جامعه

جابجایی ارزشها چشمه‌های زلال جوانمردی را خشک کرده است

به نظر من پاسخ این سئوال در گرو آن است که چه مقدار بتوانیم اندیشه دینی را در وجود افراد نهادینه کنیم تا از آنها رفتار دینی صادر شود.
امید قهرمانی - زمان خیلی زیادی نگذشته است، حدود یک نیم قرن پیش و قبل تر، از پهلوانان و ورزشکاران،  اخلاق و صفات نیکو مثل چشمه‌های آب زلال به سمت جامعه جاری بود اما حالا چه؟ در حال حاضر باید کسی بیاید و برای بعضی از همین ورزشکاران و الگو‌های جامعه کلاس اخلاق اجتماعی ارتباطی برگزار کند! «به کجا می‌رویم؟» در این گفتگو با دکتر مجتبی شریفی استاد حوزه و دانشگاه و مسئول  سابق کمیته انظباطی فدراسیون فوتبال می‌خواهیم این سؤال کلیشه‌ای را به بحث بگذاریم.
***
در قدیم در جامعه ورزشی، اخلاق ورزشی به شکلی بود که مثل یک چشمه جاری می‌شد و مردم پهلوانان را الگوی خود قرار می‌دادند و برای حل مشکلاتشان به آنها مراجعه می‌کردند. چه اتفاقی افتاده است که ورزشکاران ما در رشته‌های مختلف رفتارهای ناهنجار دارند و این رفتارها به جامعه هم تزریق می‌شود و اوضاع برعکس شده است؟
در مورد انتقال صفات نیکوی اخلاقی از سوی اهالی ورزش به سایر مردم که قبلاً متداول و مرسوم بوده است و حالا دیگر وجود خارجی ندارد، این توضیح را بدهم که تفکیکی که بین قهرمانان و پهلوانان مطرح شده که قهرمان از قدرت و زور برخوردار است و پهلوان علاوه بر آن آراسته به صفات جوانمردی و فتوت است، در کتب لغت به این شکل نیامده و در واقع امری ذوقی است.
قبل از ادامه پاسخ ابتدا به واژه «تربیت بدنی» بپردازیم.
اصطلاح غلطی به نام «تربیت بدنی» در زبان فارسی مصطلح شده که متأسفانه شاخه هم دارد و خیلی هم ترکیب پر استعمالی است، در حالی که بر اساس مبانی اسلامی تربیت به بدن تعلق نمی‌گیرد، بلکه این روح است که نیاز به تربیت دارد و انسان به اعتبار روحش باید پرورش پیدا کند. تربیت روحی و تربیت وجود انسان است که معنا دارد. جسم فقط ابزاری است که با ایجاد نشاط و سلامت در او می‌شود مقدمات تربیت‌پذیری را برای روح فراهم کرد، بنابراین «تربیت بدنی» تعبیر غلطی است و به همین علت در آموزه‌های دینی ما کاربرد ندارد. برخی از محققین هم در کتب دانشگاه ـ چه در متن و چه در پاورقی ـ به این تعبیر ایراد گرفته و به نقد آن پرداخته‌اند.
ممنون! برگردیم به موضوع اخلاق در ورزش.
ما در آموزه‌های دینی‌مان اخلاقی داریم که ثمره اعتقاد و عمل است. معتقدید که خدا، معاد و... وجود دارند و معتقدید خدا جبران می‌کند، نباید این مدت کوتاه زندگی را با گناه به سر کرد، هر ظلم و ستمی به دیگران عکس‌العمل و کیفری از سوی خدا دارد و... وقتی این اعتقادات سبب شدند با اندیشه‌ درستی زندگی کردید، غیبت نکردید، تهمت نزدید، نمّامی و بدگوئی نکردید و با امور ناپسند این چنینی، ناآرامی‌ها و تلاطم‌های قلبی خود را آرام نکردید و برای دیگران ایجاد امنیت کردید، دارای مکارم و محاسن اخلاقی شده‌اید و این همان اخلاقی است که دین روی آن تأکید کرده است و رسول خدا(ص) فرمودند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»، برای تکمیل و ترویج اخلاق مبعوث شدم.
اخلاقی هم داریم که در ورزش ـ مخصوصاً در جهان غرب ـ متداول است که به آن اخلاق حرفه‌ای یا Professional Ethic. اخلاق حرفه‌ای کاری به اعتقادات شما ندارد. کاری ندارد که به خدا، قیامت، آموزه‌ها و به این که هر عملی عکس‌العملی دارد و مکافات عمل داریم، معتقد هستید یا نه و می‌گوید وقتی در ورزشی قرار گرفتی به عنوان فردی که مهارت‌های آن ورزش را یاد می‌گیرد مکلف هستی مجموعه اموری را که در آن رشته ورزشی لازم است به کار بگیری تا هم ورزشکاران، هم مربیان، هم پزشکان، هم هواداران و هم تماشاچیان احساس نکنند خلاف آن معیارهای لازم ورزشی از تو سر زده است و احساس آرامش کنند.
آیا این اخلاق در مشاغل دیگر هم رعایت می شود؟
مثالی می‌زنم. پزشکی می‌تواند با دارو شما را درمان کند، ولی برای این که از شما پول بگیرد، توصیه می‌کند جراحی کنید. در اینجا می‌گویند او اخلاق حرفه‌ای را رعایت نکرده است. متأسفانه آنچه که عامل رنج است این است که نه آموزه‌های دینی را به کار بگیریم که مکارم اخلاق است و نه معیارهای اخلاق حرفه‌ای را رعایت کنیم. درست است که برای رعایت اخلاق حرفه‌ای فرد به آن اعتقاد هم نداشته باشد و از باب ترس از جریمه، از دست ندادن قرارداد و بیرون نشدن از باشگاه قوانین را رعایت کند، ولی بالاخره افرادی که نگاه می‌کنند می‌گویند این بازیکن رعایت می‌کند، با کسی درگیر نمی‌شود، اهانت نمی‌کند، شمایل خود را به شکلی که برای ورزش او مزاحم باشد در نمی‌آورد، نسبت به مربی، هواداران، داور و دیگران عکس‌العمل ناشایست نشان نمی‌دهد، رسانه‌ای نیست، علیه دیگران مصاحبه نمی‌کند، جنجالی نیست و... همه اینها سبب می‌شود بگویند این بازیکن یک بازیکن بی‌حاشیه است و اخلاق حرفه‌ای را رعایت می‌کند. هواداران، باشگاه و... راضی هستند. مثلاً در کشور آلمان بازیکنی شرب خمر و هنگام مستی رانندگی کرده بود، نه از باب این که شرب خمر حرام است، چون در آنجا که حرام نیست، بلکه گفته بودند کسی که در حال مستی رانندگی می‌کند، این خبر انعکاس پیدا می‌کند و به‌جای جذب هوادار دفع هوادار صورت می‌گیرد، در حالی که وظیفه یک بازیکن جذب هوادار برای باشگاه خود است.
اما این که می‌گوئید الان در ورزش ما خبری از آن صفات نیست، ورزشکار و غیرورزشکار فرق نمی‌کند. اصولاً اگر به اندیشه‌های دینی و نگاه آخرتی بی‌توجهی شود و به خودمان نگفتیم که خیلی‌ها زندگی کردند، خیلی‌ها بر و بیا داشتند، خیلی‌ها خوشگذرانی کردند، ولی بالاخره دیدیم سرطان آمد، تصادف کرد، سقوط کرد، سوخت، بیمار شد، سکته کرد یا به مرگ طبیعی از دنیا رفت و بالاخره تمام شد و او ماند و آن قبر. وقتی داریم از این اندیشه آخرت‌گرا به‌گونه‌ای عبور می‌کنیم که گوئی اصلاً وجود ندارد و در دنیا هر کسی که بیشتر از امیالش استفاده کند و بیشتر از نعمت‌های دنیوی بهره بگیرد، بیشتر سفر برود، بیشتر خوش بگذراند، بیشتر خانه، ویلا و ماشین داشته باشد و بیشتر برایش خم و راست شوند، برده است. وقتی این اندیشه تبلور پیدا می‌کند که دنیا محلی است بین دو پرانتز تولد و مرگ و اگر نتوانی خوب لذت ببری و گردش کنی، باختی، آن وقت است که فرد به خود می‌گوید چرا تحمل کنم؟ چرا بردباری، صبوری و عفو کنم؟ چرا ببخشم؟ بنابراین می‌گوید بدی کرده است، بدی می‌کنم. برای مهمانی به خانه‌اش رفتیم، تحویل نگرفته است، تحویل نمی‌گیرم. دین گفته است اگر کسی تحویلت نگرفت، وقتی به خانه‌ات آمد، آن قدر تحویلش بگیر که بفهمد هم پاسخ بدی او را به نیکی داده‌ای و در نتیجه رفتارش را اصلاح و به اندیشه درست ترغیب می‌شود و هم تو نزد خداوند پاداش و اجر داری و وجود تو هم متعالی می‌شود.
این صفات، افعال و اعمال بر حسب اعتقاد به آخرت باید به کار بروند تا در وجود انسان امری به نام جوانمردی، مروت، فتوت، کرامت و امثال اینها تولید شود، اما وقتی آن آموزه‌ها را به کار نمی‌گیرم و آن اندیشه را قبول ندارم و می‌گویم اگر همین الان به لذت آنی نرسم، اگر همین الان که حرفی به من زده است جوابش را ندهم و اگر همین الان پدرش را در نیاورم، باخته‌ام. وقتی این اندیشه در من هست، نه عفو می‌کنم، نه بخشش دارم، نه کوتاه می‌آیم، نه نیکی در برابر بدی می‌کنم، نه صبوری و بردباری دارم، نه رفاقت سرم می‌شود و نه مدارا می‌کنم. وقتی این اندیشه در همه جا رسوخ کند، اگر کارمند باشید، کارمند غیرمتخلق به اخلاق هستید. اگر کارگرید، کارگر بی‌اخلاقی هستید. اگر ورزشکارید، ورزشکار بی‌اخلاقی هستید. اگر مربی باشید، مربی بی‌اخلاقی خواهید بود، در حالی که اگر اندیشه دینی وجود داشته باشد، در هر حوزه و شرایطی باشید، فرقی نمی‌کند. در فوتبال هستید، به شما گفته‌اند اگر بازیکنی به تو توهین کرد، عفو کن، ببخش، کوتاه بیا و تحمل کن. هم فردی که به تو اهانت کرده است بعد از بازی می‌آید و از تو عذر می‌خواهد. هم کسانی که نگاه می‌کنند می‌گویند احسنت. این طرز رفتار، هم در هواداران جوان تأثیر می‌کند و درس صبوری و شکیبائی به آنها می‌دهد و هم در بازیکن مقابل تأثیر می‌کند و آن فرد می‌آید و عذرخواهی می‌کند و ان‌شاءالله دیگر آن رفتار را انجام نمی‌دهد.
بازیکنی که دائماً کارت زرد و بعد از آن کارت قرمز می‌گیرد، هم به روند بازی صدمه می‌زند، هم به خود و باشگاهش و هم نمی‌تواند آموزه‌های دینی، اخلاقی، فتوت و جوانمردی را به کسانی که به آن ورزش علاقمندند انتقال بدهد.
بنابراین بی‌اخلاقی به اینجا برمی‌گردد که اندیشه دنیائی متأسفانه به اندیشه آخرتی غلبه دارد و وقتی این اندیشه غلبه داشت، خود به خود در هر حوزه‌ای که باشیم، نمی‌توانیم در آن حوزه فرد بااخلاقی باشیم و برای اطرافیان مفید واقع شویم.
مسئله‌ای که در حال حاضر به وجود آمده این است که برد و باخت خیلی مهم شده است و این باعث می‌شود هر وسیله‌ای برای رسیدن به برد ـ از جمله رشوه دادن و خرید داوران ـ مجاز شمرده شود. آیا این شیوه به دلیل جا افتادن اصالت لذت در جوامع بشری رایج شده است یا علت دیگری دارد؟
اشاره درستی کردید. حضرت رسول(ص) از جائی عبور می‌کردند. چند نفر سنگ‌های بزرگی را بلند می‌کردند و بالای سرشان می‌بردند. آنها گفتند شما بیائید ببینید کدام یک از ما قهرمان‌تریم. همه زورآزمائی کردند. رسول گرامی(ص) همه را تشویق کردند، اما فرمودند قوی‌ترین شما کسی است که وقتی میلی بر او غلبه می‌کند، بتواند آن را مهار و برخلاف آن عمل و خدا را راضی کند. در آنجا مسلماً همه به دنبال آن بودند که سنگ سنگین‌تری را بلند کنند تا مسابقه را ببرند، ولی رسول خدا(ص) به این موضوع امتیاز ندادند و مسابقه را از صحنه برد و باخت خارج کردند و فرمودند قهرمان کسی است که وقتی در این فضا قرار می‌گیرد، دیگران نوبت را از او می‌گیرند، اهانت می‌کنند، کوتاه می‌آید و صبوری و تحمل می‌کند، حرف بد نمی‌زند، رفتار ناشایست نمی‌کند، فرمود منِ رسول به او امتیاز قهرمانی می‌دهم.
وقتی هدف همه می‌شود بردن جام و آن را بالای سرمان می‌بریم و چیز خاصی هم برایمان ندارد، اما ارزش می‌شود بردن یک جام و متأسفانه جامعه هم به آن امتیاز می‌دهد، اما مثلاً می‌گوید تیم فقط فلان هم تیم اخلاق شد و آخر سال یا آخر فصل یک جام اخلاق به او می‌دهیم و سالی یک بار این کار را می‌کنیم و دیگر هیچ، ولی اگر روی اخلاق متمرکز شویم و به بازیکنی امتیاز بدهیم که بیشترین اخلاق و آداب را رعایت کرده، در مقابل داور تسلیم بوده، نسبت به بازیکن تیم رقیب عکس‌العمل ناشایست نشان نداده است و در مقابل هوادارانی که احیاناً اهانت کرده‌اند، صبوری کرده و کوتاه آمده، عکس‌العمل نشان نداده، مصاحبه نکرده، حرف نزده و حاشیه نداشته است. اینها را باید کم کم به عنوان امتیازات مثبت مطرح کنیم.
وقتی این کار را نمی‌کنیم و مدیر باشگاه هم از روز اول target و هدف خود را قهرمانی و کسب امتیازی که او را در صدر جدول مورد نظر قرار بدهد، قرار می‌دهد، مسلماً برای سایر رفتارهائی که عاقبت به خیری در گرو آنهاست، جایگاهی قرار نداده‌ایم. جامعه ما هم باید به سمت و سوئی برود که ارزش‌ها را روی آنها قرار بدهد. جهان پهلوان تختی گاهی بازی را واگذار می‌کرد، چون می‌خواست به بازیکن مصدوم امتیاز بدهد و همین رفتار او را ماندگار کرده است. خیلی‌ها بودند گل‌های زیادی زدند، اما اسمی از آنها باقی نمانده است، ولی همه می‌گویند مرحوم تختی. چرا؟ چون صفاتش او را ماندگار کرده است.
بنابراین باید امتیازدهی را تغییر بدهیم و به سمت اموری ببریم که در حال حاضر نزد ما فاقد ارزش هستند و انفراداً و اجتماعاً برای آنها ارزش‌گذاری و پرانتز باز کنیم و سمت و سو را تغییر بدهیم، والا هر مدیری که بیاید همین روند را طی می‌کند و در همین گستره قرار می‌گیرد.
آیا به آینده امیدوار باشیم که این وضعیت اصلاح خواهد شد؟ و اگر قرار است اصلاح شود، متولی آن کیست؟ مربیان اخلاق یا متولیان ورزش؟
ما باید این را بدانیم که اندیشه روش‌ساز است و افکار رفتار را تولید و اعتقاد عمل را خلق می‌کند. تا نتوانیم این را در آحاد جامعه نهادینه کنیم که اگر شما هزار بار جمله‌ای را نصیحت‌گونه بگوئید، به صورت الفاظ فایده ندارد، بلکه فکر، اندیشه و اعتقادی که درون فرد هست، ظاهراً دیده نمی‌شود، اما رفتارهائی را ایجاد می‌کند که آن رفتارها دیده می‌شوند. چرا موقعی که داور کارت زرد به تیم دلخواه من می‌دهد، توهین و اعتراض می‌کنم؟ من می‌گویم کارت زرد داور علت بی‌تابی و ناآرامی‌ام است. بعد می‌گوید حالا که داور مرا ناآرام و بی‌تاب کرده و به غیظ و غضب در آورده است، به داور اهانت می‌کنم و بعد آرام می‌شوم، در حالی که اگر کارت زرد داور علت تامه بی‌تابی و ناآرامی باشد، چرا صد میلیون نفر دیگر هوادار آن تیم از این کارت زرد عصبانی نمی‌شوند؟ اگر علت بود، باید همه را ناآرام می‌کرد. این که بعضی‌ها ناآرام می‌شوند و بعضی‌ها ناآرام نمی‌شوند، معلوم می‌شود که علتش کارت زرد نیست، بلکه در درونم نقصی هست که کم ظرفیت هستم و بی‌تاب می‌شوم. به طرف می‌گویند چرا معتاد شدی؟ می‌گوید رفتم سربازی و رفقای ناباب و این حرف‌ها. لقمان می‌گوید ادب از که آموختی؟ از بی‌ادبان. در همه جای دنیا سیگار هست، ولی این که کسی سیگاری می‌شود، به دلیل میلی در درون خود اوست، والا چرا بقیه سیگاری نمی‌شوند؟ بنابراین ما به‌جای این که بگوئیم دیگران و اطرافیان مقصر هستند، باید یاد بگیریم درون ما کاستی‌هائی وجود دارد که در شرایط گوناگون محیطی رو می‌شوند.
آخرین مثال را می‌زنم. شما و باجناقتان کارمند یک اداره هستید. او برنده یک ماشین مثلاً 60 میلیونی می‌شود و ناگهان شما به هم می‌ریزید. عیالتان می‌گوید برویم خانه خواهرم؟ و شما می‌گوئید: «نه، من دیگر دوست ندارم به آنجا بروم». این که او صاحب وسیله نقلیه شده است و شما تا صبح خوابتان نبرده، آیا او مقصر است یا شما مقصرید؟ سکولاریسم می‌گوید او مقصر است. کسانی که در اطراف ما هستند عامل ناآرامی و بی‌تابی ما هستند، اما آموزه‌های دینی می‌گویند تو گرفتار بیماری‌ای به نام حسد هستی. حسد همیشه فعال نیست، بلکه وقتی صاحب نعمتی را ببیند، فردی که فاقد آن نعمت است دچار حسادت می‌شود. بیا بگو من حسودی می‌کنم که تا صبح خوابم نمی‌برد. این بیچاره‌ای که وسیله نقلیه به او افتاده کاری نکرده است.
این که می‌پرسید چه خواهد شد؟ عرض می‌کنم اگر بتوانیم زمانی که در محیط و شرایط پیرامونی قرار می‌گیریم و بی‌تاب و متلاطم می‌شویم، سهم خود و اطرافیان را مشخص کنیم که چه مقدار ما و چه مقدار اطرافیان مقصرند، بسیاری از این مسائل غیراخلاقی پیش نمی‌آیند، ولی اگر همیشه بخواهیم اطرافیان را مقصر بدانیم، هیچ‌گاه امید به اصلاح وجود ندارد، اما اگر خودمان را مقصر و اطرافیان را آئینه بدانیم و با رفتار درست، اطرافیان را اصلاح و خودمان هم از سلامت تربیتی برخوردار شویم، به یقین امید اصلاح هست.
به نظر من پاسخ این سئوال در گرو آن است که چه مقدار بتوانیم اندیشه دینی را در وجود افراد نهادینه کنیم تا از آنها رفتار دینی صادر شود.

https://shoma-weekly.ir/u0vt5p