جامعه

تایید جدیدترین مولود علوم اجتماعی بر ترجه ناپذیری متون دینی

معناشناسی که یکی از جدید ترین شاخه های مطالعات بین رشته ای جامعه شناسی پساساختارگرا و زبان شناسی است گاه به این نتیجه می رسد که صرف نظر از مفاهیم خاص و انتزاعی و پیجیده ؛ می توان تاکید کرد که حتی ترجمه کامل مفهوم در مورد واژگاه غیر انتزاعی یعنی موارد عینی هم در اغلب موارد غیر ممکن است
مونا بالوانه- به عنوان یک مسلمان متفکر حتما بارها در آغاز آشنایی با وظایف دینی خود از خود پرسیده اید که چرا اجازه نداریم نماز را به زبان خود بخوانیم و اصطلاحا با زبان خودمان با خدای خود راز و نیاز کنیم؟ و البته همواره پاسخ، چیزی جز عدم امکان ترجمه معانی عظیم قرآن نبوده است .

اما اکنون در این مقاله درخواهیم یافت که چگونه پیچیده ترین شاخه علوم اجتماعی که ترکیبی نو ظهور از مکتب های پست مدرن و پساساختار گرا و همچنین علم زبان شناسی است بر عدم امکان تحقق ترجمه کامل یک متن از زبانی به زبان دیگر سخن می گوید و بر این تاکید مهم دینی ما صحه می گذارد.

در ابتدا باید این نکته را یادآور شویم که جامعه شناسی پس از گذر از سه پارادایم(پارادایم اول: کلاسیک ها پارادایم دوم: وبر و زیمل و معنا گراها و پارادایم سوم: نوکلاسیک ها) به خلق رشته های جدید بین رشته ای و گذر از جامعه شناسی شناخته شده به رشته های نوظهور و ترکیبی از چند رشته جدید علمی پاگذاشته است به طوری که بعضا این شاخه های جدید را به دلیل استقلال روش تحقیق  و بین رشته ای بودنشان ؛ یک رشته علمی جدید به حساب می آورند به عنوان مثال از این علوم می توان به مردم شناسی و همچنین اخیرا مطالعات معنا شناسی اشاره کرد.

معناشناسی گرفته شده از لغت یونانی semantika و به معنی علم مطالعه‏ی معنا می‌باشد. این علم معمولاً بر روی رابطه بین دلالت کننده‌ها مانند لغات، عبارتها، علائم و نشانه‌ها و اینکه معانیشان برای چه استفاده می‌شود تمرکز دارد.

در حقیقت معنا شناسی اغلب برای مشخص کردن مشکل درک یک مفهوم در ترجمه که منجر به معضل انتخاب کلمه یا معنی ضمنی می گردد، استفاده می‌شود. این مساله یا مساله مشکل فهم؛ موضوع بسیاری بررسی‌های رسمی در طول یک دوره طولانی، و بطور قابل ملاحظه‌ای در زمینه معنا شناسی رسمی بوده‌است.

در دهه های آخر قرن بیستم میلادی اندیشمندان جامعه شناس بالاخص پساساختارگراها در یک نوگرایی و جهش علمی به تحلیل های زبان شناسی در مطالعات جامعه شناختی خود روی آوردند بخشی از این تحلیل ها بر این مدعای مهم مبتنی بود که اصولا یک مفهوم در ظرف کلمات یک زبان خاص معنی و دایره خاصی از اطلاعات را شامل می شود که الزاما ممکن است چنین واژه ای با چنین سطح از فرا گیری مفهوم و مسمی در زبان دیگر وجود نداشته باشد. مثال رایجی که برای درک این استدلال عنوان می شود کلمه برف است که در غالب زبانهای جهان تنها باید کلمه مثل برف در  زبان فارسی و اسنو snow در زبان انگلیسی عنوان می گردد. اما جالب توجه است که در زبان اسکیمویی شمال کانادا 25 کلمه مختلف برای این نزولات آسمانی وجود دارد که همه به حالتهای مختلفی از نوع برفی که در حال باریدن یا برزمین نشسته است؛ اطلاق می شود. حال آیا می توان این انتظار را داشت که یک اسکیموی شمال کانادا حتی پس از فراگیری کامل زبان انگلیسی از شنیدن کلمه اسنو(برف) دقیقا همان مفهمومی را در ذهن خود تصور کند که یک انگلیسی خواهد داشت و آیا یکی از کلمات 25 گانه فوق الذکر برای ما در زبان فارسی قابل ترجمه است؟

این دقیقا مثال بارز و عینی ازعدم امکان ترجمه دقیق یک مفهوم از ظرف زبانی خاص به زبان دیگر است و حال تصور کنیم که قرار باشد در این بررسی سراغ مفاهیم انتزاعی برویم. مثلا آیا کلمه عشق که در زبانهای شرقی مثل فارسی, عربی ، ترکی، اردو و بعضا هندی دقیقا با همین انشا و تقریبا معنی نزدیک به هم بکار می رود مفهومی کاملا برابر و یکسان با کلمه love در زبانهای لاتین را داراست؟
 این جاست که در می یابیم علاوه بر تاثیر خودواژگان مثل داستان برف که تاحدودی هم می تواند ناشی از شرایط اقلیمی باشد گاهی وقتها تاثیر فرهنگ جاری بر یک کشور و حوزه کاربردی زبانی خاص در شکل گیری دایره معنایی یک مفهوم خاص بسیار جدی است.

با این مبنا معنا شناسی عملا تحقق ترجمه کامل از زبانی به زبان دیگر را غیر ممکن در می یابد.
شاید اکنون بتوان به مراتب بهتر درک نمود که چگونه ترجمه متون دینی می تواند اصل مفهوم و معنای مدنظر و مستتر در آن متون را دستخوش تغیی کند و اصولا نماز ترجمه شده به فارسی با نماز توصیه شده اسلام معانی مستتر در متن قرآنی سوره  حمد و سایر عبارات دینی نماز چه میزان تفاوت خواهد داشت؟

در این زمینه بنجامین لی ورف، زبانشناس و مردم شناس آمریکایی، بنیان گذار تئوری نسبیت زبانی می گوید: ”زبانی که فرد می آموزد، چهارچوب فکری او را مشخص خواهد کرد".
از تئوری یادشده، نتیجه گرفته شد که اگر زبانی مبهم یا نادرست باشد یا اگر یک زبان، پشتوانه ای از تعصب و خرافه پرستیِ افرادی نادان را به یدک بکشد چنانکه برخی مردم شناسان بر این باور بوده اند، این زبان، محدود به عرضه ی آن دیدگاه خواهد بود.

واین می تواند از تاثیر توجه به متن اصیل و عربی انشا شده توسط وحی و اثر استفاده از نص این متون در روح و روان و اندیشه آدمی حاکی باشد.


معناشناسی که یکی از جدید ترین شاخه های مطالعات بین رشته ای جامعه شناسی پساساختارگرا و زبان شناسی است گاه به این نتیجه می رسد که صرف نظر از مفاهیم خاص و انتزاعی و پیجیده ؛ می توان تاکید کرد که حتی ترجمه کامل مفهوم در مورد واژگاه غیر انتزاعی  یعنی موارد عینی هم در اغلب موارد غیر ممکن است این بررسی ها دلیل خود را بر تاثیرگذاری جدی ساخت حروف یک واژه  و نحوه تلفظ و آهنگ آنها در شکل گیری درک و تصویر ذهنی کاربر یک زبان خاص  از یک شی عینی استوار می کند.

به این معنی که کلماتی متشکل از حروف آهنگین و روان برای توصیف یک شی عینی مثل یک درخت سبب شکل گیری تصویری بسیار زیبا تر و لطیف تر از همان درخت در ذهن فرد می گردد تا کلمات زبان دیگری برای همان درخت که از حروف خشن و بی صدا تشکیل شده اند البته برخی متفکران این نوع نگرش را افراط در حوزه معنا شناسی می دانند اما امکان صحت این تفکر نیز تاکنون زیر سوال نرفته است.

در پایان یادداشت خود را با اشاره به روایتی مرتبط با موضوع تمام می کنیم و اندیشیدن به ارتباط این روایت با موضوع بحث را به خوانندگان صفحه اندیشه واگذار می نماییم:

«انّ للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطناً الی سبعه ابطن»
 فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۱، مقدمه ۸/ ۵۹.

https://shoma-weekly.ir/m5hjJx