پدران و مادران در طول زندگی و برای پرورش فرزندان خود به تدریج اطلاعات و آگاهیهای لازم و تجربه کافی را کسب میکنند و با مسائل تربیتی آشنا میشوند ولی این گونه اطلاعات غالباً بینتیجه است و هرگز برای بازسازی و اصلاح فرزندی که دیگر بزرگ شده است سودمند واقع نمیشود، زیرا مهمترین دوران تربیتی کودک سپری گشته و شخصیت او دیگر شکل گرفته است. شخصیت کودک در همان پنج سال اول زندگی پایهریزی میشود طبع ظریف و حساس کودک در این دوران آماده شکلگیری است و اخلاق و رفتار و عادتهای او در همین دوران پایهگذاری میشود.
والدین باید از مسائل تربیتی کودکان و روشهای آن و شیوه تاثیرگذاری بر کودک اطلاع داشته باشند زیرا عمل کردن بدون داشتن اطلاعات کافی نه تنها شما را به هدف نمیرساند بلکه حتی ممکن است شما را از هدفتان نیز دور سازد. اگر از پدر و مادری که دائماً فرزندش را به خاطر عدم موفقیت در درس و تحصیل مورد سرزنش و تهدید قرار میدهد واحیانا تنبیه میکند، انتقاد کنید در پاسخ شما خواهد گفت: من خیر و صلاح او را میخواهم دلم میخواهد باسواد شود و برای خودش کسی بشود. این پدر میداند که فرزندش باید درس بخواند و با سواد شود ولی نمیداند که دلیل نگرفتن نمره بیست و عدم موفقیت در تحصیل همواره درس نخواندن نیست و علت پایین بودن نمرات فقط کاهلی و بازیگوشی نیست بلکه ممکن است به علت ضریب هوشی پایین و میزان درک اندک باشد و شاید به همین دلیل کودک دیرتر میآموزد و زودتر از یاد میبرد. همچنین طفل در سنین مختلف مشکلات متعددی دارد که باید شناسایی و برطرف شود و در غیر این صورت هر چه بر سر او فریاد بکشید و تنبیهاش کنید نه تنها مشکل او را حل نمیکنید بلکه مشکل دیگری را نیز بر مشکلاتش میافزایید که گاهی خطرناکتر از بیسوادی است.
باید توجه داشت که کودکان نه تنها از نظر ظاهری بلکه از لحاظ هوش و حافظه و قدرت یادگیری نیز با یکدیگر تفاوت دارند. تفاوت فردی و درجات مختلف هوش و استعداد باعث میشود که سیستم یادگیری برخی از کودکان کندتر از کودکان دیگر شکل بگیرد و به همین دلیل برخی کودکان دیرتر یاد میگیرند مثلاً ممکن است کودکی پیش از آنکه به سن مدرسه برسد خواندن ساعت را بیاموزد و کودک دیگری حتی تا کلاس سوم و چهارم نیز ساعت را به زحمت بخواند. در این گونه موارد تحقیر و سرزنش و تهدید نه تنها مشکلی را حل نمیکند بلکه علاقه کودک را به تحصیل کم میکند و مشکل دیگری را نیز بر مشکلات خانواده و کودک میافزاید.
۱- آگاهی از اصول کلی رشد
باید توجه داشت همان طور که در مراحل مختلف سن تغییرات ظاهری در جسم کودک پدید میآید میزان درک و هوش و استعداد و یادگیری او نیز تغییر میکند وهمراه با رشد مهارتهای بدنی تواناییهای ذهنی او نیز تقویت میشود. یعنی در هر مرحله از زندگی قادر به انجام عمل یا رفتاری میشود که در مرحله قبلی نمیتوانسته انجام دهد در نتیجه گاهی اوقات برای اینکه کودکتان اخلاق و رفتار مورد نظر شما را انجام بدهد باید مراحلی را بگذارند. آگاهی والدین از اصول کلی رشد و تواناییهای کودک در مراحل مختلف سبب میشود که اولاً پدر و مادر توقع خود را از طفل بر میزان تواناییهای جسمی و ذهنیش منطبق کنند و بدانند که در سنین مختلف چه توقع و انتظاری باید از کودک داشته باشند و به او بیهوده فشار نمیآورد وبرای آموختن به او عجله نمیکنند.
ثانیاً؛ از رفتار ناخوشایند کودک در یک سن بهخصوص تعجب نخواهند کرد زیرا میدانند که کودک در این سن دارای چنین رفتاری است و این کاملاً طبیعی است ثالثاً در برابر کندی پیشرفت بعضی از استعدادهای او دلسرد و بیحوصله نمیشوند و او را بیجهت تنبیه و سرزنش نمیکنند.
۲- شناخت تفاوتهای فردی کودکان
همان طور که کودکان از نظر شکل ظاهری با یکدیگر تفاوت دارند از نظر عقل و هوش، استعداد، نیروی جسمی و به طور کلی تواناییهای بدنی و ذهنی نیز با یکدیگر متفاوتند. کودکان در برابر شرایط و موقعیتهای یکسان عکسالعملهای متفاوتی از خود نشان میدهند. آگاهی والدین و مربیان از وجود تفاوتهای فردی میان کودکان سبب میشود که اولاً، آنها از دو کودک هم سن یا کودکان یک خانواده انتظارات یکسانی نداشته باشند. مثلاً معلمی از کودکان کلاسش به علت آنکه همه تقریبا همسن هستند توقع نداشته باشد که درک یکسانی از مطالب درسی داشته باشند یا تصور شود که کودکان یک خانواده باید همگی استعدادی نظیر هم داشته باشند یا رفتار و اخلاقشان مثل هم باشد. ثانیاً، از تحقیر و سرزنش بیدلیل کودک به جهت دیرآموزی یا کند فهمی او نسبت به کودکان دیگر خودداری کنند در برخورد با کودکان رفتار صحیحی در پیش بگیرند و از به کارگیری روشهای نادرست تربیتی در برخورد با کودکان متفاوت بپرهیزند. ثالثاً، بدانند که گذشتن کودکان از مراحل مختلف رشد نه تنها بستگی به روش تربیتی دارد بلکه به تواناییهای جسمی و ذهنی و روحی و شخصیت فردی او نیز وابسته است.
۳- شناخت روش صحیح
برخورد با کودکان و تعلیم و تربیت آنها نیازمند روشی صحیح است آگاهی از روشهای مناسب مسلماً کار تربیت را آسانتر میکند. اما روشهای ناآگاهانه و روشهایی که مبتنی بر واقعبینی نباشد کار تربیت را دشوار خواهد ساخت. به طور مثال باید بدانیم که با کودکی تنبل یا دروغگو، کمرو یا حسود، چه رفتاری باید داشته باشیم. اگر میخواهیم طفل را تشویق یا تنبیه کنیم به چه نکاتی باید توجه داشته باشیم و چه روشی را باید در پیش بگیریم تا به هدف برسیم.
۴- استفاده از شرایط، موقعیت و امکانات مناسب
تصور نکنید که برای تربیت کودک حتی باید شرایط به خصوص یا امکانات فوقالعادهای وجود داشته باشد فقط کافی است که والدین موقعیت مناسب را بشناسند و از کوچکترین فرصت بهره بگیرند. این فرصت را کودکان به شما میدهند شما فقط باید از آن به بهترین نحوه استفاده کنید.
۵- آگاهی از رفتار مناسب
والدین باید توجه داشته باشند که رفتار آنها از چشم کودک دور نمیماند. هر رفتاری که آنها در مقابل طفل یا اطرافیان خود داشته باشند، در موفقیت یا عدم موفقیتشان در تربیت کودک تاثیر میگذارد بنابر این باید توجه داشته باشید که:
- رفتارتان با همسرتان چگونه است؟ توأم با احترام متقابل است یا بیاحترامی و توهین به یکدیگر؟
- در مورد روش تربیتی که به کار میگیرید با همسرتان توافق دارید یا اختلاف؟ اگر اختلاف دارید، آیا مخالفت خود را در حضور کودک نشان میدهید و روش تربیتی یکدیگر را نفی میکنید و به تمسخر یکدیگر میپردازید یا دور از چشم کودک با یکدیگر تبادل افکار میکنید و به توافق میرسید.
- رفتار شما در مقابل موفقیت یا عدم موفقیت روش تربیتی خودتان چگونه است؟ آیا در صورت عدم موفقیت ناامید میشوید و طفل را به حال خود رها میکنید یا او را مقصر میدانید و به سرزنش و تنبیهاش میپردازید یا روش خود راتغییر میدهید و سعی میکنید روشی مناسب با روحیه کودک بیابید.
تربیت کودک آن قدر دشوار نیست که حتماً نیاز به تحصیل در دانشگاه و گذراندن دورههای تخصصی داشته باشد و آن قدر هم آسان نیست که بیاهمیت جلوه کند و بتوان بیتفاوت از کنار آن گذشت بلکه تنها با شناخت کودک و آشنایی با مسائل و مشکلات در مراحل مختلف سنی و آگاهی از روش صحیح تربیتی امید موفقیت در تربیت کودک را تقویت میکند. انتخاب روش صحیح احتیاج به آموزش و مطالعه دارد.