حمید رضا ترقی، عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی در گفت و گو با نشریه مثلث معادلات سیاسی قبل و بعد از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم را تشریح کرد.
آقای روحانی رئیس جمهور منتخب مردم و عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز است، بر همین اساس جبهه پیروان خط امام و رهبری رابطه خود را با او چگونه تعریف میکند؟
آقای روحانی، از اعضای معتدل جامعه روحانیت مبارز به حساب میآید که با نیروهای میانهرو دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب ارتباط خوبی دارد. رابطه او با آقای ناطق نوری و برخی نیروهای جبهه پیروان خط امام و رهبری که همسو با آقای ناطق نوری حرکت میکنند، مثبت ارزیابی میشود.
فکر میکنید چقدر از نیروهای جبهه پیروان خط امام و رهبری در دولت یازدهم استفاده شود، کما اینکه گمانهزنیهایی در باره حضور آقای باهنر در کابینه آقای روحانی مطرح است؟
ایشان به دنبال تشکیل یک دولت فراجناحی است، یعنی از افرادی استفاده خواهد کرد که کمتر برچسب جناحی روی آنهاست و قطعاً عناصر متعصب دو جناح را به کار نمیگیرد و میکوشد که افراد میانهرو، کارآمد، متخصص و توانمند را در دولت وارد کند، البته به نگاه مجلس در باره آن افراد هم توجه دارد تا بهارستانیها حساسیت خاصی نسبت به فردی نداشته باشند.
نوع نگاه آقای روحانی به طیفهای دیگر اصولگرا همچون پایداری و طیف تحولخواه(ایثارگران و رهپویان) چگونه خواهد بود، آیا آنها وارد دولت یازدهم میشوند یا در جایگاه منتقد قرار میگیرند؟
قطعاً آقای روحانی با جبهه پایداری میانه مناسبی ندارد، چون آنها با سیاست اعتدالی او مقداری زاویه دارند، به عبارت دیگر آقای روحانی اعضای جبهه پایداری را جزو گروههای افراطی اصولگرا تلقی میداند اما بعضی از نیروهای جمعیت ایثارگران که معتدل هستند ممکن است به کابینه یازدهم وارد شوند.
آقای هاشمی چقدر در پیروزی آقای روحانی نقش داشت؟
آقای هاشمی در جلوگیری از ائتلاف میان اصولگرایان و ایجاد ائتلاف میان اصلاحطلبان نقش مهمی ایفا کرد و قرار گرفتن او پشت سر آقای روحانی موجب شد که شعار اعتدال آقای روحانی بهتر از شعار اعتدال آقای ولایتی در جامعه جا بیفتد.
به نظر شما آقای هاشمی از آقای روحانی استفاده کرد که نگاه دولت را به عرصههای مختلف تغییر دهد یا آقای روحانی از حمایت آقای هاشمی بهره برد تا بتواند سکاندار قوه مجریه شود؟
همانطور که در فیلم تبلیغاتی و موضعگیری آقای هاشمی مشاهدهکردیم ایشان سعی کرد که در فیلم صحبتی در حمایت از آقای روحانی نکند، البته سازماندهی گروههاو احزاب در حمایت از روحانی تلاش زیادی انجام داد.
به نظر شما آقای روحانی کابینه خود را با مشورت آقای هاشمی میچیند یا رویکردی مستقل میگیرد؟
همانطور که او اعلام کرده بدون آنکه به فردی یا جریانی تعصب خاصی داشته باشد، نظرات و پیشنهادات رااز همه شخصیتهای سیاسی میگیرد و سپس اعضای کابینه یازدهم را خود انتخاب خواهد کرد.
آیا هاشمی مرد در سایه دولت لقب میگیرد؟
بعیدمیدانم این اتفاق بیفتد، شأن آقای هاشمی بالاتر از آن است که مرد در سایه دولت آقای روحانی باشد. برای آقای هاشمی کافی است که دولتی روی کار بیاید که خدمات گذشته را نادیده نگیرد، اخلاق مدار و معتدل باشد و از افراطگرایی دوری کند.
شنیده میشود هم اکنون کارهای آقای روحانی با کمک آقای ناطق نوری انجام میشود، این دو چقدر به هم نزدیک هستند؟
آقای ناطق و آقای روحانی دو نامزد مورد علاقه آقای هاشمی بودند و بهلحاظ همگرایی با هم ارتباط خوبی داشته و دارند در زمان ریاست آقای ناطق بر مجلس، آقای روحانی نایب رئیس اول ایشان بود در آن مقطع آنها روابط خیلی خوبی با هم داشتند. ضمن آنکه هم اکنون این دو نفر همگرایی خوبی در مجمع تشخیص مصلحت نظام با یکدیگر دارند و به لحاظ فکری هم تقریباً دیدگاههای آنها به هم نزدیک است که این مساله زمینه همکاری آنها را بیشتر فراهم میکند.
آقای خاتمی چه رابطهای را با آقای روحانی پیش خواهد گرفت، چرا که در انتخابات از آقای روحانی حمایت رسمی کرد؟
بله، آقای خاتمی و اصلاحطلبان برای نجات خود در انتخابات از آقای روحانی حمایت کردند و ابتدا اکراه داشتند و حتی نامزدشان آقای عارف هم زمانی که کنار رفت، بدون اعلام انصراف به نفع آقای روحانی این کار را انجام داد. آن موقع اصلاحطلبان در بین خود اختلاف نظر زیادی داشتند به ویژه در مجمع روحانیون چون میگفتند «چطور میشود بعد از 26 سال انشعاب از جامعه روحانیت مبارز، دوباره از یک نامزدی عضو این تشکل روحانی حمایت کنیم؟ این نقض غرض است» بنابر این حمایت آقای خاتمی از آقای روحانی بیشتر برای برون رفت اصلاحطلبان از شرایط انزوای سیاسی بود که طی این هشت سال گذشته به ویژه چهار سال اخیر برایشان پدید آمد.
مجمع روحانیون در حمایت از آقای روحانی یک بیانیه رسمی داد و از این رو به جامعه روحانیت نزدیک شد، این همگرایی تاکتیکی و مقطعی بود یا میتواند سرآغاز ایجاد آرایش سیاسی جدید باشد؟
بعید است تغییر آرایش سیاسی ایجاد شود. آقای روحانی با شعارها و نوع موضعگیری که داشت توانست پایگاه اجتماعی اصلاحات را جذب خود کند، اما اکنون اصلاحطلبان در حال استفاده از آقای روحانی هستند و برای نجات خود از انزوای سیاسی سعی میکنند بر موج ایجاد شده توسط آقای روحانی سوار شوند، البته آقای روحانی بعد از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری به بازسازی موقعیت آقای خاتمی کمک کرد و شاید در آینده هم به بازسازی جایگاه آقای خاتمی بیشتر کمک کند و اصلاحطلبان بتوانند از حمایت آقای روحانی بیشتر بهره ببرند.
نزدیک شدن مجمع روحانیون و جامعه روحانیت مبارز چقدر تداوم خواهد یافت؟
بستگی به این دارد که موضع اصلاحطلبان متأثر از جریان افراطیشان نشود. اگر جریان افراطی اصلاحات بخواهد از بستر ایجاد شده سوء استفاده کند احتمال دارد که این نزدیکی استمرار نداشته باشد، اما اگر فقط نیروهای معتدل اصلاح طلب با آقای روحانی ارتباط داشته باشند شرایط استمرار این همکاری کاملا وجود دارد.
مقداری هم در باره انتخابات و نتیجه تحرک اصولگرایان صحبت کنیم، به نظر شما چرا نامزدهای این جریان در رقابت 24 خرداد شکست خوردند؟
عدم موفقیت نامزدهای اصولگرا عملکرد نامناسب دولت در چند سال اخیر است که مشکلات اقتصادی فراوانی را متوجه جامعه کرد و حاشیه پردازیهای زیادی هم در رابطه با ارکان حاکمیت به ویژه مجلس داشت که همه اینها به نام اصولگرایان ثبت و ضبط شد و گفتمان اصولگرایی از این اتفاق لطمه خورد علت دیگر، اختلافات عمیق میان دولت و مجلس بود که به برخی بداخلاقیها انجامید، به طوری که رهبر معظم انقلاب نیز ازاین امر ناراحت شدند و جامعه نیز از آثار منفی آن بی نصیب نماند. عامل سوم، نامزد شدن آقای جلیلی بود که با ورودی غیرمنتظره به عرصه انتخابات، مردم را از رایآوری خود مقداری نگران کرد چون اینطور القا شده بود که با رئیس جمهور شدن وی فضای سیاسی کشور بستهتر میشود. عامل چهارم، تجربه دولت نهم و دهم بود که فقط از نیروهای محدودی در اداره امور اجرایی استفاده کرد و خیلی از سرمایههای انسانی در عرصه مدیریتی کشور از متن به حاشیه رفتند، ضمن آنکه نامزدهای اصولگرا نتوانستند در تبلیغات خود برای جامعه جا بیندازند که با در اختیار گرفتن سکان هدایت قوه مجریه از همه ظرفیتهای مدیریتی استفاده میکنند. مجموعه چهار عامل یاد شده سبب شد تا وقتی آقای روحانی وعده به کارگیری نیروهای معتدل دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب را مطرح کرد مردم به او اقبال نشان دهند.
علت آنکه نامزدهای اصولگرا بعد از اعلام انصراف عارف به نفع روحانی، کنار نرفتند چه بود؟
حتی اگر یک نامزد در صحنه باقی میماند آرای بقیه نامزدها در سبد او قرار نمیگرفت چون هر کدام طرفدارانی داشتند که حاضر نبودند رای خود را به دیگری بدهند، مثلا اگر قالیباف به نفع جلیلی انصراف میداد یا بر عکس، در آن صورت هواداران آنها رای خود را عوض نمیکردند در باره آقای ولایتی نیز قضیه به همین شکل بود، در کل کنار رفتن هر یک از نامزدهای اصولگرا سبب میشد که فقط مقداری از آرا به سوی دیگری سوق پیدا کند و بقیه در سبد آقای روحانی قرار گیرد به همین منظور همه نامزدها برای افزایش مشارکت و جلوگیری از تقویت رأی رقیب در صحنه باقی ماندند.
این مساله برنمیگردد به اینکه احزاب اصولگرا برنامه مدونی برای انتخابات ریاست جمهوری نداشتند و همین امر عامل بی تاثیری آنها بر معادلات انتخابات شد، به طوری که هر یک پس از اعلام اسامی نامزدهای تایید صلاحیت شده به سوی کاندیدای نزدیک به خود متمایل شدند، در صورتی که میتوانستند پایگاه اجتماعی جریان اصولگرا را بهتر از اینها ساماندهی کنند؟
شرایط احزاب در رقابتچهای سیاسی کشور همواره یکسان بوده و آنها نتوانستند به گروههای مرجع نزد مردم تبدیل شوند. بر همین اساس در انتخابات ریاست جمهوری نیز تحرک احزاب نمودی نداشت و بیشتر گفتمانها بودند که با هم وارد رقابت شدند، البته بعضی احزاب ممکن است گفتمانهایی را نمایندگی کنند ولی نمیتوان آن گفتمانها را منحصر در احزاب تغییری نکرد ولی انتخابات ریاست جمهوری یازدهم ضرورت رشد تحزب در کشور را بیش از پیش نمایان کرد چون تشکلها و احزاب پیش از ثبت نام نامزدها کوشیدند نامزدها با برنامه مدون، گفتمانی روشن و تیم کاری مشخص پا به میدان رقابت بگذارند که همین مساله ثمربخش بود و شاهد بودیم همه نامزدها وادار شدند برنامههای خود را به صورت کتاب آماده کنند، گفتمان شفافی را پیش گیرند و ابعاد آن را برای مردم در برنامههای تلویزیونی تبیین کنند اما در باره تیم کاری آنها نتوانستند آن طور که انتظار میرفت عمل کنند چون این کمبود بیشتر ناشی از عدم تحزب در کشور است، البته برخی کمبود بیشتر ناشی از عدم تحزب در کشور است، البته برخی نامزدها از نیروی انسانی مناسبی به لحاظ شرایط کاری یا موقعیت اجتماعی برخوردار بودند ولی فقدان نیروی انسانی برخی نامزدها آنقدر مشهود بود که یا ستادی تشکیل ندادند یا اگر هم موفق به این کار شدند رونقی نداشت.
جبهه پیروان خط امام و رهبری به ویژه موتلفه از یک سال پیش برای انتخابات ریاست جمهوری استارت زد تا به دور از شخصیت محوری بر اساس اولویتهای کشور، برنامه و استراتژی اجرایی تعریف کند و سپس وارد انتخاب مصداق شود، اما همه معادلات انتخابات آن طور که جبهه پیروان پیش بینی میکرد رقم نخورد، چرا؟
جبهه پیروان در حوزه تشکلهای 15 گانه خود توانست فرآیند را به نتیجه برساند، یعنی پنج نامزد را به یک نامزد تقلیل داد تا بتواند با ائتلاف سه نفره کار را دنبال کند، بنابر این تا این مرحله جبهه پیروان موفق بود اما در مرحله بعدی جامعتین باید وارد عرصه میشدند و کمک میکردند اما به علت اختلافات درونی چنین اتفاقی نیفتاد.
اما جبهه پیروان خط امام و رهبری هیچ گزینهای در جمع نامزدهای تایید صلاحیت شده نداشت.
قراراین بود که قبل از ثبت نام تکلیف ائتلاف 2+3 مشخص شود.
اما چنین اتفاقی نیفتاد.
جبهه پیروان آقایان باهنر، آل اسحاق و متکی را به عنوان نامزدهای خود معرفی کرد، از جامعه روحانیت هم آقایان ابوترابی و پورمحمدی به آن جمع اضافه شدند و ائتلاف 2+3 را تشکیل دادند. سپس برنامه جبهه پیروان این بود که این پنج نفر فعالیت خود را شروع کنند تا در آخر به یک نفر برسند.
که اینطور نشد.
خیر؛ به نتیجه رسید و آقای ابوترابی خروجی ائتلاف 2+3 شدو ثبت نام کرد اما چون بر اساس نظرسنجیها ائتلاف سه نفره موفقتر بود، تصمیم بر آن شد که کار با ائتلاف سه نفره دنبال شود.
اما آقای متکی نپذیرفت و بعد از آقای ابوترابی در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کرد. آن زمان آقای متکی بر این باور بود که در نظرسنجیها میان پنج عضو ائتلاف در جایگاه نخست قرار دارد و بر همین اساس انتخاب آقای ابوترابی را نپذیرفت.
اینطور نبود، در اکثریت نظرسنجیها آقای ابوترابی اول بود، البته آقای متکی چنین ادعایی داشت اما پایه و مبنای آن ادعا برای جبهه پیروان مشخص نبود.
یعنی در همه نظرسنجیها آقای ابوترابی در صدر بود؟
بله تا لحظه ثبت نام، آقای ابوترابی بیشتر از بقیه اعضای ائتلاف با اقبال عمومی مواجه بود.
اما آقای مقدم از اعضای ستاد آقای باهنر نیز اعلام کرد که آقای باهنر در جایگاه نخست نظرسنجیها بود.
خیر؛ اینطور نبود.
همان روزها خبری آمد و تکذیب هم نشد، آن خبر این بود که آقای ابوترابی با حکمیت آیت الله مهدوی کنی انتخاب شد.
حکمیت مبنایش این بود که اینها خود به جمعبندی برسند و بعد آیت الله مهدوی کنی خروجی تصمیمگیری آنها را تایید کند ولی در نهایت خود جبهه پیروان جمع بندی کرد و نتیجه را نزد آیت الله مهدوی کنی مطرح کرد.
جبهه پیروان انتظار داشت آقای ابوترابی از نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری انصراف دهد؟
بله.
پس آقای ابوترابی با نظر جبهه انصراف داد؟
اینجا مجلس و کل اصولگرایان وارد شدند و تقاضا کردند، ایشان هم انصراف داد چون وقتی دیدند اقبال عمومی به آقای ابوترابی قابل ملاحظه نیست، تصمیم بر این شد که ایشان کنارهگیری کند و میدان برای ائتلاف سه نفر بازتر شود.
اما وقتی ائتلاف سه نفره هم به وجود آمد، ایثارگران و رهپویان اعلام حمایت صریح نکردند، در صورت این دو تشکل آقای حداد عادل را پدر معنوی خود میدانند و سال 84 نیز از قالیباف حمایت کردند، به نظر شما چرا این طور شد؟
در این انتخابات نظر این بود که اصولگرایان باید رقابت درون گفتمانی را سامان دهند چون نحوه شرکت و تحرک انتخاباتی اصلاحطلبان مبهم بود، ضمن آنکه آقای هاشمی هم ثبت نام کرد و شکل آرایش انتخابات را تغییر داد.
شما از ثبت نام آقای هاشمی و اثر آن بر تغییر آرایش سیاسی انتخابات صحبت کردید، در صورتی که ایثارگران و رهپویان قبل از این اتفاق به نفع آقای زاکانی اعلام حمایت کردند، اما وقتی گزینه آنها تایید صلاحیت نشد، پشت سر آقای حداد عادل نیز از نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری انصراف داد، یک عضو شورای مرکزی ایثارگران اعلام کرد که این تشکل از دو نامزد یعنی آقایان قالیباف و جلیلی در انتخابات حمایت میکند، مجموعه این روند را گونه ارزیابی میکنید؟ ضمن آنکه شما نگفتید چرا این دو تشکل سیاسی به طور روشن از ائتلاف 1+2 پشتیبانی نکردند و در اعلامیه اردیبهشت ماه خود از آقایان زاکانی، حداد عادل و جلیلی حمایت کردند؟
ایثارگران و رهپویان به دنبال نیرویی بودند که هم گفتمانشان را بتواند دنبال کند و هم از یک پایگاه و مقبولیت اجتماعی برخوردار باشد. چون در این فرآیند تبلیغات انتخاباتی به این جمع بندی رسیدند که نامزد آنها از پایگاه اجتماعی لازم برای رقابت با سایر نامزدها برخوردار نیست، مجبور شدند به فرد دیگری رجوع کنند. به عبارت دیگر ایثارگران و رهپویان دنبال طرح چند نفر بودند تا مقبولیت اجتماعی آنها را تست کنند و ببینند کدام یک بالاترین مقبولیت را دارد که از او حمایت کنند.
اما همانطور که مطرح شد یکی از اعضای شورای مرکزی ایثارگران آقایان قالیباف و جلیلی را نامزدهای مورد تایید این تشکل سیاسی اعلام کرد، چرا یک جمع بندی روشنی انجام نشد؟
جمعیت ایثارگران حمایت از آقای حداد عادل و جلیلی را در دستور کار داشت، اما هیچ گاه به طور تشکیلاتی از آقای قالیباف اعلام پشتیبانی نکرد. به نظر آقای حداد عادل میخواست منحصر در جمعیت ایثارگران و رهپویان نباشد و مقداری بازتر بتواند عمل کند اما آن دو تشکل حمایت از آقای حداد عادل انحصاری میخواستند. در مجموع همین روند طی شد تا آقای حداد عادل از نامزدی در انتخابات انصراف داد و سپس آقای زاکانی و دوستان او به سمت آقای جلیلی متمایل شدند.
کارشناسان سیاسی، جبهه پایداری را ضلع سوم جریان اصولگرا مینامند، این تشکل نیز ابتدا سرمایهگذاری زیادی روی آقای لنکرانی انجام داد، اما او هم نتوانست مسیر تعریف شده خود را ادامه دهد و نهایتاً اقتضایی عمل کرد.
پایداری تصور نمیکرد که صلاحیت آقای لنکرانی احراز نشود و با تصور اینکه صلاحیت آقای لنکرانی احراز میشود وارد رقابت شدندو حتی سعی کردند از آن نامزد حداکثریشان عدول نکنند ولی بعد که متوجه شدند احتمال احراز صلاحیتش نیست، روی آقای جلیلی سرمایهگذاری کردند تا بتوانند گفتمان خود را از این طریق در انتخابات ریاست جمهوری دنبال کنند.
پس بر اساس فرمایش شما نقطه آغازین حرکت هر سه ضلع جریان اصولگرا (جبهه پیروان، ایثارگران و رهپویان و جبهه پایداری) با تصمیمگیری نهایی آنها متفاوت بود، درست است؟
بله، چون آنچه از قبل طراحی کردند در نهایت رخ نداد. برنامه این بود که 10 شخصیت اصولگرا فعال شوند، گفتمان و برنامه خود را به جامعه بشناسانند و در نهایت هر کس که از میزان اقبال عمومی بالاتری برخوردار بود، از او حمایت شود.
آقای ترقی! شما یک شخصیت حزبی هستید و قبول دارید که کادرسازی از کارکردهای حزب است، چرا احزاب اصولگرادر این انتخابات اقتضایی عمل کردند، یعنی آن فردی را که میخواستند نتوانستندبه صحنه بیاورند یا اگر آوردند او را حفظ نکردند و به اقتضای شرایط پشت سر فرد دیگری قرار گرفتند؟
علت ضعف احزاب در کادرسازی نخست به فقدان جایگاه مناسب در ساختار قدرت در کشور باز میگردد، چون چنین جایگاهی ندارند هیچ نخبهای تصور نمیکند که پلکان ترقی و رشدش در حزب است. بنابر این نخبگان اصولا رغبتی برای حضور در حزب ندارند. نخبگان اعلام میکنند که وابسته به هیچ حزبی نیستند و حتی عدم وابستگی را یک ارزش تلقی میکنند.
چرا جبهه پیروان که خود را ریشهدارترین و با سابقهترین طیف سیاسی میخواند نتوانست کادرسازی کند، بالاخره یک دورهای اعضای این جبهه عضو حزب جمهوری اسلامی بودند ولی نتوانستند همانند آن حزب نیروسازی کنند وامروز سنی از همه آنها گذشته است، به طوری که آقای باهنر جوانترین چهره سیاسی سرشناس این طیف محسوب میشود؟
اعضای جبهه پیروان خط امام و رهبری بعد از تعطیلی حزب جمهوری اسلامی بیشتر از سرمایه نیروی انسانی همان زمان استفاده کردند، به عبارت دیگر حزب جمهوری اسلامی تربیت کننده نیروی سیاسی بود اما بعد از انحلال، اعضای آن سرمایه انسانی تشکلهای 15 گانه جبهه پیروان شدند و هنوز هم این تشکلها متکی به آن سرمایههای دهه شصت هستند، بدون اینکه یک کادرسازی مناسبی در درون خود انجام دهند. البته موتلفه کمی تلاش کرد نیروهای جوان را کنار اعضای قدیمی به کار گیرد و از برخی جوانها در انتخابات شوراها حمایت کرد ولی تا این نیروها جا بیفتند زمان میبرد، با این وجود همین تربیت هم کار سختی بود، یعنی بدون بودجه، اعتبار و امکانات مالی واقعاًروشن نگه داشتن چراغ تشکل در کشور کار دشواری است.
موتلفه که دستی در بازار دارد چرا از کمبود منابع مالی گله میکند؟
موتلفه دیگر مانند گذشته به بازار وصل نیست. به عبارت دیگر آن بازاریهایی که قبلا بودند و روزی منابع مالی حزب را تأمین میکردند دیگر نیستند. قشری هم که در اجرا حضور دارد بعضا جوان است و دستش از منابع مالی خالی است، بنابر این حزب موتلفه دیگر از وضع مالی مناسبی برخوردار نیست و با قرض چراغ خود را روشن نگه میدارد، بقیه احزاب هم همین طورند، حزبی که دولتی یا وابسته به قدرت باشد ممکن است درآمدو منابعی برای خود تعریف کند ولی موتلفه که هیچ وابسته به قدرت نیستند، منبع درآمدی جز کمکهای برخی اعضا ندارد. اعضا هم وقتی کمک میکنند که از مسیر حزب بتوانند به موقعیت اجتماعی، پست، قدرت و مسئولیت برسند، وقتی این اتفاق نمیافتد طبیعتا کمک نمیکنند. در کل مجموعه احزاب در کشور نقشی در معادلات سیاسی و رقابتهای انتخاباتی ندارند.
این آسیب نیست؟
این آسیب جدی است. الان به جای اینکه یک سری از این رقابتها با ایفای نقش تشکلهای سیاسی شناسنامهدار نظم پیدا کند و هدایت شود، گروههایی در آن وارد میشوند که شناسنامه ندارند و این ضرر بزرگی برای کشور است، ضمن آنکه اصلاح قانون احزاب در مجلس همچنان نهایی نشده و باید قانون احزاب به شکلی اصلاح شود که آنها بتوانند یک جایگاه مناسبی در ساختار سیاسی کشور پیدا کنند.
بعد از انتخابات مجلس قرار بود ساختار حزب موتلفه جوان شود، چه اقدامی در این رابطه شد؟
تلاش کردیم در کنگره قبلی این بازسازی را انجام دهیم. آقای عسگراولادی وعده پوستهشکنی دادند و تلاش فراوانی کردند تا این اتفاق رخ بدهد، ولی بدنه مقاومت کرد و این پوستهشکنی انجام نشد و در بعضی بخشها هم که تغییراتی رخ داد، ظاهری بود، محصولش هم در انتخابات مجلس نهم خود را نشان داد و به نظر میرسد عدم به روزرسانی حزب در شرایط کنونی کشور آسیب جدی را به فعالیتهای حزبی و تحقق اهداف میزند.
در مناظرهها نامزدهای اصولگرا خیلی به نقد یکدیگر پرداختند. آیا در آستانه یک مرزبندی جدید سیاسی در کشور هستیم؟
هر چه پیش میرویم نوع متفاوتی که در نگرشها نسبت به اداره کشور وجود دارد خود را بهتر و دقیقتر نشان میدهد. در زمان امام رقابت بین دو جریان جامعه روحانیت و مجمع روحانیون سامان پیدا کرد ولی بعد از مدتی مجمع روحانیون در موضع خارج از حاکمیت قرار گرفت، اما امروز دوباره رقابتچها به درون نظام و بین نیروهای معتقد به اصول و آرمانهای انقلاب برگشته. در این انتخابات مبانی دیدگاهی که از سوی نامزدها مطرح میشود تفاوتهای ظریفی با هم دارد مثلا در سیاست خارجی بین نوع روش آقای جلیلی با روش آقای ولایتی به صورت ظریفی تفاوت است یا در اداره کشور برخی معتقدبه استفاده از همه نیروهای انسانی داخل انقلاب بودند اما برخی دیگر فقط از طیف نیروهای انسانی داخل انقلاب بودند اما برخی دیگر فقط از طیف خاصی میخواستند کمک بگیرند. اینها تفاوت دیدگاههایی بودکه مشاهده کردیم، بنابر این نوع آرایش سیاسی با یک سری ظرافتهای خاص ذیل مبانی نظام تغییر میکند.
بستر را برای تشکیل دو یا سه حزب فراگیر فراهم میبینید؟
خیر؛ اصلاً گرایش به تحزب در جامعه احساس نمیشود در صورتی گرایش افزایش پیدا میکند که قانون به صورتی اصلاح شود که ورود به قدرت از کانال احزاب انجام شود اگر چنین چیزی رخ دهد، طبیعتاً میتوان به سمت احزاب فراگیر رفت، و گرنه با همین کیفیت خیلی نمیتوان امیدی به تشکیل حزب فراگیر داشت.
آقای روحانی، از اعضای معتدل جامعه روحانیت مبارز به حساب میآید که با نیروهای میانهرو دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب ارتباط خوبی دارد. رابطه او با آقای ناطق نوری و برخی نیروهای جبهه پیروان خط امام و رهبری که همسو با آقای ناطق نوری حرکت میکنند، مثبت ارزیابی میشود.
فکر میکنید چقدر از نیروهای جبهه پیروان خط امام و رهبری در دولت یازدهم استفاده شود، کما اینکه گمانهزنیهایی در باره حضور آقای باهنر در کابینه آقای روحانی مطرح است؟
ایشان به دنبال تشکیل یک دولت فراجناحی است، یعنی از افرادی استفاده خواهد کرد که کمتر برچسب جناحی روی آنهاست و قطعاً عناصر متعصب دو جناح را به کار نمیگیرد و میکوشد که افراد میانهرو، کارآمد، متخصص و توانمند را در دولت وارد کند، البته به نگاه مجلس در باره آن افراد هم توجه دارد تا بهارستانیها حساسیت خاصی نسبت به فردی نداشته باشند.
نوع نگاه آقای روحانی به طیفهای دیگر اصولگرا همچون پایداری و طیف تحولخواه(ایثارگران و رهپویان) چگونه خواهد بود، آیا آنها وارد دولت یازدهم میشوند یا در جایگاه منتقد قرار میگیرند؟
قطعاً آقای روحانی با جبهه پایداری میانه مناسبی ندارد، چون آنها با سیاست اعتدالی او مقداری زاویه دارند، به عبارت دیگر آقای روحانی اعضای جبهه پایداری را جزو گروههای افراطی اصولگرا تلقی میداند اما بعضی از نیروهای جمعیت ایثارگران که معتدل هستند ممکن است به کابینه یازدهم وارد شوند.
آقای هاشمی چقدر در پیروزی آقای روحانی نقش داشت؟
آقای هاشمی در جلوگیری از ائتلاف میان اصولگرایان و ایجاد ائتلاف میان اصلاحطلبان نقش مهمی ایفا کرد و قرار گرفتن او پشت سر آقای روحانی موجب شد که شعار اعتدال آقای روحانی بهتر از شعار اعتدال آقای ولایتی در جامعه جا بیفتد.
به نظر شما آقای هاشمی از آقای روحانی استفاده کرد که نگاه دولت را به عرصههای مختلف تغییر دهد یا آقای روحانی از حمایت آقای هاشمی بهره برد تا بتواند سکاندار قوه مجریه شود؟
همانطور که در فیلم تبلیغاتی و موضعگیری آقای هاشمی مشاهدهکردیم ایشان سعی کرد که در فیلم صحبتی در حمایت از آقای روحانی نکند، البته سازماندهی گروههاو احزاب در حمایت از روحانی تلاش زیادی انجام داد.
به نظر شما آقای روحانی کابینه خود را با مشورت آقای هاشمی میچیند یا رویکردی مستقل میگیرد؟
همانطور که او اعلام کرده بدون آنکه به فردی یا جریانی تعصب خاصی داشته باشد، نظرات و پیشنهادات رااز همه شخصیتهای سیاسی میگیرد و سپس اعضای کابینه یازدهم را خود انتخاب خواهد کرد.
آیا هاشمی مرد در سایه دولت لقب میگیرد؟
بعیدمیدانم این اتفاق بیفتد، شأن آقای هاشمی بالاتر از آن است که مرد در سایه دولت آقای روحانی باشد. برای آقای هاشمی کافی است که دولتی روی کار بیاید که خدمات گذشته را نادیده نگیرد، اخلاق مدار و معتدل باشد و از افراطگرایی دوری کند.
شنیده میشود هم اکنون کارهای آقای روحانی با کمک آقای ناطق نوری انجام میشود، این دو چقدر به هم نزدیک هستند؟
آقای ناطق و آقای روحانی دو نامزد مورد علاقه آقای هاشمی بودند و بهلحاظ همگرایی با هم ارتباط خوبی داشته و دارند در زمان ریاست آقای ناطق بر مجلس، آقای روحانی نایب رئیس اول ایشان بود در آن مقطع آنها روابط خیلی خوبی با هم داشتند. ضمن آنکه هم اکنون این دو نفر همگرایی خوبی در مجمع تشخیص مصلحت نظام با یکدیگر دارند و به لحاظ فکری هم تقریباً دیدگاههای آنها به هم نزدیک است که این مساله زمینه همکاری آنها را بیشتر فراهم میکند.
آقای خاتمی چه رابطهای را با آقای روحانی پیش خواهد گرفت، چرا که در انتخابات از آقای روحانی حمایت رسمی کرد؟
بله، آقای خاتمی و اصلاحطلبان برای نجات خود در انتخابات از آقای روحانی حمایت کردند و ابتدا اکراه داشتند و حتی نامزدشان آقای عارف هم زمانی که کنار رفت، بدون اعلام انصراف به نفع آقای روحانی این کار را انجام داد. آن موقع اصلاحطلبان در بین خود اختلاف نظر زیادی داشتند به ویژه در مجمع روحانیون چون میگفتند «چطور میشود بعد از 26 سال انشعاب از جامعه روحانیت مبارز، دوباره از یک نامزدی عضو این تشکل روحانی حمایت کنیم؟ این نقض غرض است» بنابر این حمایت آقای خاتمی از آقای روحانی بیشتر برای برون رفت اصلاحطلبان از شرایط انزوای سیاسی بود که طی این هشت سال گذشته به ویژه چهار سال اخیر برایشان پدید آمد.
مجمع روحانیون در حمایت از آقای روحانی یک بیانیه رسمی داد و از این رو به جامعه روحانیت نزدیک شد، این همگرایی تاکتیکی و مقطعی بود یا میتواند سرآغاز ایجاد آرایش سیاسی جدید باشد؟
بعید است تغییر آرایش سیاسی ایجاد شود. آقای روحانی با شعارها و نوع موضعگیری که داشت توانست پایگاه اجتماعی اصلاحات را جذب خود کند، اما اکنون اصلاحطلبان در حال استفاده از آقای روحانی هستند و برای نجات خود از انزوای سیاسی سعی میکنند بر موج ایجاد شده توسط آقای روحانی سوار شوند، البته آقای روحانی بعد از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری به بازسازی موقعیت آقای خاتمی کمک کرد و شاید در آینده هم به بازسازی جایگاه آقای خاتمی بیشتر کمک کند و اصلاحطلبان بتوانند از حمایت آقای روحانی بیشتر بهره ببرند.
نزدیک شدن مجمع روحانیون و جامعه روحانیت مبارز چقدر تداوم خواهد یافت؟
بستگی به این دارد که موضع اصلاحطلبان متأثر از جریان افراطیشان نشود. اگر جریان افراطی اصلاحات بخواهد از بستر ایجاد شده سوء استفاده کند احتمال دارد که این نزدیکی استمرار نداشته باشد، اما اگر فقط نیروهای معتدل اصلاح طلب با آقای روحانی ارتباط داشته باشند شرایط استمرار این همکاری کاملا وجود دارد.
مقداری هم در باره انتخابات و نتیجه تحرک اصولگرایان صحبت کنیم، به نظر شما چرا نامزدهای این جریان در رقابت 24 خرداد شکست خوردند؟
عدم موفقیت نامزدهای اصولگرا عملکرد نامناسب دولت در چند سال اخیر است که مشکلات اقتصادی فراوانی را متوجه جامعه کرد و حاشیه پردازیهای زیادی هم در رابطه با ارکان حاکمیت به ویژه مجلس داشت که همه اینها به نام اصولگرایان ثبت و ضبط شد و گفتمان اصولگرایی از این اتفاق لطمه خورد علت دیگر، اختلافات عمیق میان دولت و مجلس بود که به برخی بداخلاقیها انجامید، به طوری که رهبر معظم انقلاب نیز ازاین امر ناراحت شدند و جامعه نیز از آثار منفی آن بی نصیب نماند. عامل سوم، نامزد شدن آقای جلیلی بود که با ورودی غیرمنتظره به عرصه انتخابات، مردم را از رایآوری خود مقداری نگران کرد چون اینطور القا شده بود که با رئیس جمهور شدن وی فضای سیاسی کشور بستهتر میشود. عامل چهارم، تجربه دولت نهم و دهم بود که فقط از نیروهای محدودی در اداره امور اجرایی استفاده کرد و خیلی از سرمایههای انسانی در عرصه مدیریتی کشور از متن به حاشیه رفتند، ضمن آنکه نامزدهای اصولگرا نتوانستند در تبلیغات خود برای جامعه جا بیندازند که با در اختیار گرفتن سکان هدایت قوه مجریه از همه ظرفیتهای مدیریتی استفاده میکنند. مجموعه چهار عامل یاد شده سبب شد تا وقتی آقای روحانی وعده به کارگیری نیروهای معتدل دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب را مطرح کرد مردم به او اقبال نشان دهند.
علت آنکه نامزدهای اصولگرا بعد از اعلام انصراف عارف به نفع روحانی، کنار نرفتند چه بود؟
حتی اگر یک نامزد در صحنه باقی میماند آرای بقیه نامزدها در سبد او قرار نمیگرفت چون هر کدام طرفدارانی داشتند که حاضر نبودند رای خود را به دیگری بدهند، مثلا اگر قالیباف به نفع جلیلی انصراف میداد یا بر عکس، در آن صورت هواداران آنها رای خود را عوض نمیکردند در باره آقای ولایتی نیز قضیه به همین شکل بود، در کل کنار رفتن هر یک از نامزدهای اصولگرا سبب میشد که فقط مقداری از آرا به سوی دیگری سوق پیدا کند و بقیه در سبد آقای روحانی قرار گیرد به همین منظور همه نامزدها برای افزایش مشارکت و جلوگیری از تقویت رأی رقیب در صحنه باقی ماندند.
این مساله برنمیگردد به اینکه احزاب اصولگرا برنامه مدونی برای انتخابات ریاست جمهوری نداشتند و همین امر عامل بی تاثیری آنها بر معادلات انتخابات شد، به طوری که هر یک پس از اعلام اسامی نامزدهای تایید صلاحیت شده به سوی کاندیدای نزدیک به خود متمایل شدند، در صورتی که میتوانستند پایگاه اجتماعی جریان اصولگرا را بهتر از اینها ساماندهی کنند؟
شرایط احزاب در رقابتچهای سیاسی کشور همواره یکسان بوده و آنها نتوانستند به گروههای مرجع نزد مردم تبدیل شوند. بر همین اساس در انتخابات ریاست جمهوری نیز تحرک احزاب نمودی نداشت و بیشتر گفتمانها بودند که با هم وارد رقابت شدند، البته بعضی احزاب ممکن است گفتمانهایی را نمایندگی کنند ولی نمیتوان آن گفتمانها را منحصر در احزاب تغییری نکرد ولی انتخابات ریاست جمهوری یازدهم ضرورت رشد تحزب در کشور را بیش از پیش نمایان کرد چون تشکلها و احزاب پیش از ثبت نام نامزدها کوشیدند نامزدها با برنامه مدون، گفتمانی روشن و تیم کاری مشخص پا به میدان رقابت بگذارند که همین مساله ثمربخش بود و شاهد بودیم همه نامزدها وادار شدند برنامههای خود را به صورت کتاب آماده کنند، گفتمان شفافی را پیش گیرند و ابعاد آن را برای مردم در برنامههای تلویزیونی تبیین کنند اما در باره تیم کاری آنها نتوانستند آن طور که انتظار میرفت عمل کنند چون این کمبود بیشتر ناشی از عدم تحزب در کشور است، البته برخی کمبود بیشتر ناشی از عدم تحزب در کشور است، البته برخی نامزدها از نیروی انسانی مناسبی به لحاظ شرایط کاری یا موقعیت اجتماعی برخوردار بودند ولی فقدان نیروی انسانی برخی نامزدها آنقدر مشهود بود که یا ستادی تشکیل ندادند یا اگر هم موفق به این کار شدند رونقی نداشت.
جبهه پیروان خط امام و رهبری به ویژه موتلفه از یک سال پیش برای انتخابات ریاست جمهوری استارت زد تا به دور از شخصیت محوری بر اساس اولویتهای کشور، برنامه و استراتژی اجرایی تعریف کند و سپس وارد انتخاب مصداق شود، اما همه معادلات انتخابات آن طور که جبهه پیروان پیش بینی میکرد رقم نخورد، چرا؟
جبهه پیروان در حوزه تشکلهای 15 گانه خود توانست فرآیند را به نتیجه برساند، یعنی پنج نامزد را به یک نامزد تقلیل داد تا بتواند با ائتلاف سه نفره کار را دنبال کند، بنابر این تا این مرحله جبهه پیروان موفق بود اما در مرحله بعدی جامعتین باید وارد عرصه میشدند و کمک میکردند اما به علت اختلافات درونی چنین اتفاقی نیفتاد.
اما جبهه پیروان خط امام و رهبری هیچ گزینهای در جمع نامزدهای تایید صلاحیت شده نداشت.
قراراین بود که قبل از ثبت نام تکلیف ائتلاف 2+3 مشخص شود.
اما چنین اتفاقی نیفتاد.
جبهه پیروان آقایان باهنر، آل اسحاق و متکی را به عنوان نامزدهای خود معرفی کرد، از جامعه روحانیت هم آقایان ابوترابی و پورمحمدی به آن جمع اضافه شدند و ائتلاف 2+3 را تشکیل دادند. سپس برنامه جبهه پیروان این بود که این پنج نفر فعالیت خود را شروع کنند تا در آخر به یک نفر برسند.
که اینطور نشد.
خیر؛ به نتیجه رسید و آقای ابوترابی خروجی ائتلاف 2+3 شدو ثبت نام کرد اما چون بر اساس نظرسنجیها ائتلاف سه نفره موفقتر بود، تصمیم بر آن شد که کار با ائتلاف سه نفره دنبال شود.
اما آقای متکی نپذیرفت و بعد از آقای ابوترابی در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کرد. آن زمان آقای متکی بر این باور بود که در نظرسنجیها میان پنج عضو ائتلاف در جایگاه نخست قرار دارد و بر همین اساس انتخاب آقای ابوترابی را نپذیرفت.
اینطور نبود، در اکثریت نظرسنجیها آقای ابوترابی اول بود، البته آقای متکی چنین ادعایی داشت اما پایه و مبنای آن ادعا برای جبهه پیروان مشخص نبود.
یعنی در همه نظرسنجیها آقای ابوترابی در صدر بود؟
بله تا لحظه ثبت نام، آقای ابوترابی بیشتر از بقیه اعضای ائتلاف با اقبال عمومی مواجه بود.
اما آقای مقدم از اعضای ستاد آقای باهنر نیز اعلام کرد که آقای باهنر در جایگاه نخست نظرسنجیها بود.
خیر؛ اینطور نبود.
همان روزها خبری آمد و تکذیب هم نشد، آن خبر این بود که آقای ابوترابی با حکمیت آیت الله مهدوی کنی انتخاب شد.
حکمیت مبنایش این بود که اینها خود به جمعبندی برسند و بعد آیت الله مهدوی کنی خروجی تصمیمگیری آنها را تایید کند ولی در نهایت خود جبهه پیروان جمع بندی کرد و نتیجه را نزد آیت الله مهدوی کنی مطرح کرد.
جبهه پیروان انتظار داشت آقای ابوترابی از نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری انصراف دهد؟
بله.
پس آقای ابوترابی با نظر جبهه انصراف داد؟
اینجا مجلس و کل اصولگرایان وارد شدند و تقاضا کردند، ایشان هم انصراف داد چون وقتی دیدند اقبال عمومی به آقای ابوترابی قابل ملاحظه نیست، تصمیم بر این شد که ایشان کنارهگیری کند و میدان برای ائتلاف سه نفر بازتر شود.
اما وقتی ائتلاف سه نفره هم به وجود آمد، ایثارگران و رهپویان اعلام حمایت صریح نکردند، در صورت این دو تشکل آقای حداد عادل را پدر معنوی خود میدانند و سال 84 نیز از قالیباف حمایت کردند، به نظر شما چرا این طور شد؟
در این انتخابات نظر این بود که اصولگرایان باید رقابت درون گفتمانی را سامان دهند چون نحوه شرکت و تحرک انتخاباتی اصلاحطلبان مبهم بود، ضمن آنکه آقای هاشمی هم ثبت نام کرد و شکل آرایش انتخابات را تغییر داد.
شما از ثبت نام آقای هاشمی و اثر آن بر تغییر آرایش سیاسی انتخابات صحبت کردید، در صورتی که ایثارگران و رهپویان قبل از این اتفاق به نفع آقای زاکانی اعلام حمایت کردند، اما وقتی گزینه آنها تایید صلاحیت نشد، پشت سر آقای حداد عادل نیز از نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری انصراف داد، یک عضو شورای مرکزی ایثارگران اعلام کرد که این تشکل از دو نامزد یعنی آقایان قالیباف و جلیلی در انتخابات حمایت میکند، مجموعه این روند را گونه ارزیابی میکنید؟ ضمن آنکه شما نگفتید چرا این دو تشکل سیاسی به طور روشن از ائتلاف 1+2 پشتیبانی نکردند و در اعلامیه اردیبهشت ماه خود از آقایان زاکانی، حداد عادل و جلیلی حمایت کردند؟
ایثارگران و رهپویان به دنبال نیرویی بودند که هم گفتمانشان را بتواند دنبال کند و هم از یک پایگاه و مقبولیت اجتماعی برخوردار باشد. چون در این فرآیند تبلیغات انتخاباتی به این جمع بندی رسیدند که نامزد آنها از پایگاه اجتماعی لازم برای رقابت با سایر نامزدها برخوردار نیست، مجبور شدند به فرد دیگری رجوع کنند. به عبارت دیگر ایثارگران و رهپویان دنبال طرح چند نفر بودند تا مقبولیت اجتماعی آنها را تست کنند و ببینند کدام یک بالاترین مقبولیت را دارد که از او حمایت کنند.
اما همانطور که مطرح شد یکی از اعضای شورای مرکزی ایثارگران آقایان قالیباف و جلیلی را نامزدهای مورد تایید این تشکل سیاسی اعلام کرد، چرا یک جمع بندی روشنی انجام نشد؟
جمعیت ایثارگران حمایت از آقای حداد عادل و جلیلی را در دستور کار داشت، اما هیچ گاه به طور تشکیلاتی از آقای قالیباف اعلام پشتیبانی نکرد. به نظر آقای حداد عادل میخواست منحصر در جمعیت ایثارگران و رهپویان نباشد و مقداری بازتر بتواند عمل کند اما آن دو تشکل حمایت از آقای حداد عادل انحصاری میخواستند. در مجموع همین روند طی شد تا آقای حداد عادل از نامزدی در انتخابات انصراف داد و سپس آقای زاکانی و دوستان او به سمت آقای جلیلی متمایل شدند.
کارشناسان سیاسی، جبهه پایداری را ضلع سوم جریان اصولگرا مینامند، این تشکل نیز ابتدا سرمایهگذاری زیادی روی آقای لنکرانی انجام داد، اما او هم نتوانست مسیر تعریف شده خود را ادامه دهد و نهایتاً اقتضایی عمل کرد.
پایداری تصور نمیکرد که صلاحیت آقای لنکرانی احراز نشود و با تصور اینکه صلاحیت آقای لنکرانی احراز میشود وارد رقابت شدندو حتی سعی کردند از آن نامزد حداکثریشان عدول نکنند ولی بعد که متوجه شدند احتمال احراز صلاحیتش نیست، روی آقای جلیلی سرمایهگذاری کردند تا بتوانند گفتمان خود را از این طریق در انتخابات ریاست جمهوری دنبال کنند.
پس بر اساس فرمایش شما نقطه آغازین حرکت هر سه ضلع جریان اصولگرا (جبهه پیروان، ایثارگران و رهپویان و جبهه پایداری) با تصمیمگیری نهایی آنها متفاوت بود، درست است؟
بله، چون آنچه از قبل طراحی کردند در نهایت رخ نداد. برنامه این بود که 10 شخصیت اصولگرا فعال شوند، گفتمان و برنامه خود را به جامعه بشناسانند و در نهایت هر کس که از میزان اقبال عمومی بالاتری برخوردار بود، از او حمایت شود.
آقای ترقی! شما یک شخصیت حزبی هستید و قبول دارید که کادرسازی از کارکردهای حزب است، چرا احزاب اصولگرادر این انتخابات اقتضایی عمل کردند، یعنی آن فردی را که میخواستند نتوانستندبه صحنه بیاورند یا اگر آوردند او را حفظ نکردند و به اقتضای شرایط پشت سر فرد دیگری قرار گرفتند؟
علت ضعف احزاب در کادرسازی نخست به فقدان جایگاه مناسب در ساختار قدرت در کشور باز میگردد، چون چنین جایگاهی ندارند هیچ نخبهای تصور نمیکند که پلکان ترقی و رشدش در حزب است. بنابر این نخبگان اصولا رغبتی برای حضور در حزب ندارند. نخبگان اعلام میکنند که وابسته به هیچ حزبی نیستند و حتی عدم وابستگی را یک ارزش تلقی میکنند.
چرا جبهه پیروان که خود را ریشهدارترین و با سابقهترین طیف سیاسی میخواند نتوانست کادرسازی کند، بالاخره یک دورهای اعضای این جبهه عضو حزب جمهوری اسلامی بودند ولی نتوانستند همانند آن حزب نیروسازی کنند وامروز سنی از همه آنها گذشته است، به طوری که آقای باهنر جوانترین چهره سیاسی سرشناس این طیف محسوب میشود؟
اعضای جبهه پیروان خط امام و رهبری بعد از تعطیلی حزب جمهوری اسلامی بیشتر از سرمایه نیروی انسانی همان زمان استفاده کردند، به عبارت دیگر حزب جمهوری اسلامی تربیت کننده نیروی سیاسی بود اما بعد از انحلال، اعضای آن سرمایه انسانی تشکلهای 15 گانه جبهه پیروان شدند و هنوز هم این تشکلها متکی به آن سرمایههای دهه شصت هستند، بدون اینکه یک کادرسازی مناسبی در درون خود انجام دهند. البته موتلفه کمی تلاش کرد نیروهای جوان را کنار اعضای قدیمی به کار گیرد و از برخی جوانها در انتخابات شوراها حمایت کرد ولی تا این نیروها جا بیفتند زمان میبرد، با این وجود همین تربیت هم کار سختی بود، یعنی بدون بودجه، اعتبار و امکانات مالی واقعاًروشن نگه داشتن چراغ تشکل در کشور کار دشواری است.
موتلفه که دستی در بازار دارد چرا از کمبود منابع مالی گله میکند؟
موتلفه دیگر مانند گذشته به بازار وصل نیست. به عبارت دیگر آن بازاریهایی که قبلا بودند و روزی منابع مالی حزب را تأمین میکردند دیگر نیستند. قشری هم که در اجرا حضور دارد بعضا جوان است و دستش از منابع مالی خالی است، بنابر این حزب موتلفه دیگر از وضع مالی مناسبی برخوردار نیست و با قرض چراغ خود را روشن نگه میدارد، بقیه احزاب هم همین طورند، حزبی که دولتی یا وابسته به قدرت باشد ممکن است درآمدو منابعی برای خود تعریف کند ولی موتلفه که هیچ وابسته به قدرت نیستند، منبع درآمدی جز کمکهای برخی اعضا ندارد. اعضا هم وقتی کمک میکنند که از مسیر حزب بتوانند به موقعیت اجتماعی، پست، قدرت و مسئولیت برسند، وقتی این اتفاق نمیافتد طبیعتا کمک نمیکنند. در کل مجموعه احزاب در کشور نقشی در معادلات سیاسی و رقابتهای انتخاباتی ندارند.
این آسیب نیست؟
این آسیب جدی است. الان به جای اینکه یک سری از این رقابتها با ایفای نقش تشکلهای سیاسی شناسنامهدار نظم پیدا کند و هدایت شود، گروههایی در آن وارد میشوند که شناسنامه ندارند و این ضرر بزرگی برای کشور است، ضمن آنکه اصلاح قانون احزاب در مجلس همچنان نهایی نشده و باید قانون احزاب به شکلی اصلاح شود که آنها بتوانند یک جایگاه مناسبی در ساختار سیاسی کشور پیدا کنند.
بعد از انتخابات مجلس قرار بود ساختار حزب موتلفه جوان شود، چه اقدامی در این رابطه شد؟
تلاش کردیم در کنگره قبلی این بازسازی را انجام دهیم. آقای عسگراولادی وعده پوستهشکنی دادند و تلاش فراوانی کردند تا این اتفاق رخ بدهد، ولی بدنه مقاومت کرد و این پوستهشکنی انجام نشد و در بعضی بخشها هم که تغییراتی رخ داد، ظاهری بود، محصولش هم در انتخابات مجلس نهم خود را نشان داد و به نظر میرسد عدم به روزرسانی حزب در شرایط کنونی کشور آسیب جدی را به فعالیتهای حزبی و تحقق اهداف میزند.
در مناظرهها نامزدهای اصولگرا خیلی به نقد یکدیگر پرداختند. آیا در آستانه یک مرزبندی جدید سیاسی در کشور هستیم؟
هر چه پیش میرویم نوع متفاوتی که در نگرشها نسبت به اداره کشور وجود دارد خود را بهتر و دقیقتر نشان میدهد. در زمان امام رقابت بین دو جریان جامعه روحانیت و مجمع روحانیون سامان پیدا کرد ولی بعد از مدتی مجمع روحانیون در موضع خارج از حاکمیت قرار گرفت، اما امروز دوباره رقابتچها به درون نظام و بین نیروهای معتقد به اصول و آرمانهای انقلاب برگشته. در این انتخابات مبانی دیدگاهی که از سوی نامزدها مطرح میشود تفاوتهای ظریفی با هم دارد مثلا در سیاست خارجی بین نوع روش آقای جلیلی با روش آقای ولایتی به صورت ظریفی تفاوت است یا در اداره کشور برخی معتقدبه استفاده از همه نیروهای انسانی داخل انقلاب بودند اما برخی دیگر فقط از طیف نیروهای انسانی داخل انقلاب بودند اما برخی دیگر فقط از طیف خاصی میخواستند کمک بگیرند. اینها تفاوت دیدگاههایی بودکه مشاهده کردیم، بنابر این نوع آرایش سیاسی با یک سری ظرافتهای خاص ذیل مبانی نظام تغییر میکند.
بستر را برای تشکیل دو یا سه حزب فراگیر فراهم میبینید؟
خیر؛ اصلاً گرایش به تحزب در جامعه احساس نمیشود در صورتی گرایش افزایش پیدا میکند که قانون به صورتی اصلاح شود که ورود به قدرت از کانال احزاب انجام شود اگر چنین چیزی رخ دهد، طبیعتاً میتوان به سمت احزاب فراگیر رفت، و گرنه با همین کیفیت خیلی نمیتوان امیدی به تشکیل حزب فراگیر داشت.