
شهید سید علی اندرزگو؛ کسی که به مدت 14 سال دستگاه های امنیتی رژیم پهلوی به ویژه ساواک را درمانده کرد و در آخر هم نتوانستند زنده او را دستگیرکنند و البته شهید اندرزگو پاداش سالها مجاهدت خود را گرفت و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در دوم شهریور 1357 همزمان با شب ضربت خوردن امیرالمومنین حضرت علی(ع) به شهادت رسید و البته نکته قابل توجه اینکه تولد این شهید عزیز نیز همزمان با میلاد حضرت علی(ع) بود.
این مجاهد نستوه فعالیت مبارزاتی خود را در موتلفه اسلامی دنبال می کرد و از اعضای اصلی آن بود که پس از اجرای حکم الهی درباره حسنعلی منصور نخست وزیر رژیم در بهمن 43، به دلیل نقشی که در اجرای عملیات داشت مورد تعقیب قرار گرفت و از آن زمان زندگی مخفیانه وی آغاز شد و در طول 14 سال با تغییر نام و چهره مبارزات خود را دنبال کرد.
در طول سالهای اقامت امام خمینی(ره) در نجف بارها به دیدار ایشان می رفت و زمانی که خبر شهادت این مجاهد مبارز به امام خمینی (ره) رسید ایشان فرمودند: «شهادتش سنگین است... اگر ده نفر مثل آسید علی داشتیم، دنیا را می توانستیم زیر سلطه ی اسلام ببریم»
نکته قابل توجه دیگراینکه همسر و فرزندان این شهید عزیز از شهادت وی مطلع نبودند تا بهمن 57 که امام (ره) به کشور بازگشتند و در دیداری که خانواده شهید اندرزگو در مدرسه رفاه با ایشان داشتند از شهادت شهید اندرزگو مطلع شدند.
فرزند شهید اندرزگو در خاطرات خود در این باره می گوید: یاد دارم زمانی که در تهران و مدرسه رفاه خدمت امام رسیدیم، ایشان دو برادر کوچکتر من را روی پاهای خود نشاندند و ما را مورد تفقد و مهربانی قرار دادند. ایشان پس از کمی مقدمهچینی خبر شهادت پدر را به ما دادند. بعد از شنیدن خبر شهادت پدر، مادرم طبیعتاً بسیار دگرگون و ناراحت شدند. حضرت امام هم برای مادر ما از حضرت زینب سلاماللهعلیها و صبر ایشان مثال زدند و او را به صبر و بردباری نصیحت فرمودند. سپس برای ما دعا کردند و من هنوز هم که هنوز است، تأثیرات دعای امام را در زندگی خودم میبینم. امام (س) میفرمودند: «همان شبی که این روحانی مبارز به شهادت رسید، خبر شهادتش را برای من تلگراف کردند و من به شدت از این موضوع ناراحت شدم و غصه خوردم که ما محروم ماندیم از نعمت بزرگی مانند شهید اندرزگو که تجربههای گرانبهایی در مبارزات داشت.»
رهبر معظم انقلاب نیز در زمان اقامت شهید اندرزگو در مشهد با این شهید عزیز رفت و آمد و برخورد داشتند.
ایشان در سخنانی که در سالهای اول انقلاب درباره این شهید بیان کرده بودند و در سالهای اخیر توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر شد به بیان خاطرات خود از شهید اندرزگو پرداختند.
متن سخنان بدین شرح است:
«برای من بسیار هیجانانگیز است که در این محفل عظیمِ باشکوه سخنان خود را آغاز کنم با یاد و تجلیل از شهیدی بزرگ، مبارزی که در طول زندگانی پرماجرای خود نمودار یک انسان انقلابی به تمام معنا بود، انسان مسلمان راستینی که با عشق به شهادت، عشق به قرآن، عشق به اسلام در همین شهر مقدس سالها زندگی غرورانگیز پرافتخاری را دور از چشمهای بیگانه دور از گوشهای نامحرم در سختترین شرایط گذرانید. فراموش نمیشود کرد آن چهرهی متواضع را، آن اندام کوچک را، آن دل مهربان و آن صورت صمیمی را و روی آن موتور گازی حقیر با سبدی در دست در شکل کاسبکاری در حقیقت بیکاره که در کوچه و پس کوچههای سرشور و چهنو به ظاهر به دنبال کاری شبیه بیکاری اما در باطن به دنبال هدفی عظیم میگشت. برادارن دیرینش او را به نام سیدعلی اندرزگو میشناختند دیگرانی او را به نام شیخ عباس و در مشهد بیشترین کسانی که او را میدیدند به نام دکتر.
این فضای ظلمانی این شب تاریک آن عقاب جوری که بال بر سر شهر و شهروندان گشوده بود، این خورشید فروزندهی تابان را در زوایای خانهها در کُنج بیغولهها در شرایط دشوار زندانی کرده بودند اما خورشید هرگز زندانی نمیشود. سالها گذرانید و دشمن با همهی تشکیلات وسیعش با دستگاه جاسوسی شب و روز در کارش نتوانستند شیخ عباس را بشناسند. در آخرین ماههایی که مردم ایران برافروخته و گداخته در تعقیب راه پرشکوه خود راه پیروزی جنبش اسلامی بر دستگاههای ظلم و استثمار جهانی میکوبید و پیش میرفت، شهید عزیز ما، سیدِ بزرگوار عالی مقام ما باز هم در هالهای از خموشی از گمنامی از ناشناسی مانند شهیدان تشیع در روزگار اختناق عباسی و اموی به دست گرگان خونخوارهی دستگاه جبار طاغوتی شهید شد. آن روزی که در همین کوچه و پس کوچهها از روی درد دل از سر درد و اندوه میگفت: من چند سال است در مشهدم حسرت زیارت علی بن موسی الرضا بر دل من ماند.
مجبور بود در اجتماعات ظاهر نشود به جاهای شلوغ و مخصوصاً زواری نیاید عکس او را به همه جا داده بودند در اشتیاق زیارت امام بزرگوار میسوخت اما دنبال کار بزرگ خود بود.»
امام خامنه ای همچنین در سخنرانی دیگری در خطبه های نماز جمعه تهران در10/5/59 فرمودند: شهید سیّدعلى اندرزگو، چریک مبارز مسلمان، فرزند على بود، همنام على بود، همراه و همگام على هم بود. من لازم مىدانم به امت مسلمان سفارش بکنم سعى کنید این چهرههاى عزیز و ناشناخته را بهتر بشناسید. این مرد مسلمان مبارز در طول چهارده سال که مشغول مبارزه بود، چهارده سال زندگى مخفى با نهایت شدّت، دستگاه جهنّمى ساواکِ شاه بدبخت را آنچنان حیران و سرگشته کرده بود که کارش معجزآسا مىنمود. براى خدا مبارزه کرد، براى خدا از پیوستن به گروههاى مدّعى سر باز زد، براى خدا خطر ساواک و خطر بعضى از گروههایى که مایل بودند او را به طرف خود جذب کنند و حاضر نمىشد به آنها جذب بشود، این خطرها را براى خدا تحمل کرد و براى خدا هم شهید شد.