جامعه

هنوز نرفتیم پایین

آقای یکی یدونه- رفته بودم گردش! اما توی صحرا نبودم! گرم بازی کردن با علفها هم نبودم! یه جای خیلی شلوغی بود که مشتریهای زیادی داشت. ما که رسیدیم، همه پارکینگهای متعدد اون جا رو گشتیم، اما پر بودند! آمدیم بیرون و گشتیم و گشتیم و گشتیم، تا یکی از پاساژهای کناری با تبلیغاتش ما را به پارکینگ خود دعوت کرد. وارد شدیم و رفتیم و رفتیم و رفتوندند تا ما را به طبقه -۳ پاساژشون رسوندند. ما هم خوش حال و خندان رفتیم جای اصلی و برگشتیم به همون پاساژه! وارد همکف شدیم تا به وسیله همون آسانسوری که بالا اومده بودبم، بریم پایین! هرچه صبرکردیم دیدم آسانسور تو طبقه چهارم گیر کرده بود و نمیاومد که نمیاومد. چند تا راهرو رد کردیم تا به آسانسور بعدی رسیدیم. کلی ایستادیم تا ابن یکی برسه! با خوشحالی سوار شدیم زدیم که بره پایین! اما نرفت که نرفت! گفت من فقط بالا میرم نه پایین! گفتیم ولش کن اگه تا حالا با پلهها رفته بودیم، ده بار رسیده بودیم! رفتیم سراغ پلههای به قول اونا اضطراری! امیدوارانه دو طبقه پایین رفتیم و به منفی سه که رسیدیم، هرچه در را کشیدیم باز نشد. قفل قفل بود! دوباره برگشتیم بالا سوار پلههای برقی شدیم و پایین رفتیم، اما پله برقی هم فقط یک طبقه ما رو پایین برد. خلاصه هنوز داریم میگردیم که بتوانیم به طبقه -۳ برسیم! ولی به جان خودم غیر از جمله آخر بقیه بدون هیچ جرح و تعدیلی، واقعی واقعی بود!

https://shoma-weekly.ir/aKPKd3