ویژه

رونق تولید در قطع واردات است

اگر نتوانیم صادراتمان را بر واردات افزون کنیم، نتوانیم کارهایمان را راه بیندازیم. نتوانیم صنایع کوچک و متوسطمان را راه بی اندازیم که اشتغال را بالا ببریم به چشم انداز 1404 نمی رسیم و بازی را می بازیم. هنوز هم دیر نشده باید جوانان خودمان را تشویق کنیم تا به سمت تولید بروند

اسدالله عسگراولادی چهره ای شناخته شده در بین فعالان اقتصادی بخش خصوصی است.
به صراحت بیان مشهور است و دیدگاه هایش را درباره مسائل اقتصادی کشور سیاسی نمی کند و تلاش می کند فقط مصالح نظام را ببیند. او چندی قبل با حضور در جمع طرفداران حزب موتلفه اسلامی ضمن ارزیابی وضعیت اقتصادی کشور و جهان، به سوالات حاضرین پاسخ گفت.

همان‌ طور که می‌دانید وضع اقتصادی دنیا تلاطم زیادی دارد. شرایط اقتصادی امروز دنیا نوسانات و چالش‌های فراوانی را در اروپا ایجاد کرده است. اروپای غربی از نظر اقتصادی دائماً در لرزش و چالش است. حتی این لرزش و چالش که به خاطر مسائل مختلف مالی است، به دیگر کشورها هم سرایت کرده است. در آسیا وقتی نگاه به هند، چین و ژاپن می‌کنیم، با وجودی که اینها سعی دارند خودشان را دور نگه دارند، اما گرفتار بحران اروپا شده‌اند، چون هم چین، هم هند و هم ژاپن سه کشور بزرگ آسیایی هستند که منابع سرشار مالی دارند. وقتی می‌گوییم کشوری پولدار است یا ذخیره دارد معنی‌اش این است که این ذخیره به صورت ارز در کشور دیگری هست. همه ذخایر آسیایی‌ها در اروپاست. وقتی اروپا دچار چالش است همه اینها این لرزش را دارند.
آن طرفِ آتلانتیک را که نگاه می‌کنیم امریکا با حالت زیرکانه یا مکارانه‌ای سعی کرده اقتصاد اروپا را مرعوب خودش کند. امسال هم سال انتخاباتشان است و دلش می‌خواهد انتخابات موفقی را داشته باشد و چالش‌های مختلف غربی را با مرعوب کردن اقتصاد آنها و پیشروی اقتصاد خودش به اذیت کشانده است. به امریکای جنوبی نگاه می‌کنیم که برزیل و آرژانتین است و حتی کانادا از حوادث غرب اروپا مصون نمانده‌اند. شرایط بین‌المللی این‌جوری است. به استرالیا هم که نگاه می‌کنیم همین جور است.
در چنین شرایطی باید وضع ایران را نگاه کنیم. الان سی و چهارمین سال انقلابمان است. در این سی و چند سال پیشرفت زیادی کردیم. تنها جایی که نقطه ضعف داریم این است که نتوانستیم زنجیره اقتصادمان را آن‌ طور که دلمان می‌خواهد و آن‌ طور که رهبرمان در آرزوها و افکارش هست ساماندهی کنیم. در اینجا نمره منفی داریم و این نمره منفی هم در دو سه سال اخیری که تحریم‌ها شدت پیدا کرده‌اند، اذیتمان کرده است.
وقتی به اقتصاد دنیا نگاه می‌کنیم، جمعیت ما 2/1 جمعیت دنیاست. پس باید اقتصاد ما هم 2/1 اقتصاد دنیا باشد. اقتصاد دنیا این‌گونه است: 18800 هزار میلیارد دلار صادرات دنیاست و 18500 هزار میلیارد دلار واردات دنیاست. یعنی دنیا از یک اقتصاد 37000 میلیارد دلاری دارد استفاده می‌کند. ما به اندازه سهم جمعیتی‌مان که 2/1 است، باید از این سهم 37000 میلیارد دلاری اقلاً 420 میلیارد دلار داشته باشیم که نداریم. حداکثر حجم کار اقتصادی‌مان حدود 90 میلیارد دلار صادرات و حدود 70 میلیارد دلار واردات داریم. سالی 160 میلیارد دلار، درحالی که باید 400 تا داشته باشیم. پس اگر بخواهیم در تقسیم‌بندی اقتصاد جهانی خودمان را قرار بدهیم، 43/0درصدرا از اقتصاد داریم که بایستی 2/1 داشته باشیم. 
در اینجا مشکلات زیادی داریم. علتش هم این است که از اول انقلاب تا حالا، در افکارمان دچارتردیدهای زیادی بودیم. در ده سال اول به‌شدت مسائل انقلاب را داشتیم. در مسائل انقلاب باید ارزش‌هایمان را بازنگری می‌کردیم که کردیم. در کنار ارزش‌هایمان از نظر اقتصادی به آن نرسیدیم. مصادره‌ها جلو آمدند، بعد ناگهان جنگ آمد. جنگ 1100 میلیارد دلار به ما ضرر زد. از نظر دنیا، ما جنگ با عراق را بردیم، اما از نظر اقتصادی هزینه بسیار سنگینی بر ما تحمیل شد که نتوانستیم آن را جبران کنیم.
چهار دوره ریاست جمهوری داشتیم.وقتی این چهار دوره 8 ساله را تجزیه و تحلیل می‌کنیم، از نظر اقتصادی به‌جز دو دوره کوتاه یعنی سازندگی آقای هاشمی و به دنبال آن آقای خاتمی، در دو دور اول و آخر از اقتصاد جهانی عقب افتادیم. دور اول گرفتار ارزش‌های انقلابیمان بودیم که لازم بود. مقام معظم رهبری رئیس جمهور بودند، ولی اجرا دست آقای موسوی بود و نمی‌خواهیم تکرار کنیم که چه گذشت. دور دوم که اواخر جنگ بود و آقای هاشمی آمدند، وفات امام اتفاق افتاد که البته خداوند تفضل کرد و مقام معظم رهبری جای ایشان نشست و توانستیم ساماندهی کامل داشته باشیم و سازندگی شروع شد. این سازندگی ارزش داشت و اشتغال ما را بالا برد. اگر اشتغالمان بالا نمی‌رفت، صدمه‌مان خیلی بیشتر بود و هنوز داریم از آن سازندگی بهره‌برداری می‌کنیم. کارخانه‌های بزرگ، سدها، جاده‌ها و اتوبان‌های ما که الان در منطقه کم نظیرند، در این دوره و دوره بعد ساخته شده‌اند. حتی در دولت نهم و دهم داریم از قسمتی از آنها بهره‌برداری می‌کنیم.
شهید رجائی در سال 59 نخست‌وزیر و بعد هم رئیس‌جمهور بود. تا زمانی که ایشان حیات داشت، یکشنبه صبح‌ها به اتفاق آقایان میر محمد صادقی، خاموشی و آقای عالی‌نسب مشاور ایشان بودیم. ایشان بارها می‌گفت که کابینه من 36 میلیون است. آن روزها جمعیت کشور 36 میلیون نفر بود.
امروز وقتی نگاه می‌کنیم این حرف معنی بزرگی دارد.  آن روز 36 میلیون بودیم، امروز 76 میلیون نفریم، یعنی 40 میلیون نفر زیر 31 ، 32 سال داریم. بزرگ‌ترین چالش اقتصادی ما این است. اگر این 40 میلیون را به زیر 15 سال و بالای 15 سال تقسیم کنیم، یعنی هر سال اقلاً 1 میلیون و 600 هزار نفر به مرز 20 سالگی وارد می‌شوند؛ پس برای 1 میلیون و 600 هزار نفر خانه، عروسی، لباس و غذا و برای هر 4 تائی شغل می‌خواهیم. اگر به جوان شغل بدهید، 4 تای دیگر را خودش تهیه می‌کند. وقتی به جوان بیکار می‌رسید، وزر و وبال هر 4 تا نیازش به گردن پدر و مادر است و باید برای بچه‌اش لباس و غذا و خانه تهیه کند و برایش عروسی بگیرد، اما اگر به او شغل دادید، پدر و مادرش آسوده‌اند و او با شغل خودش می‌تواند همه آنها را برای خودش تهیه کند.
پس بزرگ‌ترین چالش ما که در این 7، 8 سال نتوانستیم حل کنیم این است که ما باید هر سال حدود 1 میلیون و 600 هزار شغل ایجاد کنیم تا پارک‌هایمان از جوان‌ها خالی شود، تا این قدر سر کوچه‌ها نایستند، تا این قدر توی خانه‌ها پای تلویزیون و اینترنت ننشینند.
شغل بزرگ‌ترین دغدغه خاطر ماست. مقام معظم رهبری این مشکل را درک کرد و وقتی سند چشم‌انداز 1404 را ارائه کرد که ما باید در سال 1404 چه باشیم و باید در منطقه در کجا باشیم، ما نتوانستیم این را بفهمیم. اگر هم فهمیدیم مدیران ما نتوانستند آن را به منصه ظهور برسانند. چرا ترکیه در ظرف 15 سال تورم 45 درصدی خود را 4درصدکرده است؟ چرا ما نتوانستیم؟ ما در مدیریت اقتصادی کشورمان موفق نبوده‌ و نمره قبولی نیاورده‌ایم. الان 7 سال از برنامه چشم‌انداز مقام معظم رهبری گذشته و تا سررسید فرمایش ایشان 13 سال بیشتر وقت نداریم. در این 13 سال چگونه باید به اقتصاد درجه اول منطقه برسیم؟ این مسئله اصلی است و اقتصاددان‌ها باید در باره آن فکر کنند. من به همه اعضای تیم اقتصادی دولت احترام می‌گذارم، در بین اعضای تیم اقتصادی دولت اختلاف وجود دارد یا در مدیریت اشکال دارند و به هر حال نتوانسته‌اند این فرمایش آقا را محقق کنند.
یک روز آقا می‌گفتند من آرزو دارم در چاه‌های نفت را ببندم. معنی این حرف چیست؟ یعنی ما باید اقتصادمان را بر مبنای منهای نفت شکل بدهیم. نتوانستیم.
به تورم اشاره کردند. اگر یادتان باشد در سال 88 تورم ما به 8/9 رسیده بود. در سال 89 که مرحله اول هدفمند کردن یارانه‌ها شروع شد، تورم به 5/10 درصدرسید. با این که همه می‌گفتند این معجزه باید انجام بشود، من همان روزها در حرف‌هایم می‌گفتم که نباید انجام بشود. حتی آقای آل‌اسحاق در اتاق تهران به من ایراد می‌گرفت و می‌گفت: «چرا می‌گوئی نه؟» می‌گفتم: «چون نمی‌توانیم تورمش را مهار کنیم. این دولت و این وزیر بازرگانی و اقتصاد نمی‌توانند. الان تورم 10 است؟ اگر در پایان کار برسد به 12 موفقید، ولی اگر برسد به 20 موفق نیستید».
یک سال گذشت. در آبان 1390 تورم ما به 15 و 16 رسید. فریاد زدم که مرحله دوم را پیاده نکنید. خود من یادداشت برای آقای احمدی‌نژاد و وزیر دارائی نوشتم که تو را به‌‌خدا مرحله دوم را انجام ندهید چون تورم شما می‌شود 25درصدو نمی‌توانید مهارش کنید. هنوز اعلام نشده، تورم شده 23درصد، آن هم 23 درصدی که به نظر من واقعی نیست و خیلی بیشتر است، چون شما می‌دانید وقتی می‌روید و یک نان یا یک سطل ماست می‌خرید، قیمتش به نسبت پارسال می‌شود تورم. بانک مرکزی می‌گوید 23درصد، اما من می‌گویم بیشتر است.
ما در اینجا موفق نشدیم و حالا که نشده‌ایم به نصایح رهبر برگردیم. ایشان سال را سال تولید ملی با سرمایه و کار ایرانی اعلام کرده. تولید ملی یعنی چی؟ یعنی باید در داخل به سمت تولید برویم. نمی‌رویم. چرا این همه واردات داریم؟ چرا به خاطر رفاه مردم، سیب را باید از لبنان بیاوریم؟ لبنان جای خوبی است. ما هم به آنها اعتقاد داریم، ولی همه آن سیب لبنانی مال لبنان نیست. ممکن است از همسایه آن طرفی‌اش آمده باشد. چرا باید سیب خراسان و ارومیه را دور بریزیم و برویم سیب از لبنان بیاوریم؟ این سوء مدیریت در اقتصاد است. ما باید روی پای خودمان بایستیم. نباید اجازه بدهیم هر چیزی وارد شود. حتی اگر شده 6 ماه در حالت اضطرار زندگی کنیم نباید واردات داشته باشیم. اگر واردات نداشته باشیم به سمت تولید می‌رویم که بایست برویم. راه نجات ما تولید است. همه شما این ضرب المثل را بلدید که: «بر احوال آن فرد باید گریست/ که دخلش بود 19 خرج 20». ما باید دریافتی ارزیمان بیشتر از خروجی ارزیمان باشد. ارز زندگی ماست. اگر نتوانیم صادراتمان را بر واردات افزون کنیم، نتوانیم کارگاه‌هایمان را راه بیندازیم، نتوانیم صنایع کوچک و متوسطمان را راه بیندازیم که اشتغال را بالا ببریم، به چشم‌انداز 1404 نمی‌رسیم و بازی را می‌بازیم. هنوز هم دیر نشده.
به دنبال فرمایش مقام معظم رهبری باید چه کار کنیم؟ باید واقعاً به سمت تولید ولو کوچک برویم. باید جوانان خودمان را تشویق کنیم که به سمت تولید بروند.
من همیشه گفته‌ام هیچ وقت نباید از کمک خداوند ناامید باشیم. من با این که سنم از همه شماهائی که اینجا هستید، جز یکی دو نفر بیشتر است، هنوز 8 صبح پشت میزم هستم تا ساعت 2 بعد از ظهر. نماز را که خواندم، برای مملکتم از این اتاق بازرگانی به آن یکی و از این جلسه به آن جلسه می‌روم، برای این که این حرف را چند جای دیگر هم زده‌ام که خدا نکند ما سربازهای شاه سلطان حسین بشویم، ما باید افسران نادرشاه باشیم. کشورمان در آستانه‌ای است که همه باید فکر کنیم و همه هم می‌توانیم. همان که مقام معظم رهبری می‌گویند درست است ما به قله نرسیده‌ایم، ولی در شیب هستیم و بایستی تقلا کنیم. تقلا مال همه ماست که بتوانیم برسیم و می‌توانیم برسیم.
حرف من این است که ما باید تمام همّمان را برای اشتغال بگذاریم و برای اشتغال هم همه همّ ما باید به سمت تولید برود. تولید را هم باید از کوچک‌ترین آن شروع کنیم. اولین کار تجاری من می‌دانید چه بود؟ درس می‌خواندم و خداوند آن قدر پول به مادرم داده بود که برایم یک دوچرخه خریده بود. من برای این که بیکار نباشم، یک کارتن خرما می‌خریدم پشت دوچرخه‌ام می‌گذاشتم می‌بردم به بقال سر کوچه‌مان می‌فروختم، 25 ریال سود می‌بردم. بارها این کار را کردم. یک حاج علی بابای حیدری در سرای دوستعلی‌خان در بازار بود که مشهور بود و شاید بعضی از شماها او را بشناسید. مرا به اسم کوچک می‌شناخت. می‌رفتم و یک کیسه کنجد از او می‌خریدم که 60 تومان بود. پولش را نداشتم. می‌گفتم قبولم داری؟ می‌گفت بله، کی پولش را می‌آوری؟ می‌گفتم ده روز دیگر یا یک ماه دیگر. کیسه کنجد را می‌بردم به نانوائی سر کوچه‌مان می‌فروختم 65 تومان.
کار عار نیست. ما از کارهای کوچک هم می‌توانیم برای بیکارهایمان شروع کنیم، ولی بچه‌ها را تشویق کنیم که صبح زود از خانه‌ها بیایند بیرون و بروند سر کارشان. فکر کنند، خدا در فکر کمک می‌کند. بایستی برای بچه‌هایمان به فکر کار باشیم. همه را هم نمی‌شود از دولت توقع داشت. باید فکر کار باشیم. راجع به چه حرف می‌زنیم؟ راجع به اقتصاد خودمان گفتم. ما در اقتصاد خودمان گفتم که در اقتصادمان یک‌ذره عقب‌رفت داشتیم، اما از نظر ارزش‌هایمان جلو هستیم. ما از نظر احترام در دنیایمان به خاطر افکارمان جلو هستیم، اما این برای بچه‌های ما شغل نمی‌شود. بهترین کارخانجاتی که در منطقه هست ایران دارد. کارخانه‌های ما از ترکیه جلوست، من کارخانه‌های همسایه‌ها را دیده‌ام، چون رئیس اتاق ایران و روسیه، رئیس اتاق ایران و چین، رئیس اتاق ایران و استرالیا و عضو کمیسیون صادرات اتاق ایران هستم. پالایشگاه‌ها و سدهای ما در منطقه بی‌نظیر است. از این جهات جلوییم و هرچه هزینه کرده‌ایم برنده‌ایم. اول انقلاب یک جاده تهران‌ـ‌قزوین داشتیم و یک جاده تهران‌ـ‌قم. تهران‌ـ‌‌قم نیمه‌کاره بود. الان که در خدمت شما هستم، 7، 8 هزار کیلومتر اتوبان داریم. جلوییم! زمانی که آقای هاشمی سدسازی را در کشور شروع کرد، ما 4 سد در کشور داشتیم. الان 120 سد بزرگ داریم. امسال 110 میلیون تن محصول کشاورزی داریم. پیش‌بینی‌مان برای پاییز که بارندگی‌ها شده، 120 میلیون تن محصول کشاورزی است. این محصولات در اولین روزها 20 میلیون تن بود که به 120 میلیون تن رسیده است. اینها را خدا به ما داده است، اما نمی‌توانیم خوب مدیریت کنیم. باید مدیریت را بیاموزیم. من چه کار کنم؟ اینجا اشکال داریم. اینجا دست نیاز به سوی همه آحاد مردم دراز می‌کنیم، همه مسئول‌‌اند. همه‌مان بایستی ببینیم چه کار کنیم. از شما خواهش می‌کنم به همه و جوان‌ها بگوییم اصطلاحات «به من چه»، «ببینم چه می‌شود»، «من نمی‌توانم»، «از من برنمی‌آید» را دور بیندازیم. امام می‌فرمودند: «بهترین کس برای بازنشسته شدن منم»، یعنی خود امام. هر کس می‌رفت پیش ایشان استعفا می‌داد، امام می‌فرمود: «بهترین کس که باید استعفا بدهد خودمم»، یعنی استعفا را به این سادگی نمی‌پذیرفتند. مگر تکلیف شرعی یا وظیفه شرعی می‌شد که در آنجا دیگر حرف نمی‌زدند. پس همه‌مان «به من چه» را بریزیم دور، «نمی‌دانم» را بریزیم دور، «ببینم چه می‌شود»، «من از دست دولت عصبانی‌ام» را بریزیم دور. دیروز را هر چه شده ولش کنید، فردا را هم از امروز بسازید. این دقیقه را فکر و برنامه‌ریزی کن و در برنامه‌ریزی‌ات می‌توانی موفق شوی. کاری که چینی‌ها کردند. چین یک سال قبل از انقلاب ما در 1978، برنامه اصلاحات اقتصادی‌اش را شروع کرد. کل تولید چین 480 میلیارد بود، امروز تولید چین 3500 میلیارد است. 8 برابر در ظرف 33 سال به تولید رسیده است. صادرات چین در سال 1979، 1000 میلیارد بود، در سالی که گذشت صادرات چین 1800 میلیارد است. چه کردند که ما نتوانستیم بکنیم؟ کار ابزار اقتصادی در رأس امور سیاسی، امور سیاسی‌شان را با برنامه‌ریزی خودشان کردند. ما از کار غافلیم. درست است که واقعاً معتقد به دین و معتقد به اسلاممان هستیم، می‌گوییم مقدرات ما را خداوند تعیین می‌کند و همه این را قبول داریم، وقتی به چینی هم می‌گوییم می‌گوید بله، ولی خداوند مقدرات را در شانه و مغز خودت گذاشته است. اگر در خانه‌ات بنشینی که مقدرات از سقف خانه سوراخ شود، آن خداوند نیست که این حرف را زده است. این شیطان است که به تو چنین می‌گوید. مقدرات روی دوشت است و خداوند آن را نهاده است. عقل به تو داده است. باید از عقلت استفاده کنی و ندانم‌کاری‌ها را کنار بگذاری. چین در سال 2011، 1800 میلیارد صادرات و 1730 میلیارد واردات داشت، از همه دنیا هم طلبکار است. وقتی می‌گوییم کشوری صاحب 3000 میلیارد ذخیره است یا کشور ما که صاحب حدود 100 میلیارد ذخیره است، یعنی چه؟ یعنی در بانک‌های دنیا 100 میلیارد پول داریم و از آنها طلبکاریم. چین سه هزار و اندی میلیارد از دنیا طلبکار است. اگر صدمه‌ای در اقتصاد غرب پیش بیاید چین صدمه می‌خورد. باید حواسش جمع باشد که آنجا صدمه نخورد.
رابطه ما با چین؛ وقتی انقلاب کردیم رابطه ما با چین 200 میلیون دلار بود. سال 2011، 45 میلیارد مبادله داشتیم. در ظرف 33 سال از انقلابمان از 200 میلیون به 45 میلیارد رسیده‌ایم. وقتی به چینی می‌گویم: «قول دادم که 50 میلیارد و 60 میلیاردش کنم، چرا بانک‌هایت به من کمک نمی‌کنند؟» وزیرشان می‌نشیند کنار من و از من می‌پرسد: «من چقدر با تو خرید و فروش دارم؟» جواب می‌دهم: «45 میلیارد». می‌گوید: «با امریکا 400 میلیارد مبادله دارم. تو جای من بنشینی 400 میلیارد را به 45 میلیارد می‌فروشی؟ پس برو فکر خودت باش. من باید 400 میلیارد را حفظ کنم، 45 میلیارد تو را هم باید حفظ کنم». ماییم که بایستی با عقل کاملمان به چینی بگوییم: «خیلی خب! تو 400 میلیارد را حفظ کن، من هم 50 میلیارد، راه را باز کن». هفته گذشته چین بودم و هر ماه دو بار را به خاطر مسائل بانکی چین می‌روم. خودم واردات ندارم. در طی پنجاه و چند سالی که تجارت می‌کنم هرگز واردات نداشتم. هرگز از بانکی وام نگرفتم. هرگز دچار رانت دولتی نبودم. کار کوچکی دارم که صادرات خشکبار است. از صادرات خشکبار به این شاخه و آن شاخه نپریدم. مجتهدش شدم. یک وقت اعلام کردم من مجتهد زیره سبزم. آیت‌الله رسولی محلاتی شب به من ایراد گرفت، گفت: «همه کارهایت تمام شده حالا مجتهد شده‌ای؟» گفتم: «مجتهد زیره سبز شدم. این را که حق دارم بگویم. اگر خدای نکرده اشتباه کردم عذر می‌خواهم»، ولی در صادرات خشکبار واقعاً محوریت دارم، چون روی آن وقت گذاشتم، سفرهای متعدد رفتم، هر ماه یک سفر یا دو سفر را دارم. پس ملاحظه کنید، این‌که همه‌اش بنشینیم که تابع تقدیرات باشیم در جای خودش است، ولی تقدیرمان را خودمان باید بسازیم. ما مسلمانیم و معتقدیم که با تقدیر اصلی نمی‌شود جنگید، اما می‌توانیم مشکلات را از جلوی پایمان برداریم. کی باید بردارد؟ کارآفرینان، کارآفرینان، آقایان اقتصادی، کسبه، تاجرها. همه‌اش نمی‌شود به این امید بنشینیم که دولت بیا برای من این کار را بکن. دولت بایستی این بسترها را فراهم کند، ولی دولت این‌قدر گرفتاری سیاسی برای خودش درست کرده است در این کارها باید خودمان به کمکش برویم. با ترکمن‌ها جلسه داشتیم. 30، 40 نفر آمده بودند. به آنها گفتم: «چرا آمده‌اید؟ آمده‌اید جنس بفروشید؟ من جنس از شما می‌خرم. چه‌جوری به تو پول بدهم؟ پول را در چمدان بریزم بیاورم عشق‌آباد تحویل تو بدهم؟ راه بانک را باز کن». به وزیر خارجه گفتم: «اگر راه بانک را باز نکنی، اینها بیخود آمده‌اند. آمده‌اند جنس بفروشند، من هم می‌خرم، ولی راه پولش را باز کن. به بانکت بگو راه را باز کند. اگر بانکت از بانک‌های امریکایی تبعیت کند من نمی‌توانم از تو بخرم و نمی‌توانم به تو پول بدهم. مگر این‌که دمِ مرز بیایی کیسه پول را بگیری و کیسه کالا را بدهی. این‌که نشد. در قرن بیست و یکمیم».
آخرین حرف‌هایم را با شما می‌زنم. امید به خدا سرلوحه کارمان است، ولی فکرمان که چه کار کنیم و چه کار نکنیم، فکری است که خدا به ما داده و ما هم باید از آن استفاده کنیم. می‌رویم به سمت این‌که دچار مضیقه شدیدی در تحریم هستیم. تحریم ما را رها نکرده است. تحریم به ما نمی‌گوید هسته‌ای نداشته باش. هسته‌ای حقمان است. هسته‌ای بهانه است. تحریم به ما می‌گوید از ارزش‌های اسلامی دست بردار و دست برنمی‌داریم. تحریم این را به ما می‌گوید. تحریم به ما می‌گوید سوریه را رها کن، فلسطین را رها کن، بهایی‌ها را آزاد کن. در لحظات فعلی یکی از اهدافمان باید وحدت باشد. درست است من با خیلی از برنامه‌های وزیر دارایی مخالفم. امروز مسئله مالیاتی دارد خیلی مردم را اذیت می‌کند. این را می‌دانیم. چند روز پیش از آقای عسگری، رئیس امور مالیاتی خواهش کردم، الان وقت کمک است، وقت فشار نیست. باید برای بنگاه‌هایی که ندارند این 5درصدارزش افزوده را بدهند، مهلت بدهی، قسط ببندی. من نمی‌گویم قانون را اجرا نکن و نگیر، اما وقتی ندارد برایشان قسط ببند. مالیات‌ها دارد فشار می‌آورد. می‌دانید خیلی از کارخانه‌ها با 20درصد ، 30درصدکار می‌کنند. بعضی کارخانه‌ها تعطیل‌اند. از دولت خواهش کردیم مالیات را تقسیط یک ساله و دو ساله کند یا آنجا که می‌تواند ببخشد و کم کند، کم کند، چون الان شرایطی است که باید به کمک بیاییم، اما از طرفی در اختلافات سیاسی‌مان در لحظه‌ای که ممکن است دچار تحریم‌های بعدی خطرناک شویم، باید وحدت داشته باشیم. توصیه‌ام به وحدت است. انتقاد سازنده خوب است؛ انتقاد مخرب نه، تجزیه بعضی مسائل نه، ایراد گرفتن‌ها خوب است، انتقادها خوب است، اتهام هرگز، چون آن موقع نمی‌توانیم اثبات کنیم و سخت است. الان وقت وحدت است. وحدتی که از این بحران عبور کنیم. این مردک آخر آبان انتخاباتش است. تا قبل از انتخابات هیچ حرکتی علیه ما نمی‌تواند بکند و نمی‌کند، اما اگر الان وحدت نداشته باشیم، بعد آن چماق و هویجش دستش است و می‌گویند اگر بینشان اختلاف است، الان وقت زدن است. ما باید اختلاف‌هایمان را حتی‌المقدور کم کنیم. به کمک همدیگر برویم، بعضی مسائلی که واقعاً می‌دانیم خلاف است، توصیه و نصیحت کنیم، اما از وحدت دست برنداریم.

 *درست است که در حال حاضر مشکلات زیادی داریم، اما بخشی به بنایی است که در دوران سازندگی ساخته شد. در سایت‌های خبری آمده بود که چین 20 میلیارد دلار پول ایران را به عنوان تضمین که ایران به چین نفت صادر کند، بلوکه کرده است و چنانچه صادر نکند، این پول همچنان بلوکه می‌ماند. یکی هم این‌که یارانه صنعت شرکت‌ها پرداخت نشده و تولید بزرگ‌ترین کارخانه خاورمیانه، یعنی خودرو 70 تا 80درصدافت کرده است. یکی هم واردات سویا از هند که جنجال خبری به دنبال داشت که ما در مقابل نفتی که به هند می‌دهیم، سویا وارد کرده‌ایم و همچنان بلاتکلیف در بنادر مانده‌اند و بیش از حد هم واردات داشته‌ایم. در این زمینه‌ها توضیح بفرمایید.
اسدالله عسگراولادی: من در دو قسمت این سئوال با شما هم‌عقیده‌ام و من هم این انتقادها را دارم. راجع به چین را جواب می‌دهم، ولی در دو مورد دیگر حرف من با شما یکی است. فریاد من این است که دولت! تو که نتوانستی درصد را بدهی، چرا می‌خواهی مرحله دوم هدفمندی را پیاده کنی؟ او در ندادن 30درصدرفوزه است، پس چرا می‌خواهد مرحله دوم را پیاده کند؟ من هم با شما هم‌عقیده هستم و هر دو در یک قایق هستیم. در مورد چین، 20 میلیارد دلار نیست، 20 میلیارد یوآن چین است. با چین قرار گذاشتیم که وقتی نفت را به او می‌فروشیم، مابه‌ازای آن کالا بخریم، والا نمی‌خرید و می‌رفت در تحریم. برای این‌که تحریم نرود، گفت نفت را از شما می‌خرم، روزی 200 هزار بشکه را هم می‌کنم روزی 400 هزار بشکه، پولش را از من کالا بخرید. تفاهم کردیم. من جزو دولت نیستم، دولتمان تفاهم کرد. من به عنوان عضوی از اتاق بازرگانی می‌گویم. تفاهم کردیم که پول نفت را در بانکی در آنجا بگذاریم، کالایی که می‌خواهیم بخریم، اعتباری که باز می‌کنیم، آن 20 میلیارد، اعتبار بانک‌های ما باشد، چون ما وقتی اعتبار باز می‌کنیم و می‌خواهیم کالا حمل کنیم، چینی پولش را می‌خواهد. ما که پولی نداریم. غرب که پول‌هایمان را بلوکه کرده نمی‌دهد، پس پولی که بابت نفت می‌دهیم و آنجا ذخیره است و بهره‌اش را هم به ما می‌دهد، 70درصدآن تضمین خرید از ماست. 30درصدرا هم به جاهای دیگر منتقل می‌کنیم.

 * مبلغش خیلی بالاست.
اسدالله عسگراولادی: 20 میلیارد یوآن است. هر 600 یوآن 100 دلار است، می‌شود 5/3 میلیارد دلار. الان تازه داریم می‌کنیم 5 میلیارد دلار که می‌شود 30 میلیارد یوآن. تضمین خرید ماست. وقتی 45 میلیارد خرید داریم، یعنی داریم سالی 15 میلیارد از چین خرید می‌کنیم که باید پولش را به او بدهیم. اگر نداشته باشیم، به ما کالا نمی‌دهد. وقتی اعتبار در بانک ملی، بانک ملت، بانک پارسیان و... باز می‌شود، ما که در جای دیگر پولی نداریم بدهیم. او می‌خواهد کالا را حمل کند، پولش را می‌خواهد. پس پول را از ذخیره نفت خودمان که آنجاست می‌پردازیم، مثل همه بانک‌ها. مگر بقیه پولمان کجاست؟ مگر 100 میلیاردی که دولت ادعا می‌کند دارد چیست؟ یعنی 20 میلیارد امریکا، 20 میلیارد اروپا، 20 میلیارد ژاپن، 20 میلیارد کره بوده. چه اشکالی دارد که 20 میلیاردش هم در چین باشد؟ الان 5 میلیاردش را در روسیه داریم. وقتی کشوری ذخایر ارزی دارد، یعنی چه؟ یعنی ارز در خارج از کشور و نزد بانک‌های معتبر دنیا دارد. ذخیره ارزی یعنی این. ما در اول انقلاب 50 میلیارد ذخیره ارزی داشتیم که بخش اعظم آن در جنگ از بین رفت. بعد که نفت ترقی کرد، تا زمان خاتمی هم که نفت 12 دلار بود، هیچ ذخیره‌ای نداشتیم. وقتی نفت از 12 دلار به 30 و 40 دلار رسید، ما شروع کردیم به ذخیره کردن. ذخایر ارزی ما بیشتر در دوره نهم و دهم است، برای این‌که قیمت نفت شد بشکه‌ای 100 دلار. وقتی نفت 100 دلار شد، ذخایر ارزی پیدا کردیم. ذخایر ارزی یعنی ذخیره نزد بانک‌های سایر کشورها. ذخیره را که در بانک مرکزی نمی‌گذارند. یک مقداری از آن را می‌شود طلا خرید و در زیرزمین بانک مرکزی گذاشت، مابقی آن یعنی طلب از بانک‌های کره، روسیه، استرالیا، چین، ترکیه و مالزی است. وقتی تحریم‌ها شد، ما حدود 120، 130 میلیارد دلار ذخایر در اروپا، یعنی انگلیس، فرانسه، ایتالیا و آلمان داشتیم. اینها ما را تحریم کردند و بانک‌هایمان را بستند و ما پول‌ها را کشیدیم بیرون. آن پول‌ها را چه کار کنیم. اسکناس را که نمی‌توانیم در بانک مرکزی بخوابانیم، گذاشتیم در بانک‌های دیگر. بردیم مالزی و روسیه و چین. پس از نظر مقررات بین‌المللی زیان نکرده‌ایم، بهره بین‌المللی آن را هم می‌گیریم، کاری هم که می‌کنیم تبدیل به خرید است.

 * شما می‌دانید که آنها به دشواری حاضرند حتی کارهای حداقلی را در شرایط فعلی انجام بدهند. مطلب دیگری که باز ناظر بر همین بخش خصوصی است و تأکید جنابعالی بر توکل و موضوعاتی از این دست به پدرها و فرزندان دارید، من خودم عضو هیئت مدیره جایی هستم و خاندان من در 15 کارخانه با دولت در سرمایه‌گذاری مشارکت دارند، آقای وزیر صنعت و معدن به ایشان زنگ زده و گفته: «آقا! شما چرا این‌قدر نامه می‌‌نویسید؟» ایشان هم می‌گوید: «شما وزیر صنعت کشور هستید. ما که نمی‌توانیم به امام جمعه تهران نامه بنویسیم». می‌خواهم بگویم فردی که حدود 1000 میلیارد سرمایه‌گذاری دارد و کارد به استخوانش می‌رسد و نامه می‌نویسد و وزیر هم به او می‌گوید این‌قدر نامه ننویس و نمی‌تواند موضوعاتش را حل و فصل کند، چگونه آدم ساده‌ای که شما اشاره کردید با یک دوچرخه هزینه‌اش را تأمین می‌کرد و حتی در همین حد هم برایش مشکل باشد، می‌تواند تا لایه‌های بعدی را پوشش بدهد؟ چرا بخش خصوصی باید سعی کند مصلحت کلان جامعه را فدای این نوع مصالح کند؟
اسدالله عسگراولادی: آن قسمتی که وزیر گفته چرا نامه می‌نویسید، باید برعکس باز هم بنویسید و پیگیری کنید تا به هدف برسید. آقای وزیر! اول درددلم را بشنو و جوابم را بده تا به تو بگویم چرا نامه می‌نویسم؟ همین وزیری که شما می‌گویید، چند وقت پیش به من ایراد گرفته بود که در فلان جا به من بد گفتی. گفتم: «برای این بود که سه دفعه برایت نامه نوشتم و گفتم صدایم کن، می‌خواهم تو را ببینم، این کار را نکردی. من هم به این شکل حرفم را زدم. اگر این حرف را آنجا نمی‌زدم، صدایم نمی‌کردی».
این‌که گفتید کارخانه‌ها، از این بابت خوشحالم. کارخانه‌ها را نگه داریم. من هم مثل شما کاسب هستم، کارخانه هم دارم و شاید 34، 35 کارگر هم بیشتر نداشته باشم. کارخانه‌ام در قم است. کار هم ندارم، ولی حقوق کارگرهایم را دارم می‌دهم. این به خاطر اعتقاداتم است. این کارگرها برای من خیریه هستند، برای منی که اعتقاد دارم. می‌گویم خدا از یک جایی برایم جبران می‌کند. الان به حقوق بگیر پایین جامعه خیلی دارد فشار می‌آید. اگر من به کارگری 400 هزار تومان می‌دهم، الان برای مسائل خودم آن را قطع کنم، او چه کار کند؟ با زن و دو تا بچه‌ مدرسه‌ای چه کار کند؟ اینجاست که می‌گویم ناراحت نشوید. بله، سخت است. به تقلایتان ادامه بدهید. خدا واقعاً راه را باز می‌کند. خدا دارد ما را امتحان می‌کند. اگر ما یک رهبر غیر از ایشان داشتیم، می‌گفتیم امتحان نیست، فشار شیطان است، ولی وقتی رهبری داریم که این‌طوری فکر می‌کند و ما به او اعتقاد داریم، امتحان خداست و باید مقاومت کنیم تا خدا راه را باز کند و باز می‌کند. مطمئنم که باز می‌کند. هیچ چیزی ابدی نیست، تحریم هم ابدی نیست. من این را به غربی‌ها هم گفته‌ام. هر دفعه که یک سفیر غربی در اتاق بازرگانی بود، این را فریاد زده‌ام که با این بداخلاقی‌ها شما ضرر کرده‌اید. هیچ فکر کرده‌اید داستان‌هایی که در خیابان‌های پاریس و... هست، از ظلمی است که به ما می‌کنید؟ ما معتقدیم این هست. به سفیر می‌گفتم تو به خدا اعتقاد نداری؟ ولی من به تو می‌گویم که این رئیس‌جمهورتان را پای میز محاکمه می‌برند. خیلی هم حرف بدی زدم، ولی حداقل این‌که رأی نیاورد. باید مقاومت کرد.
یک بار در اتاق بازرگانی با آقای کردزنگنه بحثم شد. من یک خالی‌بندی‌ای کردم. گفتند می‌خواهیم نمایشگاه تهران را بفروشیم، گفتم من می‌خرم. می‌خواستم برای آل‌اسحاق بخرم. گفت: «تو پول نداری». گفتم: «دارم». گفت: «از کجا می‌آوری؟» گفتم: «از پول خردهای جیبم به تو می‌دهم». بعد روزنامه‌ها تیتر کردند که فلانی از پول خردهای جیبش می‌خواهد 64 میلیارد تومان بدهد و نمایشگاه را بخرد. من می‌دانم بیخودی گفتم، اما دو باره هم به او گفتم: «آقای کردزنگنه! من خوف این را دارم که روزی تو را جلوی قاضی ببینم. حواست را خیلی جمع کن»، چون همه حرف‌هایی که می‌زد، انحرافی بود. من دو سفر با او چین رفته بودم. گفتم: «آدم خوبی هستی، ولی می‌ترسم جلوی قاضی بایستی». ببینید امروز جلوی قاضی ایستاده و در همین دادگاه 3000 میلیاردی یکی از متهمین است. نگران قضاوت خداوند نباشید. قضاوت خداوند سر جایش هست و قضاوت هم می‌کند، این ماییم که باید از این امتحان سربلند بیرون بیاییم.

 * در این واقعیت که در واردات چه کالایی خوب است یا خوب‌تر چه نقشی داشتید؟ ارزیابی شما از عملکردتان چیست؟ در دل همه ما کالای چینی بسیار بی‌کیفیت است. آیا چین ما را استثمار نمی‌کند و بحث این‌که اگر در مقابل پول نقد به ما کالا بدهد.
اسدالله عسگراولادی : ببینید! کالای چینی بهترین در دنیا و بدترین در دنیاست. چین یک کفش تولید می‌کند و می‌رود در بازار ایتالیا 1000 دلار می‌فروشد. یک کفش تولید می‌کند به منِ ایرانی که می‌روم آنجا می‌خرم 1 دلار می‌فروشد. چینی تقصیر ندارد. من بلند می‌شوم می‌روم آنجا آشغال می‌خرم. باور کن چین پارچه‌ای دارد که در فروشگاه‌های نیویورک متری 400، 500 دلار به فروش می‌رسد. پارچه دارد در خیابان‌های تهران متری 7 صنّار فروخته می‌شود. این‌که می‌گویید آشغال و بی‌کیفیت است، این با چینی نیست، این با من است. من هر سال 1500 تا 2000 نفر را به نمایشگاه گوانجو می‌فرستم. فقط ویزایشان را می‌گیرم و کار دیگری ندارم. امسال هم دیگر نگرفتم. خودم بودم، اینها می‌روند و می‌پرسند: «آقای چینی! این پیراهن چند؟» می‌گوید: «دو دلار»، «پنج دلار». می‌پرسد: «ارزان‌تر نداری؟» جواب می‌دهد: «آن یک دلار است و آن یکی هم 50 سنت است». این می‌گوید: «من 50 سنتی را می‌خواهم». ما می‌رویم آشغال می‌خریم، نه چینی. بعد هم همان آشغال و همان بی‌کیفیت به مرز می‌آید و گمرک راهش نمی‌دهد و باید برگردد. می‌رود بیرون گمرک قاچاقچی نشسته است. چرا نشستی؟ من نمی‌توانم مرزم را کنترل کنم. قاچاقچی از مرز کالا را رد می‌کند. بیشتر بی‌کیفیت‌ها قاچاق است، چون استاندارد و بهداشت جلویشان را می‌گیرند، اما از طریق قاچاقچی وارد کشور می‌شود. اصل چینی که می‌خواهید برای ایران بخرید، تقریباً 10 دلار است، اصل چینی که برای پاریسی درست می‌کند 150 دلار است. هر دو یک مارک و یک مشخصات دارد. کارخانه‌های چین بهترین کیفیت و بدترین کیفیت را دارند. یک چیز دیگر هم اضافه می‌کنم، الان کم‌کیفیت‌ها مال ترکیه است، مال چین نیست. الان ترکیه کالاهای بی‌کیفیت و فراوانی تولید می‌کند و مارک چین به آن می‌زند تا بازار چین و ما را خراب کند. به کالایی که از ترکیه می‌آید دقت کنید، نوشته MADE IN CHINA. چین هم فهمیده، نمی‌تواند جلویش را بگیرد. پس ببینید آنجا تقصیر از ماست، تقصیر از چینی نیست.
یک کارخانه لامپ‌سازی لامپ‌های جدید و کم‌مصرف بود که مرا بردند و نشانم دادند. سالنی بود. پرسیدم: «چقدر تولید دارید؟» جواب دادند: «روزی یک میلیون لامپ تولیدم هست». دیدم یک سالن کنارش است. گفتم: «تولید آن سالن چقدر است؟» گفت: «آن سالن 150 هزار تا تولیدش است و برای ایران است». قیمت این با آن 5 تا فرق دارد. این سالن مثلاً 10 یوآن می‌فروشند، آن سالن که 5 یوآن است برای ایران لامپ می‌سازد. ایرانی‌ها از این سالن نمی‌خرند، از آن سالن می‌خرند. این لامپ‌ها را که می‌بینید این دردسرها را دارد برای این است که ماها آشغال می‌خریم. الان ویتنامی‌ها همین جنس‌هایی را که می‌خریم و باعث دردسر شده‌اند، از چینی‌ها می‌خرند و به نام ویتنام به ایران می‌دهند و از طریق خلیج‌فارس به صورت قاچاق یا بازارچه‌های مرزی می‌فروشند. پس ببینید فرهنگ خریدارهای ما ارزان خریدن است. یادتان است در گذشته همیشه می‌گفتند فاستونی انگلیسی بهترین است، به انگلیسی می‌گویند: «چرا گران می‌خری؟» می‌گوید: «هنوز درآمدم آن‌قدر زیاد نیست که پارچه ارزان بخرم». این همان داستان است.

 * وقتی تاجر ایرانی کالاها را به این قیمت می‌خرد، از کجا پرداخت می‌شود؟ آیا از همین پول توافقی است که در چین مانده یا خودِ تاجر از جیبش می‌دهد؟
اسدالله عسگراولادی: برای خرید کالاهای ضروری و اساسی تاجر از جیبش به سیستم بانکی ما می‌دهد و سیستم بانکی ما با دلار مرجع 1226 تومان تبدیل به یوآن می‌کند و آنجا می‌دهد. برای کالاهای غیرضروری و غیراساسی بین 1400 تا 1600 تومان بارتر بانک مرکزی ما با نظارت بر سیستم بانکی از واردکننده که تاجر ماست، می‌گیرد و آنجا به صورت یوآن تحویلش می‌دهد. بارتر به‌تازگی حدود یک ماه است که عنوان شده است. هنوز بارتر کاغذ قانونی نیامده است. بارتر به این معنی است که به‌ازای هر یک میلیون یورو یک میلیون یورو کالا بخریم. ما الان در حد 20 میلیون، 15 میلیارد یوآن ذخیره داریم. هرچه تاجرها می‌خرند از آن کم و زیاد می‌شود. نفت در همه دنیا به دلار است. نفت به یوآن نیست، ولی قراردادی که وزارت نفت ما بسته، به خاطر این‌که دلارها در امریکا توقیف نشود، همان روز برداشت دلارها را به نرخ آن روز تبدیل به یوآن می‌کنند. یوآن در بانک برای خریدهای دولتمان ذخیره می‌شود. خریدهایمان خیلی بیش از 3 میلیارد، یعنی 20 میلیارد یوآن است. خریدهای نظامی‌مان رقم‌های سنگینی است که از همان پرداخت می‌شود. همین‌طور خریدهای شکر و گندم ما. گندمی که از قزاقستان می‌خریم از پول یوآنی است که تبدیل می‌کنیم، چون بخشی از خوراک دام ما گندم است. داریم سه میلیون تن گندم می‌آوریم. اخیراً رفتیم از هند هم گندم بخریم. در مورد هند هم همین حالت ایجاد شده است و هند هم می‌گوید نفتی که من از تو می‌خرم، پولش را به روپیه تبدیل کن، نگه دار و از من کالا بخر که با هند هم همین کار را شروع کردیم. اسم این کار بارتر است، ولی هنوز بارتر به معنای مقابل هم نشده است. در گذشته بارتر بده و بستان ماهیانه بود که آخر برج باید صاف می‌کردی. این هنوز بارتر نیست، اما می‌خواهیم بارتر بکنیم. اگر تحریم‌ها یک‌خرده بیشتر شود ناچار به بارتر هستیم.
 
 *چند درصد این 45 میلیاردی که با چین معامله داریم، کالای اساسی و زیربنایی و چند درصدش مصرفی است؟

اسدالله عسگراولادی: 45 میلیارد دوطرفه است. 20 میلیارد آن انرژی است، نفت و پتروشیمی است که می‌فروشیم، 5ـ7 میلیارد کالای غیرنفتی و صادراتی ماست. پس از 45 میلیارد 27ـ28 تایش را ما می‌دهیم، 18ـ17 تا می‌گیریم، پس ما طلبکاریم و اضافه داریم، اما از آن مقداری که از آنها می‌آوریم که غیر از 17ـ18 میلیارد است، سی درصدش کالاهای مصرفی است که کم‌کیفیت‌ها در این 30درصداست. این سی درصد 5درصدکم‌کیفیت دارد و واقعاً پنج درصد دارد ما را اذیت می‌کند. همه این پارچه‌ها، استیل و اینهایی که به عنوان کالاهای بی‌کیفیت می‌آید، در مجموع از 40 میلیارد دو میلیارد است و بیشتر نیست و همان 5درصداست. از 60درصدباقیمانده، 30درصدماشین‌آلات و 30درصدمواد اولیه است. تقریباً به 40 و دو تا 30 تقسیم می‌شود. بانک مرکزی این حساب را دارد که موازنه‌اش حفظ شود. برای همین هم هست وقتی اضافه می‌شود ثبت سفارش نمی‌کند، چون می‌گوید آن کوپنت رفته جلو و سی درصدش دارد عبور می‌کند و ثبت سفارش نمی‌کنیم. این 30درصدرا به 12 ماه تقسیم می‌کند در 12 ماه ثبت سفارش‌هایی که می‌بینیم دچار اشکال است به خاطر این است که سهمیه بالا رفته است.

 * برای این‌که موفقیت چین در دنیا با این مکتب ضاله‌ای که دارد تبلیغ نشود، اگر مکتب اقتصادی اسلام را در جامعه‌مان پیاده کنیم، مشکلاتمان حل نخواهد شد؟
حدود 70، 80 میلیون مسلمان و به نظر خودشان 20، 30 میلیون مسلمان در چین هستند، اثر مبادلات ما را در مورد مسلمین چین هم بفرمایید.
اسدالله عسگراولادی: در چین دو ایالت بزرگ وجود دارد که مسلمان‌اند، یکی سین‌چیانگ یا اروم‌چی است و یکی هم لیائونینگ است. سین‌چیانگ یا اروم‌چی مرز ایران قدیم است. در زمان صفویه ترکستان شرقی داشتیم که مرز چین بود. از آنجا تا اینجایی که هستیم مال ایران بود و کشور دیگری بینمان نبود. هند بود که قسمت کوچکی بود، چین بود و بعد هم ایران قرار داشت. این مسلمان‌ها از این منطقه رفتند و الان مسلمان‌اند. در لیائونینگ هم مسلمان وجود دارد که روی‌هم رفته 90 میلیون مسلمان داریم. عده‌ای از آنها هم پراکنده در جاهای دیگر هستند.
و اما صحبتی که شما می‌کنید، همه دنیا همین است. شما خیال می‌کنید مسیحی که در اروپاست هر شب نماز شب می‌خواند که ما از او خرید می‌کنیم و گرفتارش هستیم؟ اسلحه‌ای که ما از امریکا می‌خریدیم یا حالا اگر روابطمان به هم نمی‌خورد و می‌خریدیم، مگر اسلحه فروشی امریکا یهودی نیست؟ یهودی‌ای که معتقد به موسی(ع) هم نیست و یهودی صهیونیست است. در روابط دنیا چاره‌ای جز این نیست. همین اسلامی که می‌گویید می‌خواهیم در ایران پیاده کنیم و داریم پیاده می‌کنیم، ولی در بعضی قسمت‌هایش موفق نیستیم، برای این‌که از 76 میلیون ایرانی ـ‌حضرت عباسی‌ـ اگر شب بروید پیش خدا و از او بپرسید، چند تا از اینها نماز می‌خوانند؟ شما می‌دانید هر 76 میلیون نفر نماز می‌خوانند؟ نه! چه کار کنیم؟ در اینجا شکست خوردیم. من معتقدم در این ماه رمضان آدم می‌فهمد. در این ماه رمضان حداقل قطعاً نصف این 76 میلیون نفر نماز می‌خوانند یا روزه می‌گیرند. نصف دیگرش چه؟ ما خیلی اشکال داریم. همین جا اشکال داریم. قبل از این‌که می‌خواهیم چینی را مسلمان کنیم یا اسلام را به آنجا ببریم، خودمان را اصلاح کنیم. خدای نکرده این جلسه را جسارت نمی‌کنم برای این‌که مؤتلفه است. من جلسات زیادی می‌روم و برای من اثبات شده است. من از صبح می‌روم جلسه تا شب. فقط 4، 5 نفر بلند می‌شویم می‌رویم نمازمان را می‌خوانیم! در طیاره نگاه کنید، ایرانی‌ها با ایران‌ایر می‌روند. 200 نفر نشسته‌اند، 20، 30 نفر بلند می‌شوند نماز می‌خوانند. 180، 170 نفر نمی‌خوانند. مجبوریم بگوییم روی صندلی‌اش می‌خواند. شاید هم می‌خواند. ما در داخل هم مشکل داریم. حرف درست است. در این جلسه احتیاج ندارد به جوان‌ها بگویم. وقتی جوان‌ها از من می‌پرسند: «رمز موفقیتت چیست؟» می‌گویم: «نیم‌ساعت به اذان صبح بیدار شو و با خدا حرف بزن». رمز این است. کی این را درک می‌کند؟ اگر کسی این کار را انجام بدهد موفق می‌شود، ولی همه که نمی‌روند انجام بدهند. من از برادرم یاد گرفتم، چون حبیب‌الله هم سمت پدری بر من داشت و هم برادری؛ پدرمان را وقتی ایشان 15 ساله بود و من 13 ساله بودم از دست دادیم. هم از مادرم یاد گرفتم و هم از ایشان. پنجاه سال است که نیم ساعت به اذان صبح بیدارم، حتی در طیاره. خدا کمکم می‌کند، ولی من نمی‌توانم به جوان‌ها بگویم، این حرفی که شما می‌زنید به چینی نمی‌شود گفت. من می‌روم آنجا و او اصلاً خدا را قبول ندارد، ولی وقتی می‌گویم تو خدا را قبول نداری، نه می‌توانم غذایش را بخورم، نه می‌توانم خرید کنم، نه چایش را بخورم، نه می‌توانم فروش کنم. ناچارم هیچی نگویم. به ظاهر می‌روم یک رستوران اسلامی غذا می‌خورم. همان‌طور که ایشان می‌گوید در لینبائو یا لینبو یا لیائونینگ به احترام هیئت همه غذاها را از رستوران اسلامی می‌آورند، ولی در سال دو دفعه که ایشان می‌رود این کار را می‌کنند، همیشه که این کار را نمی‌کنند. چه کار کنیم؟ نکنیم؟ مگر روس‌های کمونیست که قبلاً این قدر از آنها خرید می‌کردیم، اعتقاد به خدا داشتند؟ هنوز باقیمانده روس‌ها در روسیه خدا را نمی‌شناسند. وقتی از او می‌‌پرسم: «خدا کیست؟» جواب می‌دهد: «کارفرما؛ آن کسی که به من روزی می‌دهد کارفرماست. من که کار می‌کنم و او به من پول می‌دهد او خدای من است». خیلی‌هایشان همین را می‌گویند. ما این گرفتاری را داریم. حضرت عباسی اگر بروید عربستان که خیلی هم مسلمان‌اند، از نظر اعتقادات مذهبی با ما جور نیستند. خیلی از مراجع ما نمی‌گذارند پشت سر آنها نماز بخوانیم. هر دفعه 50 هزار تا از حاجی‌های ما در مکه و مدینه‌اند، چند تا از این حاجی‌ها هر جمعه نمازجمعه را با آنها می‌خوانند؟ دستور دارند که نخوانند. چرا؟ این همان چراهاست. در همه دنیا این گرفتاری‌ها را داریم. ما که معتقد به امام زمان(عج) هستیم برای همین است که امام زمان(عج) یک روزی از این ام‌القرا بتواند بقیه را اصلاح کند. این جزو دعاهایمان است نه جزو اقداماتمان، چون ما اقدام نمی‌کنیم. امروز چین در سازمان ملل حق وتو دارد. اگر با او رفاقت نکنم و او از حق وتویش استفاده نکند، به من حمله می‌کنند. ناچارم بگویم تو درست می‌گویی، تو به حق وتویت عمل کن. چه بگویم در دنیای امروز؟ اینها مسائل بین‌المللی ماست. آلمان هم بروید همین است. 20، 30 سال پیش با خانمم رفتم پاریس. ظهر شد می‌خواستم نماز بخوانم. جا نداشتم، رفتم کلیسا. پاریس یک کلیسای معروف دارد. وارد کلیسا شدم و کشیش کلیسا را صدا کردم و گفتم: «من مسلمانم. قبله کدام طرف است؟» گفت: «صبر کن به تو می‌گویم». قبله را می‌دانست. رفت از ذخیره‌اش عبایی آورد، انداخت و گفت: «قبله از این طرف است». گفتم: «چرا اول نگفتی؟» گفت: «می‌خواستم عبا را بیاورم که تو روی آن نماز بخوانی». یک اعتقاد آن جوری است، ولی اگر در همان کلیسا کشیش لامذهبی بیاید، می‌گوید برو بیرون! اینجا جای نماز نیست. همه دنیا همین است. چه کار کنیم؟

 

https://shoma-weekly.ir/YtjGt7