حسنعلی منصور نخست وزیر وقت که فرد بسیار هتاک و بددهنی بود، بعد از تبعید حضرت امام(ره) دریکی دو مصاحبه مطبوعاتی، لحن بسیار بدی را نسبت به امام(ره) به کار برده و هتاکی نموده بود. یکبار هم در مجلس شورای ملی، صحبت اهانتآمیزی کرده بود. من خودم که عصرها عناوین روزنامه اطلاعات و کیهان را در جلوی دکه روزنامهفروشی نزدیک مدرسه فیضیه میخواندم، چندبار دیدم که لحن منصور نسبت به امام(ره)، لحن بسیار تند و اهانتآمیزی بود؛ بنابر این تنفر خاصی از منصور در میان همه طلبهها و انقلابیون به وجود آمده بود.
ما هیچ مطلع نبودیم (لااقل من و دوستان طلبه و اساتید) که گروهی در تهران به دنبال طراحی عملیات مسلحانه علیه سران رژیم هستند. البته چهره افراد «جمعیت موتلفه اسلامی» کم و بیش برای ما آشنا بود؛ زیرا آنان رفت و آمد زیادی به قم داشتند.به منزل امام(ره) هم زیاد رفت و آمد میکردند. چهرهها معمولاً آشنا بود، ولی نمیدانستیم در میان این گروه، هستهای برای مبارزه مسلحانه تشکیل شده است...
روز هفدهم ماه رمضان (اول بهمن) خبر ترور منصور را شنیدیم. این خبر، فوق العاده خوشحال کننده بود. ترور منصور، نشاط عجیبی برای حوزه به ارمغان آورد. البته تعداد طلبههایی که در ماه رمضان در قم بودند، زیاد نبود. بعد از پایان ماه رمضان که طلبهها به قم برگشتند، معلوم شد که این ترور، نشاط فوقالعادهای درمیان همه طرفداران امام(ره) و انقلاب به وجود آورده است.
این ترور، نقطه عطفی در تاریخ انقلاب بود؛ زیرا در نهضت اسلامی از آغاز تا آن روز، مرتباً انقلابیون کتک میخوردند، زجر میکشیدند، زندان میرفتند، شلاق میخوردند، فریاد میزدند و سخنرانی میکردند اما سابقه نداشت که بتوانند به اقدام مسلحانهای علیه رژیم دست بزنند و دومین شخص رژیم، یعنی نخستوزیر را ترور کنند. البته در دوره نواب صفوی، در میان فدائیان اسلام کار مسلحانه سابقه داشت، منتها در نهضت اسلامی که به رهبری امام آغاز شده بود، تا آن روز، چنین حادثهای بیسابقه، بسیار نو و جدید بود. برای رژیم هم بسیار وحشتناک بود چون آنها هرگز فکر نمیکردندبا چنین حوادثی در تهران مواجه شوند. ولی این شیرینی به دلیل آنکه تقریباً همه افراد این گروه را در مدت کوتاهی دستگیر کردند، قدری تلخ شد. متأسفانه محمد بخارایی که این عمل بزرگ را با دست توانمند خودش انجام داده بود، بقیه دوستان و رفقایش که با او همکاری داشتند و خلاصه همه افراد و اعضای این گروه در مدت یکی دو هفته دستگیر شدند.
این گروه کار بسیار مهم و عظیمی در تمرین و آمادگی و طراحیهای لازم انجام داده بود که رژیم از همه آنها بی خبر مانده بود.اعضای موتلفه در زمانی که تهیه اسلحه کار فوقالعاده سخت و مشکلی بود و آموزش و طراحی عملیات، کار بسیار پیچیدهای به شمار میرفت، بدون جلب توجه ساواک، از این مراحل گذشته بودند؛ اما برای مراحل بعد از عملیات که پیچیدگی کار زیادتر میشد، طراحی دقیقی انجام نداده بودند. طبیعی است آنان عناصری نبودند که سابقه کاراطلاعاتی داشته باشند، بلکه تازه وارد این صحنه شده بودند و بیش از این از آنها توقع نمی رفت. به هر حال دستگیری این عزیزان برای ما بسیار تلخ و ناگوار بود. بعداز ماه رمضان به سبب ترور منصور از یک طرف شادی و نشاط فوقالعادهای درحوزه حکمفرما بود و از طرف دیگر برای دستگیری قاتلین منصور و دیگر اعضای هیأت موتلفه، همه نگران و ناراحت بودند و احتمال میدادند که آنها را اعدام کنند...
اوایل خرداد که حکم دادگاه تجدیدنظر اعلام شد، برای جلوگیری از اجرای حکم، عدهای از طلبهها و فضلا تصمیم گرفتند به خانه مراجع بروند و متحصن شوند.
برای این کار، بر اساس یک تقسیمبندی عدهای به منزل آیت الله گلپایگانی، عدهای به منزل آیت الله مرعشی نجفی و عدهای هم به منزل آقای شریعتمداری رفتند. من با جمعی حدود بیست، سی نفر از فضلای حوزه علمیه قم به منزل آقای شریعتمداری رفتیم. از جمله متحصنینی که به یاد دارم، عبارت بودند از آقایان: محمد مؤمن قمی، محفوظی، خزعلی و سیدعلیاکبر محتشمی پور.
ما در آنجا متحصن شدیم و قرار گذاشتیم اگر با مخالفت ایشان مواجه شدیم، مقاومت کنیم. از قبل به ما گفته بودند ممکن است طلبههای طرفدار آقای شریعتمداری به شما حمله کنند. ماهم با این فرض رفته بودیم که اگر به ما حمله شد، مقاومت کنیم. با این قرار وارد منزل ایشان شدیم و بعد از حدود یکی دو ساعت، آقای شریعتمداری آمد و برای ما صحبت کرد. در این جمع ابتدا یکی ازعلما و مدرسین سخنرانی کرد و روایت معروفی را خواند که: «همه افراد مؤمن مساوی و به منزله دندانههای یک شانه هستند»، سپس مسئولیت همه را در برابر حفظ جان عدهای مسلمان و مؤمن که به خاطر اقداماتشان برای نهضت اسلامی درمعرض اعدام هستند، بیان نمود و از افراد دستگیر شده گروه موتلفه تجلیل کرد و گفت: خون بی گناهان ریخته میشود و همه ما در برابرجان و دم مؤمن مسئول هستیم. آقای شریعتمداری گفت: بسیار خوب، من افرادی را از تهران میخواهم و به سهم خودم اقدام میکنم.این عبارت را با لحنی بیان کرد که مقصودش این بود که شماها بروید.متحصنین گفتند: ما مهمان شما هستیم و تا حصول نتیجه اقدامات جنابعالی دراینجا میمانیم. آقای شریعتمداری وقتی اصرار طلبهها رادید گفت: «بسیار خوب» .
خلاصه ما در منزل ایشان متحصن شدیم و عدهای هم در منزل آقای گلپایگانی و گروهی دیگر هم در منزل آقای مرعشی نجفی متحصن شدند.به این ترتیب نقشه به خوبی اجرا شد. فکر میکنم سه روز در منزل آقای شریعتمداری ماندیم. بعد از آن، مأمورین آمدند و همه را تهدید کردند که اگر تحصن پایان نیابد، همه را دستگیر میکنیم...
به منازل تمامی مراجع اطلاع دادند که اگر این تحصن خاتمه پیدا نکند، حمله میکنیم و مسئولیت آن به عهده خودتان خواهد بود. اینها میگفتند اگر چنین حادثهای رخ بدهد و به منزل مراجع بریزند، بدعت بسیار خطرناکی خواهد بود و آثار بدی بر جای خواهد گذاشت.
سرانجام، تحصن بعد از سه روز، در عصر روز 13 خرداد شکسته شد. فکر میکنم تحصن، اول در منزل آقای گلپایگانی به پایان رسید و گروهی که آنجا بودند، خارج شدند. به ما اطلاع دادند که متحصنین منزل آقای گلپایگانی به تحصن خود پایان دادهاند. بعد هم تحصن منزل آقای نجفی مرعشی شکسته شد. وقتی این خبر به ما رسید، دیدیم مقاومت بی فایده است و ما هم به تحصن خود پایان دادیم. حدود چهارده روز پس از پایان تحصن، حکم اعدام در باره چهار مبارزی که حکم انقلابی ترور منصور را اجرا کرده بودند، اجرا شد و به شهادت رسیدند.
منبع: خاطرات دکتر حسن روحانی (انقلاب اسلامی 1357-1341) ، انتشارات مرکز تحقیقات استراتژیک