
جوانان حزب موتلفه اسلامی استان تهران، به مناسبت روز جانباز از آسایشگاه جانبازانی که از ناحیه نخاع آسیب دیده بودند، دیدار کردند.
دیداری که در نوع خود توانست برای ما نسل سومیها دیداری پندآموز باشد، دیداری که اگر لحظهلحظه ،حضورت در آن مکان بیشتر می شد، فقط و فقط مسوولیتت را در قبال این عزیزان و یاران سفر کردهشان را بیشتر می کرد. با دیدن اسوههای جهاد و پایداری دائما با خود زمزمه می کنی : چگونه می توانم راهت را ادامه دهم ...
از درب آسایشگاهی که با نام ثارالله زینت بخشیده بود ، وارد شدیم. حال و هوایی بس عجیب و پر از معنویت را احساس می کردی؛ گویی در این مکان ملائکه نزول کرده اند.
هنوز وارد ساختمان نشده بودیم که حضور دو جانباز نظر جمع را به خود جلب کرد. برای عرض تبریک جلو رفتیم ، دراین گفتگوی کوتاه می توانستیم سالهای پر از حماسه و فداکاری را دریابیم.
کبیری، بدون آنکه از مشکلات خود بگوید از دغدغه جانبازان دیگر برایمان گفت، و اینکه آنان نباید از اذهان جامعه فراموش شوند. در لحن او گلایه ای نهفته بود، وی بیان داشت : فقط در روز جانباز به صورت نمادین و تشریفاتی سراغی از ما نگیرید، برخی تنها با پلاکاردی برای گرفتن عکس یادگاری به سراغ ما میآیند ، تا برای شنیدن حرف دل ما!!
هنوز چند قدمی از آقای کبیری دور نشده بودیم که گروهی با پلاکاردی در دست از آنها تقاضای عکسی برای یادگاری داشتند!؟
وارد ساختمان شدیم ازپلههایی بالا رفتیم که گویی تو را از زمین به عرش الهی نزدیکتر می کرد .
وارد اتاقی شدیم، سید محمد مدنی، حسین آقایی ، حاج پناه و چندین قدم آن طرفتر اردشیر شیرکوه بر روی تخت خویش آرمیده بود.
بچهها در فضای بسیار گرم و صمیمی با این مردان روزگار سخت به گفتگو نشستند. دوست عزیزی که نگران تربیت فرزندش در این دوران بود ، درگفتگو با سید محمد به دنبال راهی برای آشنا کردن نسل امروز با نسل ایثار و شهادت می گشت.
سید در پاسخ به یکی دیگر از اعضا گفته بود: خوب بودن سخت است و تاوان دارد ... فکر نکنید سختیها مربوط به شماست ، دوران ما هم، همه خوب نبودند! به راهی که پا گذاشتید، افتخار کنید و ثابت قدم باشید. راه خوب سختی و مشکلات دارد، آزار واذیت و تمسخر دارد و گاهی هم شهادت... اما دعا کنید در این راه شهید شوید. چه کسی گفته درب شهادت بسته شده است!
او سفارش کرد: از موقعیت علمی و فرهنگی تان استفاده کنید، مانند پبامبر به دنبال مریضی بگردید تا مداوا کنید نه اینکه بنشینید تا مریضی به سراغ شما بیاید.
تابلوی زیبایی بالای تخت اردشیر نصب شده بود که نوشته شده بود:
حسین جان گر طبیبانه بیایی برسر بالینم به دو عالم ندهم لذت بیماری را
اردشیر شیرکوه اهل ایلام و ساکن خوزستان، گفتگوی شیرین و دلپذیری با جوانان داشت. او در رابطه با مسایل مختلف سیاسی و فرهنگی حرفهایی پر مغز و شیوایی بیان کرد. او معتقد بود فرهنگ دفاع مقدس کاملترین کارگاه آموزشی فرهنگی برای جوان امروز است و رسانه ملی باید در این عرصه سرمایه گذاری بسیار کند. هر چند این شیر کوههای کردستان خود به نوعی کارشناس فرهنگی و رسانه بود، اما از عدم حضور رییس رسانه ملی به این آسایشگاه، در مدت ریاستش شکوه کرد.
وی ازگفتگوی خود با یک مقام مسوول دردیدار از آسایشگاه گفت: بعد از 31 سال همسایگی به آسایشگاه آمدهای؟! حالا که آمدهای چرا راه را بر مردم سد کردهای؟ اردشیر با آنکه کوله باری از مشکلات و دردهای مجروحیت داشت ولی باز سفارش احوال این مردم را به این مقام مسوول کرده بود؟!!
وارد یکی دیگر از اتاقهای آسایشگاه شدیم، نقاشیهای سرشار از امید و زندگی بربوم نقش بسته بودند. البته تصاویر یاران پر کشیده نیز حکایت رفتن غریبانه آنان را روایت می کرد.
ملک زاده، خالق این زیباییها، از مجروحیتش برایمان بازگو کرد ، اما کلام آخر این عزیز هم برای جوانان انقلابی سفارش بر حفظ ارزشهای نظام و انقلاب بود ، او گفت: بچه های آن دوران بدون هیچ حرف و حدیثی در برابر همه دنیا ایستادند، درجنگ ما از 17 الی 18 کشور اسیر داشتیم، جنگی ک تجهیزاتش را غرب تامین می کرد و پولهایش را خلفای کشورهای عربی ! اما بچه ها تمام قامت در برابر این تهاجم ایستادند تا ذرهای از ارزشهای دینی کاسته نشود. لذا باید کوشید تا این انقلاب حفظ شود تا زحمات شهدا از بین نرود. باید گوش به فرمان رهبری باشیم تا این انقلاب را به دست صاحب اصلیش، حضرت امام زمان (عج) برسانیم .
در همین حین صدای دلنشین اذان ظهر فضای آسایشگاه را عطرآگین کرد. با گروه وارد نمازخانه شدیم. نمازخانهای که دیوار آن مزین به عکس جانبازانی بود که ندای حق را لبیک گفته و به دیدار یار پرگشوده بودند. نماز را به راست قامتان تاریخ بشریت اقتدا کردیم و با بیعتی دوباره عهد کردیم که راهتان را ادامه خواهیم داد./