ویژه

قهرمانان واقعی باید الگو شوند نه اسطوره‌های بادکنکی

امام حسین (ع) با یک گروه اندک در مقابل یک جریان بسیار قوی و حاکم می ایستد و با آن برخورد می کند که خود این یک اصل مبارزاتی است و میتوانیم این را به عنوان یک الگو مطرح کنیم
وقتی یک چهره انقلابی فرزندان چه گوارا را به روی سن فراخواند والیدیا دختر این مبارز آمریکای لاتین با تشکر از بزرگداشت پدرش یادآوری کرد که او پیرو مسیح(ع) و یک موحد نبوده و به خدا اعتقاد نداشته؛ شوکی بزرگ به بانیان مراسم وارد ساخت. شوکی که نشان میداد «چه» واقعا الگویی برای ما نخواهد بود. در آستانه سالگرد مرگ این مبارز، بار دیگر الگوسازی از وی اوج گرفته است. در این خصوص با حسین همدانی از اعضای شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی گفتگویی داشتهایم.

بعد از سخنرانی رئیس جمهور آرژانتین یکی از روزنامهها بار دیگر الگوی چه گوارا را مطرح کرد. در دولت دهم هم بارها شاهد الگو سازی از وی بودیم. نظر شما درباره این رویکرد چیست؟

البته این مطلب مسبوق به سابقه است و مربوط به الان نیست. شاید قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، جریان چپ وقتی میخواست الگویی را به مردم معرفی کند، مباحثی را راجع به چهگوارا مطرح میکرد و تصویرش را در اختیار افراد قرار میداد. البته آن زمان ممنوع بود، ولی بعد از پیروزی انقلاب چپها در ایران خودشان را به زور سهیم میدانستند و تصاویری را از چهگوارا، کاسترو و دیگران چاپ و در دانشگاه و جاهای دیگر به عنوان الگوی کار مبارزاتی پخش میکردند.

ما نمیخواهیم آقای چهگوارا را تخطئه کنیم و بگوییم آدم بدی بود. خیر، وی چون پدرش هم مارکسیست و چپ بود، در خانواده با کارهای مبارزاتی و سیاسی آشنا بود. بعد تحصیلاتش را ادامه داد و پزشک، سیاستمدار و چریک شد و به عنوان یک انقلابی معتقد بود باید با امپریالیسم آمریکا مبارزه شود و راهحل مبارزه را هم قهرآمیز و مسلحانه میدانست. با فیدل کاسترو در انقلاب کوبا همکاری کرد و وقتی انقلاب آنجا به نتیجه رسید، به آفریقا رفت که انقلاب کوبا را به آنجا صادر کند که ناموفق بود. برگشت و به کشورهای آمریکای لاتین رفت و در بولیوی فعالیتهایی کرد. به هرحال او هم با امپریالیسم و سلطه آمریکا مبارزه کرده است، ولی برای ما با توجه به باورهای دینی و انقلاب اسلامیمان نمیتواند الگو باشد.

یعنی شما الگوسازی از وی برای صدور اندیشه انقلاب اسلامی را غلط میدانید؟

نمیخواهیم او را رد کنیم، ولی در عین حال نمیخواهیم به عنوان یک الگو مطرحش کنیم، چون با فرهنگ انقلابی اسلامی ما سازگاری ندارد. یک مقدار هم راجع به چهگوارا داستانسرایی شد که همه آنها هم حقیقت نبود. مارکسیستها در ساختن اسطورههای دروغین کار میکردند و حماسه قضیه را زیاد کردند. در چند سال اخیر هم یک مقدار پررنگتر به چهگوارا پرداختهاند که به نظر من کار درستی نیست.

بزرگ پرچمداران ما ائمه اطهار (ع) هستند. الگوی ما میتواند آقا امام حسین (ع) باشد که با طاغوت زمان مبارزه میکند و در یک جنگ نابرابر تنه به تنه حکومت میزند. اگر بحث امام معصوم بودن ایشان را کنار بگذاریم و بخواهیم از بعد مبارزاتی به موضوع نگاه کنیم، خیلی از مطالب را میتوانیم بگوییم که آقا امام حسین (ع) با یک گروه اندک در مقابل یک جریان بسیار قوی و حاکم میایستد و با آن برخورد میکند که خود این یک اصل مبارزاتی است و میتوانیم این را به عنوان یک الگو مطرح کنیم. مسلم که به کوفه میآید، به نظر من برای ما یک الگو است که چگونه رفتار میکند، چگونه پیام را میآورد و میدهد و چگونه او را به شهادت میرسانند. برویم ۱۴۰۰ سال قبل و فضا را در نظر بگیریم. جوّ ریاکاری، دروغپردازی و جنایاتی را که دستگاه یزید داشت در نظر بگیرید و ببینیم عملکرد امامان ما که به نظر من الگوی ما هستند، چگونه بوده است.

برخی معتقدند ما نیاز به الگوهای معاصر برای عملی بودن این سیره داریم.

برای این منظور بد نیست زندگی نواب صفوی را بررسی کنند. این روحانی جوان انقلابی در زمان طاغوت توسط گروهش اعدام انقلابی انجام میدهد. نه فرار میکنند، نه از صحنه در میروند. حکم خدا را اجرا میکنند، بعد هم مجری میایستد و میگوید انجام دادم. رفتار آقای نواب صفوی یک رفتار یک مبارزه خستگیناپذیر است و بعد هم کسی است که در جریان مبارزه به آلودگیها و قدرتطلبیهای درون سازمان نمیافتد. خیلی از مبارزین بودهاند که مثلاً عضو یک گروه چریکی بوده و اقدام کرده و زن و بچه طرف را هم کشته است. یا در مرکزی بمب گذاشته و یک عده را هم کشته است، ولی فداییان اسلام فقط فردی را که باید اعدام انقلابی میشد میزدند. به نظر من این یک الگوی شایسته است. از اینجا به مصر و کشورهای دیگر سفر میکند تا پیام آزادیخواهی را به آنها برساند.

جلوتر که میآییم دوستان ما در مؤتلفه اسلامی میتوانستند بمبگذاری کنند، عدهای را به رگبار ببندند، ولی این کار را نکردند، چون حکم انقلابی یک نفر صادر شده بود. حتی بغل دستی او هم نباید کشته میشد. این روشی که الان در مبارزات هست. مارکسیستها این کارها را کردهاند. خود آقای فیدل کاسترو در اداره حکومت اعدامهای زیادی دارد، ولی مبارزان ما مثل آقایان بخارایی، نیکنژاد، صفارهرندی و امانی حکم الهی را اجرا کردند. خطر را به جان خریدند و کمترین آسیب را به دیگران زدند و آن تنها مجرم محکوم به اعدام توسط فقها را به سزای اعمالش رساندهاند، وگرنه میشد یک بمبگذاری کنند، با راکت بزنند! یا عملیات انتحاری کنند، اما این کارها را نکردند.

یا شهید بزرگوارمان آقای اندرزگو. سیزده سال درون حاکمیت شاه در این کشور زندگی کرد. مکرراً از مرز عبور کرده، رفت و آمد. سلاح خرید و آنها را به داخل کشور منتقل و سازماندهی مسلحانه و بین مبارزین توزیع کرد. برای حمله به کاخ شاه با سلاح آر. پی. جی طراحی کرد.
آر. پی. جی
ها را از لبنان و سوریه وارد کشور کرد که لو نرفت و بعد از انقلاب تحویل سپاه پاسداران شد. به نظر من اینها بالاترین الگوهای ما هستند. در میدان مبارزه باقی ماند. در مبارزه به کشتار افراد بیگناه متوسل نشد و مهمتر از همه شناخت داشت و میدانست هر کسی دارد چه کاری انجام میدهد، چه گروهی مثبت و چه گروهی منفی است. چه کسانی در خدمت اهداف ابرقدرت آن زمان شوروی هستند که با آنها همکاری نکند. چه کسی در خدمت ابرقدرت چین ـ مائوئیستها ـ هستند که با آنها همکاری نکند. چه کسانی در خدمت تفکرات لیبرالی و غربگرایانه هستند. خط اصیل را گرفت و جلو رفت.

یا جلوتر بیاییم. عزیزمان که در قید حیات هستند و انشاءالله خداوند به ایشان سلامتی بدهد، آقای عزت مطهری. بالاترین الگوی حی و حاضر ما. بعد هم که انقلاب به پیروزی رسید، با این همه شکنجههای طاقتفرسایی که شد، هیچ نوع سهمخواهی نکرد. از آنها جلوتر رزمندگان هستند.

به نظر شما این الگو سازی باید چگونه محقق گردد؟

به نظر من میتوانیم اینها را الگو بگیریم، ولی باید به شکل نویی به این مطالب پرداخته شود که برای نسل جوان ما جذابیت داشته باشد. خودم هم مبارزین را دوست دارم و نمیخواهم چهگوارا را رد کنم، ولی میخواهم بگویم آنها یک مقداری هم شاخ و برگ به ماجرا اضافه کردند. اما مبارزانی داریم که با زبان هنر میتوان آنها را الگو کرد. مثلا آقای حسینزاده که جزء مفقودالاثرها بود. بروید زندگیاش را بررسی کنید. کسی که در زمان شاه در مبارزات و در زندان بود، همرزم شهید کچویی بود؛ به جبهه میرود و مفقود الاثر میشود. مزاری در بهشت زهرا برایش تدارک میبینند. بعد از چند سال از اسارت برمیگردد و مشخص میشود زنده بوده است. زندگی او پر از کشمکشهای مبارزاتی است که مناسب برای یک فیلم و سریال فوقالعاده زیبا است. باید به جای پرداختن به الگوهای دیگر به الگوهای منطبق با فرهنگ خود بپردازیم.

https://shoma-weekly.ir/AWKhWg