روانشناسان دلایل متعددی را برای لذتنبردن افراد از زندگی مطرح ساختهاند که در ادامه به بررسی آنها پرداختهایم.
پول: گرچه برخی تحقیقات نشان میدهند افراد با درآمد بالا، نسبتا شادترند؛ اما تحقیقات و مطالعات بسیاری در روانشناسی حاکی از این است که پول و شادی همواره ملازم و همراه نیستند، این تحقیقات نشان میدهد زمانی که نیازهای اساسی برآورده میشود، درآمد تأثیر چندانی بر شادی ندارد. بنابراین میتوان گفت پول و ثروت شرط لازم برای لذتبردن از زندگی است نه شرط کافی.
سلامتی: در تحقیقاتی که اخیرا نیز روی آنها تأکید میشود، نشان داده شده داشتن سلامت جسمی و تندرستی برای کسب شادی لازم است؛ اما از طرف دیگر نیز اعتقاد بر آن است که سلامتی به تنهایی نمیتواند شادمانی و لذت از زندگی را تبیین کند. چه بسیار افرادی هستند که از سلامت جسمانی برخوردارند، اما از زندگی خود لذت نمیبرند و بالعکس افرادی نیز هستند که با وجود عدم سلامتی و حتی داشتن معلولیت، میزان شادکامی خود را متوسط و بالاتر از آن ارزیابی میکنند.
عادت: بر اساس نظریه خوگیری، به محض آنکه به یک فعالیت لذتبخش خو گرفتیم، آن فعالیت دیگر توانایی شادکردن ما را ندارد؛ در واقع دیگر تازه، بدیع و غیر تکراری نخواهد بود. همچنین زندگی ابعاد گوناگونی دارد که لذت فقط یک بعد آن است و در نهایت لذتگرایی صرف نمیتواند ارمغانآور زندگی کامل و چند بعدی باشد.
گناه دانستن لذت و شادی: برخی افراد، رنجکشیدن را فضیلت و شادی را گناه میدانند در واقع بهرغم اینکه در متون دینی بر شادی تأکید شده است، برخی معتقدند برای رشد معنوی باید در غم و اندوه زندگی را سپری کرد و از عوامل شادی، دوری جست.
شرایط ویژه: گروهی نیز که شاید تعداد آنها کم نباشد، معتقدند لذتبردن از زندگی نیازمند شرایط و امکانات خاصی است و تا این امکانات فراهم نشود نمیتوان شاد بود. برای این افراد داشتن پول، شهرت، شغل مناسب، زمانی کافی و خانواده مناسب جزء عوامل لازم و ضروری برای شادیجستن و لذتبردن از زندگی است؛ اما غافل از آنکه شاید هیچگاه این شرایط با هم مهیا نشوند و جالب آنکه در صورت مهیاشدن هم، اینگونه افراد دلایل و بهانههای بیشتری برای شادبودن میخواهند.
نداشتن هدف: از سویی، برخی افراد نمیتوانند از زندگی لذت ببرند چون هدف و برنامهای در زندگی خود ندارند. این افراد معتقدند باید زندگی را رها کرد و بدون هدف و برنامه بود تا از زندگی لذت برد. در حالی که بدون هدف زندگیکردن و نداشتن برنامه خود میتواند عامل دوری از شادی و عدم لذت از زندگی شود.
به عنوان جمعبندی باید گفت احساس رضایت از زندگی یک حس درونی است که هر چند ممکن است تحت تأثیر بعضی واقعیتهای بیرونی (مثلا میزان اشتغال، سطح درآمد، شرایط اجتماعی و...) قرار بگیرد، الزاما وابسته به این متغیرها نیست و ماهیت کاملا مستقل و درونی دارد. به عبارتی دیگر فقط خود فرد میتواند حس کند چقدر از زندگی رضایت دارد (هر چند این رضایت به نظر دیگران غیر منطقی باشد).