علیرضا جوادی- حرف اول و آخر را پدر میزد، تصمیمات ریز و درشت را او میگرفت. میگفت برو، باید میرفتیم و میگفت بنشین، باید مینشستیم. این ظاهراً تصویر یک خانواده پدرسالار است که همه کارهای مهم و نه چندان مهم مربوط به امور خانواده به دست پدر رقم میخورد و نظرات بقیه چندان دخیل نبود، البته امروزه در کنار این تصویر، تصویر دیگری هم در برخی از اذهان ترسیم میشود. اینبار حرف اول و آخر را پدر نه، بلکه مادر میزند، تصمیمات ریز و درشت را هم او میگیرد و او میگوید برویم یا بنشینیم یا برخیزیم، اسم این تصویر را هم ظاهراً میتوان تصویر مادرسالارانه لقب داد.
البته این تصاویر در دههها و چه بسا در سدهها و هزارههای قبل بسیار ملموستر بود، ولی امروزه فقط رگههایی از این شیوههای غالب زندگی (در جامعه امروزی ما هم) به چشم میخورد. تحول در شیوههای زندگی، قطعاً تحول در نحوه مدیریت خانواده را هم دچار دگرگونی کرده است البته نباید از این مسئله غافل بود که شیوههای زندگی و مدیریت بر آنها و تصمیمگیری در مورد مهمترین مسائل یک زندگی دستهجمعی به معنی تأیید و نفی یک شیوه نیست، بلکه حتماً شرایط مکانی و زمانی و نوع نیازهای بشر را میطلبید که کدام شیوه به صحنه بیاید، مادرسالاری، پدرسالاری و یا...؟
ضمن آن که پدرسالاری به مفهوم واقعی و ایرانی خود در جامعه ما نه تنها بار معنایی منفیای نداشته بلکه مورد تأیید و ستایش هم بوده است، چراکه در خانواده ایرانی اقتدار مرد که در جهت منافع خانواده و بقای آن حاکم بوده به کار گرفته میشده و در اصل پدر از خودگذشتگی میکرد تا اعضای خانواده در رفاه و آسایش باشند. بنابراین پدرسالاری ما با پدرسالاری دنیای غرب تفاوتهای بنیادی دارد، چرا که در آن پدر سلطه و قدرتهای خود را به رخ میکشد و نه چیز دیگری.
مردسالاری چرا و چگونه؟
مردسالاری پدیدهای جهانشمول در دورههای مختلف زندگی بشر عنوان شده که البته اصلاً پدیدهای منفی نبوده است. تحقیقات قدیمی مالینوفسکی مردمشناس و دورکیم جامعهشناس در غرب این شواهد را نشان میدهد.
در دورهای که زنها شاغل نبودند بیمه اجتماعی و حمایتهای دولتی در مورد خانواده وجود نداشت و اتفاقات تلخ از جمله جنگ در دنیا رخ میداد که امداد را آسیبپذیر میکرد و امنیت اجتماعی وجود نداشت، مردها در مقاطعی حاکم بودند آن هم برای حفظ خانواده یعنی در واقع چارهای جز این نبود. البته وقتی مردها قدرت یافتند سوءاستفادههایی هم کردند پس برداشت ما از این نظام قدرت منفی است، اما در واقع اگر چنین نظامی حاکم نمیشد در مقاطعی خانواده از بین میرفت. وقتی انسان به تمدن رسید و دولت تشکیل داد، این شیوه آرام آرام رنگ باخت، البته همه جوامع مسیر یکسانی را طی نکردهاند، چرا که روند خانواده در ایران متفاوت از بسیاری از جوامع بوده است.
زنسالاری در ایران در دورهای وجود داشته اما به معنای حاکمیت نبوده است، بلکه افراد افتخارات خود را به مادر متصل میدانستند که به آن مادرمکانی یا مادرتباری میگوییم و یا در دورهای این افتخارات نصیب پدر بوده است. مفاهیم روابط درون خانواده و نقشی که یک فرد به عنوان سرپرست ایفا میکند در غرب متفاوت از جامعه ماست، شاید واژهها یکی باشد اما مفاهیم در اینباره کاملاً متفاوت است.
در کشور ما سلطهای را که مردها در خانواده داشتند به مردسالاری تعبیر میکنند و نگاه ما به آن منفی است یعنی کسی که تحکم میکند و دیگران را مجبور به اطاعت از خود میکند در حالی که در جامعه ما این شیوه شایع نبوده است. در همه اعصار یکی از ویژگیهای خانوادههای ایرانی «اقتدار پدر» بوده است که هنوز هم وجود دارد البته نه به معنی قدرتنمایی. اقتدار به این معنی که یک توانمندی در فرد وجود دارد که مورد پذیرش بقیه است که هم مشروعیت دارد و هم مقبولیت. چون حس میشده که خانواده نیاز به مدیریت دارد و نیاز به حفظ حریم داشته است.
در طول تاریخ پدران ایرانی از منافع شخصی میگذشتند برای دیگران. به این معنی که ارزشها و خواستهها و حریم خانواده مهمتر بوده است و همین طور نقش دیگر پدر پاسداری در مقابل تهدیدهای بیرونی بوده که همه اینها باعث میشده پدر با وجود اقتداری که دارد از خود گذشتگی کند. بنابراین پدرسالاری اصلاً واژه مناسبی نیست برای جامعه ما.
مادرتباری کی و کجا؟
مادرسالاری در ایران بیشتر برمیگردد به پیوندهای خونی. در اصل با بیان این واژه اصالت را در مورد یک نسل خاص بیان میکنند و در دورههایی وجود داشته که ازدواج، درون گروهی بوده است که افراد بیشتر با فامیل و نزدیکان خود ازدواج میکردند. این مسئله در دورههایی از ایران باستان هم وجود داشت.
مادرسالاری به این معنی (مادرتباری) کم و کوتاه بوده است همان طور که پدرسالاری به این معنی (پدرتباری) در همه دورهها دیده شده، ولی محدود بوده است. مثلاً سادات را ارج مینهیم چون معتقدیم تبار آنها به ائمه میرسد، و یا ممکن است چند نسل ما به فلان شخصیت سیاسی یا ادبی برگردد که افتخاری محسوب میشود، البته در دنیای غرب هم این مسئله به وفور دیده میشود و یا در ادبیات زیاد به واژه نجیبزاده برمیخوریم که اینها همه نشان از اهمیت تبارها داشته و دارد.
پس در دنیا پس از دورهای به تبع سلطه در خانواده در جامعه هم بر موقعیتهای مختلف مردان سلطه مییابند که بعد از این دورهها وارد دوره صنعتی میشویم که زنان وارد پستهای مدیریتی میشوند و تحولات به سمتی میرود که دیگر زور بازو مهم نیست بلکه کار فکری و سلایق و هنر مطرح میشود.
فروپاشی خانواده در غرب
همزمان با بالا رفتن سطوح تحصیلات در غرب هرم قدرت در خانواده تغییر کرد، به این معنی که در گذشته همه از نظر مالی وابسته به مرد بودند و به خاطر نیاز مالی از او اطاعت میکردند، اما به یکباره هرم قدرت از حالت عمودی به شکل افقی تغییر پیدا کرد؛ زن و مرد در کنار یکدیگر قرار گرفتند و نظم جدیدی حاکم شد، چون زنها قبلاً در عرصه تصمیمگیری حضور نداشتند و این در تاریخ بیسابقه بود و انعکاس بیرونی آن منفی شد و چنین برداشت شد که زن سالاری حاکم شده است.
پس از این دوره در غرب به گفته کیدنز جامعهشناس در جامعه مدرن «تکریم فرزند» شکل گرفت که روی فرزند سرمایه گذاری میشد که ما به غلط از آن به فرزند سالاری تعبیر میکنیم. الآن ولی دنیای غرب از این دوره هم عبور کرده، چرا که الآن شرایطی حاکم شده که به این نتیجه رسیدهاند خیلی هم فرزند لازم نیست، چرا که با هزینه برای او از لذت و تمرینات زندگی باز میمانیم.
دین حاکم بر خانواده ایرانی
اما خانواده ایرانی با وجود تغییراتی که در این سالها داشته است، کاملاً متفاوت از خانواده در دنیای غرب است. در ایران در اغلب خانوادهها التزام به «دین» وجود دارد، پس قطعاً خانواده ایرانی آن روندی را طی نخواهد کرد که غرب طی کرده است اما دچار دگرگونیهایی شده است، ولی هویت خود را از دست نداده است. اشتغال زنان و تحصیلات عالیه آنها به این گستردگی در کمتر جامعهای اتفاق افتاده است البته درحال حاضر در خانواده ایرانی سلطه مردانه بشدت ضعیف شده ولی اقتدار مردانه همچنان وجود دارد و زنسالاری هم به هیچ وجه نداریم بلکه جایگاه قوی و نیرومند مادر را داریم.
زنسالاری قدیمی تر
از مرد سالاری!
در واکاوی تاریخی اسناد برجا مانده از جوامع بشری در دورههای مختلف میتوان با قاطعیت گفت این جوامع در دورهای از ادوار زنسالاری را تجربه کرده است. در دوره شکار از آنجایی که مردان باید به راههای دور میرفتند و این سفرها چند روز به طول میانجامید، همه امور قبیله به دست زنان سپرده میشد، آنها برنامه ریزی و تقسیم کار میکردند.
بنابراین، این دوره از دیدگاه مردمشناسی دوره زنسالاری نام گرفته است اما چندی نمیگذرد که رتق و فتق امور به مردان سپرده میشود و در اصل دوره کوتاه زن سالاری به پایان خود نزدیک میشود، چرا که با تکامل جوامع از شکار به کشاورزی، مردها به واسطه کار در باغ، مزرعه و کشتزار، نزدیکی محل کار به سکونت را تجربه میکنند و کمکم مردان امور را به دست میگیرند، پس دوره مردسالاری شروع میشود (البته جامعه ما هم از این قاعده استثنا نبوده است) و نهادهای سیاسی، مذهبی و اقتصادی در دست مردان قرار میگیرد که این ویژگی دوره مردسالارانه است. مطالعات مردمشناسان نشان میدهد که عمده جوامع این وضعیت را پشتسر گذاشتهاند، البته هنوز در بخشی از کشور هند زنسالاری با تعاریف جامعه شناختی وجود دارد.
بازگشت زنان به صحنه
از قرون 17-16 که کانونهای شهری صنعتی بویژه در اروپا شکل میگیرد، چون به نیروی کار ارزان و زیاد نیاز پیدا میشود و از آنجایی که زنان در شهرها تقریباً هیچ نقشی برعهده نداشتند، دوباره آنها در شاکله نظام صنعتی قرار میگیرند. این روند ادامه مییابد تا اینکه یکسری جنبشهای اجتماعی شکل میگیرد که تساویطلبی را برای زن و مرد مطرح میکنند، داشتن حق رأی و مدیریت و مالکیت از خواسته های این جنبشها تلقی میشود.
مشارکت خانوادگی
پایانی بر سالارها!
از نظر جامعهشناسی مردسالاری به این معنی است که مرد بدون مشورت تصمیمات کلان را میگیرد و همه باید مطیع او باشند، بهطور مثال تصمیمگیری در مورد هزینهکرد منابع مالی، ازدواج فرزندان و تغییر محل سکونت برعهده یک نفر آن هم به شکل مطلق باشد، اگر این مصداقها شامل زن هم باشد به آن زنسالاری گفته میشود که با قاطعیت باید گفت مردسالاری به سبک قدیمی آن هماکنون در حال افول است و زنسالاری هم با معیار دقیق جامعهشناسی در کشورمان وجود ندارد.
در جامعه ایرانی و بویژه در بین خانوادههای سنتی هنوز مردان بیشترین سهم را در نظام توزیع قدرت دارا هستند، اما در چند دهه اخیر بر میزان سهم زنان در این نظام افزوده شده است و خانوادهها به سمت نظام توزیع قدرت مشارکتی حرکت کردهاند.
در روزگار ما عدهای معتقدند در دوره سالارها پس از پشت سر گذاشتن پدرسالاری و مادرسالاری حالا رسیدهایم به فرزندسالاری، در حالی که از منظر برخی از جامعهشناسان این واژه نامفهوم و غلط مصطلحی است بین عوام، چرا که اساساً سالارها در هر دورهای از تاریخ جوامع وظایف و مسئولیتهایی بر عهده داشتهاند که از عهده آنها به خوبی برمیآمدند، در حالی که واژه نارسای فرزندسالاری چنین مفهومی را دربرندارد.
بلکه هم اکنون به خاطر کم شدن از تعداد فرزندان در هر خانواده امکانات بیشتری در اختیار آنها قرار میگیرد و به تبع هزینه بیشتری دربرمیگیرد، پس آنها فقط دریافتکننده منابع و امکانات هستند بدون آنکه باری از روی دوش خانواده بردارند، پس اساساً در جامعه کنونی پس از سپری شدن دورههای مردسالاری و زنسالاری به دوره «فرزندسالاری» نرسیدهایم بلکه در شرایط فعلی دوره مردسالاری بشدت رو به ضعف نهاده و به جای آن مشارکت به میان آمده است.
در واقع امروزه در اکثر خانواده ها زنان و مردان با تقسیم وظایف از دوره سالارها عبور کرده و با مشارکت یکدیگر برای تحکیم خانواده تلاش می کنند.
البته این تصاویر در دههها و چه بسا در سدهها و هزارههای قبل بسیار ملموستر بود، ولی امروزه فقط رگههایی از این شیوههای غالب زندگی (در جامعه امروزی ما هم) به چشم میخورد. تحول در شیوههای زندگی، قطعاً تحول در نحوه مدیریت خانواده را هم دچار دگرگونی کرده است البته نباید از این مسئله غافل بود که شیوههای زندگی و مدیریت بر آنها و تصمیمگیری در مورد مهمترین مسائل یک زندگی دستهجمعی به معنی تأیید و نفی یک شیوه نیست، بلکه حتماً شرایط مکانی و زمانی و نوع نیازهای بشر را میطلبید که کدام شیوه به صحنه بیاید، مادرسالاری، پدرسالاری و یا...؟
ضمن آن که پدرسالاری به مفهوم واقعی و ایرانی خود در جامعه ما نه تنها بار معنایی منفیای نداشته بلکه مورد تأیید و ستایش هم بوده است، چراکه در خانواده ایرانی اقتدار مرد که در جهت منافع خانواده و بقای آن حاکم بوده به کار گرفته میشده و در اصل پدر از خودگذشتگی میکرد تا اعضای خانواده در رفاه و آسایش باشند. بنابراین پدرسالاری ما با پدرسالاری دنیای غرب تفاوتهای بنیادی دارد، چرا که در آن پدر سلطه و قدرتهای خود را به رخ میکشد و نه چیز دیگری.
مردسالاری چرا و چگونه؟
مردسالاری پدیدهای جهانشمول در دورههای مختلف زندگی بشر عنوان شده که البته اصلاً پدیدهای منفی نبوده است. تحقیقات قدیمی مالینوفسکی مردمشناس و دورکیم جامعهشناس در غرب این شواهد را نشان میدهد.
در دورهای که زنها شاغل نبودند بیمه اجتماعی و حمایتهای دولتی در مورد خانواده وجود نداشت و اتفاقات تلخ از جمله جنگ در دنیا رخ میداد که امداد را آسیبپذیر میکرد و امنیت اجتماعی وجود نداشت، مردها در مقاطعی حاکم بودند آن هم برای حفظ خانواده یعنی در واقع چارهای جز این نبود. البته وقتی مردها قدرت یافتند سوءاستفادههایی هم کردند پس برداشت ما از این نظام قدرت منفی است، اما در واقع اگر چنین نظامی حاکم نمیشد در مقاطعی خانواده از بین میرفت. وقتی انسان به تمدن رسید و دولت تشکیل داد، این شیوه آرام آرام رنگ باخت، البته همه جوامع مسیر یکسانی را طی نکردهاند، چرا که روند خانواده در ایران متفاوت از بسیاری از جوامع بوده است.
زنسالاری در ایران در دورهای وجود داشته اما به معنای حاکمیت نبوده است، بلکه افراد افتخارات خود را به مادر متصل میدانستند که به آن مادرمکانی یا مادرتباری میگوییم و یا در دورهای این افتخارات نصیب پدر بوده است. مفاهیم روابط درون خانواده و نقشی که یک فرد به عنوان سرپرست ایفا میکند در غرب متفاوت از جامعه ماست، شاید واژهها یکی باشد اما مفاهیم در اینباره کاملاً متفاوت است.
در کشور ما سلطهای را که مردها در خانواده داشتند به مردسالاری تعبیر میکنند و نگاه ما به آن منفی است یعنی کسی که تحکم میکند و دیگران را مجبور به اطاعت از خود میکند در حالی که در جامعه ما این شیوه شایع نبوده است. در همه اعصار یکی از ویژگیهای خانوادههای ایرانی «اقتدار پدر» بوده است که هنوز هم وجود دارد البته نه به معنی قدرتنمایی. اقتدار به این معنی که یک توانمندی در فرد وجود دارد که مورد پذیرش بقیه است که هم مشروعیت دارد و هم مقبولیت. چون حس میشده که خانواده نیاز به مدیریت دارد و نیاز به حفظ حریم داشته است.
در طول تاریخ پدران ایرانی از منافع شخصی میگذشتند برای دیگران. به این معنی که ارزشها و خواستهها و حریم خانواده مهمتر بوده است و همین طور نقش دیگر پدر پاسداری در مقابل تهدیدهای بیرونی بوده که همه اینها باعث میشده پدر با وجود اقتداری که دارد از خود گذشتگی کند. بنابراین پدرسالاری اصلاً واژه مناسبی نیست برای جامعه ما.
مادرتباری کی و کجا؟
مادرسالاری در ایران بیشتر برمیگردد به پیوندهای خونی. در اصل با بیان این واژه اصالت را در مورد یک نسل خاص بیان میکنند و در دورههایی وجود داشته که ازدواج، درون گروهی بوده است که افراد بیشتر با فامیل و نزدیکان خود ازدواج میکردند. این مسئله در دورههایی از ایران باستان هم وجود داشت.
مادرسالاری به این معنی (مادرتباری) کم و کوتاه بوده است همان طور که پدرسالاری به این معنی (پدرتباری) در همه دورهها دیده شده، ولی محدود بوده است. مثلاً سادات را ارج مینهیم چون معتقدیم تبار آنها به ائمه میرسد، و یا ممکن است چند نسل ما به فلان شخصیت سیاسی یا ادبی برگردد که افتخاری محسوب میشود، البته در دنیای غرب هم این مسئله به وفور دیده میشود و یا در ادبیات زیاد به واژه نجیبزاده برمیخوریم که اینها همه نشان از اهمیت تبارها داشته و دارد.
پس در دنیا پس از دورهای به تبع سلطه در خانواده در جامعه هم بر موقعیتهای مختلف مردان سلطه مییابند که بعد از این دورهها وارد دوره صنعتی میشویم که زنان وارد پستهای مدیریتی میشوند و تحولات به سمتی میرود که دیگر زور بازو مهم نیست بلکه کار فکری و سلایق و هنر مطرح میشود.
فروپاشی خانواده در غرب
همزمان با بالا رفتن سطوح تحصیلات در غرب هرم قدرت در خانواده تغییر کرد، به این معنی که در گذشته همه از نظر مالی وابسته به مرد بودند و به خاطر نیاز مالی از او اطاعت میکردند، اما به یکباره هرم قدرت از حالت عمودی به شکل افقی تغییر پیدا کرد؛ زن و مرد در کنار یکدیگر قرار گرفتند و نظم جدیدی حاکم شد، چون زنها قبلاً در عرصه تصمیمگیری حضور نداشتند و این در تاریخ بیسابقه بود و انعکاس بیرونی آن منفی شد و چنین برداشت شد که زن سالاری حاکم شده است.
پس از این دوره در غرب به گفته کیدنز جامعهشناس در جامعه مدرن «تکریم فرزند» شکل گرفت که روی فرزند سرمایه گذاری میشد که ما به غلط از آن به فرزند سالاری تعبیر میکنیم. الآن ولی دنیای غرب از این دوره هم عبور کرده، چرا که الآن شرایطی حاکم شده که به این نتیجه رسیدهاند خیلی هم فرزند لازم نیست، چرا که با هزینه برای او از لذت و تمرینات زندگی باز میمانیم.
دین حاکم بر خانواده ایرانی
اما خانواده ایرانی با وجود تغییراتی که در این سالها داشته است، کاملاً متفاوت از خانواده در دنیای غرب است. در ایران در اغلب خانوادهها التزام به «دین» وجود دارد، پس قطعاً خانواده ایرانی آن روندی را طی نخواهد کرد که غرب طی کرده است اما دچار دگرگونیهایی شده است، ولی هویت خود را از دست نداده است. اشتغال زنان و تحصیلات عالیه آنها به این گستردگی در کمتر جامعهای اتفاق افتاده است البته درحال حاضر در خانواده ایرانی سلطه مردانه بشدت ضعیف شده ولی اقتدار مردانه همچنان وجود دارد و زنسالاری هم به هیچ وجه نداریم بلکه جایگاه قوی و نیرومند مادر را داریم.
زنسالاری قدیمی تر
از مرد سالاری!
در واکاوی تاریخی اسناد برجا مانده از جوامع بشری در دورههای مختلف میتوان با قاطعیت گفت این جوامع در دورهای از ادوار زنسالاری را تجربه کرده است. در دوره شکار از آنجایی که مردان باید به راههای دور میرفتند و این سفرها چند روز به طول میانجامید، همه امور قبیله به دست زنان سپرده میشد، آنها برنامه ریزی و تقسیم کار میکردند.
بنابراین، این دوره از دیدگاه مردمشناسی دوره زنسالاری نام گرفته است اما چندی نمیگذرد که رتق و فتق امور به مردان سپرده میشود و در اصل دوره کوتاه زن سالاری به پایان خود نزدیک میشود، چرا که با تکامل جوامع از شکار به کشاورزی، مردها به واسطه کار در باغ، مزرعه و کشتزار، نزدیکی محل کار به سکونت را تجربه میکنند و کمکم مردان امور را به دست میگیرند، پس دوره مردسالاری شروع میشود (البته جامعه ما هم از این قاعده استثنا نبوده است) و نهادهای سیاسی، مذهبی و اقتصادی در دست مردان قرار میگیرد که این ویژگی دوره مردسالارانه است. مطالعات مردمشناسان نشان میدهد که عمده جوامع این وضعیت را پشتسر گذاشتهاند، البته هنوز در بخشی از کشور هند زنسالاری با تعاریف جامعه شناختی وجود دارد.
بازگشت زنان به صحنه
از قرون 17-16 که کانونهای شهری صنعتی بویژه در اروپا شکل میگیرد، چون به نیروی کار ارزان و زیاد نیاز پیدا میشود و از آنجایی که زنان در شهرها تقریباً هیچ نقشی برعهده نداشتند، دوباره آنها در شاکله نظام صنعتی قرار میگیرند. این روند ادامه مییابد تا اینکه یکسری جنبشهای اجتماعی شکل میگیرد که تساویطلبی را برای زن و مرد مطرح میکنند، داشتن حق رأی و مدیریت و مالکیت از خواسته های این جنبشها تلقی میشود.
مشارکت خانوادگی
پایانی بر سالارها!
از نظر جامعهشناسی مردسالاری به این معنی است که مرد بدون مشورت تصمیمات کلان را میگیرد و همه باید مطیع او باشند، بهطور مثال تصمیمگیری در مورد هزینهکرد منابع مالی، ازدواج فرزندان و تغییر محل سکونت برعهده یک نفر آن هم به شکل مطلق باشد، اگر این مصداقها شامل زن هم باشد به آن زنسالاری گفته میشود که با قاطعیت باید گفت مردسالاری به سبک قدیمی آن هماکنون در حال افول است و زنسالاری هم با معیار دقیق جامعهشناسی در کشورمان وجود ندارد.
در جامعه ایرانی و بویژه در بین خانوادههای سنتی هنوز مردان بیشترین سهم را در نظام توزیع قدرت دارا هستند، اما در چند دهه اخیر بر میزان سهم زنان در این نظام افزوده شده است و خانوادهها به سمت نظام توزیع قدرت مشارکتی حرکت کردهاند.
در روزگار ما عدهای معتقدند در دوره سالارها پس از پشت سر گذاشتن پدرسالاری و مادرسالاری حالا رسیدهایم به فرزندسالاری، در حالی که از منظر برخی از جامعهشناسان این واژه نامفهوم و غلط مصطلحی است بین عوام، چرا که اساساً سالارها در هر دورهای از تاریخ جوامع وظایف و مسئولیتهایی بر عهده داشتهاند که از عهده آنها به خوبی برمیآمدند، در حالی که واژه نارسای فرزندسالاری چنین مفهومی را دربرندارد.
بلکه هم اکنون به خاطر کم شدن از تعداد فرزندان در هر خانواده امکانات بیشتری در اختیار آنها قرار میگیرد و به تبع هزینه بیشتری دربرمیگیرد، پس آنها فقط دریافتکننده منابع و امکانات هستند بدون آنکه باری از روی دوش خانواده بردارند، پس اساساً در جامعه کنونی پس از سپری شدن دورههای مردسالاری و زنسالاری به دوره «فرزندسالاری» نرسیدهایم بلکه در شرایط فعلی دوره مردسالاری بشدت رو به ضعف نهاده و به جای آن مشارکت به میان آمده است.
در واقع امروزه در اکثر خانواده ها زنان و مردان با تقسیم وظایف از دوره سالارها عبور کرده و با مشارکت یکدیگر برای تحکیم خانواده تلاش می کنند.