به دلیل آشنایی شما با شهدای شهریور ماه حزب از جمله شهید عراقی، شهید اندرزگو، شهید لاجوردی و شهید رجایی و شهید باهنر، و تقارن امسال با نام مدیریت جهادی، علاقه داریم به کمک شما از این منظر، به زندگی این بزرگواران را نگاهی هرچند مختصر بیندازیم.
مدیریتی که این عزیزان در زیرمجموعههای خودشان داشتند، در زمانها و مجموعههای متفاوت مختلف بوده است، گرچه همه آنها زیر عنوان مدیریت جهادی جای میگیرند، یعنی مدیریت آنها یک مدیریت اداری نیست. آن نوع مدیریت در زندگی این شهدا جایگاه خاص خودش را دارد. چه مدیریت اداری در نظام اداری حکومت اسلامی و چه مدیریت در نظامهای غربی و کمونیستی که مدیریت خاص خودشان و مدیریت جدای از دین و جدای از خداست، چون سیاستشان سیاست جدایی از دین است. برعکس، مدیریت اینها بر مبنای وحی، دانش، تجربه، عقل و فهم بشری شکل میگیرد. یعنی بر همه آن بحثهای مدیریتی که در غیر اسلام هست، یک امتیاز دارند و آن مدیریت خدایی و خداگونه است. به همین علت بررسی مدیریت این عزیزان در سالی که بحث مدیریت جهادی مطرح شده، بسیار ارزشمند و مفید است که در هر زمینهاش بسیار برای نسل جوان ما و بیداری اسلامی مفید است.
اگر موافقید از شهید عراقی آغاز کنیم؟
شهید عراقی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نتوانست در مدیریتهای اسلامی حضور داشته باشد، به خاطر اینکه شهید شد، یعنی به او مهلت ندادند. علت این هم که او را زدند خطر وجود عراقی بود. او برای ولی امر برابر ۲۰ نفر بود، پس مدیریت مرحوم شهید عراقی متفاوت از مدیریت شهید بزرگواری مانند اندرزگو است.
لطفا این تفاوت را بیشترتوضیح دهید.
عراقی در یک تشکیلات مردمی اسلامی مثل مؤتلفه اسلامی در چند فصل فعالیت داشته است. فصل اول از سال ۱۳۴۱ در نهضت امام تا ۱۵ خرداد ۴۲. در این فصل مدیریت عراقی یک مدیریت مردمی در یک تشکیلات مردمی گسترده است که اگر درون آن هم دارد یک سامان و ساختار حزبی پدید میآید، حرکت اساسی آن در خدمت حرکت عام و مردمی امام است. از ۱۵ خرداد سال ۴۲ تا پایان سال ۴۲ مدیریتی است که یک قیام مردمی را در بطن کشتار و قتل عام رژیم اداره میکند. او و شهید امانی همراه با شهدای دیگری مثل لاجوردی و مرحوم آقای عسکراولادی در ۱۵ خرداد جزو کسانی هستند که ادارهکنندگان جریان ۱۵ خرداد هستند. امام در سالگرد ۱۵ خرداد در سال ۵۸ میفرماید پدیدآورندگان ۱۵ خرداد را بشناسید. آنهایی را که ۱۵ خرداد را ادامه میدهند بشناسید. دشمنان ۱۵ خرداد را بشناسید. آنهایی را که در آینده ۱۵ خرداد را ادامه میدهند بشناسید. ایشان ۱۵ خرداد را یک حرکت مستمر و یک جریان جاری میداند. بنابراین مسئله ۱۵ خرداد که مدیران مردمی آن شهید عراقی، شهید لاجوردی، شهید امانی، مرحوم عسکراولادی و سایر دوستان مؤتلفه اسلامی در کنار روحانیت بودند، یک مدیریت ویژه و غیر از مدیریت قبل از ۱۵ خرداد و یک مدیریت سیاسی جهادی است. در اینجا یک مدیریت سیاسی جهادی در مقابل رژیم خونخواری است که شاه دستور تیراندازی از کمر به بالا را میدهد و قتل عام میکند.
آیا مثالی از تغییرات پس از قیام ۱۵ خرداد سراغ دارید که آن مدیریت جهادی را تأیید کند؟
تأثیر این مدیریت را در صورتجلسه هیئت دولت اسدالله علم که در عصر روز ۱۵ خرداد تشکیل شد میتوان دید. همه آنها میگویند ما با گروه پیچیدهای که بسیار متدیک عمل میکند روبرو هستیم که در عین حال بسیاری از آنها را سرکوب کرده و کشتهایم، هنوز مقاومت میکنند و فعالند و همه جا هم حضور دارند. این نکته بسیار مهمی است که در ۱۸ خرداد هم میگوید ما با این مجموعه روبرو هستیم. البته دارم کلان این مدیریت را میگویم و اگر کسی بخواهد بررسی کند باید ریز این وقایع را بررسی کند که چگونه مردم نهضت را همراهی کردند، چگونه آن قیام پیگیری شد، چگونه برخورد کردند، چگونه کار تبلیغاتی و فرهنگی کردند، چگونه تهدید رژیم را تبدیل به فرصت برای نظام اسلامی کردند، چگونه ۱۵ خرداد را آباد و بر سر رژیم خراب کردند. این مسئله ابعاد مختلف دارد.
فصل بعدی مدیریت جهادی شهید عراقی چه بود؟
مدیریت دیگر از آزادی امام در فروردین ۱۳۴۳ و راهپیمایی عاشورای آن سال است که شهید عراقی در آن قضایا دستگیر هم شد، اما به نام معمار فرار میکند و او را نمیشناسند که در ۱۵ خرداد در پی او بودند و میخواستند او را بگیرند. این یک نوع مدیریت جهادی و ویژه است.
بعد هم در مسئله کاپیتولاسیون و جهاد مسلحانه، در اینجا عراقی و شهید امانی دو نوع مدیریت میکنند. اول مسئولیت جهاد مسلحانه مؤتلفه اسلامی، شاخهای که با اجازه امام شکل گرفت و بعد هم با اذن و فتوای آیتالله میلانی حکم خدا را در مورد حسنعلی منصور با موفقیت کامل اجرا کرد و توطئه کاپیتولاسیونی را در هم ریخت. این نوع مدیریت در ساماندهی و ساختار این گروه مسلح و جهاد مسلحانه ـ نه مبارزه مسلحانه ـ همراه با مسئله انتخاب و گزینش افراد، مراقبت از اینکه ساواک و دستگاههای امنیتی امریکا و رژیم صهیونیستی و شاه که همگی با هم بودند نفوذ نکنند و دومی هم جریان اجرای حکم خدایی بر منصور و اعدام انقلابی او و بعد هم اداره جریانات بعدی.
شهید عراقی در زندان قصر به من گفت دیدم هیچ راهی نیست. اگر گیر نیفتم و همه راهها را به سمت خودم معطوف نکنم، افراد دیگر دستگیر میشوند و کل حرکت مسلحانه زیر سئوال میرود، لذا فداکاری کرد و در حالی که مثل شهید اندرزگو میتوانست مخفی شود، آمد، ایستاد و همان شب هم دستگیر شد و بعد هم مدیریت دادگاه را به عهده گرفت که اینها چه بگویند. هم چیزی را بگویند که خدا را خوش بیاید. موضوع گریز از مرگ نبود. اینها از شهادت استقبال میکردند و بعد هم مدیریت بعد از دادگاه که در «ناگفتههای عراقی» آمده، هر چند ناقص است، و فقط بخشی را بیان کرده است.
شهید عراقی در جریان شهادت شهدای مؤتلفه هم نقش ویژهای ایفا کردند. آن را هم در همین زمینه ارزیابی میکنید؟
در مسئله مربوط به جریان شهادت شهدای مؤتلفه و شب شهادت آنها مدیریت ویژه است و بعد از شهادت آنان، مسئله مدیریت داخل زندان مطرح است. چه وقتی که اول کار آنها را به زندان جنایتکارها، دزدها، قاچاقچیها و آدمکشها برده بودند. اینها در آنجا تحول ایجاد کردند. آقای عسکراولادی در خاطراتش نوشته بود که عراقی گفت بیا در اینجا برای امام حسین (ع) عزاداری راه بیندازیم و زندان را در اختیار گرفت، برنامه بسیار مهمی است. این نوع مدیریت در آن مجموعه باعث شد رژیم شاه پشیمان شود و آنها را به زندان سیاسی ببرد.
در زندان به مدت سیزده چهارده سال به عنوان یک گروه ارزشی منسجم، اصولگرا، مقاوم و استوار عمل و زندان را تبدیل به آموزشگاهی برای تعلیم مبارزین راه خدا کردند و در مقابل انحراف، التقاط، سازمان منافقین و کمونیستها که بر زندان مسلط بودند و حزب توده و دیگران قرار گرفتند. تبدیل زندان به آموزشگاه درس الهی و ساخت نیروهای متدین و شکستن توطئههای نفاق منافقین در نقل فتوا مدیریت جهادی ویژه است. این مدیریت همراه با مدیریت گروه مسلحانه، ۱۵ خرداد و مدیریت یک تشکیلات سیاسی و مدیریت یک جهاد مسلحانه متفاوت است. شهید عراقی مجموعه و نمایشگاهی از تمام مدیریتهای جهادی در مسائل گوناگون است.
از نوع مدیریت جهادی شهید عراقی چه نکات دیگری را میتوان مطرح کرد؟
علاوه بر همه اینها شهید عراقی در جریان نقل فتوا و مدیریتی که در آنجا داشت و از هنگامی که بیرون آمد، بعد از پیام امام در اردیبهشت ۵۶ که ریشه شجره خبیثه پهلوی از خاک بیرون آمده است، جمع شوید و همت کنید از خاک میهن اسلامی دورش بیندازید، جریان مخفی پشت پرده را مدیریت ویژه کرد. یعنی مدیریت جهادی سال ۵۶ و ۵۷. خیلی موضوع مهمی است. رفتن عراقی به نوفللوشاتو، در آنجا کنار امام ماندن و مدیریت واقعی دفتر امام. جالب اینجاست که وقتی میخواستند بیایند، دار و دسته ابراهیم یزدی اسامی شهید عراقی و مرحوم عسکراولادی را در فهرست همراهان امام نگذاشته بودند. امام فرمودند آقای عراقی و آقای عسکراولادی باید باشند. بنابراین ملاحظه میکنید نوع مدیریت جهادی عراقی مدیریت ویژهای است که امام فرمود او به منزله ۲۰ مرد برای من و فرزند و برادر عزیز من بود.
از مدیریتهای جهادی شهید اندرزگو بفرمایید.
همان طور که گفتم مدیریت شهید عراقی با مدیریت شهید اندرزگو متفاوت است. شهید اندرزگو در جهاد مسلحانه مؤتلفه اسلامی درخشیده است. درست است که قبلاً در حوزههای سیاسی ما بود، اما چون در جهاد مسلحانه شرکت داشت، اندرزگو شد، فرار کرد و یک زندگی مخفی را در پیش گرفت. او قهرمانترین چریک معاصر است.
از روی زندگی او دهها فیلم میشود ساخت. متأسفانه بعضی از فیلمسازهای ما این کار را نمیکنند. یک فیلم هم که حوزه هنری ساختند، آقای مخملباف که حالا ماهیتش معلوم شده است، سازنده آن فیلم را از آنجا بیرون کرد. چرا؟ چون نمیخواهند چهره مثبت چریک خداخواه، باایمان و متدین با مدیریت جهادی اسلامی در جهاد مسلحانه و جنگ چریکی مسلحانه الهی معلوم شود. آقای چهگوارا انگشت کوچک اندرزگوی ما هم نمیشود، اما تبلیغات جهانی کمونیستی روی او کار میکنند و روشنفکر جماعت هم دنبال او میدوند، اما دنبال اندرزگو نمیگردند.
کسی که چهارده سال زندگی مخفی دارد، در حالی که حد متوسط عمر یک چریک در تمام دیدگاههای چریکی شش ماه است، اما او چهارده سال در داخل و خارج کشور زندگی میکند، بیآنکه حتی یک کار خلاف شرع، اخلاق یا مالی انجام بدهد. روزی که یک میلیونِ آن زمان برای خرید اسلحه در اختیارش بود، ظهر با خانوادهاش نان، پنیر و انگور میخورد و از آن پول برنمیداشت، در حالی که آزاد بود و اجازه هم داشت، اما این انسان برای خدا کار میکرد. این انسانی که حفاظت و عنایات الهی را داشت و البته خودش هم مراقب بود. هزاران ماشین ساواک همیشه دنبالش بودند، اما او همیشه ساواک را دور میزد و بیچاره میکرد، آن هم ساواکی که سیا، اینتلیجنت سرویس، موساد و همه سازمانهای امنیتی با او همکاری میکردند و آن وقت یک چریک مسلمان قهرمان که همه سازمانهای اطلاعاتی دنیا با همه پیچیدگیهایشان علیه او کار میکنند، ولی از عهده او برنمیآیند. با زبان روزه هم شهید میشود و قهرمانترین چریک معاصر است. اساساً شیوه جنگ چریکی و مدیریت جهادی او چیز دیگری است.
از مدیریت جهادی شهید لاجوردی بگویید.
او دیگر در جهاد مسلحانه نیست. در تشکیلات عمومی مؤتلفه اسلامی و بخش سیاسی است. دو سال داخل زندان مدیریت میکند. بعد در جریانات مخفی، سپس در جریان اِل عال، بعد در جریان جهاد مسلحانه و تشکیلاتهای گوناگون مدیریتهای مختلفی را انجام داد. سپس وقتی دو باره به زندان میرود، در زندان مدیریت او در شکستن خط نفاق و نشان دادن نفاق پنهان سازمان مخوف و مورد حمایت پنهانی امریکا در آن زمان، واقعاً یک مدیریت جهادی و ویژه است. هنگامی هم که بیرون میآید، شهید لاجوردی در مدیریت زندان، مدیریتی نمونه در زندانبانی نظام جمهوری اسلامی به اجرا میگذارد. با محبت، مدارا و اخلاق منافقین متعصب را از جهنم نفاق، کفر، جمود و الحاد نجات میدهد و از آنها توّابی میسازد که به میدان جنگ میروند و در رکاب نائب امام زمان (عج)، امام خمینی به خاطر وطنشان شهید میشوند.
در زندان اتاقهای مخصوصی برای زندانیانی که همسر دارند میسازد تا با آنها دیدار کنند. در زندان میگوید هر کس یک حزب از قرآن را حفظ کند به او مرخصی میدهم و همه را به حفظ قرآن وامیدارد. ورزش، تفریح، بازسازی زندان، عدالت در زندان که همان غذایی را میخورد که همه زندانیها میخوردند. هنگامی که در سازمان زندانها رفت، ساختمان زندانها در خیابان معلم و دارای ۱۳۰ اتاق بود. همه را به بیتالمال تحویل داد و سیستم مدیریت باز را در اوین ایجاد کرد. خودش جلوتر از همه مینشست و مسئولین زندان را هم دور میزهایی که کشو نداشتند، مینشاند و تکلیف هر کسی که وارد زندان میشد، تا ظهر معلوم میشد. این مدیریت الهی و جهادی لاجوردی است.
در مورد شهید رجایی و باهنر، همه ما مثالهای زیادی از مدیریت جهاد گونه آنها میشناسیم. از دید شما این دو شهید چه نوع مدیریتی داشتند؟
نگاه کنید مرحوم رجایی در مدیریت الهی حکومتی چگونه است. در زندان با آن شکنجهها در کارهای فرهنگی قبل از زندان و در مدیریت مدرسه کمال و مدرسه شهدای مؤتلفه اسلامی مدیریتهای فرهنگیاش اسوه است. نمونه دولت کریمه اسلامی را در دولت او میبینید. بهقدری انسان ویژهای است که وقتی وارد دولت میشود، دنبال امتیازات نمیگردد. آقای مهندس بازرگان حقوق نخستوزیری زمان شاه را میگرفت و پولدار بود و از شرکتهای گوناگونش درآمد داشت. آن موقع غیر از امتیازاتش ۲۰ هزار تومان حقوق میگرفت. رجایی سر کار آمد و گفت حقوق یک نخستوزیر ۴۲۰۰ تومان، یعنی حقوق یک فرهنگی. به مرحوم نوربخش و آقای نعمتزاده میگوید پدران شما پولدارند و نیاز مالی ندارید. چرا میخواهید از بیتالمال پول بگیرید؟ این همان فرهنگ مدیریت جهادی است که به نماز نگویید کار دارم، بلکه به کار بگویید وقت نمازم است. این مدیریت جهادی حکومتی و دولتی اسلامی است. وقتی رئیسجمهور میشود، میگوید من مقلد امام هستم و مدیریت جهادی ولایی را کاملاً نشان میدهد.
آقای دکتر باهنر در مسئله مبارزات در تشکیلات مؤتلفه و در آموزش و پرورش، تنظیم کتب دینی درسی و در مسائل گوناگون تا قبل از پیروزی انقلاب در مسئله تقیه فعال بود. واقعاً مدیریت جهادی همراه با تقیه کار عظیمی است و وقتی وزیر آموزش و پرورش یا نخستوزیر میشود، اخلاص، تقوا، تدین، سازندگی و انسانپروری آن هم انسان خدایی و ارزشی حاصل مدیریت الهی اوست.
میبینید این مدیریتهای جهادی در ابعاد مختلف در شهدای شهریورماه جمع است.
از وقتی که حضرت آقا در باره مدیریت جهادی صحبت کردهاند، این تصور برای بعضیها پیش آمده که مدیریت جهادی، مدیریت یدی است. ولی آن را منحصر به این معنا میدانند. تعریفی که شما کردید، بهخصوص در مورد شهید عراقی این بود که ایشان با عقل، فکر و ذهنش مدیریت میکرد.
آیا مدیریت جهادی تلفیقی از هر دوی اینها است؟
اینهایی که علم مدیریت و رشته مدیریت میخوانند دائماً میگویند فلان آقای غربی یا فلان اندیشمند چه گفت. مدیریت غربی است. امتیاز بده، رفاه بده، میدان بده، زمینه را باز کن، خوب استراحت کن، اما مدیریت جهادی این حرفها را ندارد. مدیریت جهادی هم استراحت میدهد، هم رفاه میدهد، هم سایر امور را تأمین میکند، اما طرف خودش را وقف خدا کرده است. برای منافعش نبوده است. یک نوع مدیریت خیلی بالاتر از اینهاست: «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ». این نوع مدیریت در نحوه رفتار و گفتار تأثیر میگذارد.
امام مدیر نظام و انقلاب اسلامی است. چه جوری حرف میزند؟ میگوید مردم ولینعمت ما هستند. به من اگر خدمتگزار بگویید بهتر از آن است که رهبر بگویید. خودش را با مردم یکی میداند. مردم خودشان را با او یکی میدانند. آیا کسی هست که امام را از خودش جدا بداند؟
شهید لاجوردی چه کرده است که روزی که منافقین شهیدش میکنند، زندانیان برایش سرود میسازند که «الهی بشکند دست منافق»، این یک مدیریت ویژه است. وقتی داخل زندان میرفت زندانی با او احساس غربت و غریبی نمیکرد. خانواده زندانیها به لاجوردی عشق میورزیدند، غیر از منافقین و فرقانیها که مغزهایشان شستشو شده بود.
شهدایی که در بارهشان صحبت کردید رفتارشان بهگونهای بود که عوامل اطراف آنها درس میگرفتند و تربیت میشدند و مدیریت جهادی را از آنهاد یاد میگرفتند.
در حال حاضر به نظر میرسد در زمینه تربیت مدیریت جهادی کمبود داریم. چه روشی را در پیش بگیریم و چه کنیم؟