جامعه

طب سنتی تجارت محور نیست

در بسیاری از موارد با یک درمان گیاهی به شرطی که درست تجویز شده باشد، بعد از نهایتاً دو هفته بیمار درمان می‌شود. در صورتی‌که اگر دکتر به شما دارویی می‌دهد و می‌گوید باید تا آخر عمر مصرف کنید، این دیگر اسمش دارو نیست؛ بلکه یک چیز دیگر است که نمی‌دانم اسمش را چه بگذارم. متأسفانه به دلیل بی‌توجهی به طب سنتی و عدم ارائه قوانین آن که کار سخت و پیچیده‌ای هم برای مسئولین نبوده است برخی از افراد سودجو خودشان را درمانگر معرفی می‌کنند و باعث ضربه‌زدن به طب سنتی شده‌اند.
گفتگو: امیر زینلی- در شماره قبل بخش اول گفتگوی «شما» با حجت الاسلام و المسلمین شیرازیان، مسئول سلامتکده بوعلی را خواندید. شیرازیان در آن بخش از انحصاریشدن طب و درمان گفت و از حمایتهای ناچیز از طب سنتی! و گفت که ما وارث طب سنتی اسلامی هستیم. حالا و در این بخش دوم کمی نیشتر زدهایم به جان طب سنتی که ببینیم از جانمان چه میخواهد؟! منتظر ادامه گفتگو در بخش بعدی هم باشید که به خواندنش میارزد. قسمت دوم گفتگوی «شما» را با حجت الاسلام و المسلمین شیرازیان میخوانید.

آیا جراحی را در طب سنتی میپذیرید؟

بله، جراحی در طب سنتی هم بوده است. در طب سنتی ابزار و آلات جراحی مطرح بوده است؛ ولی امروزه جراحی خیلی پیچیده و مدرن شده است و بیمار را بیهوش میکنند، اما جراحی باید آخرین علاج باشد، یعنی وقتی نتوانستید از راه تغذیه و دارو و راههای دیگر بیمار را درمان کنید و کار از کار گذشته بود، آن موقع به طرف جراحی باید رفت، جراحی نباید انتخاب اول باشد چون عوارض جراحی خیلی زیاد است.

به نظر میرسد اقبال مردم در چند سال گذشته به طب سنتی دوباره افزایش پیدا کرده است. علت را در چه میبینید؟

علت را بیشتر در این میبینم که در طب سنتی درمان وجود دارد. ببینید، دارو یعنی چیزی که شما پس از مصرف آن، درمان شوید. طول درمان ممکن است یک هفته، یک ماه یا شش ماه باشد؛ ولی در نهایت باید به مرحلهای برسید که درمان شوید و دارو را کنار بگذارید؛ اما در طب جدید اینطور نیست. مردم متوجه این موضوع شدهاند. طب جدید از روز اول بر اساس تجارت بنا شده است لذا، به دنبال این بودند چیزی به اسم دارو را مطرح کنند تا علائم بیماری را بهسرعت برطرف کند و این را به صورت فرهنگ در آوردهاند. الان بعضی از بیمارها وقتی مراجعه میکنند و میگوییم باید 20 روز این دارو را بخورید، میگوید من حوصله ندارم. یک چیزی به من بدهید که بخورم و زود خوب شوم. خداوند چنین چیزی را تا به حال خلق نکرده است. دارو روندی دارد و باید زمان بگذرد تا تأثیرش را بر بدن بگذارد؛ اما داروهایی مثل کورتون در طب جدید فقط علائم بیماری را برطرف میکنند و مثل آتش زیر خاکستر است. درمانی صورت نمیگیرد و بعد که پیشرفت میکند و به یک نقطه حاد میرسد، حالا میگویند برو جراحی کن و میدانید جراحی هم عوارض خودش را دارد و بیهوشیها میتواند بر مغز تأثیر بد بگذارد. در بسیاری از موارد با یک درمان گیاهی به شرطی که درست تجویز شده باشد، بعد از نهایتاً دو هفته بیمار درمان میشود. در صورتیکه اگر دکتر به شما دارویی میدهد و میگوید باید تا آخر عمر مصرف کنید، این دیگر اسمش دارو نیست؛ بلکه یک چیز دیگر است که نمیدانم اسمش را چه بگذارم. متأسفانه به دلیل بیتوجهی به طب سنتی و عدم ارائه قوانین آن که کار سخت و پیچیدهای هم برای مسئولین نبوده است برخی از افراد سودجو خودشان را درمانگر معرفی میکنند و باعث ضربهزدن به طب سنتی شدهاند.

سؤالی که در مورد ابوعلیسینا مطرح است این است که با توجه به شرایط زمانی و مکانی، او چگونه توانست به چنین اطلاعات گستردهای در طب دست یابد؟ آیا کشف و شهودی در کار بوده است؟

بوعلی یک روحانی بود. روال حوزهها در گذشته به این شکل بود که از ریاضت و خودسازی استفاده میکردند. البته حوزههای ما در چند دهه اخیر به سمت مدرکگرایی و شیوههای دانشگاهی روی آوردهاند که به نظر من یک حرکت انحرافی است؛ ولی کسانی که این کار را میکنند، برای این کارشان توجیهاتی دارند، بنده عرض میکنم چیزی که باید خروجی حوزه باشد، علم صرف نیست؛ بلکه علمی است که باید در کنار آن تقوای علمی وجود داشته باشد «وَ اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله»(2) قرآن میفرماید: اگر تقوا داشته باشید، نوع دیگری از علم را به شما یاد میدهیم؛ یعنی همان کشف و شهودی که به آن اشاره کردید که ریشه آن در ریاضت و ترک دنیاست. این مبنایی بود که در حوزههای گذشته رعایت میشد و بوعلی هم از شاگردان این نوع حوزهها بوده است. البته همه چیزهایی که بوعلیسینا دارد از خودش نیست؛ بلکه بازسازی شده علوم و تجربیات گذشته است. بوعلی با نبوغی که داشت، از همه علومی که در آن زمان در حوزهها تدریس میشد، استفاده کرده و بعد به صورت تجربی پیاده میکرد، اگر به این نتیجه میرسید که بعضی از مبانی و روشها غلطاند. آن را حذف میکرد، حتی در تدریس فکر کرده است، مثلاً نباید این باب را خواند و آن را کنار گذاشته و چیزهایی را که به نظر خودش رسیده، بعد از اصلاحات و اضافات ارائه داده و خیلی هم موفق بوده است. یعنی به تعبیر امروزه بوعلی علم صرف را دنبال نکرده؛ بلکه آن را به صورت کاربردی ارائه میداد.

در یک قرن اخیر با پیشرفت علم پزشکی، طب سنتی علیالخصوص در کشور ما فراموش شد. آیا این کمشدن اقبال به طب سنتی فقط به خاطر در دسترس بودن علم پزشکی یا سادهتر انگاشتن آن بود؟

طب سنتی تا صد سال پیش وجود داشت و درمانها با این طب کل نگر انجام میشد. طب جدید که وارد شده، بیشتر به جزئیات و تخصصیکردن درمان پرداخته و موفقیتهایی را بهدست آورده مثلاً هورمونهای بدن و میکروبها را شناسایی کرده است. این مباحث به دلیل اینکه دانش بشری رشد نکرده بود، در آن زمان مطرح نبودند و اطبا بیشتر از روی علائم متوجه بیماری میشدند و مثلاً اگر بیماری تب داشت فلان دارو را به او میدادند یا میگفتند باید پاشویه شود یا داروهایی را مصرف کند که رطوبت را به مغز برساند تا تب به مغز آسیب نرساند، مثل چکاندن روغن به ملاج سر تا تب مهار شود؛ اما اینکه این تب از کجا آمده و چه مکانیسمی داشته است، وارد نبودند. چرا؟ چون با میکروب آشنا نبودند. اینها نقص است؛ ولی به نظر من راههای درمانی اهمیت بیشتری دارند.

پس شما طب سنتی را مفیدتر میدانید؟

ما طب نوین را نفی نمیکنیم؛ بلکه میگوییم این دو را باید در کنار هم داشت. طب جدید هم در جای خودش محترم و درست است و میتواند راهکارهای خودش را مخصوصاً در تشخیص داشته باشد؛ اما جمع بین این دو نتیجه خیلی خوبی میدهد و ریسک درمان را کم می کند.

ادامه دارد

https://shoma-weekly.ir/C7WqZD