ویژه

شجاعت در مبارزه را همراه با کیاست داشت

از طرف شاه سه تن از افسران حقوقی دادگاه نظامی خدمتشان می‌آیند. به ایشان می‌گویند در پرونده حسنعلی منصور مطرح است که اعتراف کرده‌اند شما حکم اعدام منصور و شاه را داده‌اید. ایشان هم خیلی خونسرد فرموده بودند: «بله من گفتم». گفتند: «اگر این را بگویید باید شما را به عنوان عامل اخلال علیه امنیت و شخص شاه دستگیر کنیم و مجازاتش هم اعدام است». فرمودند: «چه اشکالی دارد؟» گفتند: «باید شما را دستگیر کنیم». فرمودند: «خیلی خوب است. به خاطر این که شما که نمی‌گذارید حکم خدا را برای مردم بگویم که شاه مهدورالدم است. وقتی مرا می‌گیرید، می‌پرسند فلانی را برای چه گرفتند؟ می‌گویند برای این که حکم داده شاه مهدورالدم است و باید او را کشت.
از مرحوم آیت الله میلانی چه شخصیتی در ذهن شما باقی مانده است؟

مرحوم آیتاللهالعظمی میلانی از مراجع بزرگ تقلید بود که در ایران، عراق و سایر کشورهای اسلامی و در میان مسلمانان مقلد داشت و حوزه درسی ایشان در مشهد بسیار مهم و پر سر و صدا بود. از طرفی از نظر موقعیت فقهی و علمی بین مراجع برجستگیهای ویژهای داشت. حتی در زمان مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی ـ با همه عظمت و مرجع عام بودنشان ـ آیتاللهالعظمی میلانی موقعیت خاص خودش را داشت. از نظر دیدگاههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بسیار مرجع مسلط و قویای بودند. در جریان نهضت ملی شدن نفت ایشان جزو علمایی بودند که در آن مبارزه نقش جدی داشتند و جزو حامیان نهضت ملی شدن نفت بودند. بعد هم بر اثر بینش بلند ایشان برای بسیاری از مبارزین و کسانی که با رژیم شاه مخالفت میکردند ایشان به عنوان یک مرجع تقلید آگاه به شمار میآمد.

بعد از فوت مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی در سال 1340، ایشان یکی از مراجع مسلّم بود که مسلمانان از ایشان تقلید میکردند. در جریان ظهور امام که وارد صحنه مرجعیت رسمی شدند ـ چون ایشان جزو مراجع بودند، اما چندان شناخته شده نبودند ـ و در قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی به صحنه آمدند، حضور ایشان برکتی داشت که برای مردم بسیار محبوب و شناخته شده شدند. طبعاً از مراجعی که با مرحوم امام همراهی جدی کردند آیتاللهالعظمی میلانی بودند و حضور، حمایتها و اعلامیههای ایشان در این برهه از تاریخ انقلاب بسیار مؤثر و مهم بود.

در جریانات تظاهرات و درگیریهای انقلاب در مشهد و خراسان و بلاد آذری زبان ـ چون ایشان ترک بودند ـ نقش بسیار ویژهای داشتند. بعد هم در جریان پانزده خرداد و درگیریهای آن روزگار ایشان از علمای بسیار مهم و مؤثر بودند که پس از جریان زندانی کردن امام، شب پانزده خرداد 1342 وقتی با هواپیما به تهران آمدند، رژیم ایشان را برگرداند و نگذاشت ایشان پیاده شود، اما ایشان با ماشین آمدند و در تهران در خیابان وحدت اسلامی منزل گرفتند که منزلشان محل فعالیتهای بسیار جدی در حمایت از امام و مبارزه با شاه بود. مرحوم آقای آسید تقی خاموشی، آقای سید رضا نیری و دوستان دیگر در مورد چاپ اعلامیههای ایشان دستگیر شدند و شایع شد مرحوم آقای خاموشی به دلیل شکنجه شدیدی که شدند، زیر شکنجه از دنیا رفته است. البته شدت شکنجه بهحدی بود که گوش ایشان آسیب دید و تا آخر عمر گرفتار کمشنوایی یک گوششان بودند.

بعد هم آیتاللهالعظمی میلانی در جریان مبارزه با شاه موفق شدند و شاه ایشان را بالاجبار به مشهد برگرداند و برخی مراجع را به جاهای دیگر فرستاد و ایشان باز مبارزه را پیگیری کردند. تا این که جریان تبعید امام و کاپیتولاسیون اتفاق افتاد که امام در سالگرد پانزده خرداد اعلامیه دادند و خودشان و آیتاللهالعظمی میلانی امضا کردند.

در رابطه با مبارزان حزب مؤتلفه و حکم اعدام انقلابی منصور ایشان چه حمایتهایی داشتند؟

زمانی که که امام را تبعید کردند ایشان اعلامیه و بیانیه داد و محکم ایستاد و در جریان ارتباط با مؤتلفه اسلامی یکی از مراجعی بود که بسیار حمایت و همراهی میکرد. مرحوم شهید اسلامی مقلد ایشان بود و ارتباط جدی با آقای میلانی داشت و بعد از فوت آقای میلانی به امام رجوع کرد. در این باره با توجه به موقعیت ایشان، وقتی برای اعدام حسنعلی منصور، عامل اصلی کاپیتولاسیون امریکایی برنامهریزی شد، با این که آیتالله مطهری مستقیماً نظر داده بود که بعضی از اینها باید به خاک بیفتند، ولی دوستان که میخواستند اطمینان قطعی پیدا کنند. بنابر این خدمت آیتاللهالعظمی میلانی رفتند و ایشان با شجاعت کامل حکم قتل شاه و منصور را داد و بعد هم در این زمینه حکم اجرا را صادر کرد، چون یکی حکم مهدورالدمی بود و دیگری هم اجرای حکم. واسطه دریافت حکم از ایشان مرحوم آسید تقی خاموشی و آقای حاج علیاکبر حیدری ـ که کسالت دارند، ولی الحمدلله هستند ـ بودند. آنها خدمت آقای میلانی رفتند، ایشان گفت هم شاه و هم منصور باید به درک واصل شوند. شهیدان امانی، بخارایی، نیکنژاد و هرندی و شهید اندرزگو حکم شرعی آیتاللهالعظمی میلانی را اجرا کردند.

چرا آیت الله میلانی بین مراجع و مبارزان آن زمان کمتر شتاخته شده اند؟

نقش ایشان در انقلاب اسلامی ما پررنگ است. عده ای میخواهند انقلاب و امام را تضعیف کنند، یکی از راههایش هم این است که بعضیها بگویند امام راضی به جهاد مسلحانه نبود. در حالی که امام به مؤتلفه اجازه تأسیس سازمان جهاد مسلحانهاش را مرحمت فرمودند. بعضیها نوشتند حکم اعدام حسنعلی منصور را امام نداده است. امام تبعید شده بودند و کسی به امام در بورسای ترکیه دسترسی نداشت. بعضیها گفتند آیتاللهالعظمی میلانی کجا نوشته و داده است؟ آنجا که نوشته نبود، حکم شرعی بود، شفاهی میگفتند، برای این که در مقابل رژیم که نمیشد حکم کتبی بدهند. بعد از اعدام حسنعلی منصور توسط شهید بخارایی تأییدات آقای میلانی، دوستان ما و دیگر مراجع تقلید از ایران و نجف و حمایت حوزههای علمیه در باره اجرای حکم الهی در مورد منصور رژیم را بسیار عصبانی و ناراحت کرد و امریکاییها را به وحشت انداخت و دیگر نتوانستند کاپیتولاسیون امریکایی را در ایران اجرا کنند. شدت عصبانیت آنها و مزدورانشان و نگرانیهایی که گروههای لیبرال دارند دست به دست هم میدهند و این حرفها را میزنند، اما آن واقعیت روشن است که هم مرحوم عسگراولادی و هم دوستان ما در مصاحبههایشان گفتهاند.

شما در مبارزات خود همراه ایشان بودید، چه خاطراتی از آیت الله میلانی دارید؟

من در سال 1343 در بخش سیاسی مؤتلفه دستگیر و نیمه سال 1344 آزاد شدم، چون اعتراف نکردم. حتی اعتراف نکردم که عضو مؤتلفه هستم. خدمت آیتاللهالعظمی میلانی رفتم و عرض کردم میخواهم گزارش زندان را بدهم و چون دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد و احتمال این که در اتاق شما از طرف ساواک و مأموران رژیم میکروفونی باشد، لذا اجازه میخواهم در گوشتان این مطالب را بگویم. پیرمرد بزرگوار اجازه دادند و محبت فرمودند در گوششان نزدیک یک ساعت گزارشهای داخل زندان را دادم. مثلا تعریف کردم که بنده خیلی شکنجه شده بودم، روزی یکی از عوامل شاه قرآن کوچکی از جیبش در آورد و گفت: «به این قرآن قسم بخور که هر چه گفتی راست گفتی». گفتم: «قسم که سهل است، روی قرآن میایستم.» خیال کرد روی قرآن ایستادن خیلی مهم است، عقلشان که به این مسائل نمیرسید، در حالی که اصلاً روی قرآن نمیشود ایستاد. گفتم والله روی قرآن میایستم که هر چه گفتم راست گفتم. بعد گفت: «بهبه! چون به قرآن قسم دروغ خوردی باید تو را کشت، میخواهیم تو را بکشیم. هر که به قرآن قسم دروغ بخورد حکمش قتل است». عقلش نمیرسید که قسم فارغ از اینهاست. اینها را که گفتم آقای میلانی خندیدند و با لهجه شیرینشان گفتند: «این درست است! این درست است!» بعد گفتم: «اگر اجازه بفرمایید حکم شاه را هم اجرا کنیم»، چون ایشان برای شاه و منصور حکم مهدورالدم داده بود، مهدورالدم هم که باشد برای اجرا نیاز به حکم دیگری است، مثل همین الان که قضات محترم اگر قاتلی را به قصاص محکوم میکنند، بایستی حکم از طرف قوه قضائیه صادر شود. روزی با ایشان راجع به ترور شاه صحبت شد که گفتند: «خیر، الان وظیفه نیست». پرسیدم: «چرا؟ الان همه کارهایمان آماده است. میتوانیم». گفتند: «نه، آن موقع تشکیلات داشتید و میتوانستیم احتمال بدهیم که میشود حکومت را اداره کرد، اما الان تشکیلات آسیب دیده است. اگر شاه از سر راه برداشته شود، یک مهره ناشناخته را میآورند و کار مبارزه را سخت میکنند. بنابراین الان وظیفه نیست» و به همین علت اعدام شاه پیگیری و انجام نشد.

بعد نکته جالبی را نقل فرمودند. از طرف شاه سه تن از افسران حقوقی دادگاه نظامی خدمتشان میآیند. به ایشان میگویند در پرونده حسنعلی منصور مطرح است که اعتراف کردهاند شما حکم اعدام منصور و شاه را دادهاید. ایشان هم خیلی خونسرد فرموده بودند: «بله من گفتم». گفتند: «اگر این را بگویید باید شما را به عنوان عامل اخلال علیه امنیت و شخص شاه دستگیر کنیم و مجازاتش هم اعدام است». فرمودند: «چه اشکالی دارد؟» گفتند: «باید شما را دستگیر کنیم». فرمودند: «خیلی خوب است. به خاطر این که شما که نمیگذارید حکم خدا را برای مردم بگویم که شاه مهدورالدم است. وقتی مرا میگیرید، میپرسند فلانی را برای چه گرفتند؟ میگویند برای این که حکم داده شاه مهدورالدم است و باید او را کشت. بعد میروند حکم را اجرا میکنند و حکم خدا معطل نمیماند». گفتند: «چرا این بحث را میکنید؟» فرمودند: «من مفتی هستم. باید فتوا بدهم. هر کس از من بپرسد، همین الان شما هم اگر از من بپرسید، میگویم شاه مهدورالدم است. نظر اسلام را میگویم». آنها هم به شاه گزارش کردند و شاه گفت: «اینها هنوز اعلام نکرده دارند ما را میکشتند. ول کنید و پیگیری نکنید» و پیگیری نکردند. واقعیت این است که شجاعت و صراحت ایشان تا این حد بود.

بنابراین مرحوم آیتاللهالعظمی میلانی بسیار ارزشمند، قوی و مسلط بود. بهتدریج که امام تبعید شدند، ایشان پیر شده بود و یکی از پسرانشان بیشتر بیت ایشان را در اختیار گرفت، لذا کهولت سن روابط گسترده ایشان را با مردم کم کرد. فضا عوض شده بود و جز بیانیهها، اعلامیهها و بعضی کارها نمیشد کار جدیتری را دنبال کرد تا این که امام به نجف رفتند و دو باره کار را شروع کردند که آیتاللهالعظمی میلانی هم در اثر کهولت سن از دنیا رفتند. انشاءالله خداوند همه مراجع محترم را برایمان نگه بدارد و رفتگان را غریق رحمت واسعهاش بگرداند.

https://shoma-weekly.ir/Jultrv