ویژه

خدعه‌ای که رنگ باخت

...مدتی بعد نقشه‌ای کشیدند تا حیثیت ایشان را ببرند و بگویند امام با دستگاه گنار آمده است، دولت را عوض کردند و منصور آمد و وزیر کشور جواد صدر پسر صدر الاشراف بود، به اصطلاح این‌ها می‌خواستند جواد صدر را به عنوان یک چهر ه مذهبی قلمداد کنند و حال آنکه او دین و ایمان درستی نداشت او همشهری ما بود، او را خوب می‌شناختم... به هر حال آمدند و از امام عذر خواهی کردند و به ایشان گفتند شما به قم تشریف ببرید.
شهید حجت الاسلام و المسلمین محلاتی- با دستگیری امام خمینی و قیام مردمی در ۱۵ خرداد و حمایت علما از ایشان؛ رژیم ناگزیر به آزادی امام شد و تلاش کرد با فضاسازی تبلیغاتی شرایط را تغییر دهد و قیام ۱۵ خرداد را پایان یافته تلقی نماید. آنچه پیش رو دارید، گزارشی است از شهید حجت الاسلام و المسلمین فضل الله محلاتی که از نزدیکترین یاران امام بود درباره این نیرنگ و چگونگی خنثی کردن آن توسط امام خمینی:

«...مدتی بعد نقشهای کشیدند تا حیثیت ایشان را ببرند و بگویند امام با دستگاه گنار آمده است، دولت را عوض کردند و منصور آمد و وزیر کشور جواد صدر پسر صدر الاشراف بود، به اصطلاح اینها میخواستند جواد صدر را به عنوان یک چهر ه مذهبی قلمداد کنند و حال آنکه او دین و ایمان درستی نداشت او همشهری ما بود، او را خوب میشناختم... به هر حال آمدند و از امام عذر خواهی کردند و به ایشان گفتند شما به قم تشریف ببرید.

برای رفتن ایشان به قم، سرهنگ مولوی یک ماشین بنز آورده بود، یک ماشین دیگری که ظاهرا لندروری که مال ساواک بوده نیز همراه ایشان میفرستند، بعد به ایشان میگویند بفرمایید سوار بشوید برویم امام میآیند و سوار ماشین میشوند و میگویند ما آنجا سماور نداریم اینها را باید ببریم یک دو تا سماور بود، اینها را میگذارند صندوق عقب امام میفرمودند که من سوار ماشین شدم، سرهنگ مولوی خواست پهلوی من بیشیند، گفتم تو اینجا نیا، امام بیرونش کرده بود، نگذاشته بود سوار آن ماشین شود، سرهنگ مولوی گفته بود بله قربان چشم، و رفته بود ماشین عقب سوار شده بود. رانندهاش تعریف میکرد که امام در راه یک کلمه هم با ما صحبت نکرد؛ ایشان را آورده بودند سر کوچه یخچال قاضی، نزدیک بیمارستان پیاده کرده بودند. چون ماشین نمیتوانست توی کوچه وارد شود امام تک و تنها به طرف خانه حرکت کردند...

یکی دو تا دوچرخه سوار دیده بودند که امام تنها به طرف خانهشان میرود، این دوچرخه سوارها راه میافتند در شهر و فریاد میزنند و به مردم خبر میدهند ظرف یک ساعت تمام آن محل پر از جمعیت شده بود...

ساواک مقالهای تنظیم کرده بود و به روزنامه اطلاعات داده بود که علما سازش کردند و تفاهم شد و چنین و چنان قصد داشتند به امام این اتهام را وارد کنند که ایشان با دولت کنار آمد و آنها هم ایشان را‌‌ رها کردند، مردم قم و مدرسه فیضیه به خاطر آزادی امام جشن گرفتند. مرحوم حاج مهدی عراقی و دوستان به قم آمدند و در مدرسه فیضیه جشن مفصلی گرفته شد و قرار شد امام را به مدرسه ببرند؛ امام با عصبانیت فرمودند باید این روزنامه، این مطلبی را که نوشته، تکذیب کند، سؤال کردند چه کسی بناست صحبت کند، گفتند آقای خزعلی و آقای مروارید آن شبی که امام تشریف بردند به مدرسه فیضیه، امام آنها را خواست و فرمودند جواب این مقاله را بدهید و از طرف من تکذیب کنید و بگویید من همانی بودم که هستم و اینها دروغ گفتهاند...

فردای آن روز امام مرا خواستند، فرمودند که برو تهران پیش دکتر صدر وزیر کشور چون میدانست که دکتر صدر همشهری ما است و من او را میشناسم؛ و به او بگو اگر این مطلب روزنامه را تکذیب نکنید، هر چه دیدهاید از چشم خودتان دیدهاید.

من رفتم و با دکتر صدر در وزارت کشور ملاقات کردم و پیام امام را رساندم؛ این مردک جواب داد که من چند روز پیش اروپا بودم، دیدم که آنجا در کلیساها کشیشها آزادند، صحبت میکنند، مردم را هدایت میکنند، دولت هم به کار خودش مشغول است، خلاصه اینکه دین از سیاست جداست. آقایان مشغول کار خودشان باشند، ما هم مشغول کار خودمان باشیم دخالت در سیاست وظیفه آنها نیست، در شأن روحانیت نیست که دخالت در سیاست کند. گفت قول نمیدهم، بعد از آن گفت که من به نخست وزیر و ساواک میگویم، بعد هم حاضر نشدند تکذیب کنند.

پس از مدتی، دکتر صدر خودش به قم آمد و با امام ملاقات کرد و در این ملاقات، امام حرفهایش را به خود دکتر صدر گفت. تا اینکه منجر شد به اینکه خود امام در اولین جلسه درسشان، آن نطق تاریخی را فرمودند که ما همانی بودیم که هستیم و هیچ کس حق سازش ندارد؛ حتی فرمودند خمینی اگر سازش کند این ملت خمینی را هم بیرون میکنند و مبارزه دو مرتبه شروع شد. البته مزاحمتها بود و هر کسی اعلامیه پخش میکرد، میگرفتند و بعضیها را تبعید کردند، بعضیها را زندان کردند؛‌‌ همان طور مبارزه ادامه داشت تا قضیه کاپیتولاسیون پیش آمد...»

https://shoma-weekly.ir/x3LYi8