جامعه

دولت از زدن دیگران خسته شده

همه چیزمان نفیا، اثبات می شود ، دین داریمان نفی بی دینی است ، روشنفکری، نفی دین داری، حالا در این وا نفسای نفی کردن جشنواره ای آمده برگزار شده ، ای کاش جای نفی می آمد اثبات می کرد، اثبات توانمندی جوان های پر انرژی حزب اللهی ، اما شوربختانه این همه شده نفی سینمای به اصطلاح روشنفکری امروز ، شده جایی برای آن هایی که جایی در سینما ندارند ، شده تریبون س و د و پ... حیف این همه انرژی ، حیف این همه انگیزه ".
فواد مدنی - گزارش این هفته از شبکه های اجتماعی را با نقدی از یک جوان طلبه ساکن قم درباره جشنواره فیلم عمار شروع می کنیم: " همه چیزمان نفیا، اثبات می شود  ، دین داریمان نفی بی دینی است ،  روشنفکری، نفی دین داری، حالا در این وا نفسای نفی کردن جشنواره ای آمده برگزار شده ، ای کاش جای نفی می آمد اثبات می کرد، اثبات توانمندی جوان های پر انرژی حزب اللهی ، اما شوربختانه این همه شده نفی سینمای به اصطلاح روشنفکری امروز ، شده جایی برای آن هایی که جایی در سینما ندارند ، شده تریبون س و د و پ...  حیف این همه انرژی ،  حیف این همه انگیزه ".
جوانی هم در صفحه شخصی خود با نقد شرایط اجتماعی کشور در مطلبی با عنوان "نشانه های قحطی در ایران" نوشت: اوایل دهه شصت نوجوانی بیش نبودم، اما خوب به خاطر دارم آن روزهایی را که تنها شامپوی موجود، شامپوی خمره ای زرد رنگ داروگر بود. تازه آن را هم باید از مسجد محل تهیه می کردیم ... سس مایونز کالایی لوکس به حساب می آمد و پفک نمکی و ویفر شکلاتی یام یام تنها دلخوشی کودکی بود. صف های طولانی در نیمه شب سرد زمستان برای 20 لیتر نفت، بگو مگو ها سر کپسول گاز، جیره بندی روغن، برنج و پودر لباسشویی... همه اینها بود، بمب هم بود و موشک و شهید و ... اما کسی از قحطی صحبت نمی کرد. یادم هست با تمام فشارها وقتی وانت ارتشی برای جمع آوری کمک های مردمی وارد کوچه می شد، بسته های مواد غذایی، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازیر بود. همسایه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهربانی بود، خب درد هم بود... و اما امروز فروشگاه های مملو از اجناس لوکس خارجی در هر محله و گوشه کناری به چشم می خورند و هرچه بخواهید و نخواهید در آنها هست.  از انواع شکلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوی خارجی، لباس و لوازم آرایش تا موبایل و تبلت و ... داروهای لاغری تا صندلی های ماساژور، نوشابه انرژی زا تا بستنی با روکش طلا. و حال ، این تن های فربه، تکیه زده بر صندلی های نرم اتومبیل های گرانقیمت از شنیدن کلمه قحطی به لرزه افتاده به سوی بازارها هجوم می بریم... متاسفانه اشتهایمان برای مصرف، تجمل، فخر فروشی و له کردن دیگران سیری ناپذیر شده است. این روزها لبخند جایش را به پرخاش داده و مهربانی به خشم...
اما هفته گذشته صفحات تعدادی از بر و بچه های حزب اللهی تلخی زیادی داشت. ماجرا از آنجا شروع شد که یکی از طلاب جوان صبح اول صبح بعد از عذرخواهی از اینکه حامل خبر بد است نوشت: " این متن پیامک آقا مصطفا  ست: هشت سال پیش ازدواج کردیم و هشت بار رفتیم باب الجواد علیه السلام آقا را قسم دادیم به ما جواد عنایت کنه. حالا مادر جواد فقط یک روز بغلش کرد و شیرش داد و رفت پیش امام جواد علیه السلام. رفیق و همدل و همراه و همسرم رفت."
و چند ساعت بعد این دوست طلبه در صفحه اش توصیه هایی برای دوستان جوانش نوشت: " ... برادر خوب من، قدر همسرت رو بدون.  به خود ِ خدا قسم، خدا خشمگین میشه وقتی میبینه تو اون وقتی که باید صرف محبت به همسرت کنی رو توى پلاس پَلاسی.
یکی از تفاوتهاى جنگ سخت با جنگ نرم همینه که توى دوران جنگ سخت باید خانواده رو میذاشتی و می رفتی جبهه، ولی حالا اتفاقاً باید بیشتر از همیشه هواى خانواده ت رو داشته باشی. چون توى جنگ نرم، دشمن با نیروهاى شیطانیش اول سعى می کنه بنیان خانواده ت رو سست و متزلزل کنه و از درون تو رو نابود کنه. … "
جوان دیگری هم در روزی که روزنامه ایران علیه وزیر بهداشت که آن روز هنوز برکنار نشده بود تیتر درشت زده بود نوشت: " در همین راستا تیتر امروز روزنامه ایران دیوونه ام کرد. دولت از زدن دیگران

https://shoma-weekly.ir/pkB3z2