شهید لاجوردی از اعضای اصلی موتلفه اسلامی از زمان تاسیس تا زمان شهادت بود.
حدود ۴۰ روز بعد از ترور ایشان، جمعی متشکل از خانوادههای این شهید والامقام و دو شهید دیگر حادثهی ترور (شهیدان رئیساسماعیلی و مسعودی) و همچنین شهدای مؤتلفهی اسلامی به همراه برخی اعضای اصلی موتلفه اسلامی، سهشنبه شب (۱۳۷۷/۷/۱۴) با حضرت آیتالله العظمی خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.
آنچه پیش رو دارید متن کامل بیانات امام خامنه ای است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
این سرنوشت افتخارآمیزى که آقاى لاجوردى پیدا کردند، سرنوشتى است که مایهى حسرت و غبطهى همهى کسانى است که در این راه بودهاند. خب، بنده خیلى متأثّر شدم از شهادت آقاى لاجوردى -از دست دادن ایشان و فقدان ایشان، خیلى براى ما سنگین بود؛ یک عنصر مؤمن، کارآمد، صادق و ریشهدارِ در این زمینهى انقلابى و مبارزات؛ امثال ایشان واقعاً عناصر بسیار کمیاب و مغتنمى هستند و از دست دادنشان سخت است- ولیکن درعینحال به نظرم رسید که حیف بود آقاى لاجوردى جور دیگرى از دنیا میرفت. آن آدم، آن عنصر مستحکم، پولادین، آن نیّت صادق، با آن سابقهى مبارزات، واقعاً حقّش بود و شایستهى این مقام والاى شهادت بود. و شما خانمشان و فرزندانشان بدانید -که البتّه میدانید هم؛ میدانم برای شماها این معارف، روشن و واضح است- ماها غبطه میخوریم به حال ایشان و حقیقتاً اگر هرکدام از ماها -خود بنده و میدانم همفکرانِ ما هم یقیناً همه همینجور هستند- بدانند که میتوانند با یک عملى، با یک حرکتى، با یک هزینهاى -هر جور هزینهاى- آنها هم یک چنین سرنوشتى را به دست بیاورند، لحظهاى را دریغ نخواهند کرد و تأمّل نخواهند کرد که آن هزینه را بکنند تا اینکه آنچنان سرنوشتى براى آنها هم رقم بخورد. شهادت خیلى مقام بالایى است و بسیار ارزشمند است؛ و خلاصه، خاصّان درگاه الهى به مقام شهادت میرسند. یعنى من میخواهم این را عرض کنم، علاوه بر اینکه خود شهادت، وسیلهى قرب به پروردگار است، یک مایهى والایى از قرب الهى لازم است تا انسان به شهادت برسد؛ بدون این مقدّمه، کسى [به آن] دست نخواهد یافت.
البتّه زحمات ایشان را هیچ نمیشود توصیف کرد. خود من از وقتى که به یاد مىآورم آشنایى با مرحوم شهید لاجوردى را -که خیال میکنم از نزدیک و بهصورت مشخّص از سالهاى اواسط دههى ۴۰ بوده، حالا دقیقاً یادم نیست چه سالى بود امّا از هر وقتى که یادم مىآید- ایشان را در حال مبارزهى صادقانه به یاد مىآورم. من یادم هست که آنوقتها یک جریانى اتّفاق افتاده بود و مرحوم لاجوردى و اینها به یک جایى حمله کرده بودند؛ قبلش ایشان زندان بودند، بعدش هم باز براى مدّت کوتاهى دستگیر شدند؛ در جمع دوستانِ ما گفته میشد این مرد، مرد پولادین است؛ این مرد، آدم خستهنشو است؛ تصویرى که از آقاى لاجوردى در ذهن ما بود، همین تصویر یک انسان خستهنشوی صادقِ با استقامت [بود]. البتّه دوستان ما در آن زمان خیلى بودند و آدمهاى صادقِ مؤمنِ ثابتقدم در میان آنها کم نبود؛ [امّا] مرحوم لاجوردى چهرهى برجستهاى بود.
بعد از انقلاب هم همینجور بود. ایشان از اوّلِ انقلاب تا همین شهادتشان همیشه در راه مستقیم، در صراط مستقیم حرکت کردند و ذرّهاى انحراف پیدا نکردند از طریق مستقیم و خطّ صحیح. کار را ایشان براى خدا میکرد، اهل تظاهر، اهل نشان دادن نبود؛ براى خدا کار را قبول میکرد، براى خدا کار را انجام میداد؛ براى همین هم بود که هیچ ملاحظهاى نمیکرد. بعضىها در کار، ممکن است ملاحظهى وجهه را بکنند، ملاحظهى شأن و آبرو را بکنند، [امّا] بعضىها هستند که نه، این ملاحظه را نمیکنند و شهید عزیزِ ما، شهید لاجوردى، ازاینقبیل بود؛ آدمى نبود که ملاحظهى گفتن این و آن، وجاهت پیش این و آن را بکند، محض «خدمت» براى ایشان مطرح بود. حقیقتاً اخلاصى که ایشان داشتند، خیلى اخلاص بالایى بود.
من از همسر ایشان -خانم محترم ایشان- هم باید تشکّر کنم که در همهى این مراحل، همراه لاجوردى بودند. من کاملاً میدانم که اگر همسرى همفکر و همراه نباشد، آنجور باقى ماندنِ در خطّ درست، کار آسانى نیست. سختىها را با هم تحمّل کردید، رنجها را با هم بردید؛ حالا یک رنج اضافى هم شما و بقیّهى اعضاى خانواده دارید میبرید؛ یعنى شهید وقتىکه شهید شد، مسئلهاش تمام شد -یعنى مبارزهاش در هنگام شهادت دیگر تمام میشود- لکن مبارزهی وابستگان به شهید ادامه دارد و این مبارزه را باید با همان صداقت، با همان اخلاص پیش ببرند؛ امتحان بزرگ الهى است؛ این را، هم براى شما عرض میکنم، هم براى خانم شهید اسماعیلى و فرزندان ایشان و خانوادهى ایشان عرض میکنم، هم براى خانوادهى شهید مسعودى عرض میکنم. بعد از شهادت شهید که او رفت به آن نشئهى دیگر، حالا نوبت شما است که ادامه بدهید، اگرچه قبلاً هم شما در داخل رنجهاى مبارزه بودید. امیدواریم که انشاءالله خداوند به شما کمک کند.
امروز هم روز مبارزه است. یعنى واقعاً هیچوقت این انقلاب، بىنیاز نیست از مردانى و زنانى و افراد صادقى که در راه خدا تلاش کنند. هر تلاشى را هم نمیگویند مبارزه؛ مبارزه عبارت است از آن تلاشى که در مقابلش دشمنى وجود دارد، مانعى وجود دارد، تلاشى [است] که به زحمت و تحمّل برخى مشکلات متوقّف است؛ به این میگویند مبارزه. معناى جهاد در زبان عربى، در اصطلاح قرآن و حدیث، درست همان چیزى است که ما در فارسى به آن مبارزه میگوییم. البتّه یک نوع جهاد، جهاد مسلّحانه است که در میدانهاى جنگ پیش مىآید، لکن انواع دیگر جهاد هم وجود دارد که معادلش در فارسى، همین مبارزه است. امروز روز مبارزه است؛ کمااینکه همیشهى این دوران بیستساله، دوران مبارزه بوده؛ علّت هم این است که دشمن در مقابل ما حىّوحاضر ایستاده، دشمن هرگز از صحنه غایب نشده؛ غایب هم نخواهد شد. پیدا است که انسان هیچوقت در راه صحیح، در راه حق، در راه خدا، صحنه را خالى از دشمن مشاهده نمیکند. خب تاریخ بشر و فلسفهى وجود بشر و اصلاً فلسفهى ادیان، این را به ما املاء میکند. و دشمن در صحنه و فعّال است. از سالهاى اوّلِ انقلاب برنامهریزى کردند؛ برنامهریزىهاى بلندمدّت؛ با گذشت قضایاى گوناگون انقلاب هم بیدار بودند، هوشیار بودند، مبارزه کردند و برنامهریزى کردند و زمینهسازى کردند براى اینکه بتوانند از آن استفاده کنند. الان هم باز دارند براى فردا برنامهریزى میکنند؛ اینجور هم نیست که صحنهى رویارویى با دشمن، [فقط] امروز باشد.
هدف دشمن هم عبارت است از همان حقیقت درخشانى که امام بزرگوار ما و این ملّت بزرگ با آنهمه مجاهدات توانستند آن حقیقت را در خارج، تجسُّد(۳) ببخشند و تحقّق ببخشند؛ یعنى همان اسلام ناب، اسلام بیدار و زنده، اسلام حقیقى، اسلامِ مسلمین صدر اسلام؛ نه اسلامِ چُرتى و خُمود(۴) و تنبل و سازشکار؛ هدف آنها [مبارزه با] این است؛ و تا این در داخل کشور ما هست، معارض دارد. البتّه روى دیگر سکّه هم این است که تا این اسلام در بین ما هست، قوّت و استقامت و نشاط و حیات در بین ما روزافزون خواهد بود؛ این هم هست. یعنى درست همان چیزى که دشمن براى ما مىآفریند، همان چیزى است که نیرو براى ما مىآفریند. اینجور نیست که ما فکر کنیم خب حالا این اسلامى که اینقدر براى ما دشمن میتراشد، کنار بگذاریم، زندگیمان را بکنیم؛ نه، این اسلام وقتىکه نیست، دشمن مىآید مسلّط میشود بر ما؛ مثل دورهى پیش از انقلاب. خب آنوقت هم همین دشمن بود منتها دشمنِ فاتح -دشمنى که آمده خانه را، سرزمین را گرفته، راحت نشسته دارد زندگى خودش را میکند- وَالّا دشمن که از صحنه خارج نمیشود، چون دشمن طمع دارد، زمینههاى استفاده و سوءاستفادهى خودش را در نظر میگیرد و میخواهد آن را تأمین بکند؛ [امّا] این نیروى اسلامى، این قوّت اسلامى آمده دست دشمن را کوتاه کرده؛ دشمن دارد تلاش میکند بلکه بتواند آن وضعیّت را برگردانَد. آن چیزى که مانع از تسلّط دشمن شده، همین روح اسلام است، همین روح اسلامیّت است، همین ایمان است. بنابراین اگر ما مىبینیم دشمن متوجّه به آن نقطهى اساسى و اصلى ما است، به آن ستون اصلى خیمهى انقلاب یعنى ایمان متوجّه است، این بهخاطر این است که بیشتر از همهى حوادث و پدیدهها و عناصر تشکیلدهندهى موجودیّت این ملّت، از این بخش -از ایمان مردم- صدمه میخورَد؛ [یعنی] متوجّه ایمان مردمند. لذا بایستى براى حفظ این ایمان، براى حفظ این اساسى که بر پایهى این ایمان بر پا شده، همه تلاش کنند.
امروز هم ما بهتر از سى سال پیش میتوانیم مبارزه کنیم. سى سال پیش با غربت مبارزه میکردیم، [امّا] امروز با قدرت میتوانیم مبارزه کنیم. بنابراین امکان پیروزى، احتمال پیروزى، امروز هزار برابر آن دوران است. الحمدلله داریم مبارزه هم میکنیم، پیروزى هم داریم، مشکلى هم نیست. البتّه بایستى متوجّه حیلههاى دشمن بود؛ دشمن میخواهد ایمان ما را سست کند؛ دشمن میخواهد امید ما را از دست ما بگیرد؛ دشمن میخواهد ما را به آینده بدبین کند؛ دشمن میخواهد ما را مأیوس کند، ما را دلشکسته کند؛ دشمن میخواهد ما را دچار سوءظنِّ به یکدیگر کند؛ دشمن میخواهد بین ما اختلاف و تفرقه بیندازد. این تفرقهاى که بعضى بین جناحهاى مختلف مدام دامن میزنند، به سود دشمن است، به نفع دشمن است، این به نفع ما نیست. دو برادر هم ممکن است در یک خانه خب سر یک قضیّهاى باهم اختلاف داشته باشند، مانعى ندارد؛ دو رفیقِ صمیمىِ نزدیک هم، سرِ پسندیدن و نپسندیدن یک غذا یا یک دکور یا غیره ممکن است با هم اختلاف داشته باشند، اینها اشکالى ندارد، لکن هر دو اهل این خانهاند. اگرچنانچه کسى آمد به این خانه حمله کرد، این نمیگوید که من دیشب فرض بفرمایید که سرِ فلان قضیّه با تو اختلاف داشتم؛ نه، اهل این خانهاند، [لذا] باید دفاع کنند؛ در یک سنگرند. امروز باید نیروهاى انقلاب در داخل کشور، احساس کنند که همه در یک سنگر قرار دارند، این را باید همه حس کنند. اگرچنانچه رفیق ما حس نمیکند و برخلاف این مقتضیٰ رفتار میکند، این موجب نباید بشود که ما هم برخلاف این مقتضیٰ این رفتار کنیم؛ حالا او اشتباه میکند، او یک غلطى میکند، ما که نباید تکرار کنیم کار او را. حفظ ایمان، حفظ وحدت و همدلى، حفظ آن امید [لازم است]؛ امیدى که بیجا هم نیست، امید بىریشهاى نیست، امیدى است که کاملاً جا دارد.
ما دورانهاى سختى را گذراندهایم، از این دورانهاى سخت الحمدلله سربلند و پیروز بیرون آمدهایم؛ حالا هم همین[طور] است. حالا هم از همهى این امتحانها و ابتلائاتى که مؤمنین براى خودشان فکر میکنند وجود دارد و حس میکنند وجود آن را، با قوّت انشاءالله بیرون خواهند آمد و خواهید دید که باز هم این انقلاب، سالهاى متمادى با فتح مناطق جدیدى از فضاى جهانى و فضاى فکرى، پیش خواهد رفت. البتّه ما دنبال فتح مناطق جغرافیایى نیستیم امّا دنبال فتح مناطق فکرى هستیم. فضاى جهانى را بایستى فتح کرد، دلها را باید فتح کرد، در دلهاى مؤمنینِ به انقلاب باید عمق این افکار را بیشتر کرد. و اینها همه انشاءالله پیش خواهد آمد، چون هنوز مؤمنینِ زیادى هستند و خواهند بود و روزبهروز انشاءالله این نسل جدید، این نسل جوان [عمیقتر میشود]. یک عدّهاى مدام سعى میکنند انقلاب را از نسل جوان بترسانند، درحالىکه خود این نسل جوان انشاءالله پشتوانههاى انقلابند، اینها لشکرهاى انقلابند، اینها کسانى هستند که بایستى پایههاى انقلاب را مستحکم کنند و این خونهاى پاک -امثال خون شهید لاجوردى- عمق میبخشد؛ اینها نشان میدهد صدق این راه را، نشان میدهد اصالت این راه را.
بههرحال حرفِ تشکّرآمیز از شهداى عزیز و خانوادههایشان خیلى زیاد است که اگر بخواهیم همه را بگوییم، بایستى خیلى چیزها بگوییم. امیدواریم خداوند انشاءالله درجات ایشان را عالى کند و با اجداد طاهرینش محشورش کند؛ یقیناً هم محشور است، من شک ندارم که الان ایشان در اَطائب(۵) بارگاههاى قدس، با بهترین بندگان شایستهى خدا و فرشتگان خدا مسلّماً محشور است و روحش متنعّم است. و خوشا به حالش! آقاى لاجوردى واقعاً مزد خودش را گرفت و امروز روح ایشان در عالم ملکوت، شاکر و سپاسگزار خداوند است که او را چنین توفیقى داد و چنین موهبت بزرگى را بخشید؛ همچنین این شهداى عزیز دیگرى که با ایشان به شهادت رسیدند -هم شهید اسماعیلى که با ایشان هم من دورادور آشنایىهایى دارم، اگرچه از نزدیک [ارتباط نداشتم]، البتّه بارها پیش من آمده بودند ظاهراً با جمعهایى، لکن من دقیقاً و مشخّصاً چهرهى ایشان به یادم نیست لکن میشناسم ایشان را، در انجمن اسلامى و دادگسترى و در خدماتى که داشتند و تلاشى که ایشان براى سالمسازى محیط دادگسترى داشتند، اتّفاقاً همین اواخر هم یک نامهاى جماعتشان براى من نوشته بودند که ایشان امضا کرده بودند، شاید حدود سه ماه قبل بود؛ و همچنین آن شهید عزیز دیگر، آقاى مسعودى- همهی اینها متنعّمند به نِعَم الهى و خانوادههایشان بایستى خدا را شاکر باشند که این نعمت را به عزیزانشان بخشید. البتّه براى شماها سخت است، شکّى نیست؛ خب فقدان این عزیزان دشوار است منتها خودتان را تسلّا بدهید به الطاف الهى دربارهى این عزیزان. انشاءالله امیدواریم که خداوند همهی شما را موفّق و مؤیّد بدارد. اینجا ما شهید زنده هم خیلى داریم؛ اغلب همین آقایانى که اینجا هستند، شهداى زندهاند.
تصدیق میکنم که این خانوادهها -که با بعضىشان ما از نزدیک هم آشنا بودهایم و هستید- خیلى حق دارند به گردن همهى ما و واقعاً چراغ شهدا را و چراغ شهادت را اینها روشن نگه داشتهاند؛ انشاءالله که موفّق و مؤید باشید.