ویژه

عسکراولادی رابط ما با امام(ره) بود

بعد از شروع نهضت امام (ره) رابط بین هیئت ما با حضرت امام (ره) آقای عسکراولادی بودند که در آنجا مسائل و جریانات روز را عنوان می‌کردند و اگر امام (ره) سفارشاتی داشتند به ایشان می‌گفتند تا انجام دهند.

گفتگو: نفیسه زارعی- وقتی از روزهای مبارزه میگوید که جوان بوده و در کنار نواب صفوی همه هیجان جوانی را توأم با شور و شعور انقلابی همراه کرده است، احساس میکنی هنوز برای پیگیری اهداف انقلابی که آن را با تمام وجودش حس کرده خستگی ناپذیر ایستاده است، حاج هاشم امانی برای ما از روزهایی میگوید که نهضت امام خمینی (ره) او را به مبارزینی مانند حاج حبیب الله عسکراولادی پیوند زده است، روزهای شکلگیری مؤتلفه اسلامی و روزهای پر التهاب اعدام انقلابی منصور، روزهایی که هرچند به اقتضای سن و سال امروزت در آن حضور نداشتهای اما میتوانی لذت بودن در جمع جوانان متدین و انقلابی مؤتلفه اسلامی را در میان حرفهای حاج هاشم امانی حس کنی:


به عنوان یکی از اعضاء ابتدایی مؤتلفه اسلامی، از چه زمانی با استاد حبیب الله عسکراولادی آشنا شدید؟

زمان آشنایی بنده با آقای عسکراولادی به دورانی قبلتر از سال ۴۲
برمی گردد. در چهارسو بزرگ یک سرایی است که در آن زمان به سرای شاه معروف بود و بعد
ها به واسطه پیروزی انقلاب اسلامی به سرای جمهوری تغییرنام پیدا کرد حجره پدر بنده در آنجا بود و من به آنجا رفت و آمد داشتم تقریبا سالهای۱۳۱۶ یا۱۳۱۷ بود یک کاروانسرایی در‌‌ همان محدوده چهار سوق بود و آقای عسکراولادی در سرای ضرابی به عنوان یکی از منصوبین و کارمندان مشغول فعالیت بود وقتی بنده برای کارهای بانکی به آنجا میرفتم ایشان را هم در آنجا میدیدم با فاصله کمی ایشان به سرای دماوند رفتند و خودشان شخصا در صنف برنج و برنج فروشی اشتغال به کار پیدا کردند آقای حاج ابوالفضل حاج حیدری هم در آنجا بودند در ضمن باز منشأ آشنایی ما به پیشترها و به مسجد امین الدوله برمی گردد ما در محله کوچه غریبان زندگی میکردیم در آنجا شخصی به نام حاج محمدحسین زاهد بودند که شاگردانی داشتند و درس مقدمات و صرف و نحو را به آنها تدریس میکردند. آقای عسکراولادی هم به آنجا میرفتند و درحقیقت ابتدای درس خواندنشان در آنجا بود در آنجا برنامههایی خاصی داشتند ۵۰ یا ۶۰ نفر در این برنامهها شرکت میکردند روزهای جمعه هم پیاده به اطراف شهر میرفتند آقای عسکراولادی به این افراد و اجتماعشان علاقه خاصی داشت بعدها جمعیتشان توسعه پیدا کرد و بعد از فوت مرحوم حاج محمدحسین زاهد آقا میرزاکریم حقشناس عهده دار‌‌ همان برنامهها شدند و رویه شیخ محمدحسین زاهد را ادامه دادند. تقریبا یک حوزه درسی هم در آنجا بود البته آقای زاهد به معنای امروزی حوزه درسی نداشت ولی آقای حقشناس که آمدند حدود ۲۰ طلبه در آنجا بودند و درسهای طلبگی میخواندند ماهم هرهفته به مناسبت کارهای شغلی که داشتیم به آنجا رفت و آمد میکردیم و این رویه ادامه داشت تا اینکه تقریبا به شکل گیری نهضت امام (ره) منتهی شد.

چگونه روابط کاریتان با آقای عسکراولادی شکل مبارزه انقلابی و تشکیلاتی به خود گرفت؟

ما گذشته از روابط و آشنایی کاری و شغلی که با آقای عسکراولادی داشتیم، یک هیئتی هفتگی بود که بنده، آقای عسکراولادی و آقای حاج حیدری و کلاً نزدیک به شانزده نفر دیگر از دوستان در آن عضو بودیم و در آنجا مباحث قرآنی مثل آشنایی و قرائت قرآن و در ضمن مسائل و جریانات روز مطرح میشد و آن هیئت نقطه وصل فعالیت مبارزاتی ما با سایر برادران شد.

در ابتدای شکل گیری مؤتلفه اسلامی، ارتباط شما با حاج حبیب الله عسکراولادی به چه صورت ادامه پیدا کرد؟

بعد از شروع نهضت امام (ره) رابط بین هیئت ما با حضرت امام (ره) آقای عسکراولادی بودند که در آنجا مسائل و جریانات روز را عنوان میکردند و اگر امام (ره) سفارشاتی داشتند به ایشان میگفتند تا انجام دهند. أخوی بنده، حاج آقا صادق امانی هم یک هیئتی در مسجد شیخ علی داشتند که آقای شاهچراغی در آنجا تدریس میکردند و در ضمن تدریس مسائل روز نیز مطرح میشد، علاوه بر اینها، یک هیئتی هم وجود داشت که غالبا اعضای آن اصفهانی بودند به نام هیئت اصفهانیهاکه آقای حبیب اللهی عهده دار مسئولیت آن بودند. این هیئتها هر کدام جداگانه فعالیت داشتند امام (ره) به اینها فرموده بودند شما که جداگانه هستید خوب است که مشترکا این امور وظایف را انجام دهید زیرا این کار بسیار مؤثر و بهتر خواهد بود و مجموعا این شد که جمعیت هیئتهای مؤتلفه از اینجا شروع به فعالیت کردند. این آشناییها همچنان ادامه داشت و به منزل هم رفت وآمد داشتیم تا منتهی شد به همین جمعیتهایی که بعدها به عنوان حزب مؤتلفه شناخته شدند این روابط تا شکل گیری شاخه نظامی مؤتلفه به صورت‌‌ همان هیئتی ادامه داشت.

باتوجه به ماهیت شاخه نظامی مؤتلفه اسلامی، حضور شما در کنار مرحوم عسکراولادی چگونه بود؟

ما در بخشی از شاخه نظامی حزب مؤتلفه با مرحوم عراقی و آقای عسکراولادی فعالیتهایی را داشتیم که این فعالیت ها جداگانه و منهای آن جلساتی بود که به شکل متداول. در طول جمعیت برگزار میشد و مباحث فعالیتهای مسلحانه را درآن پیگیری میکردیم و با یکدیگر همکاری داشتیم که نتیجه آن به اعدام انقلابی منصور منتهی شد، در نتیجه این اقدام انقلابی ما کم یا زیاد نزدیک ۱۳ سال در زندان با هم بودیم.

بعد از اعدام انقلابی منصور در دادگاه چه اتفاقی افتاد که احکام شما از اعدام به حبس تغییر پیدا کرد؟

با توجه به نوع فعالیتها و کسانی که مستقیما در جریان ترور دست داشتند و همچنین کسانی که غیرمستقیم در این جریان گروه را همراهی میکردند، احکام صادره از دادگاه رژیم متفاوت بود، ما و تعدادی دیگری از برادران که در دادگاه به عنوان متهم شناخته شده بودیم حکممان باهم تفاوت داشت، در دادگاه اول‌‌ همان چهار نفر اول محکوم شدند اما در دادگاه دوم شش نفر محکوم به اعدام شدند مابقی که به صورت مستقیم در جریان قتل قرار نداشتند و به صورت غیرمستقیم در این کار همکاری کرده بودند محکوم به ابد و تحمل حبس ده و پانزده سال زندان شدند مثلا مرحوم احمد شهاب به پانزده سال حبس محکوم شد در دادگاه دوم بنده و پنج نفر دیگر محکوم به اعدام بودیم که باز حکم بنده وآقای عراقی از اعدام تبدیل به ابد شد و در ‌‌نهایت آنچهار نفر به فیض شهادت رسیدند.

بعد از اعدام منصور چرا حاج صادق منزل مرحوم عسکراولادی را به عنوان پناهگاه خود انتخاب کردند؟

بعد از ترور قاعدتا نمیتوانستیم به منزل مراجعت کنیم؛ زیرا حدود بیست روزی میشد که مأمورین سازمان امنیت (ساواک) در منزل ما بودند و هر رفت و آمدی را کنترل میکردند حتی اگر کسی میخواست برای انجام کاری و یا تهیه مایحتاج منزل بیرون برود یکی از مأمورین همراهش میرفت، باتوجه به این شرایط حاج صادق به منزل یکی از دوستانمان رفته بود که البته او بعدها هم بازداشت نشد وقتی از منزل ایشان آمدند، میبایست به منزل کسی میرفتند که با او در این جریان همکار داشت و این شد که به منزل آقای عسکراولادی رفتند و چند روزی را در منزل ایشان بودند و بعد به منزل یکی از دوستان که در دادگستری کار میکرد رفتند که او در این جریانات حضور نداشت و در ‌‌نهایت با بازجوییهایی که انجام گرفته بود متوجه میشوند که شهید امانی در منزل دوستمان هستند و او را بازداشت کردند.

از روزهای دستگیری و زندان خودتان و حضور در کنار استاد عسکراولادی برایمان بگویید.

بعد از صدور احکام ما آقای عسکراولادی و آقای عراقی و چند نفر دیگر را چندوقتی به مشهد تبعید کردند و البته یک مدتی هم آقای عراقی را جداگانه به اهواز تبعید کردند. در دوران اسارت در زندان شماره یک که نزدیک یک سال در میان زندانیان عادی بودیم و هر کداممان در یک بند جداگانه به سر میبردیم زندان عادی را هم واقعا نمیشود به تصویر کشید تمام مجرمین عادی، مواد مخدر، قتل، افراد ناجور در آنجا حضور داشتند نکته جالب توجه اینجا است که این افراد به جمعیت ما احترام زیادی میگذاشتند و حتی ما را به ناهار دعوت میکردند یک نفری در میان زندانیان بود که بنده خدا جرمش مواد مخدر بود هروقت ما را میدید گریه میکرد و میگفت ما برای دنیا آمدیم و شما این زندان را برای خدا تحمل میکنید، بعد از زندان عادی ما را به زندان شماره ۳ که زندان سیاسی بود منتقل کردند در آنجا مدتی با آقای عسکراولادی بودیم و بعد از آن در زندان شماره ۴ و در آخر هم که به زندان اوین بردنمان باز هم با آقای عسکراولادی هم بند بودیم. ما بهترین بهره را از زمانی که در زندان بودیم بردیم. در آنجا مرحوم آقای انواری حضور داشتند که ایشان به واسطه اینکه مجتهد بودند و سطح درسشان بالا بود در آنجا ما تقریبا ۶-۷ نفر بودیم بنده و آقای عسکراولادی و چند نفر دیگر از مجموعه مؤتلفه اسلامی در زندان به سر میبردیم همانطور که گفتم در قدیم کاسبها صبح زود در مسجد جامع درس مکاسب میخواندند به همین خاطر ما هم که این دوره را گذرانده بودیم نیازی به صرف و نحو خواندن نداشتیم و روی هم رفته آقای انواری یک دوره درس فقه و اصول کامل را که سالهای زیادی کشید، به ما آموزش دادند درحقیقت زندان برای ما فرصت یادگرفتن را مهیا کرد البته بدنیست بگویم که تا زمانی که آقای عسکراولادی را تبعید نکرده بودند آقای عراقی در درس شرکت نمیکرد؛ زیرا او دارای مسئولیتهای دیگری بود معمولا در زندان رسم است که یک نفر باید باشد که امور زندان و کارهایی که زندانیان را رتق و فتق کند؛ مثلا اموری مثل رسیدگی به درخواست ملاقاتیها و رسیدگی به وضعیت افراد بیمار را به رئیس زندان گزارش دهد در واقع ایشان رئیس بند بودند و این کارها را انجام میدادند و این امور به عهدهشان بود، باید یادآوری کنم که آقای انواری ۶-۷ سال در زندان به ما درس دادند و خیلی هم از لحاظ سطح درسی مهارت داشتند و تاثیر این درسها در روحیهمان آشنایی با احکام بود که خود این آشنایی وظایف فردی را تعیین میکند بنده خیلی سال حتی در این اواخر جلساتی داشتم، حدود ۲۰ نفر از محل و غیرمحلی و آشنایان که ما هم درس قرآن و تفسیر و هم اینکه به نوبتهای مختلف درس فقه و اصول و مقدمات و صرف ونحو درس میدادیم بنده در زندان علاوه بر اینکه درس میخواندم درس هم میدادم و یک جلسهای هم جداگانه داشتم مجددا این درسها را به چند نفر دیگر که در سطح پایینتر بودند درس میدادم. مثلا یکی از شاگردانم دکتر شیبانی بود خیلی منظم و خوب قبل از شروع درس دو زانو نشسته بودند. طبیعی است که نمیشد ۱۳ سال زندان را بیکار باشیم زندان یک تحولاتی را برای ما به همراه داشت.

بعد از طی دوران حبس و آزادیتان ارتباط خود را چگونه با سایر مبارزین حفظ کردید؟

ما آذر ۵۶ به مناسبت روز حقوق بشر از زندان آزاد شدیم خیلی طول نکشید دو ماه بعد بقیه رفقا هم به علت فضای باز سیاسی و فشاری که سازمان ملل آورده بود هم آزاد شدند بعد از آزادی ما نوعا همراه با مردم در راهپیماییها شرکت میکردیم و شبها هم روی پشت بام الله اکبر میگفتیم بالاخره حکومت ۲۵۰۰ ساله که به این راحتیها سقوط نمیکند روزها هم با جمعیتهای خیلی زیاد شعار مرگ بر شاه میگفتیم یک جمعیت خاصی نبودیم آن ایام حرکت انقلاب، یک حرکت عمومی بود بعد از پیروزی انقلاب هم روابط ما با آقای عسکراولادی ادامه داشت و ایشان به بنده لطف زیادی داشتند بنده هم علاقه قلبی به ایشان داشته و دارم و امیدوارم راه ایشان در مؤتلفه اسلامی توسط جوانهای مؤمن و انقلابی ادامهدار باشد.

https://shoma-weekly.ir/ls2Msj