ماهنامه ذکر گفتگویی با حسین انواری عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی در مورد انتخابات ریاست جمهوری داشته است که در ادامه تقدیم می گردد.

اشاره: ماهنامه ذکر گفتگویی با حسین انواری عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی در مورد انتخابات ریاست جمهوری داشته است که در ادامه تقدیم می گردد.
با توجه به نتیجهی انتخابات ریاست جمهوری و تحلیلهایی که تا کنون ارائه شده است، نظر شما دربارهی نتیجهی این انتخابات چیست؟
ما گاهی مسائل را در یک دایرهی محدود تصویر میکنیم و اگر چیزی از آن دایره بیرون باشد، برای ما ناخوشایند است و اگر چیزی درون آن دایره بود، برای ما خوشایند است. ممکن است آنچه که بیرون باشد برای ما مفید هم باشد. هدفگذاری این انتخابات بود چه بود؟ مقام معظم رهبری فرمودند: «حماسهی سیاسی». ایشان یکسری مشخصه به آن دادند و انتخابات را هم نقطه اوج آن مطرح کردند. در انتخابات هم فرمودند که حضور حداکثری مردم. رعایت قانون و نشاط مردم این مسائلی بود که مطرح فرمودند. اول اینکه آیا اینها تحقق پیدا کرده یا خیر؟ دوم اینکه ما در صحنهی بینالمللی با چه چالشی مواجه بودیم؟ این حماسهای که اتفاق افتاد پاسخ آن چالشها میتوانست باشد یا نه؟ نکتهی سوم اینکه این 8 نامزد مورد تأیید نظام بودند یا نه؟ ما ممکن است در حزب نظری داشته باشیم و بعضیها هم نظر دیگری ولی بالأخره اینها خارج از نظام بودند؟ الان، اتفاقی که افتاده چیست؟ یعنی تحقق همهی خواستههای رهبری؛ این از الطاف الهی است که باعث تحقق خواستههای مقام معظم رهبری شد. تقریباً، ما آنچه که میخواستیم تحقق پیدا کرده است. حالا، ممکن است که نامزد ما رای نداشت. ما چطور میتوانیم ارزیابی کنیم که اگر نامزد ما رای داشت، چه می شد و حالا که رای نیاورد چه میشود؟ کمی وسیعتر ببینیم. خب، نامزدی که انتخاب شده آیا حرفهایی که میزند و شعارهایی که میدهد تضاد دارد با آنچه که ما فکر میکردیم و آنچه که مقام معظم رهبری تبیین میکردند یا نه؟ واقعیت آن این است که تا الان چیز مغایری پیدا نشده است. چه کسی انتخاب شده؟ کسی است که عضو مجلس خبرگان رهبری است و عضو جامعهی روحانیت مبارز است؛ یعنی در درجهی بالایی از دینمداری قرار دارد. بیش از یک دهه نمایندهی مقام معظم رهبری در شورای امنیت است؛ یعنی نزدیکترین و با حضورترین فرد هم در حوزهی دینی و هم در حوزهی سیاسی. به نظر من، این از الطاف الهی است که اتفاق افتاده است. خب، بعد از انتخابات، چه اتفاقی افتاد؟ همهی تنشهایی که در داخل داشتیم تمام شد؟ یعنی واقعاً یک معجزه اتفاق افتاد؟ در جریان انتخابات و بعد از انتخابات احساس آرامش میشود و آثار آن در حوزههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ما احساس میشود. وقتی نگاه میکنید میبینید عنایات الهی پشت سر هم میآید؛ راهیابی تیم فوتبال ما به جام جهانی و برد تیم والیبال. ما اگر ناشکری کنیم، خیلی جفا کردهایم؛ یعنی عنایت الهی جاری است. چه بسا، این آرامش جامعهی ما تأثیر بسزایی در پیشرفتهای ما خواهد داشت. باید خدا را شکر کنیم و آنچه که در توان داریم باید عرضه کنیم و حزب مؤتلفهی اسلامی هم باید در خدمت سازندگی کشور قرار بگیرد. حالا، در همین راستا هم ملاقاتی با رئیس جمهور منتخب داشتند.
شما وقتی که میفرمایید خدا را شکر کنیم منظورتان شکر عملی است؟ یعنی اینکه طوری باشد که این اتفاقی که افتاده تبدیل به کفر نعمت نشود؟
شکر یعنی سپاسگزاری از منعم. وقتی شخصی کاری برای شما انجام میدهد از او سپاسگزاری میکنید؛ یعنی اگر واقعاً صادقانه باشد، در لفظ چیزی نمیگویید و در عمل طور دیگری رفتار کنید. شکر و سپاسگزاری شما باید نمود عینی داشته باشد اینکه تنها با زبان شکر کنیم کافی نیست. نماد شکر عمل ماست. باید عمل ما عملی باشد که در واقع تأییدکننده و کمککننده و همراهیکننده و انسجامدهنده باشد؛ یعنی در این مقطع از زمان باید مجدداً تکلیف حزب مؤتلفهی اسلامی بازبینی شود. الان، تکلیف حزب و عملکرد آن با شش ماه پیش فرق دارد. این تفاوت در اصول حزب نیست. اصول حزب ثابت است ولی در موقعیت زمان باید تکالیفش تبیین شود. هر چقدر بتواند تفکر عملی در حوزههای مختلف تولید و عرضه کند الان خریدار دارد. با اعضای دولت تعامل مستمر داشته باشد. نظر بدهد و نظر بگیرد و هر کجا که از آنها خواستند کمک کنند؛ این تکلیف است ومقام معظم رهبری هم همین را فرمودند.
در دورههای گذشته، مثلاً دورهی آقای احمدی نژاد، حزب مؤتلفهی اسلامی به تکلیفش درست عمل کرد یا نه؟ خیلیها معتقدند که او از دل اصولگرایی بیرون آمد. به نظر شما، حزب در نقادی و همراهی درست و رفع انحرافها کوتاهی نکرد؟ آیا این تکلیف درست انجام شد؟
این دیدگاه دیدگاه برخی افراد است که شاید معتقدند این تکلیف به خوبی انجام نشده. باید نقد درونحزبی و درونگروهی به هر حال وجود داشته باشد. دیدگاه حضرتعالی، که از سابقون این مجموعهاید، برای ما مهم است.
بحثی در مدیریت داریم که نظام تصمیمگیری باید مبتنی بر یکسری مبانی باشد. برخی از علمای مدیریت، مدیریت را تصمیمگیری می دانند. این تصمیمها اگر مبنا نداشته باشد یا مبنای آن از اصول مستحکمی برخوردار نباشد، تزلزل و پارازیت ایجاد میکند؛ یعنی شما اگر در هر ردهای از مدیریت به اصول و ارزش مستحکم متکی نباشید، مدیر حرکت میکند برای تصمیمگیری و به جایی میرسد که منافع فردی او با منافع تکلیفی که دارد تضاد پیدا میکند؛ یعنی من منصوب شدم برای اینکه کاری را انجام دهم ولی در ذهن من زمینهای وجود دارد که من بالأخره خودم هم باید مطرح شوم؛ یعنی اگر مسائل اجتماعی و جمعی خواست خدشهدار شود، باز هم باید من به این بپردازم. اگر اصول در یدم نباشد، خواهم پرداخت. من اگر به مبانی ارزشی متکی نباشم، آن جایی که تضاد پیدا کنم و به دوراهی برسم، به منافع فردی خودم گرایش پیدا میکنم؛ یعنی منافع ارزشی را فدای منافع فردی میکنم حالا یا جاهلانه این کار را انجام میدهم یا قدرتطلبانه. اگر مبانی از استحکام بالایی برخوردار باشد، من منافع شخصیام را فدا میکنم برای این ارزشها منتها این ارزشها یک قید زمان هم دارد و زمانش را چه کسی تعیین میکند؟ رهبری نظام. ایشان هستند که مصالح را تشخیص میدهند و هدایت میکنند. اگر این مبانی ارزشی به آن تکیهگاه مستحکم ولایی متکی شود، ما مشکل پیدا نمیکنیم. فرمایشهای حضرت امام را ببینید در صحیفهی نور. مقام معظم رهبری این همه سال صحبت کردند و از همه چیز هم گفتند. آیا شما میتوانید تضاد در مواضع و کلام و رفتار ایشان پیدا کنید؟ ما حالا معصوم را مثال نمیزنیم. پیامبر(ص) را مثال نمیزنیم که متصل به وحی بوده وتضادی در صحبتهایش دیده نمیشود ولی چطورمیشود که کسی در این سختیها و فرازونشیبهای انقلاب مواضعی را اتخاذ کند و دچار تضاد نشود؟ متکی به یک مبناست و چون متکی به این مبناست تضاد در سخنانش پیدا نمیشود. شما در هیچ یک از صحبتهای مقام معظم رهبری، قبل از انتخابات و بعد از انتخابات، در حوزهی سیاست و فرهنگ و... تضادی نمیبینید. اتفاقاً، همپوشانی هم دارد و همدیگر را کامل میکند. در حوزهی فرهنگ، فرمایشهایی دارند که در حوزهی سیاست با هم چفت میشود. این موضوع اگر متکی به یک مبنا نباشد، اصلاً امکانپذیر نیست. در مباحث مدیریت، میگویند اگر مبانی فکری یک مدیر را تنظیم کنید، تصمیمهایی که میگیرد از استحکام برخوردار خواهد شد. این طور نمیشود که صبح یک تصمیم بگیرد و ظهر لغو کند و یک روز تند برود ویک روز کند. ما این را باید در حزب به وجود بیاوریم. ما هم تندرویهایی داشتیم و هم کندرویهایی؛ هنوز هم داریم. مواضع حزب باید از انسجام و استحکام بالایی برخوردار باشد و اعضاء دچار تندروی و کندروی نشوند و احساساتی برخورد نکنند.
اینکه عرض میکنم اصلاً بحث حزب هم نیست یک بحث کلی است. الان، نظام مدیریت غربی متکی به یک اصولی است. انسان را یک طوری معرفی میکند آن طرف خط هم هیچ خبری نیست ولی تصمیم هم میگیرد و برای قدرتش آدم هم میکشد و هیچ وجدانش ناراحت نمیشود. ما میخواهیم این طور مدیریت کنیم یا میخواهیم به یک ارزشهایی متکی باشیم؟ اینکه فرض کنید اگر کسی به ما بدوبیراه گفت، ما هم به او بدوبیراه بگوییم؟ در خطبهی متقین آمده که متقین از دشنام دادن به دورند و اینها هیچ موقع ضد دیگران اقدام نمیکنند. اینقدر مطمئناند و ثبات دارند که حاضر نیستند برای اثبات خود دیگران را تخریب کنند یا مثلاً در روایاتی داریم که کسی که دروغ میگوید به سبب ناآرامیها و ضعفهایی است که در درونش هست.
حالا که شما فهمیدید شخصی که دروغ میگوید و کسی که تخریب میکند به قول خودمان" یه چیزیاش میشه" در این زمان طریقهی برخورد شما چگونه خواهد بود؟ یک موقع است که میگویید به من ناسزا گفت و عصبانی میشوید ولی یک موقع میبینید طرف مریض است و تب دارد و هذیان میگوید؛ شما حتی دست نوازش هم به سر او میکشید. حالا چطور در اجتماع که میآیید وقتی طرف بدوبیراه میگوید یا بد رانندگی میکند و دروغی را میگوید ما خیلی برانگیخته میشویم؟ این هم یک مرض است و او هم مریض است. چه چیزی من را ثبات میدهد؟ همان اتکا به ارزش است. اگر ما بتوانیم در نظام مدیریتیمان سبک مدیریت علوی را به این شکل پیاده کنیم، این ثبات ایجاد میشود و تصمیمگیری راحت میشود. کسی نمیتواند متزلزل باشد؛ خوب او را بگویند یا بد او را بگویند و تخریبش کنند ثبات دارد. آن وقت است که یک الگویی مثل حضرت امام (ره)یا مقام معظم رهبری میشود که میتوانیم به آنها تأسی و پیروی کنیم.
اگر با نگاه به تجربههای 8 سال گذشته و سالهای گذشته برای آینده و دولت آقای روحانی بخواهیم درسهایی از رفتار گذشتهی خودمان در این انتخابات بگیریم چیست؟ این انتخابات و رفتارهای گذشتهی ما چه درسهایی برای ما دارد خصوصا با تغییر رویکرد مردم در این انتخابات.
باید از خودمان بیرون بیاییم. ما مطلق نیستیم. ما در یک حصار محدود نمیتوانیم برتری خودمان را اثبات کنیم. ما باید اصولمان را خوب تبیین کنیم. از رهبری تبعیت کنیم. ببینیم ایشان چگونه عمل میکند؛ با موافق و مخالف و با دشمن؛ «اشدّاء على الکفّار رحماء بینهم». ما در داخل خودمان هم گاهی اینقدر تند میرویم و گاهی خیلی کند. حالا غیر از اینکه در داخل باید انسجام پیدا کنیم باید این نوسانها را کاهش دهیم. ما بالأخره میخواهیم جامعهی اسلامی درست کنیم. ما میخواهیم از این دولت اسلامی به جامعهی اسلامی برسیم. الان، در نهضتهای اسلامی دنیا، به ما نگاه میکنند. در این انتخابات چرا اینقدر رسانههای غربی فارسی زبان القا میکنند که سرتان کلاه گذاشتند. هیچ اتفاقی نیفتاده و شما را به میدان کشیدند. خود این انتخابات پیامی است برای این نهضتها که بیایید و پای کار بایستید. طبیعی است که اگر قرار است ما الگوساز باشیم، خیلی از کارها را باید انجام دهیم و خیلی از کارها را نباید انجام دهیم.
روشی که انتخاب کردیم این است که در دل جمهوری اسلامی از روش حزبی و تشکیلاتی استفاده کنیم ولی در داخل خودمان میبینیم که چندان رفتار حزبی و تشکیلاتی نداریم بلکه همچنان رفتار هیئتی داریم. نمونهی مصداقی آن در بحث انتخابات اخیر است که یک شوری ایجاد شد، اما به سرانجام نرسید و واکنشهای منفی هم در پی داشت. میخواهم تحلیل شما را بدانم. آیا واقعاً درست بود؟ چرا بعضی مواقع قائل به رفتارهای حزبی نیستیم؟
چقدر قبل از انتخابات توانستهایم مواضع خودمان را صریح بیان کنیم و در مخاطبان جاذبه ایجاد کنیم. ما در زمان فشرده و اندک میگوییم که میخواهیم کار سیاسی کنیم یا مثلاً کار اقتصادی کنیم. قطعاً، کامل نمیتوانیم بگوییم. تازه، اگر کامل هم بیان شود، کامل جذب نمیتواند بشود. ما چقدر جاذبه داریم که پایگاه تفکری حزب را بالا ببریم. بحث ما با نشریهی ذکر همین است. تفکر که یک شبه تزریق نمیشود. یکمرتبه نمیشود انقلابی شد؛ این تدریجی است. ما چقدر در کشور طرفدار داریم؟ طرفدار فکری عرض میکنم. ممکن است عضو حزب هم نباشد و یا حتی از من هم بدش بیایید ولی تفکر ما را قبول دارد. وقتی ما زمینه را ایجاد نکردیم، چطور چنین انتظارهایی داریم. خوب است که یک دور بازنگری کنیم. خود این انتخابات برای ما درس بزرگی بود. حداقل خودمان را با زمان منطبق کنیم که عقب نمانیم.
بعد از صحبتهایی که آقا در کرمانشاه داشتند، نتیجهگیری شد که آقا نظرشان بر این است که نظام حزبی برای جامعهی ما نیاز است. در همین انتخابات، خصوصیاتی داشت که این موضوع حس میشد.
ما میگوییم اگر حزبی باشد، مردم میتوانند به دفتر حزب مراجعه کنند و مطالبه داشته باشند؛ این وجه ممیزهی کارکرد نظام حزبی است.
این کارکرد کارکرد فکری است. الان این سؤال را جواب بدهیم که ما برای ادارهی کشور چه تفکراتی را عرضه کردهایم و برای برونرفت از این مسائل چه تفکراتی را داشتهایم. ما تولید شفافی نداریم. ما اگر فکر تولید کردیم و فراگیر شد، خود به خود این جریان به کار میافتد و اثر خود را خواهد گذاشت؛ یعنی جذب میشود و مورد توجه قرار میگیرد که در این زمان میتوان سازماندهی کرد. شما بگویید برای ارز در وضعیت موجود باید چه کار کرد؟ برای مسائل فرهنگی در وضع موجود چه کار باید کرد؟ برای اشتغال چه کار باید کرد؟ جایی در حزب نشسته و اینها را تولید کرده؟ اینها چیزی نیست که یکشبه تولید شود. زمانی در رابطه با حوزههای حزبی خیلی کار شد. دو سالی ما کار کردیم ولی به علت اینکه مقاومت بالا بود نتوانستیم آن را عملیاتی کنیم. حوزههای حزبی ما در حال حاضر چه کار میکنند و چه تولیدی دارند؟ ما باید بتوانیم تولید فکر را از پایه بگیریم و بالا بیاوریم و عرضه کنیم. اگر این کار را کردیم، بعد این جریانی که گفتید میتواند اجرا شود؛ یعنی بالأخره رویکرد جدیدی است و حرف تازه ای است که توجه ها را جلب میکند.
در حال حاضر، هیچ یک از احزاب نتوانستند این کار را انجام دهند. البته مؤتلفه از پشتوانه ی با ثباتی برخوردار است که از آن انتظار میرود این کار را انجام دهد والا این همه حزب در کشور آمدند و رفتند و حذف شدند؛ هیچ کدام نتوانستند این کار را انجام دهند. تولید فکر کار اصلی حزب است.
با توجه به نتیجهی انتخابات ریاست جمهوری و تحلیلهایی که تا کنون ارائه شده است، نظر شما دربارهی نتیجهی این انتخابات چیست؟
ما گاهی مسائل را در یک دایرهی محدود تصویر میکنیم و اگر چیزی از آن دایره بیرون باشد، برای ما ناخوشایند است و اگر چیزی درون آن دایره بود، برای ما خوشایند است. ممکن است آنچه که بیرون باشد برای ما مفید هم باشد. هدفگذاری این انتخابات بود چه بود؟ مقام معظم رهبری فرمودند: «حماسهی سیاسی». ایشان یکسری مشخصه به آن دادند و انتخابات را هم نقطه اوج آن مطرح کردند. در انتخابات هم فرمودند که حضور حداکثری مردم. رعایت قانون و نشاط مردم این مسائلی بود که مطرح فرمودند. اول اینکه آیا اینها تحقق پیدا کرده یا خیر؟ دوم اینکه ما در صحنهی بینالمللی با چه چالشی مواجه بودیم؟ این حماسهای که اتفاق افتاد پاسخ آن چالشها میتوانست باشد یا نه؟ نکتهی سوم اینکه این 8 نامزد مورد تأیید نظام بودند یا نه؟ ما ممکن است در حزب نظری داشته باشیم و بعضیها هم نظر دیگری ولی بالأخره اینها خارج از نظام بودند؟ الان، اتفاقی که افتاده چیست؟ یعنی تحقق همهی خواستههای رهبری؛ این از الطاف الهی است که باعث تحقق خواستههای مقام معظم رهبری شد. تقریباً، ما آنچه که میخواستیم تحقق پیدا کرده است. حالا، ممکن است که نامزد ما رای نداشت. ما چطور میتوانیم ارزیابی کنیم که اگر نامزد ما رای داشت، چه می شد و حالا که رای نیاورد چه میشود؟ کمی وسیعتر ببینیم. خب، نامزدی که انتخاب شده آیا حرفهایی که میزند و شعارهایی که میدهد تضاد دارد با آنچه که ما فکر میکردیم و آنچه که مقام معظم رهبری تبیین میکردند یا نه؟ واقعیت آن این است که تا الان چیز مغایری پیدا نشده است. چه کسی انتخاب شده؟ کسی است که عضو مجلس خبرگان رهبری است و عضو جامعهی روحانیت مبارز است؛ یعنی در درجهی بالایی از دینمداری قرار دارد. بیش از یک دهه نمایندهی مقام معظم رهبری در شورای امنیت است؛ یعنی نزدیکترین و با حضورترین فرد هم در حوزهی دینی و هم در حوزهی سیاسی. به نظر من، این از الطاف الهی است که اتفاق افتاده است. خب، بعد از انتخابات، چه اتفاقی افتاد؟ همهی تنشهایی که در داخل داشتیم تمام شد؟ یعنی واقعاً یک معجزه اتفاق افتاد؟ در جریان انتخابات و بعد از انتخابات احساس آرامش میشود و آثار آن در حوزههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ما احساس میشود. وقتی نگاه میکنید میبینید عنایات الهی پشت سر هم میآید؛ راهیابی تیم فوتبال ما به جام جهانی و برد تیم والیبال. ما اگر ناشکری کنیم، خیلی جفا کردهایم؛ یعنی عنایت الهی جاری است. چه بسا، این آرامش جامعهی ما تأثیر بسزایی در پیشرفتهای ما خواهد داشت. باید خدا را شکر کنیم و آنچه که در توان داریم باید عرضه کنیم و حزب مؤتلفهی اسلامی هم باید در خدمت سازندگی کشور قرار بگیرد. حالا، در همین راستا هم ملاقاتی با رئیس جمهور منتخب داشتند.
شما وقتی که میفرمایید خدا را شکر کنیم منظورتان شکر عملی است؟ یعنی اینکه طوری باشد که این اتفاقی که افتاده تبدیل به کفر نعمت نشود؟
شکر یعنی سپاسگزاری از منعم. وقتی شخصی کاری برای شما انجام میدهد از او سپاسگزاری میکنید؛ یعنی اگر واقعاً صادقانه باشد، در لفظ چیزی نمیگویید و در عمل طور دیگری رفتار کنید. شکر و سپاسگزاری شما باید نمود عینی داشته باشد اینکه تنها با زبان شکر کنیم کافی نیست. نماد شکر عمل ماست. باید عمل ما عملی باشد که در واقع تأییدکننده و کمککننده و همراهیکننده و انسجامدهنده باشد؛ یعنی در این مقطع از زمان باید مجدداً تکلیف حزب مؤتلفهی اسلامی بازبینی شود. الان، تکلیف حزب و عملکرد آن با شش ماه پیش فرق دارد. این تفاوت در اصول حزب نیست. اصول حزب ثابت است ولی در موقعیت زمان باید تکالیفش تبیین شود. هر چقدر بتواند تفکر عملی در حوزههای مختلف تولید و عرضه کند الان خریدار دارد. با اعضای دولت تعامل مستمر داشته باشد. نظر بدهد و نظر بگیرد و هر کجا که از آنها خواستند کمک کنند؛ این تکلیف است ومقام معظم رهبری هم همین را فرمودند.
در دورههای گذشته، مثلاً دورهی آقای احمدی نژاد، حزب مؤتلفهی اسلامی به تکلیفش درست عمل کرد یا نه؟ خیلیها معتقدند که او از دل اصولگرایی بیرون آمد. به نظر شما، حزب در نقادی و همراهی درست و رفع انحرافها کوتاهی نکرد؟ آیا این تکلیف درست انجام شد؟
این دیدگاه دیدگاه برخی افراد است که شاید معتقدند این تکلیف به خوبی انجام نشده. باید نقد درونحزبی و درونگروهی به هر حال وجود داشته باشد. دیدگاه حضرتعالی، که از سابقون این مجموعهاید، برای ما مهم است.
بحثی در مدیریت داریم که نظام تصمیمگیری باید مبتنی بر یکسری مبانی باشد. برخی از علمای مدیریت، مدیریت را تصمیمگیری می دانند. این تصمیمها اگر مبنا نداشته باشد یا مبنای آن از اصول مستحکمی برخوردار نباشد، تزلزل و پارازیت ایجاد میکند؛ یعنی شما اگر در هر ردهای از مدیریت به اصول و ارزش مستحکم متکی نباشید، مدیر حرکت میکند برای تصمیمگیری و به جایی میرسد که منافع فردی او با منافع تکلیفی که دارد تضاد پیدا میکند؛ یعنی من منصوب شدم برای اینکه کاری را انجام دهم ولی در ذهن من زمینهای وجود دارد که من بالأخره خودم هم باید مطرح شوم؛ یعنی اگر مسائل اجتماعی و جمعی خواست خدشهدار شود، باز هم باید من به این بپردازم. اگر اصول در یدم نباشد، خواهم پرداخت. من اگر به مبانی ارزشی متکی نباشم، آن جایی که تضاد پیدا کنم و به دوراهی برسم، به منافع فردی خودم گرایش پیدا میکنم؛ یعنی منافع ارزشی را فدای منافع فردی میکنم حالا یا جاهلانه این کار را انجام میدهم یا قدرتطلبانه. اگر مبانی از استحکام بالایی برخوردار باشد، من منافع شخصیام را فدا میکنم برای این ارزشها منتها این ارزشها یک قید زمان هم دارد و زمانش را چه کسی تعیین میکند؟ رهبری نظام. ایشان هستند که مصالح را تشخیص میدهند و هدایت میکنند. اگر این مبانی ارزشی به آن تکیهگاه مستحکم ولایی متکی شود، ما مشکل پیدا نمیکنیم. فرمایشهای حضرت امام را ببینید در صحیفهی نور. مقام معظم رهبری این همه سال صحبت کردند و از همه چیز هم گفتند. آیا شما میتوانید تضاد در مواضع و کلام و رفتار ایشان پیدا کنید؟ ما حالا معصوم را مثال نمیزنیم. پیامبر(ص) را مثال نمیزنیم که متصل به وحی بوده وتضادی در صحبتهایش دیده نمیشود ولی چطورمیشود که کسی در این سختیها و فرازونشیبهای انقلاب مواضعی را اتخاذ کند و دچار تضاد نشود؟ متکی به یک مبناست و چون متکی به این مبناست تضاد در سخنانش پیدا نمیشود. شما در هیچ یک از صحبتهای مقام معظم رهبری، قبل از انتخابات و بعد از انتخابات، در حوزهی سیاست و فرهنگ و... تضادی نمیبینید. اتفاقاً، همپوشانی هم دارد و همدیگر را کامل میکند. در حوزهی فرهنگ، فرمایشهایی دارند که در حوزهی سیاست با هم چفت میشود. این موضوع اگر متکی به یک مبنا نباشد، اصلاً امکانپذیر نیست. در مباحث مدیریت، میگویند اگر مبانی فکری یک مدیر را تنظیم کنید، تصمیمهایی که میگیرد از استحکام برخوردار خواهد شد. این طور نمیشود که صبح یک تصمیم بگیرد و ظهر لغو کند و یک روز تند برود ویک روز کند. ما این را باید در حزب به وجود بیاوریم. ما هم تندرویهایی داشتیم و هم کندرویهایی؛ هنوز هم داریم. مواضع حزب باید از انسجام و استحکام بالایی برخوردار باشد و اعضاء دچار تندروی و کندروی نشوند و احساساتی برخورد نکنند.
اینکه عرض میکنم اصلاً بحث حزب هم نیست یک بحث کلی است. الان، نظام مدیریت غربی متکی به یک اصولی است. انسان را یک طوری معرفی میکند آن طرف خط هم هیچ خبری نیست ولی تصمیم هم میگیرد و برای قدرتش آدم هم میکشد و هیچ وجدانش ناراحت نمیشود. ما میخواهیم این طور مدیریت کنیم یا میخواهیم به یک ارزشهایی متکی باشیم؟ اینکه فرض کنید اگر کسی به ما بدوبیراه گفت، ما هم به او بدوبیراه بگوییم؟ در خطبهی متقین آمده که متقین از دشنام دادن به دورند و اینها هیچ موقع ضد دیگران اقدام نمیکنند. اینقدر مطمئناند و ثبات دارند که حاضر نیستند برای اثبات خود دیگران را تخریب کنند یا مثلاً در روایاتی داریم که کسی که دروغ میگوید به سبب ناآرامیها و ضعفهایی است که در درونش هست.
حالا که شما فهمیدید شخصی که دروغ میگوید و کسی که تخریب میکند به قول خودمان" یه چیزیاش میشه" در این زمان طریقهی برخورد شما چگونه خواهد بود؟ یک موقع است که میگویید به من ناسزا گفت و عصبانی میشوید ولی یک موقع میبینید طرف مریض است و تب دارد و هذیان میگوید؛ شما حتی دست نوازش هم به سر او میکشید. حالا چطور در اجتماع که میآیید وقتی طرف بدوبیراه میگوید یا بد رانندگی میکند و دروغی را میگوید ما خیلی برانگیخته میشویم؟ این هم یک مرض است و او هم مریض است. چه چیزی من را ثبات میدهد؟ همان اتکا به ارزش است. اگر ما بتوانیم در نظام مدیریتیمان سبک مدیریت علوی را به این شکل پیاده کنیم، این ثبات ایجاد میشود و تصمیمگیری راحت میشود. کسی نمیتواند متزلزل باشد؛ خوب او را بگویند یا بد او را بگویند و تخریبش کنند ثبات دارد. آن وقت است که یک الگویی مثل حضرت امام (ره)یا مقام معظم رهبری میشود که میتوانیم به آنها تأسی و پیروی کنیم.
اگر با نگاه به تجربههای 8 سال گذشته و سالهای گذشته برای آینده و دولت آقای روحانی بخواهیم درسهایی از رفتار گذشتهی خودمان در این انتخابات بگیریم چیست؟ این انتخابات و رفتارهای گذشتهی ما چه درسهایی برای ما دارد خصوصا با تغییر رویکرد مردم در این انتخابات.
باید از خودمان بیرون بیاییم. ما مطلق نیستیم. ما در یک حصار محدود نمیتوانیم برتری خودمان را اثبات کنیم. ما باید اصولمان را خوب تبیین کنیم. از رهبری تبعیت کنیم. ببینیم ایشان چگونه عمل میکند؛ با موافق و مخالف و با دشمن؛ «اشدّاء على الکفّار رحماء بینهم». ما در داخل خودمان هم گاهی اینقدر تند میرویم و گاهی خیلی کند. حالا غیر از اینکه در داخل باید انسجام پیدا کنیم باید این نوسانها را کاهش دهیم. ما بالأخره میخواهیم جامعهی اسلامی درست کنیم. ما میخواهیم از این دولت اسلامی به جامعهی اسلامی برسیم. الان، در نهضتهای اسلامی دنیا، به ما نگاه میکنند. در این انتخابات چرا اینقدر رسانههای غربی فارسی زبان القا میکنند که سرتان کلاه گذاشتند. هیچ اتفاقی نیفتاده و شما را به میدان کشیدند. خود این انتخابات پیامی است برای این نهضتها که بیایید و پای کار بایستید. طبیعی است که اگر قرار است ما الگوساز باشیم، خیلی از کارها را باید انجام دهیم و خیلی از کارها را نباید انجام دهیم.
روشی که انتخاب کردیم این است که در دل جمهوری اسلامی از روش حزبی و تشکیلاتی استفاده کنیم ولی در داخل خودمان میبینیم که چندان رفتار حزبی و تشکیلاتی نداریم بلکه همچنان رفتار هیئتی داریم. نمونهی مصداقی آن در بحث انتخابات اخیر است که یک شوری ایجاد شد، اما به سرانجام نرسید و واکنشهای منفی هم در پی داشت. میخواهم تحلیل شما را بدانم. آیا واقعاً درست بود؟ چرا بعضی مواقع قائل به رفتارهای حزبی نیستیم؟
چقدر قبل از انتخابات توانستهایم مواضع خودمان را صریح بیان کنیم و در مخاطبان جاذبه ایجاد کنیم. ما در زمان فشرده و اندک میگوییم که میخواهیم کار سیاسی کنیم یا مثلاً کار اقتصادی کنیم. قطعاً، کامل نمیتوانیم بگوییم. تازه، اگر کامل هم بیان شود، کامل جذب نمیتواند بشود. ما چقدر جاذبه داریم که پایگاه تفکری حزب را بالا ببریم. بحث ما با نشریهی ذکر همین است. تفکر که یک شبه تزریق نمیشود. یکمرتبه نمیشود انقلابی شد؛ این تدریجی است. ما چقدر در کشور طرفدار داریم؟ طرفدار فکری عرض میکنم. ممکن است عضو حزب هم نباشد و یا حتی از من هم بدش بیایید ولی تفکر ما را قبول دارد. وقتی ما زمینه را ایجاد نکردیم، چطور چنین انتظارهایی داریم. خوب است که یک دور بازنگری کنیم. خود این انتخابات برای ما درس بزرگی بود. حداقل خودمان را با زمان منطبق کنیم که عقب نمانیم.
بعد از صحبتهایی که آقا در کرمانشاه داشتند، نتیجهگیری شد که آقا نظرشان بر این است که نظام حزبی برای جامعهی ما نیاز است. در همین انتخابات، خصوصیاتی داشت که این موضوع حس میشد.
ما میگوییم اگر حزبی باشد، مردم میتوانند به دفتر حزب مراجعه کنند و مطالبه داشته باشند؛ این وجه ممیزهی کارکرد نظام حزبی است.
این کارکرد کارکرد فکری است. الان این سؤال را جواب بدهیم که ما برای ادارهی کشور چه تفکراتی را عرضه کردهایم و برای برونرفت از این مسائل چه تفکراتی را داشتهایم. ما تولید شفافی نداریم. ما اگر فکر تولید کردیم و فراگیر شد، خود به خود این جریان به کار میافتد و اثر خود را خواهد گذاشت؛ یعنی جذب میشود و مورد توجه قرار میگیرد که در این زمان میتوان سازماندهی کرد. شما بگویید برای ارز در وضعیت موجود باید چه کار کرد؟ برای مسائل فرهنگی در وضع موجود چه کار باید کرد؟ برای اشتغال چه کار باید کرد؟ جایی در حزب نشسته و اینها را تولید کرده؟ اینها چیزی نیست که یکشبه تولید شود. زمانی در رابطه با حوزههای حزبی خیلی کار شد. دو سالی ما کار کردیم ولی به علت اینکه مقاومت بالا بود نتوانستیم آن را عملیاتی کنیم. حوزههای حزبی ما در حال حاضر چه کار میکنند و چه تولیدی دارند؟ ما باید بتوانیم تولید فکر را از پایه بگیریم و بالا بیاوریم و عرضه کنیم. اگر این کار را کردیم، بعد این جریانی که گفتید میتواند اجرا شود؛ یعنی بالأخره رویکرد جدیدی است و حرف تازه ای است که توجه ها را جلب میکند.
در حال حاضر، هیچ یک از احزاب نتوانستند این کار را انجام دهند. البته مؤتلفه از پشتوانه ی با ثباتی برخوردار است که از آن انتظار میرود این کار را انجام دهد والا این همه حزب در کشور آمدند و رفتند و حذف شدند؛ هیچ کدام نتوانستند این کار را انجام دهند. تولید فکر کار اصلی حزب است.