ویژه

اعلامیه امام را امضا می‌کرد و بعد می‌خواند

حضرت امام در رفراندوم یک اعلامیه هفت امضایی داده بودند و همیشه مرا می‌فرستادند. اعلامیه را به من دادند. باید اشخاصی که امضا می‌کنند وزنه‌ و شخصیت بزرگی باشند. یکی از آن هفت امضا متعلق به مرحوم آیت‌الله سید محمدهادی میلانی بود. حضرت امام اعلامیه را به من دادند و فرمودند: «به مشهد می‌روی. اگر آیت‌الله میلانی امضا کرد، می‌بری پیش آقای قمی که امضا کند. اگر نکرد آنجا نمی‌بری که امضا کنند».
آیت الله میلانی برای آقای توکلی بینا چگونه شخصیتی بود؟

حضرت آیتالله میلانی یکی از فقهای بزرگ ایران و شدیداً به امام علاقمند و از مراجع بزرگی بودند که حضرت امام هر وقت میخواستند برای اعلامیهای از آیتالله میلانی امضا بگیرند، مرا به مشهد میفرستادند. هر وقت به مشهد میرفتم و میگفتند توکلی از قم آمده است میدانستند اعلامیه است و اعلامیه را خدمتشان میبردم. بهقدری نسبت به حضرت امام عنایت و محبت داشتند، اعلامیه را که میدادم میبوسیدند و میگفتند سلام الله علیه، امضا میکردند و بعد میخواندند. هم ایشان مورد عنایت امام بود و هم علاقمند شدید به امام بودند.

در برهههای مختلف در مورد امام و نهضت امام ایشان کاملاً مهیا و پشتیبان امام و نهضت امام بودند. حتی در قضیه پانزده خرداد که حضرت امام را گرفتند، یکی از کارهای مهم این مقطع هجرت علما به تهران بود که جمعیتهای مؤتلفه آن را طراحی کرد. آیتالله میلانی از مشهد، آیتالله ملا علی همدانی از همدان، آیتالله قائمی از آبادان، آیتالله حائری از شیراز، و عده ای دیگر به تهران آمدند و خلاصه از سراسر کشور علمای بزرگ را به تهران دعوت کردیم. وقتی همه این علما مجتمع شدند، شخصیت، فقاهت، مرجعیت و زعامت امام را تأیید کردند. در پانزده خرداد بنای رژیم بر این بود امام را محاکمه و اعدام کند و دیدیم علم در روز شانزده خرداد 42 مصاحبهای رادیو تلویزیونی کرد و گفت: «بهزودی پانزده نفر از علمای بزرگ را به دادگاه نظامی میسپاریم». خبرنگار از او سئوال میکند که آیا اعدامی هم دارید؟ که تأیید میکند، اما ایستادگی و مقاومت مردم و مراجع در سراسر کشور خصوصاً بازار تهران که یکی از ارکان مهم بود. در طول تاریخ سابقه نداشت که بازار تهران چهارده روز با وجودی که سرنیزه بالای سرشان بود، اعتصاب کند، منتهی رژیم وقتی دید فشار از طرف مردم، مرجعیت، زعما و علما زیاد شد، روز هفدهم خرداد بهبودی، مدیرکل دربار به منزل آیتالله میلانی به پاچنار آمد و گفت آقایان علما بیایند بنشینند مذاکره کنیم و این خونریزی تمام شود. این یک درجه عقبنشینی بود. آیتالله میلانی سهم بزرگی در این ماجرا داشت. همچنان که در سال 43 در قضیه اعدام انقلابی حسنعلی منصور در مورد سه نفری که مفسد شناختیم، کسی که فتوا داد حضرت آیتالله میلانی بود. چرا؟ به خاطر این که ترسیدیم بعدها در تاریخ بگویند چند تا جوان نشستند و حکم قتل صادر کردند، بنابراین فتوای اعدام انقلابی منصور را از ایشان گرفتیم.

به هر حال شخصیت آیتالله میلانی یک فقیه بزرگ، مبارز و مجاهدی بودند که همیشه آماده و مهیا در ایستادگی در مقابل رژیم شاه بودند و احترام شدیدی به حضرت امام، رهبری نهضت میگذاشتند.

علت این که آیت الله میلانی اعلامیههای امام را امضا میکردند، چه بود؟

حضرت امام در رفراندوم یک اعلامیه هفت امضایی داده بودند و همیشه مرا میفرستادند. اعلامیه را به من دادند. باید اشخاصی که امضا میکنند وزنه و شخصیت بزرگی باشند. یکی از آن هفت امضا متعلق به مرحوم آیتالله سید محمدهادی میلانی بود. حضرت امام اعلامیه را به من دادند و فرمودند: «به مشهد میروی. اگر آیتالله میلانی امضا کرد، میبری پیش آقای قمی که امضا کند. اگر نکرد آنجا نمیبری که امضا کنند». هنوز دور صحن تغییر نکرده و کوچه نزدیک فلکه کوچه باریک و درازی بود که انتهای آن منزل آیتاللهالعظمی میلانی قرار داشت. وقتی آمدم که بروم منزل دیدم از 40، 50 متری خانه تحت محافظت افسر و پلیس است. خیلی ناراحت شدم و با خودم گفتم چه کار کنم؟ باید برای اعلامیهای که امام دادهاند، امضا بگیرم. تا سر خیابان آهسته آمدم و در بقالی چشمم به سبد حصیری یا پلاستیکی افتاد. جلو رفتم و گفتم: «میشود پنج شش کیلو سیبزمینی در این سبد به من بدهی؟ سبد را برایت میآورم». گفت: «آره!» پاکت اعلامیهای را که باید امضا میگرفتم، زیر سیبزمینیها جاسازی کردم و شش کیلو سیبزمینی و پیاز خریدم و سبد را پر کردم و رفتم منزل آیتالله میلانی و گفتم سیبزمینی و پیاز آوردهام. آیه «وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ»(1) را خواندم و داخل خانه شدم. وارد که میشدید سمت چپ چند تا پله میخورد و دفتر آیتالله میلانی بود. به پیشکارشان گفتم: «بگویید توکلی آمده است». میدانستند من که بیایم، یعنی اعلامیه آوردهام. گفتند بروند دفتر من میآیم. رفتم دفتر. تا بالا آمدند، پرسیدند: «سبد چیست؟» از ته سبد اعلامیه را بیرون کشیدم و خدمتشان دادم. ایشان فقیه بزرگی بود، من هم نوجوان و جوانی بودم. مرا بغل کردند و چند دور زدند.

اعلامیه را امضا کردند و گفتند: «برای بردنش هم از شیوهای استفاده کن». گفتم: «بله، چون چند بار مرا بازداشت کردهاند و پرونده دارم، میترسم این در نطفه خفه شود. شما این را به یکی از خانمها بدهید ـ چون خانمها را نمیگشتند ـ من سر خیابان، دم فلکه میایستم و او بیاورد به من بدهد». خلاصه همین کار را کردند. من هم اعلامیه را خدمت آیتالله قمی بردم و ایشان هم امضا کردند. آن اعلامیه هفت امضا داشت، آیتالله میلانی، آیتالله قمی، آیتالله گلپایگانی، آیتالله مرعشی، آیتالله حاجآقا مرتضی حائری فرزند آیتالله حائری بزرگ مؤسس حوزه، آقای شریعتمداری...

پس چرا امام فرمودند تا آیتالله میلانی امضا نکردند، پیش آیتالله قمی نبرید؟

سطح آیتالله میلانی خیلی بالا بود. سطح مرحوم آیتالله قمی در حد آیتالله میلانی نبود، منتهی اگر ایشان امضا کرد، بدهید آیتالله قمی هم امضا کنند. آیتالله میلانی از نظر علمی و فقهی شخصیت بزرگی بود.

در انتها از رابطه اعضای مؤتلفه با ایشان بفرمایید.

رابطه ما با ایشان بسیار صمیمی بود. همچنان که در باره اعدام انقلابی حسنعلی منصور یکی از برادرها به مشهد رفتند و فتوا را از ایشان گرفتند. در باره هجرت علما به تهران به مشهد رفتم و از ایشان خواستم به تهران بیایند. ایشان به امام ارادت داشت. آن فتوا هم مال شاه بود، هم نصیری رئیس سازمان اطلاعات و امنیت (ساواک) و هم حسنعلی منصور که در مورد حسنعلی منصور عملی شد.

پینوشت:

(1) قرآن کریم، سوره یس، آیه 9

https://shoma-weekly.ir/dxOEKL