ویژه

فراز و فرودهای استوانه انقلاب اسلامی

ما همیشه از شورای مرکزی موتلفه نزد ایشان میرفتیم و ایشان را نقد و تشویق میکردیم و اینطور نبود که با ایشان فقط احوالپرسی کنیم، ما در دیدارمان مواضع سال 88 آقای هاشمی را نقد کردیم .
یک سال از فقدان مرحوم هاشمی رفسنجانی گذشت؛ کسی که در انقلاب اسلامی نقشی محوری داشت، در مقاطع مختلفمأموریت های مهمی را برای ثبات نظام اسلامی از سوی امام خمینی و امام خامنه ای بر عهده گرفت و نیز در مقاطعی همچون فتنه 88، عملکردی از خود بروز داد که موجب نقد صریح یاران دیروز خود شد. امام خامنه ای پس از ارتحال او را «از استوانههای سیاسی کشور» خواندند و نیز در پیام تسلیت خود تصریح کردند « او نمونه کمنظیری از نسل اوّل مبارزان ضد ستمشاهی و از رنجدیدگان این راه پرخطر و پرافتخار بود.»

نمی توان انقلاب اسلامی را مرور کرد و کارنامه او را ندید و نیز نمیتوان برگهای مبارزاتی هاشمی رفسنجانی را ورق زد، ولی به سراغ ابوالفضل توکلی بینا نرفت.

توکلی بینا مقاطع بسیاری را با آیتالله بوده و جاهایی از تاریخ و نقل قولها نوعی نقش واسطه برای او تصور میشود. واسطهای برای انتقال پیامهای مهم و صندوقچه ای برای رازهای مگو.

این مبارز انقلابی در سالهای پایانی عمر نیز امین آیتالله بود و طبق آنچه خود بیان میکند، آیتالله هاشمی در دوران حضور در مجلس نامه ای را به ایشان داده بودند که طبق آن تمام امور حقوقی آن مرحوم بر عهده ایشان است. این وکیل امین درمورد وصیتنامه آن مرحوم نیز به تمام حرف و حدیثها پایان داده و میگوید هیچ وصیتنامه جدیدی درکار نیست و آخرین وصیتنامه همان است که در سال79نگاشته شده است.

متن مشروح گفتگوی خبرگزاری فارس با ابوالفضل توکلی بینا عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی به شرح ذیل است:

نحوه آشنایی خود با مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی و سابقه مبارزاتی که در طول نهضت با ایشان داشتید را توضیح میدهید.‏

‏‏ آشنایی من با آقای هاشمی رفسنجانی به بعد از فوت آیتالله بروجردی برمیگردد که مصادف با سال 1340 بود.

‏‏آقای هاشمی رفسنجانی از نبوغ بالایی برخوردار و از شاگردان خوب حضرت امام و مورد علاقه ایشان بودند. مقالات ایشان در مجله «مکتب تشیع» نشانگر بینش وسیع شان بود. آن وقت که مبارزه توسط روحانیت و مردم شروع شد، رژیم شاه بهمنظور فشار به روحانیت، اقدام به گرفتن طلاب برای سربازی کرد آقای هاشمی در جمع‏‏اولین گروههای طلبهای بود که برای سربازی اعزام شد امام آن زمان درمورد جریان سربازگیری گفتند: «شماها برای هدایت سربازان آماده بشوید».‏

‏‏شاه تصور نمیکرد که امام بتواند از توطئه سربازگیری به نحو مطلوب استفاده کند و به همین ترتیب سربازی اجباری روحانیون باعث شد که طلبهها در بین سربازان و ارتشیها نفوذ کنند.

مبارزین قبل از انقلاب را شاید بتوان به دو گروه کلی تقسیم کرد. گروه اول همچون شهیدان مطهری و باهنر جنبه کادرسازی و تربیتی داشتند و دسته دوم هم همچون موتلفهایها جنبه مبارزه میدانی و گاه مسلحانه. آقای هاشمی از نگاه شما در کدام دسته جا میگیرد؟

اینطور نبود که ایشان فقط یک مبارز ساده باشند. آقای هاشمی منبرهای خوبی داشتند و اولین منبری که ایشان در خیابان نیروی هوایی تهران داشت به همت دوستان ما هماهنگ شد آقای هاشمی در این ایام در هیئت انصار الحسین هم درس میدادند و با استفاده از یک تخته سیاه مباحث خود را ارائه میکردند.

این کلاسها، ‏جلسات خیلی خوب و مفیدی بود و از درسهای ایشان به نحو خوبی استفاده شد. به طور کلی در بسیاری از مسائلی که برای ما پیش میآمد همیشه از مشورت آقای هاشمی بهره میبردیم و راهنماییهای ایشان با آن هوش سرشار و اطلاعاتی که داشتند واقعاً ارزنده بود.‏

این ارتباط کماکان ادامه داشت و حتی تا سالهای آخری که آقای هاشمی در زندان بودند هم با هم در ارتباط بودیم تا اینکه با اسکان ایشان در جنوب خیابان دولت روابطمان قطع شد.‏

‏‏همرمان با اینکه ارتباط ما با امام در جریان مبارزه بیشتر میشد، با یاران امام و مبارزین هم آشنا میشدیم و آقای هاشمی از جمله این افراد بود. البته از مشاوره دیگر دوستان انقلاب نظیر آقای باهنر، آقای مفتح و آقای مطهری هم استفاده می کردیم البته آنها به دلیل سابقه علمی در مراکز علمی ـ دانشگاهی تدریس میکردند.

شما ظاهرا نقش واسطهای داشتید و برخی نقل و قولها شما را واسطی بین مرحوم هاشمی و سایر انقلابیون ذکر کردهاند. این درست است؟

‏‏موقعی که آقای هاشمی در زندان بودند بهوسیله خانواده پیام دادند که به مسائل و مشکلات خانواده شان رسیدگی کنم. حتی نامنویسی فرزندان ایشان در مدارس را من انجام میدادم. بنابراین ارتباط تنگاتنگی داشتیم. یکی از روزها که خانم آقای هاشمی به ملاقات ایشان به زندان اوین رفته بودند به من تلفن زدند، حدود 2 بعد از ظهر بود، گفتند: من با شما کار فوری دارم. رفتم منزلشان، جریان ملاقاتشان را با آقای هاشمی مطرح کردند. ایشان گفتند از آقای هاشمی بازجوئیهایی در زندان اوین شده است و در رابطه با ارتباطشان با آقای خامنهای مسائلی مطرح گردیده لذا به من سفارش کردهاند که به شما بگویم. ‏‏«سریع بروید مشهد و جریان بازجویی را برای آقای خامنهای مطرح و ایشان را در جریان قرار دهید که اگر ایشان را بازداشت کردند و جریان ارتباطشان با ایشان مطرح شد حرفها یکی باشد».‏من بعد از ملاقات با خانم آقای هاشمی مستقیم به فرودگاه رفتم. حدود یک ساعتی به مغرب مانده بود که وارد مشهد شدم.‏

نزدیک غروب بود که وارد منزل آقای خامنهای در خیابان خسروی نو شدم. ایشان من را که دید تعجب کرد چون بین هفته در منزل شهید اسلامی با ایشان ملاقات داشتم و در رابطه با مسائل موتلفه با ایشان مشورت کرده بودم. در آن دیدار آقای خامنهای را در جریان بازجویی آقای هاشمی در زندان اوین قرار دادم. قصد بازگشت داشتم که ایشان اجازه نداده و گفتند «امشب جلسه تشکیلاتی ما است و تو هم محرم هستی». جلسه بسیار حساب شده و خوبی بود و هدف ایشان از آن جلسه هم آماده کردن طلبهها برای مبارزه با پهلوی بود. آن شب شام را همانجا خوردیم و به منزل برگشتیم.

عکسی از شما با آقای هاشمی در برازجان منشتر شده است. ‏ماجرای آن سفر چه بود؟

بله؛ آقایان عسکر اولادی، انواری، عراقی و چند نفر دیگر به زندان برازجان تبعید شده بودند. همراه آقایان هاشمی،مروارید، حدادیان و همسر شهید عراقی و دو فرزندش برای دیدار با آنها و گرفتن شرح حالی از اوضاع زندانیان به شیراز و شهرستان برازجان رفتیم.

اخیرا بحث شیوه ترور حسنعلی منصور داغ شد و شما این را مطرح کردید که آن دو اسلحه را از آقای هاشمی گرفتهاید،جزئیات آن ماجرا چه بود؟

‏ در مورد ترور منصور در منزل آقای میرمحمد صادقی جلسهای گذاشتیم.

همان جلسه 18ساعته؟

بله؛ از 6 صبح شروع شد و تا 12 شب طول کشید. در این جلسه قرار بود در مورد ماجرای ترور منصور تصمیمگیری شود. شورای مرکزی مؤتلفه همگی در جلسه بودند و مرحوم مطهری هم گفته بودند تا سه نفر از سران این حکومت از بین نرود، کاری پیش نمیرود. ما به این جمعبندی رسیدیم که چند نفر
مفسد فی
الارض هستند. یکی، نصیری ساواک، یکی محمدرضا شاه و دیگری حسنعلی منصور که لایحه کاپیتولاسیون را تصویب کرده بود.

بحثی مطرح شده که موافقت امام در این ترور جلب نشده بود. آیا حجت شرعی داشتید؟

امام آن زمان به ترکیه تبعید شده بودند. آقاسیدتقی خاموشی خدمت آقای میلانی رفته و از ایشان مجوز شرعی گرفتند. اکثر ما درس حوزه خوانده بودیم ولی با وجود این مجوز گرفتیم که بعدها نگویند چند تا بچه بدون مشورت و مجوز اقدام به ترور کردهاند.

بحث آقای هاشمی چه بود؟ شما گفتهاید که اسلحهها را از آقای هاشمی گرفتید. آیا خود ایشان از محل استفاده این اسلحهها خبر داشتند؟

قطعا خبر داشتند. اصلا آن زمان اخبار مبارزات به همه بزرگانی چون شهید بهشتی،مطهری و آقای هاشمی رفسنجانی میرسید.

با وجود این آقای هاشمی تکذیب کرد. بعد آقای بادامچیان در یادداشتی از خاطرهای خبر داد که در آن آقای هاشمی گفته بود اگر از نقش من در ترور منصور بگویید تکذیب خواهم کرد. دلیل این پنهانکاری چیست؟

بله؛اساسا قرار بود روحانیت را درگیر اینگونه ماجراها نکنیم تا چهرهای نامطلوب از آنان ایجاد نشود. اصل ماجرا این بود که آقای هاشمی آن دو اسلحه را دادند و اصلا قرار نبود این ماجرا علنی شود اما این موضوع را آقای بادامچیان علنی کرد.

بالاخره ما در تاریخ امثال میرزارضای کرمانی را داریم که شخصا ناصرالدین شاه را ترور کرد. این ایرادی دارد؟

جایگاه آقای هاشمی با میرزا رضای کرمانی یکی نیست. آقای هاشمی فقیه بودند. از طرفی هم بالاخره دشمن سعی میکند چهرهای خشن از روحانیت جلوه دهد. به همین دلیل آقای هاشمی و حتی خود ما راضی به علنی کردن این مسئله نبودیم و در حقیقت این یک راز بود.

غربیها به ما برچسب تروریست بودن میچسباندند، به ویژه به روحانیت که در هرم آن امام قرار داشت، امام را 13 آبان به ترکیه تبعید کردند ما 14 آبان در نظام آباد جلسه گذاشتیم و 12 نفر ازاعضای شورای مرکزی بودیم، آنجا 4 روحانی به عنوان شورای فقهی داشتیم.

چه کسانی بودند؟

شهید بهشتی، شهید مطهری، انواری و آقای مولایی اعضای شورای فقهی بودند ما 12 نفر که روحانی نبودیم هم آنجا جمع شدیم و نهایتاً به این جمعبندی رسیدیم که 60 هزار مستشار در کشور است و امام تبعید شده و شاه اختیاری ندارد و فقط به او اعلیحضرت میبندند و بودجه، ارتش و آموزش و پرورش را در اختیار گرفتهاند و اعلامیه هم بی فایده بود از این رو به این جمعبندی رسیدیم که شاه، نصیری و حسنعلی منصور که در لایحه مصونیت آمریکا و تبعید امام موثر بود،در این وضعیت مقصر هستند و باید محاکمه شوند.

مرحوم عراقی رابط شاخه نظامی موتلفه بود و ما این بحث اسلحه را به او ابلاغ کردیم. ما 12 عضو شورای مرکزی آن شب عهد کردیم که هیچ کارهایم؛ چون میدانستیم بالاخره ما را میگیرند.

در سال 33 من و آقای بادامچیان به منزل آقای هاشمی رفتیم و دو قبضه اسلحه از ایشان گرفتیم و با همان حسنعلی منصور را به درک واصل کردیم.

طبق خاطرات شهید عراقی امام نظر محکمی درباره این ترور نداشت و نظرشان غیر نظر آیتالله میلانی بود.

مرحوم میلانی خیلی به امام ارادت داشت و هرگاه امام اعلامیه میداد من آن را به محضر ایشان میبردم و امضا میگرفتم، ما برای اینکه تاریخ نگوید چهار جوان حکم قتل صادر کردند، اجازه گرفتیم، اما امام اعتقادی به مبارزه مسلحانه نداشت، وقتی ما در زندان بودیم ایشان را به عراق تبعید کردند و امام آنجا حرف جالبی گفته بودند.

یعنی امام کلیت آن را قبول داشت؟

بله امام قبول داشت و حرکت ما را تایید کرد.

پس چطور میگویید امام اقدام مسلحانه را قبول نداشت اما حرکت شما را تایید کرد؟

توضیح میدهم؛ یک فردی به نام «حاج محمد علمدار» در غرب تهران بود، ما در زندان بودیم که ایشان به عراق خدمت امام میرود و پول زیادی به امام میدهد و میگوید من از رفقای آقای توکلیبینا هستم. من سالها رابط موتلفه با امام بودم و خدمت ایشان میرسیدیم و امام مرا میشناخت؛ لذا وقتی آقای علمدار اسم مرا میبرد، امام میگوید این جوانها زندان هستند و ممکن است خانوادههایشان با مشکلاتی مواجه شوند؛ این پول را به خانواده آنها بدهید. معنی این کار مشخص است چراکه ایشان مطلع بودند که ما را در قضیه ترور «حسنعلی منصور» گرفتهاند.

در دوره دوم خرداد هجمههای سنگینی علیه آقای هاشمی صورت گرفت و او را عالی جناب سرخپوش و آغاسی تهران خطاب کردند، چرا اصلاحطلبان به دنبال تخریب شخصیت ایشان بودند؟

آنها دنبال تخریب امام هم بودند و فقط تخریب آقای هاشمی مدنظرشان نبود؛ اصلاحطلبان خیلی به هاشمی کملطفی کردند.

جریان اصلاحطلب سال 88 به هاشمی نزدیک شد و به نوعی قرابت سیاسی رسید،درباره وقایع فتنه 88 شما به آقای هاشمی نقد و نصیحتی داشتید؟

بله داشتیم، ما همیشه از شورای مرکزی موتلفه نزد ایشان میرفتیم و ایشان را نقد و تشویق میکردیم و اینطور نبود که با ایشان فقط احوالپرسی کنیم، ما در دیدارمان مواضع سال 88 آقای هاشمی را نقد کردیم .

شما وکیل آقای هاشمی بودید؟

بله؛ از زمانی که ایشان مجلس بود، یک نامه رسمی نوشته بود که توکلی بینا وکیل من است و حتی صاحب اختیار است که همه زندگی من را بفروشد؛ ایشان بچهها را برای این کارها نمیفرستاد و اگر کاری حقوقی بود من پیگیری میکردم. از زمانی که ایشان مجلس بود، یک نامه رسمی نوشته بود که توکلی بینا وکیل من است و حتی صاحب اختیار است که همه زندگی من را بفروشد؛ ایشان بچهها را برای این کارها نمیفرستاد و اگر کاری حقوقی بود من پیگیری میکردم.

با توجه به ادعاهای مطرح شده پیرامون وجود و گم شدن وصیتنامه مرحوم هاشمی آیا وصیتنامه دیگری در کار است یا خیر؟

نه اصلا هیچ وصیتنامه جدیدی در کار نیست. همان وصیتنامهای است که ایشان در سال1379 نوشته بودند.

https://shoma-weekly.ir/dZCKrF