ویژه

عملیات بخارایی آنگونه که من دیدم

دو سه روزی که گذشت یک آدم با اطلاعی در بازار گفت فهمیدید چه شد؟ در کلانتری 9 که بخارایی تحت بازجویی بوده، یک صندوق گوجه به باربر داده بودند برای سرهنگی که آنجا است ببرد. باربر داخل می‌برد و تحویل می‌دهد، داخل آن یک بمب صوتی بوده که منفجر می‌شود و رئیس کلانتری آسیب می‌بیند.

 رضا قاسمی- اول بهمن سال 43 بود، بنده تقریباً پانزده ساله بودم و در چایخانه صبح امروز کار میکردم که مجله دانشمند را چاپ می کرد. یک روز سر کارگر صدایم کرد و گفت تهران مصور را بلدی گفتم بله چهار راه آبسردار است. گفت این دسته مجله را ببر اونجا و یک دسته دیگر بگیر و بیاور. من توی راه در میدان بهارستان دیدم شرایط معمولی نیست. از کسی سئوال کردم چه خبر است؟ گفتند شاه قرار است بیاید از مجلس بیرون. اومدم جلوی مجلس ایستادم، هوا آفتابی بود اما برف روی زمین بود. ایستادم جلوی درب اصلی که دو تا دژبان هم بود. دیدم یک عده از مجلس سمت خیابان میآمدند، کسی که پشت سر من بود گفت شاه نیست، نخست وزیر است. دم درب که رسیدند صدای تیراندازی آمد و آن شخص که شلیک کرد جوان ساده و بی آلایشی بود که بعداً فهمیدم محمد بخارائی بود. یکی دو تا صدای تیر هم آمد که مردم پراکنده شوند، من و چند نفر ایستاده بودیم و دیدم چند تا  پوکه افتاده بود روی برفها. آن موقع که بخارائی اسلحه را کشید و شلیک کرد دژبانی دم درب با لگد زد به دست بخارائی و اسلحه از دست او افتاد. منصور افتاد زمین و بخارایی پا به فرار گذاشت. بخارائی پشت مدرسه شهید مطهری داشت فرار میکرد و دو تا مأمور ساواک با کت و شلوار دنبالش میکردند. از درب اصلی مسجد سپهسالار گذشتند یکی از ساواکیها با دست کوبید روی شانه بخارایی و افتاد زمین و شروع به زدن او کردند. منصور را انداختند توی ماشین بنز و سمت بیمارستان رفتند و بخارایی را بردند کلانتری9.

دو سه روزی که گذشت یک آدم با اطلاعی در بازار گفت فهمیدید چه شد؟ در کلانتری 9 که بخارایی تحت بازجویی بوده، یک صندوق گوجه به باربر داده بودند برای سرهنگی که آنجا است ببرد. باربر داخل میبرد و تحویل میدهد، داخل آن یک بمب صوتی بوده که منفجر میشود و رئیس کلانتری آسیب میبیند. 

 

https://shoma-weekly.ir/pY1aie