در ابتدای این نشست اسلامی با تاکید بر ضرورت توجه به قانون اساسی جمهوری اسلامی و جایگاه استکبارستیزی در این قانون اظهار کرد: قانون اساسی که یکی از مهمترین اصول و ارکان کشور ما است چند ویژگی دارد؛ اول اینکه با رای مستقیم مردم تصویب شده است. دوم آنکه نویسندگانش اندیشههای متفاوتی داشتهاند. از بنیصدر و منتظری تا شهید بهشتی و شهدای محراب در تدوین این قانون تاثیرگذار بودند. پس قانونی است که برخاسته از رای مستقیم مردم است و با توجه به سلایق مختلف تصویب شده و به فاصله ده سال پس از تصویب اولیه دوباره رای مردم را کسب کرده است. قانون اساسی فرادستیترین قانون کشور ماست، پس خوب است که با توجه به قانون اساسی به موضع جمهوری اسلامی ایران نسبت به آمریکا و سلطهستیزی نگاهی بیندازیم.
وی با اشاره به اصولی از قانون اساسی که به موضوع مبارزه با سلطه و دفاع از مظلوم پرداخته است، گفت: در مقدمه قانون اساسی شاهد تاکید بر مبارزه با سلطهای که مقابل مظلوم قرار میگیرد هستیم. دراصل دوم بند شش در ذیل توصیف کرامت و ارزش انسانی قانون بر نفی هرگونه ستمگری و ستمکشی، سلطهگری و سلطهپذیری اصرار میکند، یعنی یک بار دیگر ستمکشی وسلطهپذیری را در روح قانون اساسیمان میبینیم. در اصل سوم قانون اساسی باز هم شاهد رد کردن کامل استعمار به اجانب هستیم. در اصل 43 قانون اساسی ذیل بند هشت که درباره استقلال است جلوگیری از سلطه اقتصادی نیز مطرح میشود. اصل 152 بر حفظ استقلال همهجانبه، دفاع از حقوق همه مسلمانها در برابر قدرتهای سلطهگر و روابط صلحآمیز با کشورهای غیرمحارب استوار است. اصل 153 هرگونه قراردادی که موجب سلطه بیگانگان شود را نقد میکند. اصل 154 دفاع از مظلومان جهان را آرمان جمهوری اسلامی ایران میداند و بنابراین قانون میگوید کشور ما علاوه بر خودداری از دخالت در کشورهای دیگر از مستضعفین در برابر مستکبرین دفاع میکند، یعنی علاوه بر آنکه ما مخالف استکبار هستیم حامی مستضعفین نیز هستیم. اصول دیگری در قانون اساسی هم وجود دارد که به صورت ضمنی به استکبارستیزی اشاره میکند.
وی خاطرنشان کرد: صحبتم آن است که بخشهای مهم قانون اساسی ما به استکبارستیزی پرداخته است، موضوعی خدشهناپذیر که با رای مردم تصویب شده است. پس نتیجه میگیریم که بر اساس منافع زودگذر عدهای میخواهند با استکبار رابطه داشته باشند که این خلاف قانون اساسی است.
نقاشی نیز در ادامه همین بحث اظهار کرد: در مقدمه قانون اساسی و در بحث سیاست خارجی به یکی از قوانینی که توجه ویژهای شده نفی ستمپذیری و سلطهپذیری است. طبیعتا قانون اساسی به عنوان میثاق ملی تمام جریانهای موثر و وفادار به انقلاب است. نکتهای که میخواهم به آن اشاره کنم تفاوت در رویکرد جریان های وفادار به قانون اساسی و موثر در وقوع انقلاب اسلامی است. این جریانها در سه مرحله وقوع انقلاب، استقرار و تثبیتش، موثر بودند و به استکبارستیزی نیز اعتقاد دارند و به اهمیت آن واقف هستند. هرکدام از این جریانها هم در رفتار سیاسیشان این امر را نشان دادهاند.
وی ادامه داد:اختلاف در نوع رویکردهاست نه در اصل مطلب استکبارستیز بودن. از نظر ما جریان اصلاحطلب نسبت به کسانی که دگراندیشاند سعهصدر دارد. منظورم در اینجا از دگراندیش کسانی هستند که به نوعی تمایل به سیاستهای غربی داشته و نسبت به سلطه و هژمونیخواهی غرب و آمریکا حساسیت منفی ندارند. آنها عقیده دارند که باید رابطه نزدیکتری با غرب به ویژه ایالت متحده داشته باشند؛ چراکه منافع خودشان در راستای منافع ایالت متحده میبینند. ممکن است تعداد این افراد زیاد نباشد اما این نوع تفکر در کشور ما وجود دارد.
وی با اشاره به تفاوت دیدگاه دو جریان اصلاحطلب و اصولگر تصریح کرد: اختلاف سلیقه ما با جریان اصولگرایی این است که ما برای دگراندیشان آزادی بیان و داشتن تشکیلات سازمانی هم قائلیم. تشکیلات اصیل انقلابی مجموعهای است که در سال 57 با عقاید مختلفی به رهبری امام(ره) در انقلاب پیروز شدند. نمیشود به بخشی از این مجموعه که مطابق علاقه ما است قائل باشیم و در بقیه موارد آن را رد کنیم. اختلاف بین جریان اصلاحطلبی و اصولگرایی در مورد استکبارستیزی در همین جاست که ما میگوییم آنهایی که مانند ما رابطهشان را با غرب و سرمایهداری ایالات متحده آمریکا تنظیم نمیکنند نیز باید بتوانند از حقوق سیاسی و مدنی کافی برخوردار باشند.
این فعال سیاسی اصلاحطلب افزود: احزاب اصلاحطلبی که تاریخچه و پیشینه مشخصی دارند هم استکبارستیز هستند، اما در این مسأله اختلاف رویکردی با سایر گروههای سیاسی کشور دارند. ما معتقدیم کسانی که عقیده دارند سیاست خارجی و منافع ملی ما با رویکردی غیرانتقادی و تنگاتنگ با غرب و آمریکا تامین میشود، نباید از رسانهها و داشتن ابزارهای آزادی بیان محروم شوند. آنها هم حق زیست سیاسی، اجتماعی و رسانهای دارند. ما باید این حق را برای آنها قائل شویم و آزادی بیان آنها را تضمین کنیم.
اسلامی در پاسخ به پرسشی درباره دیدگاه کسانی مانند صادق زیباکلام درباره استکبارستیزی و اینکه چه طور میتوان با استکبار مقابله معقولانه داشت تا عدهای از جریان مبارزه سوءاستفاده نکنند، گفت: نفی استکبار به معنی سوءاستفاده کردن از فضای سیاسی نیست. زمانی که عدهای میگویند مقابله معقولانه با استکبارستیزی انجام دهیم باید بدانیم که دو نوع تعریف از عقل داریم؛ یک تعریف که میگوید عقل برای پرستش خداوند است. تعریف دیگری که از عقل میشود عقل مصلحتاندیش است. نمیخواهم مواجهه کنم اما شیوه تفکر برخی دوستان مثل آقای زیباکلام به گونه ای است که به راحتی می توان فهمید که آنها نوعی از تسلط را پذیرفتهاند. اینگونه تفکر خلاف مواجهه معقولانه است. مواجهه معقولانه نفی کامل سلطه آمریکا بر ایران است.
وی ادامه داد: اگر هم بخواهیم به منافعمان فکر کنیم طبیعت آن است که باید نگاهی به گذشته داشته باشیم و از شیوه مواجههمان با آمریکا در گذشته عبرت بگیریم؛ عموما مواجهه اولیه ایران با آمریکا را از سال 32 میدانند. اما قبلتر ازآن هم زمانی که روزولت به عنوان ریاست جمهوری ایالت متحده همراه دو رئیسجمهور دیگر به ایران آمد و با نادیده گرفتن حاکمیت ایران در کنفرانس تهران شرکت کرد ،آغاز مواجه منفی ایران و آمریکا است. ما حاکمیت آن زمان را قبول نداریم اما به هرحال آنها به پادشاه کشور توهین کردند و خاک کشور را بین خودشان تقسیم کردند. آمریکا در آن میان نقش جدی برعهده داشت. بعدها تغییر پادشاه کشور به واسطه اعمال نفوذ انگلیس رخ داد و محمدرضا شاه گرچه شروعی انگلیسی داشت اما ارتباط خوبی با آمریکا برقرار کرد. اشتباه مصدق همین بود که فکر میکرد در سال 1332نوعی مصلحتاندیشی انجام داده است. او هم از انگلیس به دامن آمریکا پناه برد برای مقابله با کودتای انگلیسی دیداری با لویی اندرسن در سفارت آمریکا داشت اما این دیدار و پناه بردن منتهی به این شد که آمریکا توانست در کودتای 28 مرداد بسیار موفق عمل کند. در واقع میخواهم بگویم اگر واقعیت را نبینیم که آمریکا در مقاطع مختلف سعی داشت ما را به زیر سلطه خود ببرد ناگذریم که دوباره تجربهای مثل کودتای 28 مرداد را داشته باشیم.
وی جنایات آمریکا علیه ایران را روندی تاریخی خواند و گفت: نکاتی که عرض خواهم کرد تجربه مشترک میان مردم ایران در مواجهه با آمریکا است. آقای اوباما اخیرا به موضوع دخالت آمریکا در 28مرداد اعتراف کرده است. اگرچه قبل از این هم برخی از دولت مردان آمریکا به آن اعتراف کرده بودند. موضوع دیگری که اوباما مطرح کرد کمک به صدام در جنگ تحمیلی بود. علیرغم به علم استفاده رژیم بعثی از سلاح شیمیایی آمریکاییها برای مقاله با ایران به بعثیها کمک کردند. جدای از این دو اعتراف موارد متعددی از تحمیل کاپیتولاسیون بعد از آنکه امام (ره) به مقابله با آن پرداختند، اصرار به تبعید امام (ره) ، در زمان پهلوی نقششان در تعیین نخست وزیرها نیز وجود دارد.
این فعال سیاسی اصولگرا ادامه داد: منصور برای آنکه کاپیتولاسیون را تصویب کند به شاه فشار میآورد که به سمت نخست وزیری منصوبش کنند، کاپیتولاسیونی که مصداق بارز سلطه بر ما بود. همچنین17 شهریوری که کشتار بزرگ مردم ما را در خود جای داد به دستور آمریکاییها بود. حادثه انفجار نخست وزیری نیز یکی دیگر از جنایاتی است که آمریکاییها انجام دادند. در اسنادی که وجود داشته یکی از رسالتهای مسعود کشمیری؛عامل انفجار نخست وزیری ،مربوط به پاک کردن دخالت آمریکا در انفجار این حادثه است. همچنین در کشتاری که در هشت بهمن 57 با مدیریت ژنرال هایزر اتفاق افتاد و بعد از پیروزی انقلاب دوباره در کودتاهای متعددی که اوایل انقلاب با جدایی طلبیهایی که وجود داشت رد پای مستقیم آمریکا واضح است. در جنایات تروریستی سازمان منافقین هم حضور مستقیمشان مشخص است. در فیلمی که از صدام و مسعود رجوی منتشر شده اعلام میشود که کاخ سفید از جنایات آنها خبر داشته است. جالب آن است که به تازگی جان کری از یک سازمان تروریستی که علیه ایران فعالیت داشته دفاع کرده و گفته که چرا مردم عراق آن تروریستها را مورد حمله قرار دادهاند.
وی با بیان اینکه «آمریکا قبل از انقلاب تا امروز به دنبال تضعیف ایران است» خاطرنشان کرد: در برخی حادثهها رد پایشان کاملا مشخص است؛ در سقوط هواپیمای مسافربری و اعطای مدال افتخار به عامل این حادثه، مقابلههای اقتصادی مختلفی که از سال 59 با ما داشتند، تحریمهای متعددی که وضع کردند و حبس اموالمان همه نشان دهنده مقابله آنها با ماست. اینها مظاهری است که نشان میدهد آمریکا سعی بر تضعیف ایران و استحاله گفتمان انقلاب داشته است و خودش بر این تلاش برای استحاله بارها اذعان کرده است.
وی ادامه داد: در این شرایط عقل حکم میکند تا ما از دشمنی که از چنین فرصتهایی برای سواستفاده بهره برده ، دوری کنیم. اگر آمریکا میخواست رفتاری دیپلماتیک نشان دهد میتوانست در سال 32 به جای آنکه با انگلیس مذاکره کند با مصدق صحبت کند. هم از این کار نفی اقتصادی میبرد و هم از خود رفتار متفاوت از رفتار سلطه جویانهاش نشان میداد. اما رویکرد آنها همیشه رویکرد سلطه بوده است نه برابری. من هرگونه رابطه با آمریکا اعم از فرهنگی، اقتصادی و سیاسی را مضر میدانم و منتقد رویکرد فعلی دولت در برخی از مواجههها دیپلماتیک با آمریکا هستم. مثلا دست دادن ، قدم زدن، برای موضوع سوریه سر یک میز نشستن و ... را خلاف رویه عقلانی تاریخی خودمان میدانم. با تمام تجاربی که طی این سالها داشتیم رابطه با آمریکا اشتباه است.
این در حالی است که نقاشی با اشاره به اولین برخوردهای دو ملت ایران و آمریکا با یکدیگر گفت: برخی فکر میکنند اولین مواجهه ما با آمریکا در کنفرانس تهران یا کودتای سال 32 است. اما خیلی پیشتر از اینها شاهد مواجهه هر دو ملت ایران و آمریکا بودیم. شخصی به نام جردن یک آمریکایی بود که خدمات خیریهای آموزشی بهداشتی زیادی در ایران انجام داد. پیشتر از آن شخص دیگری به نام باسکورویل در جنبش مشروطه حضور فعال داشته است و در همان دوران به عنوان یکی از شهدای مشروطه به حساب میآمد. او یک آمریکایی بود که به تبریز رفت و در مدارس تدریس میکرد. مواردی از این دست داشتهایم که مواجهههای مدنی ما با آمریکاییها بوده است. نه جردن کارگزار سیاسی بوده است و نه باسکورویل امیال سیاسی خاص و غربیسازی را دنبال میکرد؛ بنابراین مواجهه دو مردم با یکدیگر باعث ایجاد ذهنیتی مثبت شده بود.
وی ادامه داد: خوب است اینجا به طرح مونروئه نیزاشاره کنم، با وجود این ذهنیتهای مثبت، رئیسجمهور وقت همان دوران، طرحی را مطرح کرد که به عنوان طرح مونروئه معروف شد. آن طرح، استعمار اروپاییان در آمریکا مرکزی حوزه کاراییب و آمریکای شمالی را رد می کرد. این ایده سالها دستگاه دیپلماسی آمریکا را مجبور میکرد که از استعمار دور باشد.
انگلیس هم با این قضیه همراهی میکند و باعث میشود آمریکا چهرهای دور از استعمار از خودش به نمایش بگذارد. البته این طرح به معنای نیکاندیشی آمریکاییها نبود بلکه سیاستشان ایجاب میکرد که برای تثبیت موقعیت سیاسی و اقتصادی خود این کار را انجام دهد. چهره سلطهجویانه آمریکا، بعد از جنگ جهانی دوم به وقوع پیوست چون کشورهای قدرتمند آن زمان مثل انگلیس، فرانسه و شوروی درگیر جنگ بودند و آمریکا از جنگ دور بود و ضربه چندانی متحمل نشد، جنگ جهانی به نفعاش تمام شد.آمریکا در اینجا توانست موقعیتی منحصر به فرد برای خود ایجاد کند و بعد از آن بود که وارد حوزه سلطهگری شد.
وی با اشاره به اظهار نظر اسلامی در باره مصدق و ارتباطش با آمریکا یادآور شد: با توجه به این پیشینه مثبت و قدرتمندی که در آمریکا وجود داشت شاید هر جریان دیگری هم که بود در بین دوگانه بریتانیا و آمریکا و با توجه به اینکه نسبت به شوروی هم مسألههای پیچیدهای داشتیم اینگونه عمل میکرد. چند مسأله باعث میشود که امروز نگاه به استکبارستیزی در دو سوی مختلف شکل بگیرد. در یک نگاه کلی یک کشوری وجود دارد با سه ضلع مثلث دانش، قدرت، هژمونی که این سه ضلع به طور دائم یکدیگر را تقویت میکنند. منظورم از دانش مجموعه علومی است که تکنولوژی امروز را برای آمریکا رقم زده است. همین تکنولوژی در دنیای امروز موجب قدرت اقتصادی است و همه اینها برای آمریکا هژمونی به وجود میآورد.
این فعال سیاسی اصلاحطلب ادامه داد: بحث ما فقط بحث سلطهگری نیست. از یک دیدگاه سلطه یعنی زور عریان . هژمونی با سلطهگری متفاوت است. آنتوان گرامشی، اندیشمند ایتالیایی در مورد هژمونی میگوید که طبقات اجتماعی سلطهگر علاوه بر سلطههای اجتماعی و اقتصادی یک رضایت نسبی را هم از فرودستان کسب میکنند. یعنی فرا دست از لحاظ فکری، فرودست را مسخر خود میکند و فرهنگ و سبک زندگی و ایدولوژی خود را به عنوان «عقل سلیم» ترویج میکند و فرودست نیز آنچه را ترویج میشود با رضایت به عنوان «نظم طبیعی» میپذیرد.
الان بخشی از پیروان مکتب نئولیبرال با این مشکل روبرو هستند. یعنی آنچیزی که ایالات متحده به عنوان ایدئولوژی مطرح میکند عقیدهای میشود در فکر فرودستان، آنها پیش خود میگویند مگر غیر از این موضوعاتی که آمریکا میگوید هم میشود. ژاپن به عنوان یک کشور آسیایی حتی پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اسیر این هژمونی شده بود. یعنی یک کشور شرقی با فرهنگی غنی و طولانی، دچار وسترنیزاسیون(غربی شدن)، شده بود. اگرچه بحث هژمونیطلبی ایالات متحده به صورت عمده بعد از فروپاشی شوروی و بالاخص با رویداد 11 سپتامبر بسط و تقویت شد.
وی اظهار عقیده کرد: در سراسر کشورهای جهان و به خصوص در کشورهای کمتر توسعه یافته لایههای سیاسی و اجتماعی وجود دارند که مروج این هژمونی هستند و اساسا رویکردی غیرانتقادی و همدلانه با فرهنگ و ایدولوژی ترویجی ایالات متحده آمریکا دارند و به اصطلاح «آمریکنو فیلم» هستند.
وی خاطرنشان کرد: من با این صحبتها میخواستم تفاوت بحث سلطهگری صرف با هژمونی را تبیین کنم. در ایران هم جریانهایی عمدتا سکولار هستند که میخواهند پذیرنده این هژمونی باشند و اساسا پیشرفت و منفعت ملی ما را در پذیرش و ذوب شدن در نظم جهانی ترویجی آمریکا میبیند. قاعدتا من چنین رویکردی را قبول ندارم و منتقد و مخالف آن هستم و معتقدم باید با تکیه بر فرهنگ ملی و اسلامی- شیعی و در عین رعایت اصول دیپلماتیک در عرصه روابط بینالملل، تسلیم این هژمونی نشد ولی حق حیات را برای آن دیگرانی که مثل من و امثال ما نمیاندیشند باید قایل بود حتی معتقدیم آنها در شرایط دموکراتیک باید حرفشان را بزنند و به دلیل اعتقاد و فکرشان از حقوق سیاسی و مدنی محروم نشوند.
نقاشی در تبیین صحبتهایش افزود: ما میگوییم پذیرش هژمونی آمریکا و غربیسازی جامعه اشتباه است و حرفمان هم حق است. اما آنها هم حق ابراز عقیده دارند و حتی نمیتوان «حق اکثریت شدن» را ازآنها گرفت. ما نمیتوانیم آنها را با ابزارهای غیردموکراتیک محدودی کنیم و در موقعیتی قرار دهیم که حق اکثریت شدن نداشته باشند. در واقع ما فکر میکنیم اگرچه خط اصیل انقلاب اسلامی همین رویکرد ترویجی ماست ولی همه چیز در روالی دموکراتیک و با ساز و کارهای مردمسالاری باید پیش برود و به این بهانه که ما تفسیرمان از اصول و اهداف انقلاب این است و لاغیر، نمیتوان کسی را محروم کرد.
وی همچنین با اشاره به بخشی از صحبتهای اسلامی مبنی بر سلطه گر بودن آمریکا گفت: شما موارد متعددی در مورد رفتارهای سلطه جویانه آمریکا مطرح کردید که تمامشان و تک به تک ناقض حقوق بشر بوده است. ناقض اصول متعدد اعلامیه جهانی حقوق بشر ، کنوانسیون حقوق مدنی وسیاسی و کنوانسیون حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بوده است.در واقع ما میدانیم که آمریکا حقوق بشر را نقض میکند و با رفتارهایش در عرصه بینالمللی باعث ترویج خشونت و افراط گرایی میشود و در عین حال از حقوق بشر حمایت کرده و دموکراسی را به عنوان سبک حکمرانی مناسب مطرح می کند. خب آمریکا دچار استاندارد دوگانه است. حقوق بشر را در حق کشور ما و دیگر کشورهای جهان نقض کرده است. دموکراسی را ترویج میکنند، ادعا میکند که دموکراسیخواه است اما دست کم در خاورمیانه و کشورهای کمتر توسعه یافته حامی و همپیمان کشورهایی است که یا کودتایی بودهاند و یا رژیمهایی به شدت ارتجاعی و غیردموکراتیک دارند.
وی اظهار کرد: سوال جدی من این است که ما چقدر دچار سیاستهای دوگانه هستیم؟ در داخل کشور از کشورها و گروههای آزادیخواهی مثل حزب وفاق در بحرین دفاع میکنیم؛ چراکه آنها دنبال دموکراسی هستند. میخواهند که حقوق سیاسی و مدنی خود را اعمال کنند. بارها در اعلامیههایشان بر دموکراسی تاکید کردند. اعلام کردهاند که حکومت آل خلیفه حکومتی استبدادی است زیرا حقوق اقلیتها ،آزادی بیان و آزادی سیاسی را رعایت نمیکند، برای منتقدین خودش محدودیت اعمال میکند. یا ما از شیخ باقرالنمر نیز حمایت میکنیم. ایشان رهبر معترضان شرق عربستان است. او دنبال چیست؟ او به دنبال آزادی بیان و ایجاد نظم سیاسی در عربستان است که حقوق سیاسی و مدنی شیعیان را نیز رعایت کند و عامدانه تبعیض ایجاد نکند. ببینید ما از جنبشهای حقوق خواه دفاع میکنیم.
این فعال سیاسی اصلاحطلب خطاب به نماینده جریان اصولگرا گفت: سوال من این است که چرا این دموکراسیخواهی را برای خودمان نمیخواهیم؟ چرا در داخل کشور نوعی دموکراسیهراسی از سوی جریان اصولگرا و حزب متبوع شما ترویج میشود؟ چرا جریانهای نزدیک به حزب متبوع شما مدافع دموکراسیخواهی به صورت تمام عیار نیستند؟ حق تمام عیار نقد، عزل و نصب کارگزاران نظام را در تمام شئون و عرصهها را که دموکراسی مینیمال میگویند، ارج نمینهند؟ اگر از حقوق بشر خواهی شیخ باقرالنمر حمایت میکنیم چرا در داخل کشور خودمان کسانی مثل او را به عنوان پیروی از تفکرات غربی دچار محدودیت میکنیم؟ این رفتار در اصولگرایان مشهود است و این از نظر ما به کارگیری استاندارد دوگانه است.
وی در عین حال تصریح کرد: ما نیز مانند شما تفکر سلطهستیزی داریم و معتقد به هژمونی آمریکا نیستیم. این دو عقیده توامان با تفکر دموکراسیخواهی ما است. اما در ادامه هم معتقدیم شما در داخل و خارج از ایران دچار سیاست و استاندار دوگانه هستید. ما هم معتقدیم در عرصه جهانی باید دموکراسی خواهی و رعایت حقوق بشر توام با ضدیت با هژمونی خواهی و سلطهگری گذشته و حال ترویج شود اما نمیشود سلطه ستیز باشیم و برای خودمان برابریخواه و دموکراسیخواه نباشیم. معتقدم جریاناتی به ویژه در میان اصولگرایان، در داخل کشور دچار استانداردهای دوگانه هستند. همان طور که ایالات متحده آمریکا دچار استاندارد دوگانه است. سلطه ستیزی بدون دموکراسی خواهی افسانهای بیش نیست.
درادامه اسلامی با تاکید بر ضرورت تفکیک دولت - ملتها در بحث مبارزه با استکبار،گفت: بحث خوبی در مورد تفکیک مردم از دولت مطرح شد و اینکه افراد خیر آمریکایی در ایران حضور داشتند. ما نافی روابط حسنه مردم ایران و آمریکا با هم نیستیم. جوانان انقلابی ما مدتی در پناه مردم آمریکا علیه شاه مبارزه کردند و در همان مقطع دولتمردان آمریکایی انواع فشار را بر دانشجویان مقیم آمریکا اعمال میکردند. پس تفکیک دولت - ملت در زمان ابراز سلطهجویی کاری واجب است و باید به رسمیت شناخته شود. نکته مهمی وجود دارد و آن این است که نباید با پارادایم ذهنی خودمان مردم آمریکا را تجزیه و تحلیل کنیم. این موضوع به طریق اولی در مورد دولتها هم صدق میکند.
وی ادامه داد: اگر دولتی میگوید من خواهان آزادی در ایران هستم باید ببینیم او با چه چارچوب ذهنی این موضوع را مطرح میکند و منافع دولتش در این رابطه چیست؟ در روابط ملتها هم به نظرم این نکته را باید رعایت کرد. طبیعتا وقتی نفع متقابلی در یک رابطه برابر وجود دارد آن رابطه خوب است اما آنچه که در کودتای 28 مرداد اتفاق افتاد اعتماد به دولت بود نه ملت. من نقدم به مصدق نیست، من نقدم به امروز ماست که تجربههای آن ها در دست ماست. اینکه آیا مصدق باید به یکی از دولت بریتانیا یا آمریکا اعتماد میکرد یا نه بحثی جدا است ما در مورد امروز صحبت میکنیم. امروز به ما ثابت شده است که جمهوریخواه و دموکرات از هر نوعی که بر سر کار باشد با هر نوع استراتژی کلان و با هر نوع ادبیات متفاوت علیه منافع ما مواضع روشنی داشتهاند.
وی تصریح کرد: یکی از مدعیترین رییسجمهورهای دموکرات آمریکا که تلقی میشد با ما خیلی همکاری میکند کلینتون بود. بیشترین ضربه را ما از او خوردیم. یکی از مدعیترینهای آنها اوباما بود که ادعای تغییر را در رفتار آمریکا میداد اما هنوز هم میبینیم که ما را تهدید میکند و در مورد موضوع هستهای ضمن تاکید بر کنار گذاشتن تهدیدهای هستهای، ایران را استثنا میداند، یعنی هنوز تهدیدهایشان را کنار نگذاشته است. این رفتارها ما را از اعتماد به دولتمردان آمریکایی نهی میکند. ما نباید فریب سیاستهای به ظاهر دوستانه آمریکا را بخوریم.
این فعال سیاسی اصولگرا همچنین خاطرنشان کرد: در جواب این موضوع که این که آقای نقاشی گفتند ما حق حیات برای کسانی که متفاوت از ما فکر میکنند قائل هستیم باید بگویم که حق زیستن با حق ضربه زدن متفاوت است. ما هم حق زیستن و حق حزبی برایشان قائلیم. حق اعلام مواضع قائلیم. یکی از بدترین احزابی که در کشور ما وجود داشت حزب توده بود. حزبی که تفکرش مغایر با بدیهیات سیاست ما بود یا حتی چریکهای فدایی که رسما مارکسیسم بودند و اسلام را نفی میکردند هم تا قبل از آنکه بخواهند به نظام ضربه بزنند حق حضور داشتند.
وی ادامه داد: اما آنجایی با آقای نقاشی دچار تفاوت برداشت میشویم که ما معتقدیم نه تنها طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی طبق بدیهیات حاکمیت هر کشوری کسی که متحد با دشمنان کشورش شود و قصد ضربه زدن به آنها را داشته باشد برای فعالیتهای سیاسی باید منع شود. این ضربه زدن هم ابزارهای مشخصی دارد.
وی با انتقاد از برخی رویکردهای اصلاحطلبان تصریح کرد: یکی از انتقادات ما به اصلاح طلبان عدم مرزبندی روشن با برخی از این جریانهایی است که قصد داشتند به نظام ضربه بزنند. خط و مشی برخی اصلاح طلبها به کسانی میرسد که رسما در سال های 78 و 88 و چه امروز قصد ضربه زدن به نظام را داشتند. کسانی هم ادبیات اصلاحطلبان میشوند که سابقه تروریستی دارند. ما انتظارمان این است که این خط قرمزها روشن شود. منفعتطلبی انتخاباتی و توجه به رایهایی که باید به سبد رایشان برود آن هم توسط برخی اپوزسیونها و خاکستریها نباید ما را از اصول انقلابیمان دور کند.
این فعال سیاسی اصولگرا ادامه داد: اصلاح طلبان باید خط قرمزهای خودشان را مشخص کنند. اگر اصلاح طلبها خط قرمزهای خودشان را مشخص میکردند و میگفتند که به طور مثال حمله به مسجد لولاگر را قبول نداریم خیلی شرایط متفاوت میشد تا اینکه بیایند به طور کلی اظهار نظر کنند. به عنوان مثالی دیگر میتوان از فردی یادکرد که در گذشته به عنوان رییس ستاد قسمتی از برنامه اصلاحات فعالیت میکرد اما الان از اپوزسیونی که علیه نظام است حمایت میکند. اصلاحطلبها باید به طور روشن بیان میکردند که دیگر نسبتی با او ندارند نه اینکه به طور کلی بیان کنند با خارج نشینها ارتباط ندارند.
وی خطاب به نقاشی مطرح کرد: اینکه میفرمایید دموکراسی را باید به رسمیت بشناسید تا چه حد دموکراسی مد نظرتان است؟ تا مرز انهدام دموکراسی یا تا مرز بقای دموکراسی ؟ گاهی اوقات افراد با ظاهری بسیاری سیاسی و پیچیده سعی در دموکراتیک نشان دادن تصمیمهایشان دارند. وقتی اسنادی وجود داشت که آنها متحد آمریکا هستند و کمک مالی و تسلیحاتی و رسانهای گرفتند برای گندمنمایی هژمونی آمریکا، آیا در آنجا هم باید به آنها اجازه دهیم حرفشان را بزنند؟ بحث من از موضع یک فرد حزبی است. حزب ما چه ابزارهای قدرتی دارد؟ یکی موضعگیری است که همانطور که به آنها حق میدهید موضع خودشان را اعلام کنند باید به ما هم حق بدهید موضع بگیریم. نباید برآشفته شوید که چرا حزب موتلفه با کسانی که علیه استقلال و جمهوریت فعالیت میکنند هم نظر باشند.
وی ادامه داد: دومین اهرم ما از جمله اهرمهای دموکراتیک مثل وضع قانون و ارائه شکایت به دستگاههای قضایی است. حزب موتلفه میتواند کیفرخواستی علیه فعالیت کسانی که فکر میکنند برخلاف نظام فعالند ارائه دهند. من نماینده حزب موتلفه هستم و اعلام میکنم که عملکرد حزبیمان نشان میدهد که کاملا در چارچوب دموکراتیک عمل کردهایم. اجازه ندهیم که دولتمردانی از خارج از ایران بیایند و برایمان تعیین تکلیف کنند که به نفی حاکمیت ملی منتهی شود. باید بپذیرید که تفاوت نگاه ما در آنچه که شما مطرح کرده اید نیست ، بلکه درعدم مرزبندی برخی گروههایمان با دشمنان است. ممکن است شما این دیدگاه ما را غلط بدانید یا درست. این بحثی جداست. ما خواستار نفی سلطه آمریکا هستیم. بخشی از سلطه آنها را در نفوذ میدانم. در اصل سوم قانون اساسی به همین نفوذ اشاره شده است.
ما باید این تضاد را در خودمان حل کنیم. اگر استانداردهایمان را یگانه کنیم همدلی و همزبانی ایجاد میشود
نقاشی نیز با تاکید بر ضرورت مراقبت از «نفوذ» سلطه در کشور یادآور شد: یکی از محورهایی که باید به آن اشاره کنیم بحث سلطه و نفوذ است. هر نفوذی بدون زمینههای نفوذ امکانپذیر نیست. هژمونی باید در بستر ایجاد شود. قاعدتا در یک جنگ روانی یا زمینی لازم است که نفوذ را در دشمن خود ایجاد کنیم. اگر مجموعه حاکمیت هر کشوری بسترهای لازم را در اختیار دشمن قرار ندهد نفوذ ایجاد نمیشود.
وی همچنین یادآور شد:هنرمندی حاکمیت به این است که زمینههای نفوذ را نه به صورت مکانیکی بلکه به صورت دینامیک کنترل کند. جلوگیری از وجود ماهواره و شبکههای اجتماعی و اینترنت، کنترل مکانیکی است و این کنترل ناموفق خواهد بود؛ چراکه تسلط بیشتر بر علم و تکنولوژی در اختیار آنهاست. هرچه قدر جلوی این موضوعات گرفته شود بدلهای دیگری برای نفوذ پیدا میشود. حکومت باید با بسط قدرت معنوی خودش جلوی نفوذ را بگیرد. در فرهنگ، آموزش، بهداشت، اقتصاد و توسعه است که میتوان بستر نفوذ را از بین برد. اگر این بسترها فراهم باشد دیگر ایالات متحده آمریکا یا هر کشور دیگری امکان نفوذ به کشور را ندارد.
وی ادامه داد: باید به همه جریانهای مختلف کشور و نهادهای مدنی اجازه دهیم که فعالیت کنند. همان طور که قبل از انتخابات سال 92 نکته مهمی اعلام شد که همه کسانی که در کشور زندگی میکنند حتی اگر نظام را قبول ندارند به خاطر ایران پای صندوقهای رای بیایند. این حرف یعنی به رسمیت شناختن اینکه ممکن است کسانی به مسایلی اعتقاد نداشته باشند اما حق انتخاب و حضور در عرصه ها را داشته باشند. این حرف تالی دارد یعنی حقوق سیاسی فرهنگی اقتصادی و اجتماعی دگراندیشان را قبول کردهایم. تالی این کلام برای ما این است که ما باید حقوق آنها را بپذیریم. اگر حقوق افراد را در چارچوب منطقی و منصفانه بپذیریم سلطه و نفوذ ایجاد نخواهد شد.
این فعال سیاسی اصلاحطلب یادآور شد: همه ما نسبت به حق وتو در شورای امنیت انتقاد داریم و میگوییم ظالمانه است و حقی است که معنای حقوقی، انسانی ندارد. وقتی ما این نوع نگاه را در عرصه بینالمللی نقد میکنیم باید در داخل کشور هم منتقد هرگونه حرکت سیاسی یا حقوقی حتی در چارچوب قانون علیه حقوق دگراندیشان باشیم. وتو یک امر قانونی است که در سازمان ملل و شورای امنیت تصویب شده با این که قانون است ما آن را نقد میکنیم پس میتوانیم برخی قوانین کشورمان را هم نقد کنیم. ما باید این تضاد را در خودمان حل کنیم. اگر استانداردهایمان را یگانه کنیم همدلی و همزبانی ایجاد میشود.
ما آقای ظریف را خائن نمیدانیم اما کسانی هستند که ایشان را خائن میدانند. ما به بعضی رفتارهای غلط ایشان اعتراض داریم. ما خودمان را جلوتر از رهبری نمیدانیم
اسلامی که به موضوع نشستن بر سر میز مذاکره درباره وین به عنوان یکی از انتقادهایش به با بیان اینکه «باید به تمام فرمایشات رهبری توجه شود و تنها از یک بخش از سخنان او استفاده نکرد» گفت: نباید ما بخشی از سخن یک فرد را بگیریم و روح سخن او را فراموش کنیم. این یک تکنیک روزنامهنگاری است که تیتر را از حرف فردی بیرون میکشند و آنگونه که خود میخواهند تفسیرش میکنند. مقام معظم رهبری به کلان دستگاه دیپلماتیک ما اعلام اعتماد کردند. این رویکردی مبتنی بر مردم سالاری دینی است. دولتی که برخواسته از آرای ملت است مورد حمایت رهبریاش است. اصلا قصد قیاس ندارم اما در اردیبهشت سال 60 یک ماه قبل از سقوط بنی صدر امام خمینی حمایتهای بی نظیری از بنی صدر کردند اما امام در همان صحبتها مطالب انتقادی خود را بیان کردند باید آن ها را هم لحاظ کنیم تا به روح سخن او پی ببریم. روح سخن رهبری طی سه سال گذشته در مذاکرات با آمریکا مشخص است. نکته اول اینکه ایشان بارها تاکید کردند ما در مذاکره با آمریکا هیچ سودی نداریم. نکته دوم آن بود که گفتند فقط در موضوع هستهای صحبت می کنیم. آن هم برای کسب تجربه. نکته سوم نفی مذاکرات در سایر موارد بوده است.
وی با انتقاد از حضور دستگاه دیپلماسی دولت یازدهم در کنفرانس سوریه اظهار کرد: سوریه یکی از آن سایر موارد بوده است. تصویر نمایی از آن که ما با آمریکا در مورد سوریه صحبت میکنیم خلاف دستور رهبری است. ایشان به ما برای مذاکره با 1+5 در مورد هستهای اجازه دادند. در سخنرانی اخیرشان جدای از تایید تیم دیپلماتیک نکاتی را مطرح کردند. ما هم آقای ظریف و تیم ایشان را تیمی پرتلاش، با عرق ملی و وفادار به آرمانهای کشور می دانیم که با آنها هم اختلاف سلیقه داریم. اخیرا رهبری فرمودند آمریکاییها به دنبال تحمیل منافع خودشان هستند. پس مذاکره با آنها معنایی ندارد. پس رهبری مذاکره با آمریکا را رد کردند. ما هم مذاکره با آمریکا در مورد سوریه را رد میکنیم؛ چراکه موضع رهبری صریح در سخنرانیاش بیان شده است.
وی ادامه داد: در بخش دیگری فرمودند اجرای سیاست خارجی انقلابی با برخی غفلتها، ناهوشمندیها و موانع خارجی رو به رو بوده است اما جایگاه سیاست خارجی کشور مدیون همین سیاستگذاریها است. پس ایشان تمام رفتار دولت را تایید نکردند. ما هم به همین موضوع قائلیم. ادبیات انتقاد ما با برخی از دوستان تفاوت دارد. یکی از اشکالات فضای سیاسی کشور دو قطبیانگاری است. وقتی میخواهیم نظری ارائه دهیم به ما می گویند شما دلواپسید یا موافق؟ طبیعتا کسانی که دلنگران نفوذ هستند یک تفکر نیستند و دیدگاههای مختلفی دارند. ما آقای ظریف را خائن نمیدانیم اما کسانی هستند که ایشان را خائن میدانند. ما به بعضی رفتارهای غلط ایشان اعتراض داریم. ما نه تنها خودمان را جلوتر از رهبری نمیدانیم بلکه برداشتمان از کلام صریح رهبری همین است که اعلام کردیم.
وی در پاسخ به اظهارات نقاشی درباره نفوذ، گفت: از نظر من نفوذ یعنی یارگیری از داخل یک کشور. این به معنای آن نیست که کسی که مورد طمع قرار گرفته فاقد آزادیهای شهروندی بوده است. میتواند کسی آزادی شهروندی داشته باشد اما مورد جاسوسی قرار گیرد. اول طمع میکند بعد وارد معامله میشود بعد تبدیل به فردی برای اعمال هژمونی دشمن در داخل کشور میشود. از آنجا به بعد اگر مرزبندی برای به رسمیت شناختن دشمن را قبول نکنند، کم کم به جایگاهی تبدیل میشوند که خودشان هم قبلا چنین اندیشهای نداشتند. دکتر ابوالحسن بنی صدر عضو شورای انقلاب بود. در راس قدرت، جایگاهی در کنار بنیانگذاران انقلاب مثل آیت الله خامنهای، آیتالله هاشمی، شهید بهشتی و آیتالله موسوی اردبیلی داشت. در اسناد لانه جاسوسی میبینیم که ایشان وسیلهای برای داد و ستد اطلاعات قرار گرفته بود.
این فعال سیاسی اصولگرا همچنین درباره قیاس انتقاد به حق وتو و انتقاد به برخی قوانین کشور هم گفت: ما دو نوع قانون داریم؛ قانون دیگر گذاشته و قانون خود گذاشته. اگر در یک فرایند دموکراتیک یک ملتی یک قانونی برای خودش وضع کرد قانون خودگذاشته است اما حق وتو قانون دیگر گذاشته است. دموکراسی الزاما به معنی اعمال قدرت اکثریت نیست. اکثریت رای میدهند، نمایندگانی به مجلس میروند و آنها قانونی وضع میکنند. به هر حال آن چیزی که نمایندگان تصویب میکنند رای اکثریت به حساب میآید.
وی ادامه داد: برخی میگویند که چرا نسل اول انقلاب که حق تصویب قانون اساسی برای خودش قائل شد برای بعدیها این حق را قائل نیست. بحث این است که اگر ما این نظام را پذیرفتهایم قوانینش را هم باید قبول کنیم. اگر ما در انتخابات این نظام شرکت کردهایم باید در چارچوب همین نظام شرکت کنیم. کسی که در انتخابات شرکت کرده است حق ندارد این نظام را نفی کند اما اگر در انتخاباتی شرکت نکردیم و خواستیم با کل نظام مخالفت کنیم کسی حق ندارد به زور مجبورمان کند که قوانین را رعایت کنیم. به نظر میرسد که آن چه که شما مقایسه میکنید در مقابل حق وتوی آمریکا و ایران قیاس مع الفارق و مغالطه است. قوانینی که در داخل کشور ما براساس روند دموکراتیک با اکثریتهای خوبی در مقاطعی تصویب شده و حجم زیادی از مردم به آن رای مثبت دادهاند باید به دیده تایید نگاه کرد.
وی افزود: شما قانون جمهوری اسلامی را با حق وتویی مقایسه میکنید که نماینده ایران در زمان رای دادن به آن کسی بوده که مردم برای برکنار کردنش خون دادهاند. دو اشکال به بحثهای قبلی شما دارم. یکی آن که آمریکا در کنار هژمونی خود آن نوع از سلطه نظامی خود را دارد ایفا می کند. نکته دوم آنکه یک خلط معنایی میشود، سلطه را به دو نوع میتوانیم تفسیر کنیم؛ به سلطه نظامی و فیزیکال و یا سلطه را معادل فارسی هژمونی بدانیم. پس وقتی میگوییم نظام سلطه الزاما منظورمان آن نظام جنگ جهانی دوم به بعد نیست.
در ادامه این صحبت نقاشی در تبیین نظرش درباره هژمونی آمریکا گفت: قبل از جنگ جهانی دوم کشورهای جهان سوم با زور تسلیم سلطه گران میشدند اما الان آمریکا فضای فرهنگی ایجاد می کند و سلطههای فرهنگی خود را بر آن اعمال می کند. فکر میکنند که آمریکا کعبه آمال است.
سپس اسلامی اظهار کرد: من این موضوع را قبول دارم اما اگر ما بخواهیم منفعتگرایانه با شرایط امروز مواجه شویم باید بدانیم که منفعت ما در جلوگیری از نفوذ دولت رو به اضمحلال آمریکاست که سعی در تداوم شیوههای خودش دارد. کسانی که غربدوست هستند و دنبال پدیده نفی استقلال کشور هستند سعی میکنند اندیشه خود را در دولت تبدیل به راهکار کنند. این به نظر من اشتباه است. اگر میخواهیم منفعتطلبانه عمل کنیم میتوانیم با دولتهای قوی و نوظهوری مثل بریکس که حاضر هستند با منطق مساوی با ما ارتباط برقرار کنند به شرط مراقبت و مواظبت رابطه برقرار کنیم و دوباره دچار اشتباهات گذشته در سال 32 نشویم که از ترس انگلیس به دامن آمریکا افتادیم.
صرف داشتن رابطه با کشورها در سطوح دیپلماتیک با پذیرش سلطه از طرف آنها متفاوت است. ما هم در منطقه منافع آمریکا را تهدید و تحدید میکنیم. ما هم هرجا زورمان میرسد در عرصه بینالملل علیه منافع آمریکا عمل میکنیم
نقاشی هم گفت: شخصا معتقدم ما میتوانیم رابطه با آمریکا و هر کشور دیگری را در سطوح مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی داشته باشیم. البته رژیم اشغالگر فلسطین طبیعتا از این قاعده مستثنی است. ما در عرصه سیاست خارجی و پیگیری منافعمان دلدادگی و شیفتگی نداریم. داشتن ارتباط دیپلماتیک برمدار منافع ما و وقف اصول روابط بین الملل خواهد بود. میتوانیم حتی تا داشتن سفارت خانه،سفیر و کاردار رابطه را پیش ببریم. باید بین دو مساله تمایز قائل بود. میتوان با همه کشورهای از جمله آمریکا که میدانیم سلطهگر و هژمونیطلب است رابطه در سطوح مختلف داشت و در عین حال مطیع و اقماری او نبود. کما اینکه ما با کشورهایی چون روسیه و بریتانیا نیز در ادوار مختلف ارتباط دیپلماتیک داشتهایم که لطمات و ضربات کمی از این دو کشور در 200 سال اخیر نخوردهایم. در روابط بینالملل اصل بر رابطه است و نه انسداد روابط.
وی ادامه داد: صرف داشتن رابطه با کشورها در سطوح دیپلماتیک با پذیرش سلطه از طرف آنها متفاوت است. ما هم در منطقه منافع آمریکا را تهدید و تحدید میکنیم. ما هم هرجا زورمان میرسد در عرصه بینالملل علیه منافع آمریکا عمل میکنیم. عرصه سیاست خارجی عموما و غالبا عرصه مقابله با قدرتهاست. ما باید هم در عرصه دیپلماتیک و هم در عرصه حقوق بشری رویکرد تنازع طلبانه آمریکا را محدود کنیم و به سمت صلح جهانی هدایت کنیم. بنده هم معتقدم که وظیفه ملی و اسلامی ما حمایت از نیروهای مقاومت در منطقه است. سیاست عرصه بینالملل در تنازع است. ما هم همین هستیم. نفی سلطه و مقابله با هژمونی آمریکا هیچ تضادی با ایجاد رابطه با آمریکا در سطوح مختلف دیپلماتیک ندارد. مگر اینکه ما نسبت به خودمان مردد باشیم. انگار نسبت به تواناییهای فرهنگی و سیاسی خود شک داریم. میترسیم با هرگونه ارتباط با آمریکا متضرر شویم. چرا فکر نمیکنیم که آنها ممکن است ضرر کنند؟ چرا فکر نمیکنیم که ممکن است نفوذ ما در عرصه جهانی با فرهنگ اسلامیمان بیشتر شود؟ اگرچه اینها تنها یک نظر و رویکرد است در کشور نهادهای تصمیم گیر در عرصه سیاست خارجی از وزارت خارجه تا شورای امنیت ملی و رهبری انقلاب به عنوان عالی ترین مقام سیاسی کشور، چاره اندیشیهای نهایی را میکنند.
اسلامی در پاسخ به اظهارنظر نقاشی مبنی عادی شدن رابطه دیپلماتیک با آمریکا گفت: باید واقعبین باشیم و با واقعنگری خودمان و آمریکا را ببینیم و مقایسه کنیم، جنگ امروز جنگ نرم است و ابزار جنگ نرم رسانه است. آمریکا امپراتوری رسانه را در دست دارد. واقعیت آن است که اگر نگاه منطقی داشته باشیم متوجه میشویم که باید گاهی بازی تهاجمی داشته باشیم و گاهی بازی دفاعی. در دنیا رایج است که در مقاطع مختلفی سطح رابطه را به سطوح پایینتر یا بالاتر تغییر میدهند و حتی قطع رابطه میکنند. یکی از عللی که این اتفاق میافتد سواستفادههای دیپلماتیک است که برخی از کشورها دارند. الزاما منحصر به ایران نیست. خیلی از جاها شاهد بودیم که دشمنان ما آغازگر قطع رابطه بودند. واقعیتهای عرصه دیپلماتیک را باید ببینیم و بعد مشتاق به برقراری رابطه در هر سطحی باشیم. مرحوم عسگراولادی چندین سال پیش در مصاحبهای اظهار کرد که کلید رابطه با آمریکا در جیب کلینتون است نه خاتمی یعنی عمده اشکالات ما در آن سو است. تجربه مالزی باید برای ما در زمانی که قرار است رابطههای اقتصادی داشته باشیم نمونهای باشد. مالزی سالها از نفوذ اقتصادی آمریکا ضربه دید.
در پایان این نشست هر دو نماینده اصلاحطلب و اصولگرا در پاسخ به سوالی درباره چگونگی برگزاری مراسم 13 آبان با توجه به تحولات داخلی و بینالمللی در نظری مشترک با تاکید بر ضرورت برگزاری این مراسم در عین حال از روند برگزاری روز استکبارستیزی انتقاد کردند و اظهار داشتند که روند مرسوم برای نسلهای جدید جذابیت بصری و مفهومی ایجاد نمیکند.
نقاشی در همین رابطه اظهار کرد: فضای 13 آبان سنتی و روتین است و برای نسل جدیدتر جذابیتی ندارد. خیلی خوب است که از ابزارهای روز برای جذابیت آن استفاده کنیم. متاسفانه به یک برنامه اداری تبدیل شده و فکر میکنند که متعلق به یک جریان خاصی است. باید از جامعه هنری استفاده کنیم. از سازمانهای مردم نهاد بخواهیم که خارج از سیستم اداری دولتی خودشان برنامههایی را برای اجرایش طرح کنند. فعالان دانشجویی، موسیقدانان، بازیگران، صنعتگران ما افرادی هستند که افکاری ضدسلطه دارند و مایلند تا با ادبیات متفاوتتری عقایدشان را در این زمینه ترویج کنند، وارد کار شوند. ممکن است برخی تولیدات آنها همراستا با سیاستهای مرسوم هم نباشد ولی این رویکرد است که میتواند فضای کسل کننده امروز را تغییر دهد. باید از دولتی و اداری شدن این روز جلوگیری شود.
اسلامی نیز در همین راستا گفت: ما در میانه تجربه مذاکره با آمریکا برای مسائل هستهای هستیم. متاسفانه برخی مذاکرات را با تصویب برجام تمام شده میدانند. آن هم در حالی که حتی اجرای برجام شروع نشده است. نیازمند زمان هستیم برای اینکه ببینیم چه اتفاقی میافتد و بعد قضاوتش کنیم. در این میانه راه یک رفتار مشهودی ازطرف آمریکا شاهدیم که سعی میکند در شکاندن آیینه واقعیتنمای ایران از چهره شیطانی آمریکا. میخواهند نشان بدهند که آمریکا کشوری دوست است؛ کوبا و ایران با آمریکا دست میدهند پس بقیه کشورها هم بیایند و با او دوست باشند. برای اجرای مراسم 13 آبان گمان میکنم که نیازمند نوعی بهرهوری و نوگرایی هستیم. این قالب فعلی فراگیری ندارد. برنامهریزان متناسب با شرایط روز بهبودی را برای روند اجرای مراسم 13 آبان طراحی کنند. آن چیزی که الان هست متناسب دهه 60 بود. به عنوان نمونه وزارت ارشاد می توانست بخش بین الملل جشنواره فیلم فجر را به این مقطع منتقل کند تا هم فراخوانی جهانی در نبرد نرم با سلطه گری آمریکا باشد و هم متهم به آرمان زدایی از بخش بین المللی جشنواره نگردد.