
به تبعیت از آن بزرگوار بسیاری از علما روش محبت در خانواده را در پیش گرفتهاند. مسئله ای که امروز به عنوان داروی مشکلات ریز و درشت خانوادگی مطرح است. در اینجا چندنمونه از روش برخورد علمای معاصر با خانواده را مرور میکنیم.
امام خمینی(ره) و همسر
یکی از بهترین نمونههای مهرورزى، دلدادگی و حفظ ادب امام خمینی(ره) در برابر همسرشان، در نامهای بازتاب یافته است که ایشان آن را در جوانی و زمانی که در مسافرت به سر میبردند، برای همسرشان نگاشتند.
متن آن نامه این است:
تصّدقت شوم، الهی قربانت بروم! در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم، متذّکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است. عزیزم! امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. حال من با هر شدّتی که باشد، میگذرد، ولی بحمد الله تاکنون هر چه پیش آمده، خوش بود. و الان در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتاجای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد. در هر حال، امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم. از قرار معلوم و معروف، یک کشتی فردا حرکت میکند، ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتاتکلیف معلوم نیست. از این حیث قدری نگران هستیم، ولی از حیث مزاج بحمد الله به سلامت هستم. خیلی سفر خوبی است، جای شما خیلی خالی است. ایام عمر و عزت مستدام باد! تصدقت، قربانت، روح الله.
امام خمینی(ره) و خواستگاری از همسر آینده
آیت الله سید محمد صادق لواسانى، از دوستان صمیمی حضرت امام و هم درس و هم بحث ایشان بود و چون متوجه شد امام قصد ازدواج دارند. دختر آیت الله میرزا محمد تقی تهرانی را به ایشان پیشنهاد دادند. امام که در آن هنگام 28 بهار را پشت سر گذاشته بود، پاسخ مثبت داد و فرمود: برای این کار، نخست شما واسطه شده و از طرف من خواستگاری نمایید. مرحوم لواسانی هم پذیرفت و نزد مرحوم ثقفی رفت و موضوع را با ایشان در میان گذاشت. ایشان در پاسخ گفتند: از نظر من مانعی ندارد، اما رضایت دختر نیز شرط است. این مسئله با دختر در میان گذاشته شد و گویا ایشان نخست نپذیرفتند، تا اینکه شبی در رؤیایی راستین، امام خمینی(ره) را همراه رسول اکرم(ص) و پیشوایان معصوم(ع) میبیند و آنگاه به ازدواج با امام رضایت میدهد.
امام خمینی(ره) هنگام ازدواج دختران
نخست به خانواده خواستگار توجه میکرد تا ببیند چه وجه اشتراکی با آنها دارند و بعد از آنکه خانواده پسر را میپسندید، خود شخصابا داماد صحبت میکرد تا به هم شأن بودن او با دخترش کاملامطمئن شود. سپس وضو ساخته و دو رکعت نماز میخواند و از خدا طلب مینمود که آنچه در این باره خیر است، فرا راه دخترش قرار دهد. ناگفته نماند که امام(ره) در انتخاب همسر آینده، موضوع را با دختران خویش در میان میگذاشت و آن گاه نظر خویش را بیان میکرد، ولی به هر حال تصمیم گیری نهایی را به دختران خود واگذار مینمود.
خانم زهرا اشراقى، نوه امام خمینی(ره) میگوید:
علت علاقه عمیق حضرت امام به همسرشان، فداکاری خانم بود. همیشه میگفتند: «فداکاری که خانم در زندگی کردند، هیچ کس نکرده است».ایشان پانزده سال در آب و هوای گرم نجف، مشکلات را تحمل کرده و همه جا همراه امام بودند.
مرحوم حاج سید احمد آقا خمینی میگوید: مادر مااگر سر سفره نمینشستند، امام غذا نمیخوردند. منتظر میماندند تا مادر ما سر سفره حاضر شوند و آن گاه که حاضر میشدند، آقا شروع به خوردن غذا میکردند.
خانم مرضیه حدیدهچی میگوید: در روزهایی که در فرانسه بودیم، روزى خانم به منزل یکی از فامیلهایشان به مهمانی رفت، اما دو ساعت دیرتر از زمانی که به امام قول داده بود، برگشت. امام که همه کارهایشان را با ساعت و دقیقه تنظیم میکردند، در این دو ساعت، سه بار از اتاق به آشپزخانه آمدند و پرسیدند: «خانم نیامدند؟» دفعه سوم فرمودند: «نگران شدهام، شما نمیتوانید وسیلهای پیدا کنید که تماس بگیریم؟» تا اینکه خانم آمدند. وقتی ایشان آمدند، با محبت خاصی رو به روی خانم نشستند و گفتند، «مرا دل نگران کردی».
زهرا مصطفوى، دختر امام خمینی (ره) میگوید: هر وقت خانم میخواستند به مسافرت بروند، در هر ساعتی از شب و روز که بود، امام تا درب حیاط منزل ایشان را بدرقه میکردند یا موقعی که برمیگشتند، اگر فصل گرما بود، امام دستور میدادند یک چیز خنکی درست کنند، و اگر فصل سرما بود، میگفتند اتاق را برای خانم گرم کنید.
زهرا مصطفوى، دختر امام خمینی(ره) میگوید: من در طول زندگى، ندیدم امام مثلاحتی به خانمشان بگویند: «در را ببندید» بارها و بارها میدیدم که خانم میآمدند و کنار آقا مینشستند، ولی امام خودشان بلند میشدند و در را میبستند. یک روز به آقا گفتم: خانم که داخل اتاق میآیند، همان موقع به ایشان بگویید در را ببندند. گفتند: من حق ندارم به ایشان امر کنم». امام حتی به صورت خواهش هم از ایشان چیزی نمیخواستند.
سیره رفتارى علامه طباطبایی (ره) با همسر
فرزند بزرگ علامه طباطبایی درباره چگونگی رفتار علامه با همسر خود میگوید: علامه در خانه خیلی مهربان، بیاذیت و بیدستور بودند، و هر وقت به هر چیزی مثل چای و مانند آن نیاز داشتند، خودشان میرفتند و میآوردند، و چه بسا هنگامی که همسر ایشان و یا یکی از فرزندانشان وارد اتاق میشدند، ایشان در جلوی پای آنها تمام قامت برمیخاست. بارها اظهار میداشتند که بیشترین عامل موفقیتشان همسرشان بوده است.
علامه طباطبایی(ره) در ستایش از همسر خویش میگوید:من پس از مرگ همسرم، بسیار متأثر شدم و گریستم، و گریه من برای صفا، که بانوگری و محبتهای خانم بود. ما زندگی پرفراز و نشیبی داشتهایم. در نجف اشرف با سختیهایی مواجه میشدیم. در طول مدت زندگی ما هیچگاه نشد که خانم کاری بکند که من دست کم در دلم بگویم کاش این کار را نمیکرد، یا کاری را ترک کند که من بگویم کاش این عمل را انجام داده بود. در تمام دوران زندگى، هیچگاه به من نگفت چرا فلان کار را انجام دادی و یا ترک کردى. شما میدانید که کار من در منزل است و من همیشه در منزل مشغول نوشتن یا مطالعه هستم طبیعی است که خسته میشوم و احتیاج به استراحت و تجدید نیرو دارم. خانم به این موضوع توجه داشت به همین دلیل، سماور خانه ما همیشه روشن بود و چای آماده. و خانم در عین حال که به کارهای منزل اشتغال داشت، هر ساعت یک فنجان چای میریخت و میآورد در اتاق کار من و بر روی زمین میگذاشت و میرفت، تا ساعت دیگر...و من این همه محبت و صفا را چگونه میتوانم فراموش کنم.
فرزند علامه طباطبایی(ره) میگوید: پدرم اگر چه وقت زیادی نداشتند، برنامه شان را به گونهای تنظیم میکردند که روزى یک ساعت، بعدازظهرها، در کنار اعضای خانواده باشند. رفتارشان با مادرم بسیار احترام آمیز دوستانه بود. همیشه طوری رفتار میکردند که گویی مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافی بین آن دو ندیدم. پدرم همیشه از گذشت و بردباری مادرم ستایش میکرد و میگفت که خانم، یازده سال در نجف همه گونه سختی را تحمل کرد تا من بتوانم به مطالعات و درس و بحث خود بپردازم. پدرم هرگز از رفتار خوب خود نامی به میان نمیآوردند و همه خوبیها را به مادرم نسبت میدادند. خودشان میگفتند که از اول ازدواج همیشه با هم یک رنگ و یک دل بودهایم.گاهی که مادرم بیمار میشد، اجازه نمیدادند که از بستر بلند شود و کاری انجام دهد. مادرم پیش از فوت، تقریبا27 روز در بستر بیماری بود و در این مدت پدرم لحظهای از کنار بستر ایشان بلند نشدند. همه کارهایشان را تعطیل کردند و به مراقبت از او پرداختند.
شهید مطهرى
همسر شهید مطهری نقل میکند: روزى برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم. بعد از چند روز که به تهران برگشتم، نزدیکهای سحر به خانه رسیدم، وقتی وارد خانه شدم، بچهها همه خواب بودند، ولی شهید مطهری بیدار بود. ایشان چای و میوه و شیرینی آماده کرده و منتظر بودند. بعد از احوالپرسی به من گفتند: «میترسیدم یک وقت نباشم و وقتی شما از سفر برمیگردید، کسی نباشد که به استقبالتان بیاید».
آیت الله العظمی مرعشی نجفی
همسر آیت الله العظمی مرعشی نجفی میگوید: در تمام مدت شصت سالی که با ایشان زندگی کردم، هیچ گاه با من رفتارى تند و خشونت آمیز نداشت. تا آن زمان که قادر به حرکت کردن و انجام دادن کارهایش بود، نمیگذاشت که دیگران کارهایش را انجام دهند. حتی هنگامی که تشنه میشد، برمیخاست و به آشپرخانه میرفت و آب میآشامید و از من درخواست نمیکرد. ایشان افزون بر آنکه برای من همسری خوب و مهربان و دوست داشتنی بود، دوستی صمیمی و همکاری غمخوار برای من نیز بود. ایشان همواره در کارهای منزل به من کمک میکرد و بسیاری از اوقات، کارهای آشپزخانه همانند درست کردن غذا، پاک کردن سبزى، و شستن میوه و وسایل آشپزخانه را ایشان انجام میدادند.