جامعه

نشان آدمیت!

آقای یکی یدونه- یادتون هست براتون از یک تالار نه چندان شیک که فقط چون اسمش ... است، الکی مثلا باکلاسه گفتم. اگر هم یادتون نیست مراجعه کنین که خوندنیه! همون تالاره! یه بار دیگه هم دعوت شدیم. همه با چی اومده بودن؟ 2013 به بالا! فامیل ما با چی؟ با پراید و سمند و... چشمتون روز بد نبینه! خیابون مشکل جای پارک داره و تقریبا نصف ماشینها که توی اون خیابون تردد میکنن دنبال جای پارک میگردن.

ما هم خیلی با کلاس پیش خودمون گفتیم، تالاره پارکینگ داره و با اعتماد به نفس تمام ماشینهای گشت زن دنبال جای پارک را از بالای ابرو نگاه کردیم و به سمت پارکینگ تالار با کلاس عازم شدیم. جلوی در، صفی از ماشینها تشکیل شده بود که البته بنده نفهمیدم فرق ماشین من با مال اونا در چه بود؟

آقای مسئول یکی یکی ماشینهای با کلاس رو روانه پارکینگ میکرد و به نفر بعدی، خیلی با احترام میگفت بایست (تا نوبتت بشه) نوبت من شد. منتظر بودم که آقا با کلاسه (همون مسئول پارکینگ با حقوق مکفی رو میگم) به من هم با احترام تمام، در خواست ایست و انتظار بدهد. اما یهویی تن صدا عوض شد و شدت آن هم افزایشی مثالزدنی یافت: وایسا دیگه! لحظهای کل زندگی را مرور کردم که ببینم تا حالا کسی این طوری با من حرف زده بود یا نه؟ اما بعد به خودم اومدم که لابد گرمشه! چند ثانیهای گذشت و جلو آمد.

منتظر بودم بگوید بفرمایید... یا نه... برو تو! اما گفت: بپیچ برو اون ور راه رو بند آوردی! گفتم: جا نیست؟ گفت نه! باور کردم و رفتم جلو که در خیابان جای پارکی پیدا کنم. اما در آینه پیدا بود که پس از من چند ماشین، از همونا رو راه داد. بعد که پارک کردم و برگشتم هم هنوز داشت راه میداد از همونا!

https://shoma-weekly.ir/9128sG