هر چه پیش میرود ضرورت وجود احزاب پاسخگو و دارای برنامه بلندمدت برای اداره کشور بیشتر مشخص میشود. کما این که در سال گذشته، رویکرد تقویت احزاب در سراسر کشور بیشتر شد و قانون احزاب که با فراز و فرودی تصویب شده بود، جدیتر به اجرا گذاشته شد. قانون انتخابات آینده هم که به دست تصویب در مجلس شورای اسلامی هست، نگاهی جدی به این موضوع دارد.
اگر اصالت دادن به احزاب برای انتخابات را در این مقطع هم نتوانیم داشته باشیم، بار دیگر فرایندهای احساسی جایگزین رویکردهای منطقی و سیاستگذاریهای بلند مدت خواهد شد.
کار ویژه این احزاب، ارائه برنامه برای اداره کشور و تبادل اطلاعات با مردم است به نوعی که واسطه بین مردم و قدرت باشند. متاسفانه احزاب موجود، در این زمینه، ظرفیت کاملی ندارند و به سختی میشود دو یا سه حزب را شناخت که در سراسر کشور دفتر دارند و با مردم در ارتباط هستند. در این مسیر اما ضعفها و کاستیهای جدی وجود دارد.
اگر نهاد تحزب در کشور ما تقویت شود، طبیعتا اعتماد مردم به آنها بیشتر خواهد شد؛ یک حزب می تواند حرف ثابتی را بر اساس آرمانها و ایدئولوژی هایش داشته باشد که مردم در مقطعی او را آزمون کنند و چنانچه آزمونش را پس بدهد و در دراز مدت هم پاسخگوی مواضع انتخاباتیاش باشد، مردم هم او را بپذیرند یا نپذیرند.
به نظر من لازمه این موضوع چنین است:
۱. همت جدیتری در دولت به معنای عام آن وجود داشته باشد تا احزاب محور فعالیتهای انتخاباتی بشوند. طبیعتا این قانونی که در دست بررسی است، اگر بتواند پختهتر از قانون قبلی تصویب شود و تایید شورای نگهبان را داشته باشد، میتواند یکی از منظرهای عبور به سمت عملکرد حزبی بیشتر باشد.
۲. بسیاری از اتفاقهایی که درگذشته منجر به تضعیف احزاب بودهاند را باید کنار بگذاریم. یکی از آنها تعمیم دادن عملکرد احزابی مثل حزب توده و حزب رستاخیز به مقوله تحزب به معنای عام آن است که متاسفانه رسانهها در مقاطع مختلف به آن دامن میزدند و اساسا نوعی بدبینی در اظهان عمومی نسبت به تحزب بر جای گذاشتند.
اگر احزاب میداندار شوند و روزگاری برسد که حزبی نتواند رای مردم را به خود اختصاص دهد، احزاب جایگزین میتوانند روی کار بیایند که بر اساس خواست روز مردم شکل گرفته باشند و اهداف آنها به مطالبات عمومی نزدیکتر باشند.