در گفتاری که پیش رو دارید دکتر علیرضا داودی کارشناس راسنه و علوم شناختی به مدل های مختلف حوزه نفوذ در رسانه از قبیل نفوذ خطی، نفوذ ترکیبی، نفوذ نقطهای و مدل های نفوذ حیاتی و استراتژیکی و سازمانی در ساحت رسانه پرداخته است؛
ما زمانی که صحبت از نفوذ میکنیم، 5 ساحت را باید حتماً در ذهنمان داشته باشیم. اولین مسئله برنامهریزی در یک مبدأیی است برای ایجاد مسیر نقل و انتقال گزارهها و مفاهیمی که قرار است مقصدی را دچار زحمت کند. حالا این زحمت از نظر ما باز دو ساحت دارد. ساحت ایجاد خلأ در امتداد حرکتی آن جامعه مقصد و دو، ایجاد اختلال در محاسباتی که قرار است در مقصد صورت بگیرد که خود این بحث اختلال در محاسبات هم باز دو شاخه اصلی میشوند. اختلال در اتخاذ روشهای پدافندی نسبت به مواجهه و اختلال در اتخاذ مدلهای آفندی نسبت به هم فضای تنفسی برای جامعه مقصد و هم برای رسیدن به آن نقطهای که مباحث را از درون خودش به بیرون خودش منتقل میکند.
پس اولین گزارهای که ما با این تقسیمبندیها داریم، در این ساحت تقسیم میشود. نکته دوم تمام ابزار و ادواتی است که اینها امکان محقق کردن آن مدل نفوذ، طراحی شده در مبدأ و چگونگی رسیدن به مقصد را میآیند و بررسی میکنند و اعلام میکنند. اینجا ابزار خودش سه شاخص دارد. یا شاخص انسانی دارد یعنی انسان را به مثابه ابزار تلقی میکنند یا رسانه یا دیوایس یا انواع و اقسام سختافزارها و نرمافزارها را به مثابه ابزار تلقی میکنند یا اساساً انسان بما هو انسان و ابزار بما هو ابزار در ترکیبی با همدیگر در ساحت سوم تبدیل به آن ابزار جدی میشوند. یعنی آنجایی که انسان ابزاری و ابزارها در جایگاه انسان مورد استفاده قرار میگیرند که خب سختترین مرحله اتخاذ علم و انتخاب این ابزار هم همین گزاره سوم یعنی ترکیبی از انسان و ابزار در واقع تلقی میشود که حالا فرایندهای بسیار متفاوتی را دارند. نکته سوم میزان آمادگی مقصد در پذیرش گزارههایی است که ما از آن تحت عنوان نفوذ یاد میکنیم. ما اگر بخواهیم نقطه گرانیگاه را تلقی کنیم، نقطه گرانیگاه همین گزاره سوم است. یعنی آمادهسازی یا به تعبیری ستآپ کردن محیط در واقع مقصد در چگونگی کیفیت پذیرش آن برنامه نفوذی است که مبدأ در واقع برای آن چیده است. اینجا وقتی داریم راجع به کیفیت و آمادهسازی صحبت میکنیم، داریم راجع به سه گزاره جدی صحبت میکنیم. یک، گزارههای جمهوریتی است. حالا اینجا ما یک مقدار مصداق را راجع به این مسئله سوم عینیتر میگیریم. میخواهیم راجع به خود ایران صحبت کنیم. یک خود آن ساحت جمهوریتی است. یعنی تمام ارکان و ارگانهای جمهوریتی که در جامعه در کلان دو وظیفه دارد. صیانت از جامعه و توسیع جامعه. پس اولین کاری که باید اتفاق بیفتد اصلاً قبل از اینکه این برنامه شروع به حرکت از مبدأ بکند، ما باید راجع به یک پیشمقدمهای صحبت کنیم.
در بحث پیشمقدمه یعنی اینکه شما باید قبل از اینکه اساساً برنامه در مبدأ شروع بشود، یک پیشبرنامهای رخ داده باشد. یعنی محیط مقصد در حوزه کارگزار آماده شده باشد. اینجا یعنی کاشت نیرو، برداشت تفکری و نهایتاً توسیع برنامهای. یعنی این سه تا باید قبل آن اتفاق افتاده باشد والّا هر برنامه نفوذی به این مرحله که برسد اگر کارگزار قدرت پذیرش نداشته باشد متوقف میشود و نفوذ برنامهای نیست که برای متوقف شدن نوشته شده باشد. قطعاً برای به نتیجه رسیدن دارد حرکت میکند. گزاره دومی که در همین مرحله سوم حائز اهمیت است مهندسی رابطه میان افکار عمومی و کارگزار. این مهندسی هر چه از قبل دارای مفاهیم ضدیت، مفاهیم واکنشی، دربرگیرنده موضوعات در واقع اعتمادزدایی شده تلقی شود، نحوه بروز نفوذ در کارگزار به نسبت اقدامات نسبت به افکار عمومی و مخاطب که حالا ما اینجا میتوانیم یک قراردادی داشته باشیم که به جای مخاطب و افکار عمومی از مفهوم سرمایه اجتماعی استفاده کنیم صورت بگیرد. و مرحله گزاره سوم در همین مرحله سوم میشود رابطه بین کارگزار با کارگزار. حالا این کارگزار میتواند کارگزار اول، دولتمرد باشد کارگزار دوم تقنینی باشد، میتواند هر دو کارگزار دولتی باشد، میتواند هر دو تقنینی باشد. بسته به محیطی که قرار است آن برنامه در مبدأ در آنجا بنشیند و مخاطب یا سرمایه اجتماعی نسبت به او حساس شود میآید و تعریف میشود. پس مرحله سوم، مرحله بسیار حیاتیای است. نحوه بروز مقاومت ذهنی و شناخت کارگزار، دولتگزار، قانونگذار یا هر کسی که در این حوزه متلقی کنیم از خودش، از دشمن، از جامعهاش و از برنامهای که دارد میشود دال مرکزی در میزان موفقیت این پروژه یا عدم موفقیت آن. پس بنابراین ما باید خیلی دقت داشته باشیم که اینجا همه چیز برمیگردد به شناختی که در واقع کارگزار از خودش، انقلاب، جامعه، سرمایههای اجتماعی و همه این مفاهیم دارد. چقدر کامل است، چقدر ناقص است، چقدر بومی است، چقدر خارجی است. چقدر استحاله شده است یا اساساً چقدر از ابتدا از بین رفته بوده ولی در یک قالبی فقط فکرش را نشان میداده است. ما برخی را داریم که میگویند ما انقلابی هستیم اما وقتی میرویم کارنامه را بررسی میکنیم میبینیم که راست میگوید، انقلابی بوده است ولی در واقع فوروارد دشمن تلقی میشده در خودمان. یعنی آدم به این چیزها هم خیلی برمیخورد. مرحله چهارم یعنی فرض را بر این میگذاریم که حالا آمده و از مرحله سوم عبور کرده است. مرحله چهارم یک مرحله محیطی نیست، یک مرحله ذهنی است. اصطلاحاً به آن مرحله جامپ یا مرحله رهایی میگویند. جایی است که دیگر اگر برنامه نفوذ به آنجا برسد قابل بازگشت نیست. یعنی دیگر اثر خودش را گذاشته است. از آنجا به بعد دارد راجع به کیفیتش صحبت میکند و عمیق آن. به مرحله چهارم اصطلاحاً میگویند مرحله نشست یا رسوب در ذهنیت افکار عمومی. آنجایی است که دیگر نشسته است. شما دیگر نمیتوانی بگویی حالا من بروم از اول این را مهندسی کنم. دیگر فقط باید بروی سراغ اینکه عمق ضربهای که میخورد کمتر بشود. اینجا دیگر ضربه خورده تمام شده است یعنی به این معنی نیست که ما بگوییم حالا ما میتوانیم جلوی ضربه را بگیریم. نخیر. رسید به مرحله چهارم، رسوب کرد، نشست کرد در افکار عمومی، دیگر حالا باید برویم مصادیق آن را کم کنیم. اینجا مدیریت میزان آسیبپذیری ناشی از نفوذ است. در مرحله چهارم وقتی رسوب کرد و نشست کرد در افکار عمومی، شما ضد نفوذ مال مرحله بین دو و سه است. مرحله چهارم برای او رهایی است. دیگر قابل بازگشت نیست. یعنی برای مقصد قابل بازگشت نیست.
ما یک تقسیمبندیای را داریم. که برخلاف نحوه تقسیمبندیهایی است که در حوزه جامعهشناسی نوین انجام میدهند که این جامعهشناسی نوین خودش یک گیرهایی خیلی جدیای دارد، ما میگوییم در حوزه شناختی سهگانه فرد، گروه و سازمان را داریم.
فرد همان شخص، گروه، ساختاری که در آن قرار میگیرد. حالا اسم این ساختار میتواند جامعه باشد، میتواند هر چیز دیگری اسم آن باشد. و سازمان. اینجا سازمان ما میگوییم که ارجح بر مکان است. چرا؟ چون دارد سازمان رفتاری، منظور از سازمان، سازمان ساختاری نیست. سازمان رفتاری است. سینما دقیقاً نقطهای است که روی سازمان رفتاری اثر میگذارد. آن زمانی که آمدند در ایران کافیشاپها را گسترش دادند، کافیشاپ یک مکان است، مسجد هم یک مکان است. ما یهو دیدیم که رسیدیم به تقابل کافیشاپ، مسجد، و ظاهراً مساجد سنگر است تعطیل، کافیشاپها در حال تبدیل شدن به سنگر است فراهم شد. چرا؟ چون آن سازمان رفتاری مخاطبی که باید میرفت در مسجد، حالا در کافیشاپ دارد شکل میگیرد. یعنی ساختارهای رفتارساز ،، حالا این سازهها یا سازههای در واقع مکان پایه است یا سازههای رفتارپایه است. اما هیچ وقت، هیچ رفتاری خارج از مکانش ساخته نمیشود.
ما یک پایهای را گذاشتیم. و اصلاً الان با سه چیز مشکل داریم. جامعهشناسی، روانشناسی، یک علوم اجتماعی نوینی است که آوردهاند شروع کردهاند به بسط و گسترش دادن که بیشتر التقاط است تا مفاهیم علمی و این صحبتها. ما میگوییم باید برویم به مفاهیمی بپردازیم که وقتی که در حوزه شناختی وارد میشویم بگوییم که ما وقتی که میگوییم ساختار ،سازمان، الآن ساختار سازمان در کجاست؟ یکی از بزرگترین مشکلات در جامعه ما این است که کلیات را میگوییم ولی این کلیات را منطبق بر جزئیات برای رسیدن به مصادیق نمیکنیم.
او میگوید من در مقابل سازمان رفتاری شیعه حالا باید بیایم چی را ایجاد کنم؟ حالا فهم او از شیعه قطعاً با فهم من و شما از شیعه متفاوت است ولی او میگوید این یک سازمان رفتاری دارد که از توی تهران به شرط اینکه این شیعه همه آن گزارهها را داشته باشد، با کسی که در نیویورک است، در نهایت به یک نقطه میرسد.
یعنی نابودکننده.. یعنی همان نفس معاند که، اگر در ساختارها توسعه بدهیم که دیگر ساختارها معاند میشود. یعنی عملاً دارد ضد خودش را بازتولید میکند.
این خیلی فاجعه است. یعنی دیگر نهایت بحران است. یعنی شما به یک جایی برسید که صدر تا ذیل شما دارد مفاهیم و معانیای منتقل میکند که گزینه اطلاعاتی مخالف شما است.
حالا پست مدرن یک مسیر طراحی کرده است با همین نگاه چون پست مدرن مال الآن نیست. یک عقبه تقریباً صد ساله دارد. میآید میگوید که دین را داشته باش، من بغل دین یک دانه فرقه هم به شما میدهم، بغل فرقه یک پله میآیم پایینتر، یک نحله هم به شما میدهم. حالا میخواهی بروی کارگزار شوی، کارگزار دینداری ولی پایهات فرقهای است، مبانی شما هم نحلهای است. اصلاً میبینیم یکهو مسئله فرهنگ نابود شد. چرا؟ چون نگاه فرقهای است. نگاه که فرقهای شد، آداب و رسوم و آیین. اینها حالا تازه خلق میشود.
اینجا آن نقطهای است که... اتفاقاً ما میگوییم حالا دارد یک سازمان رفتاری جدید شکل میگیرد. اینجا است که حوزه شناختی میگوید ببین من یک روایت برای تو میسازم ولی یک جوری آن را پخش میکنم که هزار تا قرائت از داخل آن دربیاید. از اینجا به بعد دیگر شما به یک انسان امانیست شده لیبرال شده کاپیتال شده ته ته آن همه اینها را میگویم پروتستان شده است. والّا کاتولیکها که یک مفهوم دهتایی بیشتر نداشتند. خب پروتستانها هم همان ده تا بود فقط نکتهاش این بود: آن ده تا را قلبش کردند. یکهو دیدیم از داخل آن بیرون زد مثلاً. اینکه شما میفرمایید دقیقاً ناظر بر این است.
ما وقتی صحبت از نفوذ در ساحت شناختی میکنیم قطعاً باید بدانیم الآن نگاه ما به رسانه است. اینجا به پیوست آن پنج ساحتی که عرض کردم سه گام کلان اتفاق میافتد. گام اول میشود رفتن به سمت سلب اراده پیشبینی شده. رسانه که حالا مرکب از فرد، سختافزار، نرمافزار است که فراوردهاش میشود پیام. حالا در خیلی حالت کلی را ما داریم عرض میکنیم. یک ارادهای دارد. حالا هر رسانهای بالاخره یک سری اهداف دارد، چشماندازی دارد، عملیاتی میخواهد انجام بدهد، یک ارادهای دارد. در حوزه نفوذ اولین کاری که میکنند، آن اراده، آن هدف، همه آن پتانسیل را میآیند سلب میکنند. در گام دوم میآیند به جای آن سلب، یک مفهومی را، یک ارادهای را تحمیل میکنند. اینجا رسانه ارادهای در پذیرش آن سلب یا این تحمیل نداشته است اما رضایت دارد. در نهایت درست است که اراده نداری. یعنی شما به هر که صحبت میکنی، میگوید کی گفته که من نفوذی هستم، کی گفته من دارم خراب میکنم؟ راست میگوید. اما نکتهاش اینجا است. راجع به کاری که دارد میکند رضایت دارد. حوزه نفوذ در رسانه که رسانه را تبدیل کند به رسانه نفوذی در جامعه، درست است که اراده پشت آن نیست، لکن حتماً رضایت دارد.
اراده در اینکه طرف خودش باورش نمیشود که به لحاظ ذهنی در مسلخگاه نفوذ قرار گرفته است. ما اصل را بر برائت میگذاریم. یعنی یک مقدار میخواهیم حوزههای معرفتی را وارد موضوع کنیم. ما نمیتوانیم همین اول بگوییم که این آدم رفته دوره دیده است. اصلاً این حرفها نیست. گذشت آن دوره که انگلیسیها یا آمریکاییها میآمدند یک کارهایی را میکردند. آن مدلش اصلاً تغییر کرده است. طرف علی القاعده فکر میکند که در مسیر انقلاب است اما یادمان باشد که با موی بلند و گلت کرده و شلوار و فلان و این حرفها، اسم این انقلابیگری نیست. چرا؟ چون شما وقتی آمدی ساحت تعریف مصداق را عوض کردی، یعنی گام یکی که خودش در آن داری در نفوذ قرار میگیری. این خیلی مسئله پیچیدهای است. بنابراین ما در اینجا در حوزه شناختی، وقتی که میآیند میخواهند روی یک جامعهای سوار شوند، اولین کاری که میکنند اراده نفوذ یا ضد نفوذ را از شما میگیرند، به جای آن تعابیر قشنگی را تحمیل میکنند، شما رسماً نفوذی شدید. ارادهای هم در اینکه نفوذی شوی نداشتی اما از کاری که داری میکنی رضایت داری و این کار معنا شدنش در پروسه نفوذ است.
و این کار اساساً همان مرحله چهارم به پنجم در حوزه نفوذ تلقی میشود. آنجایی که دیگر شما رسیدی به مرحلهای که در خودت رسوب کردی، حالا به عنوان یک لیدر یا در هر جایگاهی که هستی، خودت داری تولید میکنی. از توی آن فیلم سینمایی بیرون میزند. یک مصاحبهای را چند وقت پیش من خواندم، خیلی مصاحبه جالبی بود. بنده تحصیلات حوزوی دارم اما اینکه پا بکنم در کفش علما شروع کنم به حکم دادن، اولین سؤالی که از من میپرسند میگویند ببخشید شما؟ جایی که بحث مکتب میآید، تنها کسی که در جامعه اجازه دارد راجع به مکتب صحبت بکند، قاعد اعظم است. نفر اصلی است که خدا مقام معظم رهبری را حفظ کند ایشان هم موضوع مکتب را به یک نفر الصاق کرد، مکتب سلیمانی. گاها دیده شده افراد جدیدالتاسیس حوزه انقلاب عنوان مکتب را به راحتی به خیلی از افراد پیوند می دهند در صورتی که ما وقتی صحبت از مکتب می کنیم داریم از فرایند بسیار پیچیده صحبت می کنیم که فهم آن در حد و توان و اختیار همه نیست.