ویژه

سرمایه اجتماعی امثال عسگراولادی آینده مؤتلفه را تضمین کرده است

رمز ماندگاری مؤتلفه نگرش آن بوده است. فقدان قطعاً وجود دارد. ما فقدان حضرت امام را نتوانستیم جبران کنیم، ولی مقام معظم رهبری همان مسیر و راه را با نسخه جدید جلو بردند
اشاره: از مطرح شدن نامش گریزان است اما جایگاه متمایزی در کنار عسکراولادی داشته است. همین امر ضرورت مصاحبه با وی را با همه امتناع او قطعی ساخت. خواندن این مصاحبه شما را قانع خواهد کرد که این ویژه نامه بدون مصاحبه با او چیزی کم داشت.

با توجه به اینکه در خاندانی پرورش یافتهاید که همگی اهل مبارزه بودهاند، نحوه آشنایی شما با مرحوم عسکراولادی چگونه بود؟

اولین بار که حاجآقا عسکراولادی را زیارت کردم پشت میلههای زندان قصر بود. همراه با مادرمان به دیدن حاج هاشم امانی رفته بودیم و در آنجا مرحوم زندهیاد آقای حیدری، شهید عراقی و مرحوم آقای عسکراولادی هم برای ملاقات میآمدند. فکر میکنم سال 51، 52 بود. با شوری که در سر داشتم، دیدن این اشخاص پشت میلههای زندان برایم عجیب بود. احساسم این بود که شیرانی در قفس هستند.

وقتی که مرحوم عسکراولادی از زندان آزاد شدند همراه با گروهی به منزلشان و برای دیدن ایشان رفتیم. بعد از آن از طریق برخی مبارزان به آقای عسکراولادی وصل بودیم تا زمان اوج انقلاب که کمیتههای مخفی شکل گرفته بود، با یک واسطه با آقای عسکراولادی ارتباط داشتیم. سپس ایشان به پاریس و خدمت حضرت امام تشریف بردند و وقتی به تهران برگشتند کمیته استقبال از امام تشکیل شد.

بعد از پیروزی انقلاب ایشان به کمیته امداد تشریف بردند و ما هم همراه شهید لاجوردی به دادستانی انقلاب رفتیم و ارتباطات وجود داشت تا وقتی که مؤتلفه اسلامی پس از انحلال حزب جمهوری اسلامی فعالیت خود را از سر گرفت و آقای عسکراولادی، من و آقای محمدعلی امانی را دیدند و کمی هم عتاب کردند که چرا دعوت میکنیم، نمیآیید؟ بیایید و کمک بدهید و ما به مؤتلفه اسلامی آمدیم که همکاری کنیم سال 72 تا 92 که ایشان مرحوم شدند به مدت 20 سال حداقل هفتهای یک بار در شورای مرکزی حزب در خدمت ایشان بودیم. عجیب هم بود که در بسیاری مواقع صندلیام در کنار صندلی حاجآقا عسکراولادی بود و ارتباطات نزدیکی با ایشان داشتم تا زمانی که ایشان مرحوم شدند.

از نخستین تأثیراتی که ایشان بر شما گذاشتند برایمان صحبت کنید.

از ویژگیهای بارز ایشان متانتشان بود. نکته دیگر صداقتشان بود. ادعا نداشت. در طول این 40 سال هرگز ندیدم کاری را به خود منتسب کند و بگوید من بودم که این کار را انجام دادم. انسان صریحی بود، اما فوقالعاده مؤدب. من در خدمت ایشان با سه رئیسجمهور دیدار کردم. جناب آقای هاشمی رفسنجانی، جناب آقای سید محمد خاتمی و جناب آقای دکتر محمود احمدینژاد. ایشان ضمن صراحت بسیار مؤدب و بااخلاق بود. چگونه میشود صراحت را با اخلاق در هم آمیخت هنر ایشان بود که صریحترین انتقادات را مطرح میکرد ـ خوب است مشروح این گفتگوها چاپ شود ـ خدمت هر سه رئیسجمهور بود، انتقاداتی را صریح و بسیار مؤدبانه مطرح میکردند.

یکی دیگر از ویژگیهای ایشان این بود که اهل مشورت بود. گاهی به من زنگ میزد و میگفت آقاحسین! بیا کارت دارم. معمولاً هم در روزهای جمعه بود که به دفتر کمیته امداد، محضر ایشان میرفتم. ایشان میگفت راجع به فلان موضوع به من مشورت بدهید. میگفتم حاجآقا! ما کجا و مشورت دادن به شما کجا؟ میگفت نه! من از مشورت شما استفاده میکنم. اینها ویژگیهایی هستند که موجب جذب افراد به یک نفر میشود.

ایمان، خلوص، ادب و صراحتش. گاهی که در موارد مختلفی گیر میکردم به ایشان زنگ میزدم. هرگز نشد که از سرباز کند یا مطلبی بگوید که دهان طرف را ببندد. فکر میکنم آخرین تلفن شخصیام به ایشان حدود 20 روز قبل از رفتن ایشان به بیمارستان بود که شرایط روحی بدی داشتم و ایشان با نهایت متانت و صبوری یک جواب واقعی را برایم تشریح کردند. به نظرم این مجموعه رفتارها یا موضوعات اگر در هر کسی متعین باشد، انسان به آن شخص احترام میگذارد، بنابراین آقای عسکراولادی را اینگونه یافته بودم.

در باب انقلاب، ایشان واقعاً فدایی اسلام، قرآن و ولایت بود. در موضعگیریها نگاه نمیکرد ببیند هزینهاش برایش چقدر در میآید. بسیاری از سیاسیون ما الان به صورت هزینه یک موضعگیری نگاه میکنند و سپس موضع میگیرند، ولی ایشان به صورت هزینه نگاه نمیکرد.

در سه مقطع آماج شدیدترین حملات قرار گرفت که اگر فرصت شد، آن سه مقطع را توضیح میدهم. همه اینها مواردی بودند که انسان را جذب یک شخصیت میکند. صداقت، صمیمیت، احترام و توجه به نسل جوان.

یکی دیگر از خصوصیات خوب ایشان گوش دادن به حرف دیگران بود. یعنی وقتی خدمت ایشان
می
رسیدیم می فرمودند در خدمت شما هستم، بفرمایید. گاهی اوقات 20، 25 دقیقه توضیح میدادم و مردی با سن بالای 70 سال کاملاً گوش میداد. سعه صدر عجیبی داشت. به نظرم این ویژگیها در هر کسی که باشد انسان برایش احترام قائل میشود.

مرحوم عسکراولادی پس از شروع فعالیت مجدد حزب تا آخر عمر، سه نسل را پرورش دادند. گرایش ایشان به جوانگرایی و لزوم پرورش و تربیت نسلهای جدید را تحلیل بفرمایید، مخصوصاً که خود شما معاونت بخش دانشجویی و جوانان را به عهده داشتید و از نزدیک با این موضوع آشنا هستید، ضرورت جوانگرایی را که توسط ایشان همواره مطرح میشد توضیح بدهید.

ایشان با من که یک جوان بودم رفتار بسیار محبتآمیز و قانعکنندهای داشت. یک فرد سالخورده اگر بخواهد با یک جوان گفتگو کند، حوصله و صبر میخواهد، چون جوان سئوالات متعددی دارد، اشکال و بحث میکند، نمیپذیرد، سرسختی میکند، اما ایشان آرامش داشت و میپذیرفت. حدود هفده هجده سال قبل در محضر ایشان موضوعی را تحلیل کردم و آن جلسه حقیقتاً برایم یک کلاس آموزشی بود. ایشان به من توصیهای کرد و گفت: «سر تحلیل باید با انتهای تحلیل بخواند برادر! نمیتوانی این طرف یک چیزی را بگویی، این سر قضیه با آن سر قضیه نخواند». عزیزانی بودند که خدمتشان میرفتیم و میخواستیم مطلبی را بگوییم یا تحلیلهایشان ذهنی بود یا از سربازکنی، یا تخیلات یا برای این بودند که دهان طرف را ببندند یا به او الکی دلگرمی بدهند، ولی ایشان با مسائل بسیار واقعی برخورد میکرد و به سوالی که در ذهن جوان بود پاسخ درستی میداد. این یعنی اینکه به جوان اعتنا داشت، نه این مطلبی را از سر بیحوصلگی به او بگوید. خود ایشان به همین شکل آن سه نسل را ساخت: «کُونُوا دُعَاه النَّاسِ‏ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ»؛ مردم را با غیر از زبانتان بسازید، والا اخلاق تئوری را که همه میگویند. اخلاق عملی مهم است. ایشان آن اخلاق عملی را داشت. به این اصل معتقد بود که باید کارها را به نسل جوان واگذار کرد. در این باره توضیحی دارم که در شورای مرکزی در این مقاطعی که اشاره کردید درباره اش صحبت شد. اینکه مثلاً دبیرکلی حزب را به یک جوان 22 ساله بدهیم؟ خیر. در صورتجلسات شورای مرکزی نکات بسیار ارزشمندی هست، یک بار ایشان به این نکته اشاره کردند که اگر میگوییم جوان و جوانگرایی، به این معنا نیست که صاحبان تجربه را تصفیه کنیم یا آنها را دور بریزیم، آنها 40، 50 سال تجربه دارند. در ژاپن میبینید در هیئت مدیره یک کار تجاری بزرگ دو نفر پیرمرد هستند و چهار نفر جوان. آن دو پیشکسوت تجربههای خود را منتقل میکنند. به نسل جوان منظور آقای عسکراولادی این نبود که صبح بیاییم و بگوییم کل تشکیلات را تحویل 30 تا 35 سالهها بدهیم. این فروپاشی است. اگر مقام معظم رهبری دارند کشور را در این توفانها اداره میکنند، به خاطر این است که تجربه دارند. ایشان هم نماینده بودند، هم رئیسجمهور، هم نماینده در نیروهای مسلح و... و الان زبان کار را میفهمند. بیاییم و کشور را تحویل یک جوان ناپخته بدهیم؟ معلوم است از بین میرویم.

جوانگرایی آقای عسکراولادی را در قالبی که ایشان قبول داشت، قبول دارم که اجرا را به دست جوانها بدهیم و این کار هم انجام شد. مثلاً دبیر اجرایی ما، آقای امانی حدودا 36 الی 38 ساله بودند که دبیر اجرایی مؤتلفه شدند. آقای عسکراولادی هم با توجه به نکاتی که عرض کردم، پرورش نسل جوان را در دستور کار خود قرار داد بودند.

مرحوم آقای عسکراولادی چگونه توانست نقطه اتصال بین سه نسل باشد؟ یعنی یکسری آموزشها را به شما منتقل کرد و شما به نسل بعد از خودتان انتقال دادید و آن نسل به نسل بعدی داد. این اتفاق چگونه افتاد؟

عسکراولادی ایمان و صداقت داشت و دلش برای کار مردم میتپید. ایشان یک بار به حج عمره رفته و از فرودگاه یکراست به دفتر رفته بود که کار مردم را انجام بدهد. اگر روز جمعه به دفتر سمیه میرفتید، میدیدید یک صف طویل تشکیل شده است و متوجه میشدید اینها افرادی هستند که در قالب کار اداری نیامدهاند و با خود حاجآقا کار دارند. یکی بچهاش مریض بود، یکی سرطان داشت، یکی بدهکار بود، یکی طلاق گرفته بود و... این ویژگیهای عسکراولادی که افراد به او جذب می شوند. عسکراولادی نمیگفت افراد بیایید به من جذب شوید. این ویژگیها در هر کسی وجود داشته باشد، افراد جذبش میشوند. صداقت و ایمان داشت و کارش برای رضای خدا بود. به مشکلات مردم رسیدگی میکرد. کسی که مسئول میشود باید دلش برای کارش بتپد. فرق هم نمیکند چه کاری باشد. ایشان این ویژگیها را داشت و افراد جذب ایشان. شدند عسکراولادی خودش به دنبال مرد اول تشکیلات شدن نبود، بلکه این فرآیند به شکل طبیعی پیش آمد. ایشان شد نقطه اتصال.

یعنی عملکرد عسکراولادی منجر به چنین نتیجهای شد.

احسنت! عملکرد عسکراولادی او را در چنین جایگاهی قرار داد. افراد او را در چنین جایگاهی نشاندند. این خیلی مهم است. کسی در مجلس گفت میخواهم مدرس شوم، گفتند مدرس تصمیم نگرفت مدرس شود، خودش مدرس شد. این چیزی نیست که انسان به این در و آن در بزند که بشود. آقای عسکراولادی با این ویژگیهای برجستهای که داشت، یعنی ایمان، صداقت، رسیدگی به کار مردم، سماجت، انتقادپذیری و... عسکراولادی شد. گاهی در شورای مرکزی ایشان زیر رگبار انتقاد قرار میگرفت. میگفت دریافت کردم، بله، چشم! چنین فردی لازم نیست بگوید میخواهم نقطه اتصال شوم. خود اینها میشود نقطه اتصال.

انتقاد را بهراحتی میپذیرفتند؟

بله، در همین جریانی که در آخر عمرشان اتفاق افتاد، خود من اولین کسی بودم که به ایشان زنگ زدم و انتقاد صریح کردم. ایشان گفت انتقاد صریح شما برادر عزیز را میپذیرم. انتقادم مؤدبانه، ولی خیلی صریح بود. شما به من یک انتقاد ساده کنید، میخواهم ده تا واکنش تند نشان بدهم. کسی که محور میشود برای این است که سینه بازی دارد و مطالب را میپذیرد. به نظر من آقای عسکراولادی سعهصدر بسیار بالایی داشت.

شما که خودتان در زمره انتقادکنندگان از ایشان بودید، آیا واقعاً پس از مدتی به این مطلب رسیدید که ایشان در آن مقطع احساس تکلیف کردند؟ چون این موضعگیری مرحوم آقای عسکراولادی هنوز هم مورد اختلاف نظر است. خیلیها قبول دارند، خیلیها ندارند.

این بحث جدایی است. در آن مقطع به حاجآقا انتقاد داشتم. انتقاد یک شاگرد نسبت به استاد خود و انتقادم را هم مطرح کردم. بعد از مدتی که خدمت ایشان رسیدم، گفتند هر کسی میتواند به من انتقاد کند. به آنها بگو اگر رویشان نمیشود بگویند، مکتوب کنند و تحویل من بدهید. ما هم یکسری از انتقادها را به صورت مکتوب خدمت ایشان تقدیم کردیم.خودم تحلیلی داشتم و سبک و سنگین کردم که چرا مردی در سن 80 سالگی با 65 سال سابقه سیاسی چنین کاری را انجام میدهد؟ بعد ارزیابی کردم و این ارزیابی را نزد خودم نگه داشتم. در جمعها هم دفاع صد در صد از ایشان نکردم و گفتم هر کسی هر انتقادی دارد میتواند بگوید. بعضیها از جاده ادب خارج شدند و گفتند من دچار کوتهبینی سیاسی شده است. یک بار هم ایشان در شورای مرکزی با خنده گفت میگویند من آلزایمر گرفتهام. نه عزیزان من آلزایمر نگرفتهام. این آخرین کار سیاسیام است و تمام حیثیتم را روی آن گذاشتهام.در 17 دی 1392 محضر رهبر معظم انقلاب رفتیم. حدود 35 نفری بودیم. جلسه خصوصی بود و آقا راجع به این موضوع کدهایی دادند که پاسخ سئوال خود را دریافت کردم.

یکی از ویژگیهای مرحوم عسکراولادی ذوب در ولایت بودن ایشان است. چگونه به این جایگاه رسیدند؟

آقای عسکراولادی التزام عملی به ولایت فقیه داشتند، نه التزام تئوریک که خیلیها دارند. آقای عسکراولادی بر اساس اخلاق عملی جلو میرفت، نه بر اساس اخلاق تئوریک. ایشان اول دیندار بود، بعد سیاستمدار، اما خیلیها اول سیاستمدارند و بعد دیندار. آقای عسکراولادی نمیخواست مرد اول تشکیلات باشد، ولی مرد اول تشکیلات شد.خاطرهای را خدمتتان عرض میکنم که ایشان به این دلیل چنین بود، که هوی و هوسی نداشت. این خصوصیت را در شورای مرکزی مؤتلفه دیده بودم که هر جا «منِ» مؤتلفه میخواست قوی شود، ایشان مانع میشد. ایشان دو بار نامزد ریاست جمهوری شد که هر دو بار صوری بود. بعد گفته بود تنها نامزدی هستم که خودم به خودم رأی نمیدهم. این ویژگی خاصی است که هر کسی ندارد. یک بار برای خبرگان نامنویسی کرد. به آقای جنتی گفته بود میدانم مرا رد میکنید، ولی میخواهم همه بدانند در جمهوری اسلامی فرد مکلا هم میتواند برای خبرگان نامنویسی کند. مراتبی میخواهد که انسان خودش را در معرض شکست قرار بدهد.سال 91 در روزنامه ایران، ارگان دولت توهینهای بدی به آقای عسکراولادی و مؤتلفه کرده بود و حتی مؤتلفه را با همه سوابق مبارزاتیش جاسوس انگلستان معرفی کرده بود! در روضه دهه آخر صفر در مدرسه شهدای مؤتلفه، ایشان را دیدم که داشت از در بیرون میرفت، عرض کردم: «حاجآقا! شنیدید؟ خواندید؟» فرمودند: «مهم نیست، بگذار بگویند». خیلی حرف است. حزبی مثل مؤتلفه اسلامی را بگویند 30 سال جاسوس انگلیس بوده است. آن هم چه کسی این حرف را بزند! آقای دکتری که خوب است سابقهاش را در بیاورید و بررسی کنید کیست!

چشمانداز حزب را در فقدان آقای عسکراولادی چگونه میبینید؟

به نظر من حزب مؤتلفه اسلامی در نبود عزیزانی چون مرحوم عسکراولادی و مرحوم حاج حیدری هم می تواند بهخوبی به راه خود ادامه میدهد. به نظر من سرمایههای بسیار گرانبهایی در اختیار مؤتلفه اسلامی هست. در یک بحث تحلیلی میتوانم برایتان تشریح کنم آگاهترین گروه سیاسی در نیم قرن گذشته تاریخ کشور ایران در مؤتلفه اسلامی و عناصر شاخص آن بوده است. این حرف را بیمبنا نمیزنم. اولین کسی که متوجه انحراف سازمان مجاهدین خلق شد، شهید سید اسدالله لاجوردی در سال 54 بود. اولین کسی که متوجه انحراف سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد، شهید سید اسدالله لاجوردی بود که در وصیتنامهاش هم نوشته است. اولین کسی که متوجه انحراف آقای میرحسین موسوی شد، آقای اسدالله بادامچیان بود که گفت این تفکر اقتصادی اسلامی نیست. اولین کسی که متوجه انحراف لیبرالها و ملیگراها شد، شهید بزرگوار محمدصادق اسلامی بود که با آن گروه همکاری میکرد. در دولت نهم و دهم هم جناب آقای عسکراولادی به انحرافاتی اشاره و هزینههای هنگفتی را پرداخت کرد، ما چنین سرمایههایی داریم. زمانی که آقای لاجوردی متوجه انحراف سازمان مجاهدین خلق شد، بزرگانی که برخی از آنها مفسرین قرآن بودند، در زندان گفتند داری اشتباه میکنی. گروه سید مهدی هاشمی (گروه هدفیها) ـ که قبل از انقلاب آیتالله شمسآبادی را ترور کرد ـ گروه منحرفی بود که با بیت آقای منتظری ارتباطاتی داشت دوستان متوجه انحراف آنها شده بودند. افتخار است با این گروه همکاری کردن . آقای عسکراولادی در سه مقطع شدیدترین توهینها و تهدیدها را تحمل کرد. اول در زندان شاه و بر سر اعلام انحراف سازمان مجاهدین خلق، دوم در دوران آقای میرحسین موسوی و زمانی که وزیر بازرگانی بودند که به عنوان سوپر سرمایهدار، مال مردمخوار، غارتگر، حاجی بازاری، خبیث و بار سوم هم در صحنه آخرین سال عمرشان. این امتحان پس دادن بود.شهید بزرگوار آقای لاجوردی در سال 63 وقتی عدالت واقعی را در دادستانی انقلاب پیاده میکند و هیچ فرقی بین آقای قطبزاده که با امام از پاریس به ایران آمد با مجرمی که از نظر اجتماعی رده چهارم است قائل نمیشود و حکم خدا را اجرا می کند و می گوید که در عدالت قضائی شهروند درجه یک، دو و سه نداریم. متخلفان باید به سزای عملش برسند و اعدام شوند. ما چنین سرمایههایی داشتیم و داریم. شهید اسلامی، مرحوم حاج حیدری، مرحوم شفیق، حاج محمد جوهری و... به نظرم ما با این سرمایهها تا 100 سال آینده هم میتوانیم جلو برویم. یعنی 50 سال گذشته و برای 50 سال آینده هم این خرج موشک وجود دارد و میتواند جلو برود، مگر اینکه نخواهیم از این سرمایهها درست استفاده کنیم یا وارد روزمرگی شویم یا دنبال قطبهای قدرت حرکت کنیم یا انجام تکلیف شرعی را کنار بگذاریم. اینها خطراتی هستند که میتواند برای هر حزبی وجود داشته باشد که یک حزب بخواهد فقط به خودش فکر کند.در سپهر تاریخ سیاسی ایران بسیاری از گروهها آمدند، اما نتوانستند پا بگیرند و از بین رفتند. رمز ماندگاری مؤتلفه نگرش آن بوده است. فقدان قطعاً وجود دارد. ما فقدان حضرت امام را نتوانستیم جبران کنیم، ولی مقام معظم رهبری همان مسیر و راه را با نسخه جدید جلو بردند، بنابراین انقلاب اسلامی همچنان پویاست و مردم در روز قدس و 22 بهمن هنوز هم با همان شکوه کف خیابانها میآیند. در بعضی از کشورها سالگردهای انقلابهایشان را دیدهام. رئیسجمهور یا رهبر کشور میایستد و دو گردان میآیند، رژه میروند و یک عده هم هورا میکشند و تمام میشود و میرود. فقدانها هستند، ولی با سرمایههایی که داشتیم و با روحیاتی که باید حفظ کنیم، خودمان را نخواهیم ببینیم، به فکر انقلاب باشیم و اینکه در کشور چه کارهایی را میشود انجام داد. با این روحیات و روشها و این سرمایه‌‌‌ای که داریم که بخشی را عرض کردم تا ردههای پایین که افراد پاکباخته بسیاری هستند و اینکه حزب برای ما هدف نشود، بلکه وسیلهای برای رسیدن به هدف بماند. می توانیم با قدرت جلو برویم البته این ایده من است. شاید کسان دیگری این ایده را نداشته باشند. اگر روزی حزب برای ما هدف شود، شکست خواهیم خورد.

شما نیروهای جوانی را که بتوانند در این عرصهها وارد شوند، میبینید؟

بله، در تهران و شهرستانها نیروهای خوبی پرورش یافتهاند. با آموزشهای تکمیلی و انتقال تجربیات میشود بهتر عمل کرد. نیروهای جوان و خوب باید فعال شوند. شرایط کار سیاسی در کشور هم سخت شده است. این نکته را هم باید در نظر گرفت، چون اسلام یک ابرقدرت شده است و ایران میخواهد شانه به شانه ابرقدرتها بزند. امالقرای تشیع ایران است. یک تحلیلگر کویتی گفته بود ایران سه پایتخت را گرفته و پایتخت چهارم هم به نفع ایران در حال سقوط است: 1) بغداد، 2) دمشق، 3) بیروت و چهارمی هم صنعاست. باید دنیا را بر اساس این شرایط ببینیم که ایران اعلام میکند ما کرانه باختری را مسلح میکنیم. جنگ، جنگ فلسطینیها با اسرائیل نیست، بلکه جنگ جمهوری اسلامی با رژیم صهیونیستی است.

https://shoma-weekly.ir/ncLX4M