روزنامه نگاری هم جمله ای از ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ(ره) را از آرشیو بیرون کشیده بود که: « ﺗﯿﺘﺮ ﻏﯿﺮ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ، ﺩﺭ ﺣﮑﻢ ﻏﺶ ﺩﺭ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﺍﺳﺖ.»
فواد مدنی - گشت و گذار این هفته را با نوشته یک فرزند شهید به مناسبت ایام سالگرد شهید کاظمی آغاز می کنیم:
احمدکاظمی را نمیشناختم.. اولین تصویری که ازش دیدم بعد از شهادتش بود .گریه و گریه برای آدمی که نمی شناختم ولی انگار خیلی آشنا بود. بعد دیدم اصفهانی پرجراتی که فاتح خرمشهر است اوست؛ مردی که اول جنگ با کتونی به میدان رفت تا تنها حمله کند و حوصله اش از نشستن سر می رفت. میخواست همیشه ایستاده باشد و کاری کند. عارفان در عرفه رفتند.
جوانی در صفحه شخصی اش یکی از خاطرات همسرداری آیت الله حق شناس را آورده بود:
بخاری نفتی علاءالدّین در وسط اتاق بود و کتری وقوری گلداری با دستمال تمیز دم کنی روی آن جلب توجه می کرد. « ظهر بعد از ناهار یه قدری استراحت کردم و وقتی بیدار شدم دیدم بساط چایی هم به راهه ، استکان نعلبکی را برداشتم تا از سر چراغ چایی بریزم ، ( گریه راه صحبتشان را گرفت . ) این استکان و نعلبکی همچین به هم خورد که حاج خانم بیدار شد. »
ایشان چون دستشان رعشه شدیدی داشت طبیعی بود که اگر می خواستند چای بریزند سر وصدا می کرد و همسر ایشان که همواره مراقب ایشان بودند را خبر دار می کرد. ایشان ادامه دادند: «پیش خودم گفتم عبدالکریم شکمت کارد بخوره ! که برای مقصود خودت حاج خانم که روزه بود را بیدار کردی!»
یکی هم درباره سریال جدید شبکه یک نوشت: سریال میلیاردرها کاملا یک سریال سکولار است. مثلا شخصیت شریفی نیا جا به جای فیلم از لغت نشانه که معادل کار خدا است استفاده می کند. مثلا می گوید قرار گرفتن سیر و استخدامش در شرکت ما یک نشانه است... در حالی که چنین چیزی در فارسی وجود ندارد و یک خانواده معمولی بدون شک از کلمه کار خداست استفاده می کند مگر اینکه مثل کارگردان این برنامه ریگی به کفشش باشد.
جوانی هم بخشی از کتاب عامهپسند چارلز بوکوفسکی را آورده بود که: «من با استعداد بودم . یعنی هستم . بعضی وقتها به دستهایم نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم .یا یک چیز دیگر .
ولی دستهایم چه کار کرده اند ؟
یک جایم را خاراندهاند ، چک نوشتهاند ، بند کفش بستهاند ، سیفون کشیدهاند و غیره .
دستهایم را حرام کردهام .همینطور ذهنم را.»
طلبه جوانی هم به مناسبت ارتحال آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی نوشت: «نباشم تا ببینم کسی را که چشم و چراغ میخواندی
فقیدِ سعید بنامی.»
روزنامه نگاری هم جمله ای از ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ(ره) را از آرشیو بیرون کشیده بود که: « ﺗﯿﺘﺮ ﻏﯿﺮ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ، ﺩﺭ ﺣﮑﻢ ﻏﺶ ﺩﺭ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﺍﺳﺖ.»
یک مجری سابق تلویزیون هم ضمن تشکر از صدا و سیما نوشت: راستش فکر نمی کردم تلویزیون همت کند و برای احیای یوم الله 9 دی تله فیلم تولید کند. به هرحال پخش مکرر صحنه های گرم و بیاد ماندنی راهپیمایی 9 دی از شبکه های مختلف به اضافه پخش چند مستند و تله فیلم کار ستودنی بود. امیدواریم مدیران سیما «اینچنین» بمانند.
هرچند تله فیلم ها همه به نوعی از تم اصلی قلاده های طلا تقلید کرده بودند ولی همین که یک کارگردان جرات کند خلاف هژمونی غالب فضای روشنفکر زده ی سینما و تلویزیون با روایت جریان حزب الله فیلم بسازد خیلی جای خوشحالی دارد. به هرحال بچه ها مچکریم.
فقط یه جای کار تحریف شده بود: «ساندیس»! باز هم ما نفهمیدیم کجا ساندیس میدن.
احمدکاظمی را نمیشناختم.. اولین تصویری که ازش دیدم بعد از شهادتش بود .گریه و گریه برای آدمی که نمی شناختم ولی انگار خیلی آشنا بود. بعد دیدم اصفهانی پرجراتی که فاتح خرمشهر است اوست؛ مردی که اول جنگ با کتونی به میدان رفت تا تنها حمله کند و حوصله اش از نشستن سر می رفت. میخواست همیشه ایستاده باشد و کاری کند. عارفان در عرفه رفتند.
جوانی در صفحه شخصی اش یکی از خاطرات همسرداری آیت الله حق شناس را آورده بود:
بخاری نفتی علاءالدّین در وسط اتاق بود و کتری وقوری گلداری با دستمال تمیز دم کنی روی آن جلب توجه می کرد. « ظهر بعد از ناهار یه قدری استراحت کردم و وقتی بیدار شدم دیدم بساط چایی هم به راهه ، استکان نعلبکی را برداشتم تا از سر چراغ چایی بریزم ، ( گریه راه صحبتشان را گرفت . ) این استکان و نعلبکی همچین به هم خورد که حاج خانم بیدار شد. »
ایشان چون دستشان رعشه شدیدی داشت طبیعی بود که اگر می خواستند چای بریزند سر وصدا می کرد و همسر ایشان که همواره مراقب ایشان بودند را خبر دار می کرد. ایشان ادامه دادند: «پیش خودم گفتم عبدالکریم شکمت کارد بخوره ! که برای مقصود خودت حاج خانم که روزه بود را بیدار کردی!»
یکی هم درباره سریال جدید شبکه یک نوشت: سریال میلیاردرها کاملا یک سریال سکولار است. مثلا شخصیت شریفی نیا جا به جای فیلم از لغت نشانه که معادل کار خدا است استفاده می کند. مثلا می گوید قرار گرفتن سیر و استخدامش در شرکت ما یک نشانه است... در حالی که چنین چیزی در فارسی وجود ندارد و یک خانواده معمولی بدون شک از کلمه کار خداست استفاده می کند مگر اینکه مثل کارگردان این برنامه ریگی به کفشش باشد.
جوانی هم بخشی از کتاب عامهپسند چارلز بوکوفسکی را آورده بود که: «من با استعداد بودم . یعنی هستم . بعضی وقتها به دستهایم نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم .یا یک چیز دیگر .
ولی دستهایم چه کار کرده اند ؟
یک جایم را خاراندهاند ، چک نوشتهاند ، بند کفش بستهاند ، سیفون کشیدهاند و غیره .
دستهایم را حرام کردهام .همینطور ذهنم را.»
طلبه جوانی هم به مناسبت ارتحال آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی نوشت: «نباشم تا ببینم کسی را که چشم و چراغ میخواندی
فقیدِ سعید بنامی.»
روزنامه نگاری هم جمله ای از ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ(ره) را از آرشیو بیرون کشیده بود که: « ﺗﯿﺘﺮ ﻏﯿﺮ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ، ﺩﺭ ﺣﮑﻢ ﻏﺶ ﺩﺭ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﺍﺳﺖ.»
یک مجری سابق تلویزیون هم ضمن تشکر از صدا و سیما نوشت: راستش فکر نمی کردم تلویزیون همت کند و برای احیای یوم الله 9 دی تله فیلم تولید کند. به هرحال پخش مکرر صحنه های گرم و بیاد ماندنی راهپیمایی 9 دی از شبکه های مختلف به اضافه پخش چند مستند و تله فیلم کار ستودنی بود. امیدواریم مدیران سیما «اینچنین» بمانند.
هرچند تله فیلم ها همه به نوعی از تم اصلی قلاده های طلا تقلید کرده بودند ولی همین که یک کارگردان جرات کند خلاف هژمونی غالب فضای روشنفکر زده ی سینما و تلویزیون با روایت جریان حزب الله فیلم بسازد خیلی جای خوشحالی دارد. به هرحال بچه ها مچکریم.
فقط یه جای کار تحریف شده بود: «ساندیس»! باز هم ما نفهمیدیم کجا ساندیس میدن.