ویژه

حامی هنر دینی بود

یک تجمع ظاهراً آموزشی و مذهبی بود، ولی در باطن کارهای سیاسی می‌شد و جلسات و برنامه‌های خصوصی هم بود، به همین جهت هم ساواک حساس شد. این موضوع برای قشر مذهبی به علت سابقه بد تئاتر در لاله زار و ... منفی جلوه می کرد و مثلا امام جماعت یکی از مساجد محل به مخالفت با ما برخواست و یکی از حجت های ما در برابر اینها حمایتهای آیت الله مهدوی کنی بود.
فضل الله فرخ- وقتی در سال 1344 چهار نفر از اعضای موتلفه از جمله شهید امانی به شهادت رسیدند و بقیه هم زندان رفتند. مدتی بعد که بعضیها که محکومیت کمتری داشتند از زندان بیرون آمدند و با کمک کسانی که بیرون بودند، تصمیم گرفتند در پوشش دیگری فعالیت کنند که آمدند در محلی به نام صادقیه که محلی است در خیابان ری (آبمنگل) تحت عنوان کارهای فرهنگی و آموزشی، برنامههایی را برای نوجوانها و جوانها شروع کردند. تصمیم گرفتیم برای اولین بار در محیط مذهبی کار تئاتر و نمایش و هنری راه بیندازیم. بنده در این بخش نقش اساسی داشتم، هم در نوشتن نمایشنامهها و هم در اجرا و این برنامه گسترش و جایگاه خوبی پیدا کرد. البته این کار در میان متدینین مرسوم نبود، به همین جهت ما این کار را زیر نظر آیتالله امامیکاشانی و آیتالله مهدویکنی شروع کردیم که از نظر شرعی کسی نتواند ایرادی بگیرد و حملهای بکند. در برنامههای هنری و تئاتر جنبههای شرعی بهشدت رعایت میشد و خیلی جا افتاد و مورد توجه قرار گرفت.

در واقع پشت هیأت صادقیه برادران مؤتلفه بودند و سرپرستی آن را مدتی آیت الله امامی کاشانی و بعد آیت الله مهدوی کنی داشتند که همه کارها زیر نظر ایشان بود. کلاسهای درسی همچون عربی، اصول عقاید، احکام و ... برگزار می شد و گاهی هم در شبهای ولادت و شهادت اهل بیت مجالس عمومی برگزار می شد. آیت الله مهدوی کنی هم غالبا شنبه شب ها سخنرانی می کردند.

در کنار آن برنامه ها بود که تئاتر مذهبی هم قرار گرفت. یک تجمع ظاهراً آموزشی و مذهبی بود، ولی در باطن کارهای سیاسی میشد و جلسات و برنامههای خصوصی هم بود، به همین جهت هم ساواک حساس شد. این موضوع برای قشر مذهبی به علت سابقه بد تئاتر در لاله زار و ... منفی جلوه می کرد و مثلا امام جماعت یکی از مساجد محل به مخالفت با ما برخواست و یکی از حجت های ما در برابر اینها حمایتهای آیت الله مهدوی کنی بود.

این نمایشها جنبههای سیاسی هم داشت. ما ترفندهایی هم میزدیم، مثلاً یک نمایش انقلابی که میدادیم و یکدفعه قضیه داغ میشد و سر و کله اینها پیدا میشد، یک نمایش تربیتی میگذاشتیم که هیچ جنبه سیاسی نداشت. اینها هم تماشا میکردند و یک مقداری فکاهی بود و میخندیدند و میرفتند، ولی بالاخره متوجه شدند، ریختند آنجا و تمام نمایشنامهها، پیسها و فیلمها و خیلی چیزها را جمع کردند. از این نمایشها فیلمبرداری هم شده بود که آقای اتابکی وقتی دیده بود، میخواهند بریزند مقدار زیادی از آنها را از بین برده، حتی بعضیها را سوزانده بود. بالاخره ساواک متوجه شد و آمد و آنجا را تعطیل و عدهای از جمله خود مرا دستگیر کرد.

https://shoma-weekly.ir/eUEamd