جامعه

طبق عادت

آقای یکی یدونه- هفت هشت خیابان مانده به پیچ آخر تلفن برای بار هفدهم زنگ می خورد که:«پس کجایید؟!همه جلسه منتظر تون هستن!» و ما هم که ترافیک حسابی کلافهمان کرده و در گرمای رکورد شکن تاکسی در حال عرق ریختنیم، می گوییم:«سر کوچه ام ببین الآن زنگ رو

میزنم!» و همه این ها در حالیست که تاکسی محترم با خونسردی هر چه تمام تر در ترافیک ایستاده چرخ از چرخ برنمی دارد. عادته دیگه، شما به خودتان نگیرید! دیرمان شده و می خواهیم به افطار برسیم!

ولی عیال مثل همیشه که  مشغول حاضر شدن است اینبار هم به همان سبک و سیاق با کمال خونسردی هر چه تمام تر دارد! حاضر می شود.

غرغرهای ما را که می شنود  می پرسد:«مگه ساعت چنده؟» و ما هم که لابد ساعت خواندن بلد نیستیم نگاهی به ساعت می اندازیم و در حالی که هنوز 25 دقیقه ای تا هشت مانده داد می زنیم:«هشت شد بابا! بجنب دیگه!»  عادته دیگه شما به خودتان نگیرید! دوستمان تماس میگیرد که:«بیا باهات کار دارم! کی می رسی؟»

شاید تخمین زدن کار سختی است، که نمی زنیم! میدانیم که قبل از رسیدن به دوستمان کاری حداقل به مدت دو ساعت داریم اما به سرعت و بدون فکر پاسخ میدهیم که:« من نیم ساعت دیگه اونجام» عادته دیگه شما به خودتان نگیرید! حداقل فکر نمی کنیم که بالاخره سر همان موعد نه ده دقیقه بعدش دوباره با ما تماس میگیرند و آنجا چه می خواهیم بگوییم؟

 البته طبق عادت آن را هم بلدیم جواب بدهیم. اصولاً و به قول اون آقای دکتر اساساً عادت داریم از خودمان جلوتر حرکت کنیم و خودمان را همیشه جلوتر از خودمان بفرستیم. عادته دیگه شما به خودتان نگیرید!

https://shoma-weekly.ir/NOIcaZ