ویژه

صداقت و انصاف عسگراولادی راز جاذبه او بود

آقای عسکراولادی واقعاً صادق بود. در مجلس ختم ایشان حتی افرادی که افکارشان با افکار ایشان تطبیق نمی‌کرد، به خاطر صداقت و انصاف ایشان حضور داشتند. خودم جلوی در بودم و می‌دیدم که با علاقه هم آمده بودند، در صورتی که اعتقادات آقای عسکراولادی را خیلی خوب می‌دانستند. عنایت و علاقه ایشان را به نظام و پیروی‌شان از رهبر عزیز انقلاب را می‌دانستند، اما صداقت و انصاف آقای عسکراولادی در موضع‌گیری و بیان بسیاری از مطالب در مجلس ترحیم ایشان با حضور افراد مختلف با افکار گوناگون کاملاً مشخص بود.
اشاره: مرحوم ابوالفضل حاجی حیدری از همراهان و همرزمان و نزدیکان مرحوم عسکراولادی بود که سالیان طولانی در دوره زندان و ایوان در کنار آن مجاهد صادق زندگی کرد و عجیب آنکه در فاصله کمی از ارتحال وی، به او پیوست. آنچه پیش رو دارید، گفتگویی است که در ایام پس از ارتحال استاد عسکراولادی تهیه شده است.

ممنون که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید. از رابطه خودتان با آقای عسکراولادی برایمان بفرمایید و این که از چه زمانی ایشان را درک کردید؟

بنده ابوالفضل حاج حیدری، خواهرزاده آقای عسکراولادی هستم. از زمانی که وارد بازار کار شدم، ارتباط ما با ایشان بیشتر شد، چون قبل از این که وارد بازار کار شوم تحصیل میکردم، اما در زندگی پدرم شرایطی پیش آمد که ناچار شدم بعد از گرفتن گواهینامه ششم ابتدایی وارد بازار کار شوم. وارد بازار کار شدم و تماس و ارتباطم با آقای عسکراولادی بیش از قبل شد.

آقای عسکراولادی چه میکردند؟

فعالیت ایشان در زمینه برنج، روغن و حبوبات بود.

بازار قدیم تهران؟

ایشان در خیابان ناصرخسرو، سهراه تهرانچی با سه برادر به نام اخوان شایقی شریک بودند. قدیم این طور بود که مغازههای خواروبارفروشی میآمدند و برنج و روغن را از بازار میخریدند و هفتگی به اقساط میپرداختند.

و شما هم رفتید آنجا؟

بنده هم رفتم و در آنجا مشغول به کار و در واقع در آنجا شاگرد شدم.

آقای عسکراولادی متولد سال 1311 بودند. این سالی که شما میفرمایید کی هست؟

تقریباً 1332.

یعنی ایشان حدود 20، 21 سال داشتند. شما هم که متولد 1319 هستید و هفت هشت سال از ایشان کوچکترید.

بله، این ارتباطهای کاری که برقرار شد و در فرصتهایی که پیش میآمد همراه با ایشان به مسجد امینالدوله در بازار چهل تن که آن موقع آشیخ محمدحسین زاهد در آنجا اقامه جماعت و تدریس دروس حوزوی میکردند، میرفتیم. بعد از ارتحال ایشان آیتالله حقشناس اقامه جماعت و تدریس دروس حوزوی را به عهده گرفتند. با این رفت و آمدها آشنایی با مسائل اخلاقی، اعتقادی و فرهنگی از همان جا در کنار ایشان شکل گرفت. مسجد امینالدوله در دوره قبل از انقلاب یکی از پایگاههای مبارزاتی بود.

خانواده آقای عسکراولادی شامل چند خواهر و برادر هستند؟

سه برادر و سه خواهر. برادر بزرگشان و سه خواهرشان مرحوم شدند و الان در خدمت برادر کوچک ایشان حاج اسدالله که یکی از خیّرین هستند، هستیم.

از آشنایی ایشان با مرجعیت و وارد شدن در عرصه مبارزه بفرمایید.

آقای عسکراولادی از 16-15 سالگی در عین حال که دروس حوزوی را میخواندند ـبعضی از کلاسهایشان صبح بود و بعضی شبها بعد از کارـ فعالیت سیاسی هم داشتند. فعالیت سیاسی ایشان از فعالیت در کنار آیتالله کاشانی آغاز شد و از همان ابتدا این فعالیت در کنار روحانیت بود. آن روزها گروههای مختلفی بودند، اما ایشان فعالیت همراه با روحانیت را برگزیدند.

این فعالیت ادامه داشت تا این که نهضت امام شروع شد. بعد از ارتحال آیتاللهالعظمی بروجردی در مسجد امینالدوله در مسئله تقلید بحث و گفتگویی وجود داشت که باید به چه کسی مراجعه کرد؟ یادم هست در آن زمان یک روز پس از ارتحال آیتاللهالعظمی بروجردی عکس مراجع قم و مشهد را زدند. در پایین عکسها عکس حضرت امام بود که آن موقعها به ایشان میگفتند حاج آقا روحالله. در روزهای بعد عکس حضرت امام را حذف کردند. از همان روزها حساسیت روی ایشان وجود داشت. افکار امام از همان روزها برای رژیم طاغوت مشخص بود و مهمترین هدف رژیم هم این بود که مرجعیت را از قم به نجف ببرند. ما که در مسجد امینالدوله تفحص میکردیم که باید به چه کسی مراجعه کنیم. خدا رحمت کند آقای حقشناس را که از شاگردان حضرت امام بود. ایشان ویژگیهای حضرت امام را برای ما تشریح کردند. ما با مراجع مختلف دیدار و ملاقات کردیم و خدمت حضرت امام هم رسیدیم و مجموعه برادرها به این نتیجه رسیدند که تفاوت امام با سایر آقایان مراجع بسیار زیاد است، بنابراین از همان زمان برادران هیئتهای مؤتلفه که در مسجد امینالدوله بودند تصمیم گرفتند از امام تقلید کنند.

زندگی مرحوم آقای عسکراولادی را میشود به چند مقطع تقسیم کرد، از جمله مبارزه و تبعید. در این باره به نکاتی اشاره بفرمایید.

یکی از ویژگیهای ایشان این بود که به قول قدیمیها دلش غنج میزد برای این که مشکل مستضعفین را حل کند. بخشی از فعالیتهای ایشان هم فعالیتهای سیاسیشان بود. یک بخش هم در خدمت نظام و «ولایت بودن» بود. آقای عسکراولادی دینباور بود، ضمن این که دینشناس هم بود. ایشان در باره تبعیت از ولایت به عنوان یک امر دینی نگاه میکرد. از آغاز انقلاب تا روزهای آخر عمر هیچگاه موضع خلاف حضرت امام و مقام معظم رهبری نگرفتند، یعنی خودشان را به تبعیت از ولی امر موظف میدانستند.

بعد از اجرا حکم حسنعلی منصور شما و ایشان به زندان محکوم شدید. مشی شما مشی مسلحانه بود یا گفتگو؟

به نکته حساسی اشاره کردید. در سال 43 بعد از تبعید دوم حضرت امام و ایشان را به ترکیه تبعید کردند، نهایت تلاش شهربانی رژیم طاغوت ایجاد یک فضای خوف و وحشت بود. بسیاری از مبارزین و مدعیان مبارزه به دلیل جو سنگین اختناق از مبارزه ناامید شده بودند. در جمعیت مؤتلفه این شرایط اجتماعی بررسی شد و به این نتیجه رسیدند یک بخش فعالیت سیاسی کند و یک بخش شاخه نظامی را تشکیل بدهد. شاخه نظامی نیازمند یکسری امکانات بود که فراهم شد. یکی از کسانی که این امکانات را فراهم کرد خود بنده بودم. از قبل برنامهریزی و ارتباطات برقرار شد و به اصفهان رفتیم و چهار اسلحه به تهران آوردیم. طبیعی است من و منِ نوعی که معتقد به اسلام، روحانیت، فقه و فقاهت هستیم، باید اعمالی را انجام بدهیم که توجیه شرعی داشته باشد. من به شخصه راجع به این موضوع سئوال کردم، یعنی با آرامش خاطر وارد این عرصه شدم.

از چه کسی سئوال کردید؟

مرحوم شهید بهشتی، چون ما یک شورای فقه وروحانیت داشتیم که آیات بهشتی، مطهری، انواری و آقای آشیخ احمد مولایی بودند. جمعیت مؤتلفه وقتی به تصمیماتی میرسید، آنها را به این هیئت عرضه میکرد که خلاف شرع نباشد.

بنابراین در آن فضای خوف و وحشتی که ایجاد شده بود و واقعاً ناامیدی بر همه جا سایه انداخته بود، مخصوصاً مبارزین ناامید شده بودند و این حرکت خیلی بجا و جلوی مجلس انجام شد و انعکاس بسیار خوبی داشت.

آن روز خیلی تلاش شد وانمود کنند که اینها مخالف با مسائل نفت بودند که البته بعدها مسائل کاملاً روشن شدند. با انجام این اعدام انقلابی حرکتهای بعدی بسیار مهمی انجام شدند. حزب ملل اسلامی و گروههای دیگری که وارد عرصه مبارزه شدند، بعد که به زندان آمدند خودشان اقرار به این موضوع میکردند که این حرکت باعث شد آنها وارد عرصه مبارزه شوند. این حرفی نبود که ما بزنیم. آن فضای خوف و اختناق بسیار تفاوت کرد و فعالیتهای سیاسی شروع شد.

آقای عسکراولادی به پاریس رفتند و با امام بازگشتند. پس از انقلاب اولین مسئولیتی که گرفتند چه بود؟

با توجه به عنایت ویژهای که امام نسبت به وضع محرومین داشتند و با توجه به این که شرایط اقتصادی فوقالعاده بد بود و روستاییان ما در شرایط بسیار سختی زندگی میکردند، اولین نهادی را که دستور فرمودند تشکیل شود کمیته امداد انقلاب اسلامی بود. موقعی که این حکم صادر شد، اعضای مؤتلفه خدمتشان بودیم و عرض کردیم برای شروع این کار اعتباراتی لازم است. یک کیسه کنار دست ایشان بود. فرمودند: «این را بردارید ببرید و کار را شروع کنید». به کیسه نگاه کردیم و عرض کردیم: «حضرت امام! این مسئولیتی را که شما به ما محول فرمودید با این کیسه...؟» حضرت امام فرمودند: «ببرید و شروع کنید» و واقعاً هم بردیم و روز به روز امکاناتمان در سرویسدهی و خدمات در کمیته امداد افزایش یافت. کمکهای مردمی در کمیته امداد در شرایط فعلی با آن روز اصلاً قابل مقایسه نیست و دائماً در حال رشد است. در مناسبتهای مختلفی که اعلام و درخواست کمک میکنیم یا حتی در بعضی از حوادث اعتماد مردم در سراسر کشور یاریگر امدادگران ما است.

به چند مورد از سمتها و مسئولیتهای آقای عسکراولادی اشاره کنید.

آقای عسکراولادی عضو شورای مرکزی کمیته امداد و عضو معتمدین امام و رهبری بودند که ریاست این شورا را به عهده داشتند. عضو شورای مجمع مصلحت نظام بودند، در مؤسسات مختلف دیگری که نهادهای خیر هستند، عضو بودند. شاید بد نباشد به نکتهای اشاره کنم. مقام معظم رهبری تعبیر «یار وفادار و معتمد امام» را در باره ایشان به کار بردند که واقعیتی است.

هر موقع خدمت حضرت امام میرفتیم و مسائلی را به ایشان منتقل میکردیم یا وقتی شورای مرکزی کمیته امداد خدمت امام مشرف میشدیم و مسائل را مطرح میکردیم، امام اعتماد خاصی به ایشان داشتند. یک نمونه را در مورد اعتماد مردمی عرض میکنم. این اواخر که آقای عسکراولادی بستری بودند، فردی مبلغ قابل توجهی را آورد و به بنده داد.

چه مقدار؟

شاید راضی نباشد بگویم.

ما که ایشان را نمیشناسیم. گفتن مبلغ که اشکالی ندارد.

50 میلیون تومان را آورد و به من داد و گفت: «میخواهم این را به حاجآقا بدهم» و فردی را هم نام برد و گفت: «میخواهم مقداری از این را حاجآقا به آن آقا وام بدهند». چرا؟ چون آقای عسکراولادی یک کارشناس عالم بود و دانش بررسی استحقاق کمک و میزان آن را داشت، بنابراین این عزیز این پول را در اختیار گذاشت.

شنیدهایم ایشان جزء 20 میلیاردر اول ایران بودند. درست است؟

اگر بخواهم وارد این موضوع شوم بحث طولانی میشود، بنابراین موضوعی را که اخیراً اتفاق افتاد عرض میکنم. ما وصیتنامه ایشان را در حضور عدهای که مشخص کرده بودند باز و قرائت کردیم. در قسمتی از وصیتنامه که به همین موضوع ارتباط پیدا میکرد نوشته بودند من نه خمس و زکات بدهکارم و نه نماز و روزه، نه ثلث دارم که بخواهم جایی مصرف کنید، چون چیزی ندارم. حالا کسانی که میگویند ایشان ثروتمند و چنین و چنان است، این وصیتنامه ایشان است. نسبتهای ناروا فراوان به ایشان دادند.

آقای عسکراولادی واقعاً صادق بود. در مجلس ختم ایشان حتی افرادی که افکارشان با افکار ایشان تطبیق نمیکرد، به خاطر صداقت و انصاف ایشان حضور داشتند. خودم جلوی در بودم و میدیدم که با علاقه هم آمده بودند، در صورتی که اعتقادات آقای عسکراولادی را خیلی خوب میدانستند. عنایت و علاقه ایشان را به نظام و پیرویشان از رهبر عزیز انقلاب را میدانستند، اما صداقت و انصاف آقای عسکراولادی در موضعگیری و بیان بسیاری از مطالب در مجلس ترحیم ایشان با حضور افراد مختلف با افکار گوناگون کاملاً مشخص بود.

از ناگفتههای زندگی ایشان نکتهای هست که بخواهید بفرمایید؟

به نظرم باید به خطرپذیری آقای عسکراولادی اشاره کنم که در فرمایشهای مقام معظم رهبری هم بود. حاج صادق امانی بعد از جریان اعدام حسنعلی منصور مخفی بود و قرار بود ایشان را به جایی ببرند و مخفی کنند. خانم آقای عسکراولادی مریض و باردار بود و شرایط خوبی نداشت. بعضی از کسانی که اظهار میکردند خیلی انقلابی هستند، حاج صادق امانی را نپذیرفتند، ولی آقای عسکراولادی درحالی که شرایط منزلش به هیچوجه فراهم نبود، حاج صادق را به منزلش برد.

https://shoma-weekly.ir/6zyvvM