آقای یکی یدونه- این بار و در دو شماره میخواهم از دو مواجهه شخصی با دو دزد مختلف، یکی با مرام و دیگری بیمرام برایتان بگویم. اما ماجرای دزد با مرام! منزل ما آپارتمان نیست، شخصی است. به شکلی که اگر آقای همسایه در منزلش را باز کند، ما فکر میکنیم ما در را باز کردهایم، یعنی صدا تا این حد با کیفیت وارد خانه میشود. به همین نسبت اگر کسی از پیاده روی جلوی منزل عبور کند، احساس میکنیم از داخل منزل ما عبور کرده است. از همین رو است که خیلی به سر و صداها حساس نیستیم. با گل پسر نشسته بودیم ومشغول بازی بودیم. بود. صدایی آمد! از همان صداها که نباید توجه کرد! اما این بار رفتم ببینم صدای چی بوده؟ در ورودی منزل را باز کردم و به پلههای ورودی رسیدم و هنوز به در خروجی منتج به پیاده رو نرسیده بودم که یک دزد محترم از نوع با مرام خودش را جلوی من سبز کرد! از اینجا به بعد ماجرا را گل پسر هم شاهد است چرا که دنبال من آمد ببیند چه خبر است؟ گفتم بله؟! شما؟! اینجا؟! در منزل ما؟! گفت به خدا در باز بود! حس غریب ترس از دیدار یک دزد همراه با تعجب از این پاسخ دندان شکن، سبب شد بپرسم هرجا باز بود باید وارد شوی؟ گفت به خدا گشنه بودم! آمدم ببینم چیزی در زیر زمین شما پیدا میشود که نشد! راست هم میگفت. کیسهاش را نشانم داد. چیزی از ما نبرده بود. گفت کلی هم در زدم و داد زدم که حاج خانم! کسی نیست؟ و بعد وارد شدم. آقا با مرامه بعد از همه اینها با اینکه میدید من چه تعجبی از رفتارش کردهام گفت آقا به خدا خیلی گشنهام! یه چیزی بده بخورم! و در همان پاگرد خانه بست نشست! و من همچنان در فکرم که آیا در باز بوده یا نه؟ اما هیچ از ماجرا به همسر محترم هم نگفتم، چون هزینه تعویض منزل آن هم از نوع استیجاریاش بسیار زیاد است.
جامعه