهای مادی در عین اینکه آسایش آنها را فراهم میکند ولی حس خوشبختی برایشان نیاورد. ما خیلی وقتها احساس عدم خوشبختی را به خاطر مقایسهها پیدا میکنیم. مثلاً زوجی که خود را از نظر مالی دایماً با بالاتر از خود مقایسه میکنند و مقایسه میکنند که مثلا فلانی این امکانات را دارد و ما نداریم، در نتیجه نداشتههایشان در نظرشان رشد میکند و بزرگ میشود، وقتی نداشتهها بزرگ میشود، احساس خلأ به وجود میآید، این احساس خلأ باعث از دست رفتن حس خوشبختی میشود و در ‌‌‌نهایت حس نارضایتی در زوج پدید میآید.

یعنی تمرکز روی داشتهها، میتواند از مولفههای خوشبختی باشد؟

افرادی که این جور فکر نمیکنند و اگر مقایسه هم بکنند به این حس نمیرسند که نداشتههایشان بیشتر از داشتههایشان است، میتوانند حس خوشبختی کنند. روایتی داریم که میفرماید: ۴ چیز از علائم سعادت انسان است؛ دو تا از آن مواردی که ذکر میکند یکی در زمینه مسائل معنوی و دیگری مادی است. میگوید در مسائل معنوی فرد خود را با بالا دستیاش بسنجد. در اینجا احساس نداشتن ما را به سمت داشتهها میبرد ولی در زندگی مادی فرد باید خود را با پایین دستش مقایسه کند، در اینجا است که حس داشتن میکند. خوشبختی آن حسی است که من در لحظه، نسبت به خود دارم یعنی وقتی من احساس میکنم که چیزهایی دارم، نعمتهایی دارم، کمالاتی دارم که برای خیلیها یک آرزوست میتوانم احساس کنم که خوشبختم. البته این حرف به معنای توقف و تلاش نکردن برای زندگی نیست.

به نظر شما امروزه زوجین، خوشبختی را در چه میدانند و از وضعیت ایدهآل چقدر دورند؟

با کمال تاسف باید گفت که به صورت یک موج داریم از خوشبختی فاصله میگیریم، چون نگاه ما به جای معطوف شدن به جستجو و دریافت معنای خوشبختی در درون خودمان، به سمت این میرود که خوشبختی را بیرون از خود پیدا کنیم. به جای اینکه این حس را زوجین در خود داشته باشند که «خوشبختی آن حسی است که من درون خودم مییابم و وقایع اطرافم را بر اساس آن احساس و تفسیر میکنم»، داریم به این سمت میرویم که انگار هرچه داشتههای بیرونیمان بیشتر شود خوشبختتریم و این مسابقه برای داشتههای بیرونی به این دلیل است که آدمها هرچه از بیرون پیدا میکنند، حس میکنند هنوز آن خوشبختی را پیدا نکردهاند، یعنی رسیدن به خوشبختی تبدیل به یک مسابقه شده است.

ما خانوادههایی را که مثلا در ۵۰ سال قبل بودند را اگر بخواهیم با الان مقایسه کنیم میبینیم که زوجی زندگی خیلی سادهای داشتند ولی حس خوشبختی زیادی میکردند ولی با اینکه الان داشتههایمان خیلی زیاد شده در عین حال آمار طلاق و دعاوی خانوادگی بسیار زیاد است. قبلا دختر خانم با مهریه کم حاضر بود وارد زندگی مشترک شود و آقا پسر برای زندگیش تلاش میکرد و به آنها متعهد بود و از اینکه برای زن و بچهاش سر کار میرود و برای تامین خانوادهاش سختی میکشد، خیلی حس خوشبختی داشت. امروزه با بالا رفتن توقعات عجیب و غریب و غیر واقعی از زندگی و با وجود اینکه امکانات زیاد شده ولی از معنای خوشبختی دور شدیم.

ادامه دارد...


https://shoma-weekly.ir/Q120rZ