آقای یکی یدونه- یه فامیل داریم دسته گل! اما در این فامیل دسته گل یه خانوادههایی هستند دسته گل! آسمان بازشده و آنها یهویی افتادهاند وسط زمین. آسمانی آسمانیاند. آن قدر به مردم و به فامیل احترام می گذارند که همه شرمنده میشوند. همه سعی میکنند از روبهرو شدن با آنها گریزان باشند. هنگامی که مهمانی میدهند آن قدر از آن چه جلوی مهمانان گذاشته اند حرف می زنند که مهمان بیچاره مجبور شود تعریف کند. بعد که مهمان شروع به تعریف کرد، نوبت معرفی برندها و مارک و اسامی می شود. هرچه سر سفره است، با اسم شرکت معرفی می شود. و بازهم نوبت مهمانان است که به به و چه چه کنند. چه غذایی! چه سفره ای! حالا نوبت می رسد به بازگو کردن قیمت ها! رفتم این را بخرم، ارزانش هم بود اما من فلان برند با گرانترین قیمت را خریدم (و جلوی شما گذاشتم). خوب مهمان فلک زده این جا مجبور است دوباره بگوید واقعا دست شما درد نکند. بعد از غذا نوبت پذیرایی های دیگر میرسد. میوه و آجیل و این حرف ها هم آخه برند و قیمت دارد که تو گرانترین و بهترین برندش را بخری؟ و موقع خداحافظی کار به این جا میرسد که پیش خود میگویی، خوب مگر مجبوری مهمان دعوت کنی و این همه منت سرش بگذاری؟ نکن خوب! موارد بعدی باشد برای بعد!
جامعه