***
وجه مشترک شهدای شهریور یعنی شهیدان لاجوردی، باهنر، رجایی، عراقی و اندرزگو چه بود؟
یکی از ویژگیهای مهم این شهدا ولایتپذیری و ولایتمداری ایشان بود که در این قسمت نمره بالایی داشتند. با بعضی از اینها که در تماس بودیم نمره بالایی در ولایتمداری و ولایتپذیری داشتند. این یکی از شاخصههای مهم اینها بود. مسئله دیگر بصیرت اینهاست. اینها اهل بصیرت بودند و در حوادثی که پیش میآمد و در پیدایش گروههای ظاهرالصلاح شناخت کامل داشتند و با بصیرتی که خداوند به اینها داده بود فریب نمیخوردند.
آرزوی اینها پیروزی اسلام و انقلاب بود و در این راه خالصاً مخلصاً به میدان آمده بودند و هرچه داشتند در طبق اخلاص گذاشته بودند و از خطرات، زندان و شکنجه نهراسیدند. در برابر شکنجههای دشمنان مقاومت کردند، استقامت ورزیدند، کوتاه نیامدند و کسی را لو ندادند. ذرهای به دشمن تمایل پیدا نکردند و ذرهای در برابر دشمن کوتاه نیامدند. خداوند هم به اینها بصیرتی داده بود که اینها راه را درست تشخیص میدادند و آنطور که خداوند و رهبر میخواست حرکت میکردند و در این حوادث و انفعالات و جو کاذب و درستی که به وجود میآمد، هیچوقت راه مستقیم را گم نکردند و آن راه مستقیم را که راه ولایتپذیری و اطاعت از ولی زمان بود از اول انتخاب کردند و تا آخر هم ادامه دادند و خداوند متعال هم بزرگترین هدیه را که شهادت و آرزوی آنها بود به آنها داد.
یادم هست وقتی چهار شهید مؤتلفه به شهادت رسیدند، وقت ملاقاتی به ما دادند. ما به ملاقات آقایان رفتیم. بعضی از ما پشت میلههای زندان گریه میکردیم. شهید عراقی ما را دلداری میداد میگفت چیزی نیست. آنها لیاقت داشتند و رفتند و ما لیاقت نداشتیم و ماندیم. بعد هم که ایشان از زندان آمد و انقلاب پیروز شد یک وقت خدمت آقای عسگراولادی آمد و گفت انقلاب پیروز شد و شهدا رفتند و ما ماندیم و نفله شدیم و شهادت نصیب ما نشد. آرزویی که اینها در دنیا داشتند شهادت بود و به آرزوی مقدس خود رسیدند و خداوند عاقبت به خیری را نصیب آنها کرد و به درجه اعلایی نایل شدند.
اگر بخواهیم به صورت مصداقی در باره این شهدا صحبت کنیم شهیدان باهنر و رجایی در مبارزه با استکبار ید طولایی داشتند. مثالهایی از رفتارهای این دو شهید بزرگوار را میفرمایید؟
یکی از کارهای مهم شهیدان باهنر و بهشتی در زمان طاغوت نفوذ در آموزش و پرورش و گنجاندن بعضی از مسائل دینی در کتابهای دبستان و دبیرستان بود. بیشتر این کتابها چند نویسنده داشت که شهیدان باهنر و بهشتی بودند و بعضی از بزرگان دیگر با ظرافتی توانسته بودند این کار را انجام بدهند. در حالی که رژیم طاغوت هرگز قائل به این مسائل نبود که بخواهد مسائل دینی مطرح شود. یکی از هنرهای شهید باهنر این بود که این کار را انجام داد و خدمت زیادی را از این طریق به آموزش و پرورش که مقوله بسیار مهمی است کرده بود. خصوصیت شهید رجایی هم سادهزیستی عجیب ایشان بود که در زمان نخستوزیری و ریاست جمهوری ایشان هر وقت خدمتشان رسیدیم با زمانی که پستی نداشت از نظر ظاهر و باطن هیچ فرقی نکرده بود. در باره ولایتمداری ایشان هم یک وقتی زمان بنیصدر با ایشان مصاحبه کردند که بالاخره نظر شما چیست؟ گفت: «من برادر رئیس جمهور، مقلد امام و خدمتگزار مردم هستم.» افتخار به مقلد بودن امام میکرد و همیشه سعی داشت آنطور که باید و شاید دستورات امام را اجرا و رضایت ایشان را جلب کند و مخصوصاً حساسیت بسیار زیادی راجع به رعایت بیتالمال داشت. بسیار دقت میکرد کوچکترین استفاده شخصی از بیتالمال در پست و مقام خود نکند.
ولایتپذیری اینها باعث شده بود که همان نظر امام را داشته باشند. نظر امام چه بود؟ اینکه آمریکا شیطان بزرگ است. ما با آمریکا کنار نمیآییم. همیشه امام بهطور صریح، روشن و محکم با آمریکا و اسرائیل مبارزه میکردند و آنها را شیطان و اسرائیل را غده سرطانی میدانستند. نظر اینها کاملاً با نظر امام یکی بود. یعنی اینها همان نظر امام را راجع به آمریکا و اسرائیل و کل مسائل منطقه داشتند.
شهید لاجوردی چطور؟
اینها قبل از انقلاب میدانستند که حکومت ما تحت حمایت آمریکاست و آمریکاییها در اینجا حضور مستقیم و در ساواک، ارتش، ادارات و شکنجهگاهها حضور داشتند. لذا افرادی مثل شهید لاجوردی کینه دیرینهای نسبت به آمریکا و عمال آمریکا داشتند، چون در شکنجههایی که میشدند میدانستند رأس قضیه چه کسی است و ساواک را چه کسی اداره میکند. ساواک را آمریکاییها و اسرائیلیها اداره میکردند. شکنجهگرانی که شهید لاجوردیها را شکنجه میکردند در اسرائیل دوره دیده بودند. اینها این مسائل را میدانستند و بصیرت کامل هم داشتند و افراد نمونهای بودند. هرکدام از اینها که رفتند واقعاً جایشان پر نشد. چه کسی الان مثل لاجوردی است؟ چه کسی مثل شهیدان رجایی، بهشتی و اندرزگوست؟ اینها افراد نمونه زمانه خودشان و الگو بودند که آنطور که باید و شاید شناخته نشدند. مدتی با شهید لاجوردی در زندان همکاری داشتم. ایشان انسان نمونه و عجیبی از نظر غلظت دشمنی با دشمنان و منافقین و رحمت با افراد برای هدایت، توبه دادن و هدایت کردن آنها و سادهزیستی عجیب و بیتوجه به دنیا بود و کوچکترین استفاده حتی مُجاز از بیتالمال نمیکردند. آنچه را که داشتند در طبق اخلاص میگذاشتند. لاجوردی نمونهای بود که مثل او نظیر نداریم.
در ماجرای به درک واصل شدن منصور که اصل ماجرا مبارزه با آمریکا بود. یعنی شهید لاجوردی و شهید عراقی و شهید اندرزگو به طور مستقیم در گیر این مبارزه بودهاند؟
بله، چون مسئله کاپیتولاسیون بود. اصل قضیه که منجر به تبعید امام شد و اینها به همین خاطر برای از بین بردن منصور برنامهریزی کردند برای چه بود؟ برای اینکه در زمان نخستوزیری منصور لایحه کاپیتولاسیون یعنی امنیت اتباع آمریکایی در ایران را به تصویب رسانده و بزرگترین خدمت را به آمریکاییها کرده بود و امام برآشفتند و علیه این قضیه به میدان آمدند و رژیم هم به همین دلیل امام را تبعید کردند. آن هم تبعیدی که واقعاً قصد از بین بردن امام را داشتند. به جایی تبعید کردند که همان سرنوشت مدرس را بر سر امام بیاورند. اگر اقدام این شهدا در از بین بردن منصور انجام نمیگرفت معلوم نبود انقلاب پیشرفتی داشته یا سلامت امام تضمین باشد. اینها امام را به نقطه دوردستی بردند و از طرفی هم رساله، عکس و اسم امام را بهشدت ممنوع کردند و سر این قضیه بنده خودم اولین باری که به زندان رفتم به خاطر اسم بردن از امام و دعا کردن ایشان در سخنرانی بود. اینطور سختگیری میکردند که امام فراموش شود و از ذهنها بیرون برود و همان داستان شهید مدرس را بر سر امام در آن غربت و یک جای ناشناخته بیاورند. روی این جهت این اقدامی که اینها انجام دادند هم میشود گفت که جان امام را نجات دادند و هم عامل بزرگ خدمتگزار آمریکا را به درک واصل کردند و هم اینکه مردمی که مأیوس شده امیدی پیدا کرده بودند و خفقان شدیدی که ایجاد شده بود با این اقدام شکسته شد.
ما در کشور برای مبارزه با آمریکا شهدای بسیار زیادی دادهایم، از جمله همین شهدای بزرگوار شهریور ماه مؤتلفه و شهدای جنگ که سردمدار این ماجرا هستند. امروز عدهای دنبال این هستند که در بحث توافق نفوذ آمریکا در ایران خیلی سهلالوصل انجام شود. این را چطور ارزیابی میکنید؟
بزرگترین خطر و اشتباه است. چرا اینها از گذشتهها عبرت نمیگیرند؟ نمیبینند کسانی که با آمریکا سازش کردند و کنار آمدند چه سرانجامی پیدا کردند؟ کوبا و فیدل کاسترو ۵۰ سال با تمام فشارها و تهدیدها ایستاد و با آمریکا کنار نیامد. نفر بعد از کاسترو آمد و آرامآرام با آمریکا ارتباط برقرار کردند و کنار آمدند و به جایی رسیدند که سفارت آمریکا در کوبا بر پا شد، ولی الان که سفارت هم بر پا شده است آمریکا حاضر نشد تحریمهای کوبا را بردارد. گفت ما اصلاحاتی داریم که کوبا باید انجام دهد تا ما تحریمها را برداریم. یعنی آنطور که دلخواه ماست کوبا باید انجام دهد تا ما تحریمها را برداریم. یعنی رهبر فعلی کوبا فهمید و انجام داد و گفت ما دیگر یک قدم هم عقبنشینی نمیکنیم. یا مثلاً فرض کنید یاسر عرفات که سازش کرد نتیجهاش چه شد؟ صدام که اینقدر برای اینها نوکری کرد چه شد؟ تعجب میکنم بعضی از سیاستمداران ما با چه عقل و منطقی دل به آمریکا و دشمن میبندند. دشمنی که خداوند متعال این همه در قرآن تأکید میکند که «هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ» (سوره منافقون، آیه ۴) اینها دشمن هستند و از آنها حذر کنید و با آنها دوستی نکنید و کنار نیایید.
«قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ» (سوره کافرون، آیات ۱ و ۲) در هر حال متأسفانه این خطر بوده است. اول انقلاب دولت موقت این نظر را داشتند که ما باید با آمریکا کنار بیاییم. در زمان اصلاحات آقایان همین نظر را داشتند که به طرف آمریکا غش میکردند و الان هم باز عدهای از مسئولین ما متأسفانه خیلی دل خوش کردند و خیال میکنند اگر ارتباطمان را با آمریکا برقرار کردیم همه مشکلات ما برطرف میشود. این یک نوع شرک است. خداوند به رهبر انقلاب عمر و سلامت طولانی دهد که پای این قضیه محکم ایستادهاند و این مسائل را کاملاً رصد میکنند و اخیراً هم دیدیم با سخنان بسیار حکیمانه خود این مسئله را خنثی کردند و در دهان کسانی زدند که چنین شعارهایی میدهند و چنین نظرهایی نسبت به سازش با دشمن دادهاند.