چرا ایران را در این مقطع زمانی وارد فاز اغتشاش کردند
آشوبی که چند روز گذشته در برخی مناطق کشور رخ داده، فقط با نگاه به مولفههای داخلی قابل تحلیل نیست بلکه بدون هیچ تردیدی، چنین واقعهای پشتپردهای در آنسوی مرزها دارد.
به گزارش فارس، چند شب اخیر چهره تهران و برخی شهرهای دیگر ایران به تصاویر ناخوشایندی آلوده شده که با دیدن صحنههای آن برای هر ناظر آگاهی تردیدی باقی نمیماند که نوعی آشوبگری حرفهای و برنامهریزیشده در پشت پرده آن قرار دارد. هیچکس نمیتواند باور کند که رفتارهایی چون حمله به نیروهای امنیتی، آتشزدن اتوبوس و آمبولانس، بر هم زدن نظم عمومی و اخلال در زندگی مردم، حمله به نمادهای مذهبی و ... ارتباطی معنادار با حادثه تلخ رخداده برای «خانم مهسا امینی» داشته باشند.
بهعبارت دیگر دیدن این تصاویر چنین آشکارا در ذهن آگاهان صورتبندی میشود که گویا درگذشت خانم امینی تنها بهانهای برای سوار شدن بر یک موج و پیش بردن اقدامی برنامهریزی شده بوده است. بدیهی است که بررسی تمام ابعاد چنین واقعهای از حوصله روایتی چنین کوتاه خارج است اما این نیز منطقی بهنظر میرسد که تحلیل واقعهای از این دست بدون بررسی ابعاد و پشت پردههای بینالمللی آن نمیتواند دقیق باشد.
سوال اصلی این نوشتار آن است که چرا اغتشاش و چرا در این مقطع از زمان؟ چه شده بود که افکار عمومی باید درگیر یک آشوب تمامعیار میشد، آن هم در شرایطی که ابعاد حادثه رخ داده برای آن شهروند ایرانی روشن نشده بود و حتی همین الان نیز بهطور کامل روشن نشده است. چه اذهانی به این نتیجه رسیده بودند که – بهزعم آنان - در این مقطع از زمان ایران باید وارد یک بحران داخلی شود؟
برای شرح ماوقع باید سه موضوع مورد بررسی کوتاه قرار بگیرند، یک موضوع داخلی، یک موضوع بینالمللی و یک موضوع مرتبط با سیاست خارجی. تمامی موضوعات مزبور به بازه زمانی حدودا یکسال اخیر باز میگردند.
* دولتی جدید در تهران
اینکه دولت سیزدهم پس از بهدست گرفتن سکان اداره کشور با چه شرایطی روبرو بود، برای هیچ خوانندهای پنهان و واجد حتی ذرهای ابهام نیست. تخممرغهایی که دولت قبل در سبد برجام چیده بود، نه یکبهیک که یکجا زیر پای بدعهدی آمریکاییها له شده بودند، دولت قبل عملا بیبرجام، بیبرنامه بود و از کوچکترین مسائل مربوط به اداره کشور میتوانست یک بحران بیافریند! کوتاه سخن آنکه دولت جدید به هر گوشهای که سر میزد، آشفتگی میدید.
دولت «آیتالله سید ابرهیم رئیسی» به مرور توانست کنترل این شرایط را به دست گیرد. یکی از مهمترین اقدامات حذف ارز 4200 تومانی بود که اگرچه فشارهایی را به بازارها وارد کرد اما بمب ساعتی چاپ پول برای تامین این ارز را از تن اقتصاد ایران جدا ساخت. از سوی دیگر دولت تلاش کرد با افزایش یارانهها تا حدودی فشارهای ناشی از حذف ارز ترجیحی را کاهش دهد. ثبات نسبی در نرخ ارز از یکسو و بهبود شاخصهای اقتصادی کمکم این امید را زنده کرد که ایران میتواند دوباره چرخهای اقتصادش را بچرخاند.
در بسیاری از عملیات و پروژههای عمرانی کارهای چند ساله در چند ماه پیش رفتند. رئیس دولت مستمرا در استانهای مختلف حضور داشت و مدیریت پشتمیزنشین را به مدیریت میدانی تغییر داد. در حوزه سیاست خارجی نیز دولت با پیشبرد توامان توسعه روابط با همسایگان و سیاست نگاه به شرق فرصتهایی را پیش روی ایران ایجاد کرد که پیشتر مغفول مانده بودند.
موضوع این گزارش مسائل داخلی نیست، لذا از این بخش باید بهسرعت عبور کنیم.
* جنگ اوکراین و تغییر در نظم بینالمللی
کسی نیست که در رشته روابط بینالملل تحصیل کرده باشد اما با نظریات «جان مرشایمر»، نظریهپرداز مشهور آمریکایی آشنا نباشد. اما جدا از نظریات مرتبط با «نوواقعگرایی آفندباور»، مرشایمر یکی از اصلیترین منتقدین سیاستی بود که واشنگتن و متحدانش در قبال اوکراین و روسیه در پیش گرفته بودند. او شاید مدتها قبل روزهایی را که امروز در شرق اروپا شاهد آن هستیم بهنوعی پیشبینی کرده بود.
اما مخاطب آگاه حتما میداند که ماجرای جنگ روسیه و اوکراین، ماجرای ده کیلومتر پیشروی روسها یا دو کیلومتر عقبنشینی آنها نیست. ماجرا حتی فراتر از جدایی احتمالی بخشهایی از خاک اوکراین و پیوستن آنها به فدراسیون روسیه است. ماجرا همه اینها هست اما اینها همه ماجرا نیست.
پس از شکست «آدولف هیتلر» و پایان دومین جنگ بینالملل، نظمی با محوریت ایالات متحده آمریکا در جهان شکل گرفت و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بهشدت تثبیت شد. قواعد آمره در این نظم بینالمللی مبتنی بر نظام سرمایهداری حاکم بر آمریکای شمالی و اروپای غربی بود. اما آنچه پنجم اسفند ماه 1400 رخ داد، پیش از آنکه تاسیسات نظامی اوکراین را هدف گرفته باشد چنین نظمی را هدف گرفته بود. در خشت خام شلیک موشکهای کالیبر و غرش جنگندههای سوخو، شاید میشد تغییراتی را در نظم بینالمللی مشاهده کرد.
روسها بهوضوح دیده بودند که اگر به ادامه توسعه ناتو تن دهند، روزگاری خواهد رسید که در برابر این ائتلاف غربی دستبسته خواهند ماند؛ روزگاری که یا باید تسلیم خواستههای طرف غربی شوند و یا احتمال یک جنگ در موضع ضعف را بهجان بخرند. آنها بدوا خواستار تضمینهای امنیتی شدند اما دموکراتهای مستقر در کاخ سفید به نظم بینالمللی لیبرال غرهتر از آن بودند که به چنین تقاضاهایی وقعی نهند. این بود که جنگ شروع شد.
واکنش طرف غربی اما تکیه بر سلاحی بود که ایرانیان بهخوبی با آن آشنا هستند: «تحریم همهجانبه روسیه» به امید تسلیم کردن روسها؛ اما داستان چنین است که تیغی چون زیاده بهکار گرفته شود، لاجرم کُند خواهد شد؛ تازه اگر نشکند!
آنچه غربیها ندیدند یا نخواستند ببینند این بود که آنها فقط با روسها دچار تنشهای متکثر و متعدد نیستند. در همسایگی روسیه، کشوری هست که مدتها هدف «سیاست چرخش به آسیای واشنگتن» بوده است. اگر باز هم به آرای مرشایمر بازگردیم، میبینیم که او بارها درباره خطر ظهور جمهوری خلق چین در فضای بینالمللی و تبعات آن برای ایالات متحده هشدار داده است.
اگر میخواهیم عمق اختلافات چین با ایالات متحده را بررسی کنیم، به دو ماجرا باید توجه داشته باشیم: جنگ تجاری آمریکا و چین در دوران ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» و سفر «نانسی پلوسی»، رئیس دموکرات مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان، منطقه همیشه مورد مناقشه! چین میداند در کاخ سفید جمهوریخواه در قدرت باشد یا دموکرات، باید آماده زخمهای واشنگتن باشد.
چین اما یک نقطهضعف قابل توجه دارد: تامین انرژی و وابستگی شدید به واردات آن؛ روسها از سوی دیگر منابعی سرشار از سوختهای فسیلی در اختیار دارند، آنقدر سرشار که بهراحتی آبخوردن اروپا را وارد بحران انرژی کردند.
منابع انرژی روسیه تحریمشده چیزی نیست که چینیها به آسانی از کنار آن بگذرند و روسها نیز به چین برای تنفس در شرایط تحریم نیاز دارند؛ آیا همین برای شکل گرفتن یک اتحاد کافی نیست؟ اما لازمه اصلی چنین اتحادی چیست؟
خواننده محترم احتمالا حدس زده است که «شکست دادن نظم تحریمی غرب» لازمه اتحاد فوقالذکر است. ولی باز شدن این باب و شکست دادن این نظم آیا مسالهای دوجانبه بین چین و روسیه باقی خواهد ماند یا به کل فضای بینالمللی تسری خواهد یافت؟
باز هم پاسخ این سوال آشکار بهنظر میرسد، شکستی بهگستردگی تامین نیازهای چین به انرژی از سوی کشوری بهشدت تحریمشده برای نظم تحریمی غرب، انگارهای اجتماعی را میان بازیگران بینالمللی برخواهد ساخت که ناشی از تعامل دو قدرت بزرگ بینالمللی است. چنین برساختهای در تبادلات پکن و مسکو محصور نخواهد ماند بلکه تاثیر خود را در تمامی نظم بینالمللی خواهد افشاند.
بر هم خوردن آن نظم ظالمانه تحریمی اگر در اسفند و فروردین گذشته امری انتزاعی تلقی میشد، اکنون دیگر امری انضمامی است. سیستمهای مالی جایگزین در حال ایجادند و تبادل گسترده انرژی در حال انجام است.
لرزه افتادن بر اندام تحریمهای غرب برای ایران هم میتواند یک فرصت تلقی شود، فرصتی در راستای بیاثرسازی تحریمها بهعنوان راهبردی مقدم بر رفع آنها. شواهدی وجود دارد که این فرصت کاملا واقعی بوده است.
* مذاکرات وین و ایستادگی دلیرانه
داستان برجام و خروج دولت ترامپ از آن، داستانی مکرر مسموع است. با روی کار آمدن دولت جدید در تهران، ایران ضمن تاکید بر ادامه مذاکرات با طرف غربی که احتمالا با رویکردی متفاوت در دولت قبل در جریان بود، بر ایستادگی بر حقوق ملت ایران پافشاری کرد.
رفع تمامی تحریمها، اخذ تضمین درباره عدم تکرار واقعهای شبیه به اردیبهشت 1397 از سوی آمریکاییها و پایان یافتن ادعاهای سیاسی آژانس بینالمللی انرژی اتمی درباره ایران، موسوم به مسائل پادمانی، از همان ابتدا در دستور کار دولت جدید ایران و تیم مذاکرهکننده آن قرار گرفت.
از دیگرسو، طرف غربی با آغاز عملیات ویژه روسها در شرق اوکراین و اختلافات پیش آمده با مسکو، دچار بحران انرژی شده بود. زمستان پیشرو برای اروپاییها به یک کابوس تبدیل شده، اگرچه شاید بخشهای مرکزی و غربی اروپا با کمبود انرژی مواجه نشوند اما مسجل است که چارهای از پرداخت هزینههای سنگین برای انرژی ندارند. در چنین شرایطی ورود نفت ایران به بازار میتوانست برای غرب و بالاخص اروپا فرصت خوبی باشد.
ایران اما توانسته بود با وجود تحریمها، با توجه به سیاست توسعه همکاری با همسایگان و نگاه به شرق و همچنین با توجه به فرصتهای پیش آمده با آغاز تغییر در نظم بینالمللی فروش نفت خود را بهشکل قابل توجهی افزایش دهد. آمارهایی غیررسمی در این خصوص در رسانههای بینالمللی منتشر شده است. از دیگرسو تغییرات مدیریتی در داخل هم دست ایران را پُر کرده و چشماندازی از بهبود اوضاع را بهوجود آورده بود، لذا غرب اگر خواهان ورود انرژی ایران به بازار بود چارهای نداشت جز آنکه خواستههای تهران را بپذیرد.
اما به موازات این ماجرا، ماجرایی دیگر در آمریکا وجود دارد. دولت «جو بایدن» در داخل مرزهای آمریکا ضعیفتر از آن است که بتواند تن به خواستههای ایران دهد چرا که اگر چنین کند بیش از پیش ضعیف بهنظر خواهد رسید. بایدن از یک سخنرانی درست عاجز است، درباره سلامتیاش شبهات جدی وجود دارد، نتوانسته قیمت سوخت را کنترل کند، تقریبا روشن است که حزبش انتخابات میاندورهای کنگره را واگذار خواهد کرد و .... این دولت قطعا اعتماد بهنفس توافقی پایدار با ایران را ندارد، بلکه بهدنبال توافقی است که بتواند اصطلاحا آن را به افکار عمومی آمریکا بفروشد و ادعا کند که به یک پیروزی دست یافته است.
بایدن همچنین با توجه به افتضاحی که در جریان خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان و واگذار کردن قدرت به طالبان بهبار آورده اصلا ریسکپذیری لازم برای مورد انتقاد قرار گرفتن مجدد را ندارد. دولت بایدن بیرمقتر از آن است که بتواند توافقی خوب را با ایران بهثبت برساند.
با خودداری آمریکاییها از اخذ تصمیم نهایی همچنان توافقی در وین حاصل نشده است؛ ایران البته راه را بر مذاکره و حصول توافق نبسته اما همواره تاکید دارد توافقی را خواهد پذیرفت که متضمن حقوق ملت ایران باشد؛ توافقی برای انتفاع ایران، نه توافقی صرفا برای توافق.
* و اما اغتشاش ...
با نگاه مجدد به آنچه نوشته شد، چنین بهنظر میرسد که تصمیمسازانی چون «رابرت مالی»، «آنتونی بلینکن»، «جیک سالیوان» و امثال آنها با ایرانی مواجه شدهاند که از یکسو در داخل دست به اصلاح امور زده و تا حدودی از مشکلات مدیریتی کاسته، در فضای بینالمللی با فرصتهایی مواجه است که برای آمریکا و دوستانش ناامیدکننده هستند و در وین نیز دلیرانه و منطقی بر خواستههای برحق خود ایستادگی میکند.
در چنین شرایطی طبعا چنین سیاستپیشگانی منتظر میمانند تا سوار بر یک موج شوند، تا حلقههای اعتشاش مرتبط با خود را که دستکم برخی از آنها مرتبط با گروهکهای شناختهشده هستند در زمان مناسب فعال کنند؛ گروهکهایی که وابستگی آنها به واشنگتن بارها اثبات شده است. آشوبگرانی حرفهای که از فرصت بهوجود آمده از ناراحتی بخشهایی از جامعه از یک حادثه حداکثر سوءاستفاده ممکن را بهعمل میآورند.
شاید بتوان حداقل دو هدف را در این رفتار شناسایی کرد:
اول، ناامیدسازی جامعه ایران از توسعه و بهبود شرایط. ذهن جامعه ایران بهجای آنکه درگیر عضویت رسمی کشورشان در «سازمان همکاریهای شانگهای» یا ناظر یکی از بهترین حضورهای یک نماینده ایران در مجمع عمومی سازمان ملل باشد، از نگاه آمریکاییها باید درگیر آشوبهایی باشد که بخشهایی از کشور را مشغول خود کردهاند. برای آمریکاییها و متحدانشان امید ایرانیان به آینده یک خط قرمز است، انگارهای است که اگر شکل بگیرد تمام آنچه رشتهاند پنبه خواهد شد.
دوم، امید به امتیازگیری از ایران با برآشفتن شرایط و بر هم زدن رویه رو بهبهبود. آمریکاییها احتمالا در گوشه ذهنشان بهاین باور غلط میاندیشند که ممکن است با برهم زدن آرامش جامعه ایران کورسوی امیدی به امتیازگیری از تهران داشته باشند یا بتوانند آن ایستادگی دلیرانه را متوقف کنند.
با این حال، اگر آمریکاییها با اغتشاشهای پیشین به اهداف خود رسیدهاند، با این یکی که از قبلیها کوچکتر هم هست، میرسند! این خیال باطل که ایران و ایرانی به آشوبگر و طراح آشوب امتیاز خواهد داد، زودتر از آنچه فکر کنند، نقش بر آب میشود.
تمام تیرهای واشنگتن به سنگ خورده است و این یکی نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود.
آرزوهای تلآویو و واشنگتن بر باد رفت
پایگاه اینترنتی شبکه «المیادین» طی گزارشی درباره اجتماعات و راهپیماییهای سراسر ایران در محکومیت اغتشاشات نوشت این آشوبها «جنگ در سایه» علیه ایران بود اما خروش انقلابی مردم ایران طرحهای آمریکا و رژیم صهیونیستی را به شکست کشاند.
پایگاه اینترنتی شبکه لبنانی «المیادین» طی گزارشی به تحلیل ابعاد و آثار اجتماعات و راهپیماییهای سراسر ایران در محکومیت اغتشاشات پرداخت واین آشوبها را «جنگ در سایه» علیه ایران توصیف کرد که با فریادهای «مرگ بر اسرائیل» و «مرگ بر آمریکا» مردم ایران به شکست انجامید.
در ادامه مشروح این گزارش را میخوانیم:
رژیم صهیونیستی از طریق سرویسهای اطلاعاتی خود و در شبکه های اجتماعی سعی داشت تا از اغتشاشگران در ایران حمایت کند، اما تلاش هایش در نتیجه توانایی مقامات تهران در مهار وضعیت امنیتی، سیاسی و اجتماعی ناکام ماند.اختلافات داخلی ایران همیشه برای اسرائیلیها پیشامدی مهم بوده است که از طریق آن سعی میکردند یا از طریق نیروهای اطلاعاتی خود در میدانهاب درگیری و یا از طریق رسانههای اجتماعی، بخشی از مردم را علیه کل نظام تحت تأثیر قرار دهند.
تلآویو: شرط روی آشوب و حمایت مسلحانه
همانطور که رسانههای اسرائیلی که اذعان داشتند و گزارش دادند واشنگتن و تل آویو نتوانستند به اهداف خود از تظاهرات اخیر برسند و مانند همیشه تلاشهای آنها «در نتیجه قدرت مقامات تهران در مهار رخدادهای امنیتی، سیاسی و وضعیت اجتماعی به سرعت شکست خورد».امروز با ماجرای درگذشت مهسا امینی و ناآرامیهای همراه با آن، بار دیگر صحبتها به نقش تلآویو در دامن زدن به اوضاع و برانگیختن ناآرامیهایی که در حد حمله به اماکن مذهبی و بهداشتی و مراکز نظامی بود، به محافل بازگشته است.
نقش رژیم صهیونیستی در این اغتشاشات را که بر اساس اظهارات قبلی مقامات رژیم صهیونیستی،در میدان درگیری و از طریقحزب کومله که امروز اعضای آن دستگیر شدند، مشخص میشود؛ وزارت اطلاعات ایران نیز به نوبه خود تأیید کرد که آنها برای ایجاد شورش آموزش دیدهاند.بر اساس اعلام نیروهای امنیتی عمومی در ایران، حمله اغتشاشگران به نیروهای پلیس و امنیتی منجر به زخمی شدن ۷۶ تن و آسیب دیدنشمار دیگری از مردم بیگناه شده است.
سپاه پاسداران؛ پاسخ به جا و قدرتمند به تجزیهطلبان
همزمان با اعلام خبر دستگیری اعضای حزب «کومله»، سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران موج جدیدی از بمباران شدید علیه مقر تروریستهای تجزیهطلب در کردستان عراق را آغاز کرد.این بمباران شب گذشته پس از آن آغاز شد که نیروهای امنیتی متوجه شدند چند گروه در صدد وارد کردن سلاح به شهرهای مرزی و ایجاد شورش در ایران هستند.
«جنگهای سایه» بین ایران و رژیم صهیونیستی هر از چند گاهی تشدید میشود.دو ماه پیش، «اسماعیل خطیب» وزیر اطلاعات ایران بدون افشای جزئیاتی، اعلام کرد که وزارت متبوعش در ماههای اخیر موفق به انجام «عملیات موفقیتآمیز» علیه «اسرائیل» شده است؛وی آن را «نشان قدرت امنیتی جمهوری اسلامی ایران» توصیف کرد.سپس همین وزارتخانه در بیانیهای اعلام کرد که «عناصر» دستگیر شده از اعضای حزب اپوزیسیون کردی «کومله» که در ایران در زمره «سازمانهای تروریستی» طبقهبندی میشود، هستند و گفته بود «موساد اسرائیل این گروه را برای انجام عملیات در ایران به کار گرفته بود».
شکست همیشگی «جنگ در سایه» علیه ایران
بر اساس اطلاعیه وزارت اطلاعات، اعضای این شبکه با هدف انجام اقدامات خرابکارانه در برخی نقاط حساس و اهداف از پیش تعیین شده، از «آخرین تجهیزات عملیاتی و ارتباطی و قویترین مواد منفجره»،با هدف انجام اقدامات تخریبی در برخی مراکز مهم و اهداف از پیش مشخصشده. استفاده میکردند.اما امروز پس از بازتابهای ماجرای امینی و حوادث بعد از آن در شهرهای مختلف ایران، تمامی آشوبها و اغتشاشات در اکثر نقاط ایران تا ۹۰ درصد کاهش یافته است.مواضع شبهرسمی ایرانیها که محافل اسرائیلی را ناامید کرد، به عنوان یک شرط دائمی برای تغییرات در داخل ایران به شمار میرود که همیشه قدرتمند ظاهر شده است.
واکنشها در تلآویو به صلابت مردم ایران و مواضع حمایتیشان از نظام جمهوری اسلامی متفاوت بود، اما همه آنها به یک جهت سرازیر میشدند: عدم تغییر در داخل ایران.به عنوان مثال «راز زیمت» کارشناس مسائل ایران و پژوهشگر موسسه تحقیقات امنیت ملی اسرائیل، این سوال را مطرح کرد که آیا اعتراضات در ایران منجر به تغییر خواهند شد؟و او پاسخ میدهد: پاسخ قطعی به این سوال مشکل است، اما برآورد من این است که اولویت، قدرت نظام است.
محافل اسرائیلی-آمریکایی، ناامید از تغییر مسیر ایرانی
«تامار گیندن» کارشناس مسائل ایران از مرکز مطالعاتی «عزری» در دانشگاه حیفا، با او موافق است و میگوید:من ترجیح میدهم مثل همه تحلیلگران بگویم که این اعتراض منجر به تغییر نمیشود. هر بار گفته میشود که این اعتراض است که تغییر را به ارمغان میآورد. امیدوارم نجات از آن حاصل شود، اما نمیتوانم آن را تضمین کنم.
«ایهود یعاری» تحلیلگر مسائل عربی در «شبکه۱۲ اسرائیل» گفت: متاسفانه مقامات ایران موفق شدند پتوی سنگینی بر موج اغتشاشاتی که شهرهای ایران را در بر گرفته بود (به معنی خاموشکردن آنها)، بیاندازند؛ آشوبهایی کهشامل حمله به مراکز دولتی بود اما نیروهای بسیجی موفق شدند شرکتکنندگان در این آشوبها را متفرق کنند. آمریکاییها تلاش کردند اینترنت را که توسط مقامات ایرانی در شبکههای اجتماعی بسته شده بود،برای ایجاد اختلال در این کشور باز کنند، اما این هم کمکی نکرد و شاهد کاهش بسیار روشنی در ابعاد و قدرت این تظاهرات و همچنین جنبه خشونتآمیز آنها هستیم».
در زمانی که کارشناسان اسرائیلی «فرصت مانور روی حوادث» در ایران را از دست ندادند تا از آن برای تأمین منافع اسرائیل استفاده کنند، تظاهرکنندگان و حامیلن نظام جمهوری در ایران به خیابان آمدند و شعارهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» سر دادند.دو شعار که حامیان نظام و نفیکنندگان اغتشاشات به صورت خودجوش سر میدادند، آن هم برای اثبات این که دولت و موجودیت آن هنوز یک جناح هستند، و مردم پشت آنها هستند.
ایران اینترنشنالدر ۱۰ روز ۱۱۰۰ پست برای آموزش و ترویج خشونت منتشر کرد
رئیس دانشکده علوم اجتماعی، ارتباطات و رسانه گفت: صفحه اینستاگرام ایران اینترنشنال در ۱۰ روز، ۱۱۰۰ پستبا هشتگ مهسا امینی و با رویکرد آموزش، ترویج و بزرگنمایی خشونت و ترغیب به قانونشکنی منتشر کرده و تقریباًهیچ خبر دیگری منتشر نکرده است.
دکتر اکبر نصراللهی رئیس دانشکده علوم اجتماعی، ارتباطات و رسانه در گفتگوی ویژه خبری صدا و سیما گفت: فقط صفحه اینستاگرام ایران اینترنشنال از زمان دستگیری مرحومه مهسا امینی در 23 شهریور تا ساعت 20 و 20 دقیقه دوشنبه چهارم مهر، هر 15 دقیقه یک پست، هر روز 100 پست و در مجموع در 10 روز، یک هزار و 100 پست با هشتگ خانم مهسا امینی و با رویکرد آموزش، ترویج و بزرگنمایی خشونت و ترغیب به قانونشکنی منتشر کرده و تقریباًهیچ خبر دیگری غیر از این موضوع را منتشر نکرده است.
نویسنده کتاب مدیرت پوشش اخبار بحران در رسانههای حرفهای گفت: رسانههای فارسی زبان بهویژه شبکه تلویزیونی سعودی ایران اینترنشنال، به طور کامل به اتاق جنگ روانی و عملیات شناختی دشمنان تبدیل شده است و به نظر میرسد این رسانههاقبل از اینکه این اتفاق تلخ رخ بدهد، با سناریوی از پیش تهیه آماده اقدام همهجانبهای مغرضانه و دوگانه علیه ایران بودند.
این استاد دانشگاه بیان داشت: آنچه از سوی این رسانه در حال رُخ دادن است، عملیات رسانهای همهجانبه و با تمامامکانات علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و پلیس کشورمان است به همین دلیل در اولین خبری که ایران اینترنشنال در 14 سپتامبر از این موضوع منتشر کرد قبل از اعلام گزارش های بیمارستان و پزشک قانونی، حکم خود را منتشر کرده است.
نویسنده کتاب راهنمای پوشش خبری با اشاره به ادعای رسانههای غربی مبنی بر بیطرفی گفت:اگرچه هیچ رسانهای در دنیا بیطرف نیست، اما انتظار است رسانههای غربی با رعایت اصول ابتدایی القای بیطرفی، اینگونه با نادیده گرفتن وقایع مهم دنیا و تمرکز همه امکانات خود برای دروغپراکنی و ترویج مردم به قانون شکنی و تهییج سلبریتیها به همراهی در امور ایران، بر سر اعتبار باقیمانده خود قمار نکنند.
رئیس دانشکده علوم اجتماعی، ارتباطات و رسانه افزود: خبر دستگیری و درگذشت مهسا امینی مهم، درخور تأمل و بررسی و دارای ارزشهای خبری برای پوشش خبری گسترده است اما اینکه رسانههای غربی تمام فعالیتهای خبری و غیرخبری خودشان را تعطیل کنند و فقط به این موضوع بپردازند، غیرطبیعی و ناشی از عصبانیت، امید کاذب به آینده ایران و شناخت غلط و ناکافی از مردم ایران است.
نصراللهی در رد ادعای بیطرفیوحق مردم به دانستن در رسانهای غربی به چگونگی پوشش خبری درگذشت ملکه انگلیس اشاره کرد و گفت: بیبیسی در پوشش خبری مرگ ملکه 96 ساله انگلیس از ترس اظهارنظر مردم، حتی کامنتهایکاربران را بست و از طرف دیگر در چند روز اول هیچ خبری غیر اخبار تشریفات خاکسپاری وی را انتشار نداده است.
نویسنده کتاب راهنمای پوشش خبری با اشاره به نحوه پوشش اخبار اجتماعات مردمی در محکومیت آشوبگران گفت: من در آن چند ساعتی که اجتماع بزرگ مردمی امت رسول الله(ص) برگزار شد، ندیدم که این رسانهها حتی برای دقایقی و لحظاتی این مراسم را نشان بدهند. راهبردهای مختلف در پوشش رسانهای وجود دارد. قبلاً این رسانهها که ادعای حرفهای بودن دارند، کوچکنمایی می کردند، اما اکنون انکار میکنند. به نظر میرسد اینها دچار سرخوردگی شدند و چون میخواستند با سرعت به نتیجه برسند، اما به سرعت با محکومیت مردمی مواجه شدند.
نصراللهی در بخش دیگری از این گفتگوی ویژه خبری با انتقاد از عملکرد فراجا ورسانههای رسمی در اطلاعرسانی ماجرایمهسا امینی گفت: رسانههای رسمی با تأخیر حدود 48ساعته یعنی تا ساعت حدود 14 روز پنج شنبه 25 شهریور و زمانی که اطلاعیه رسمی فراجا در خصوص فوت خانم مهسا امینی منتشر شد، هیچ چیزی نگفتند و سکوت کردند و با این سکوت همانند وقایع مهم قبلی، افکار عمومی را به رسانههای غیررسمی و شبکههای تلویزیونی فارسی زبان واگذار کردند. البته بنده به محدودیتهای رسانههای رسمی به ویژه صدا و سیما واقف هستم اما اگر میخواهیم روایت اول را داشته باشیم و عرصه را به رسانههای مقابل و دشمن واگذار نکنیم، باید خبررسانی به موقع و دقیق داشته باشیم.
نویسنده کتاب مدیرت پوشش اخبار بحران در رسانههای حرفهای در عین حال تأکید کرد: همه باید به فرایندهای قانونی تمکینوتا زمانی که بررسیهای دستگاههای مسئول تکمیل و اعلام نشده است نباید قضاوت کنند.
نصراللهی افزود:حادثه تلخ مهسا امینی، موضوع شهر و قومیت خاصی نیستو احساسات همه مردم بهویژه پلیس را جریجهدار کرده است بنابراین باید با خطاها و اشتباهات هر بخش حقیقی و حقوقی در هر سطح برخورد شود اما نباید اشکال احتمالی در بخشی از پلیس با هر فرض بدترین احتمال به کل پلیس و از کل پلیس بهکل نظان تعمیم داده شود.
رئیس دانشکده علوم اجتماعی، ارتباطات و رسانهبا تأکید بر اهمیت اقتدار و اعتبار پلیسگفت: خدشهدار شدن اعتبار و اقتدار پلیس، امنیت عمومی مردم را به مخاطره خواهد انداخت.
وی با قدردانی از خویشتنداری پلیس گفت: پلیس میتوانست این خشونتها و اغتشاشات را زودتر جمع کند، اما خویشتنداری کرد اما حتما باید در کنار بررسی دقیق و بیطرفانه علت درگذشت مهسا امینی و جلوگیری از تکرار اشتباهات اشکالات احتمالی، دلایل جا ماندن رسانههای رسمی از رسانههای رقیب و بیتدبیری روابط عمومیها و سخنگویان بهویژه در بخشهای نظامی و انتظامی در اطلاع رسانی و روایت اول، همچنین نقش سلبریتیها در ترغیب شورشو تخریب اموال مردم بررسی شود.
نویسنده کتاب مدیرت پوشش اخبار بحران در رسانههای حرفهای افزود: متأسفانه بسیاری از سلبریتیها که از امکانات کشور از جمله صدا و سیما و سینمای کشور به شهرت رسیدند، اطلاعاتی از جنگ پیچیده و چند لایه شناختی دشمن ندارند به همین دلیل در مارپیج سکوت رسانههای غربی گیر کردهاند و نظرات غلط این رسانهها را تأیید و وایرال میکنند؛ دستگاه قضا باید بیطرفانه و عادلانه به عملکرد اینها رسیدگی کند و اگر ثابت شد پستها و فعالیتهای رسانهای آنها خسارتها به اموال مردم را موجب شده است، با آنان برخورد قانونی و از اموالشان به مردم خسارت داده شود.
دختر جوان در تلویزیون اینترنشنال «کشته» و در بیبیسی «زنده» شد!
طی روزهای گذشته تصویری در فضای مجازی و رسانههای فارسیزباناز دختری که در حال بستن موهای خود است تا وارد اعتراضات خیابانی شود منتشر شد که ادعا میشد نام او حدیث نجفی 20ساله و اهل کرج است که توسط نیروهای امنیتی و انتظامی ایران با شش گلولهبه صورت، گردن، قلب و دستش کشته شده است.
این خط خبری در رسانه سعودی اینترنشنال منتشر شد تا اینکه تلویزیون بیبیسی فارسی اقدام به انتشار صوتی کرد که دختری جوان در آن میگوید "من همان کسی هستم که فیلم او منتشر شده، زنده هستم و اصلاً حدیث نجفی نیستم."
این چندمین خبر دروغ رسانههای ضدانقلاب است که طی روزهای اخیر و در جریان درگیریهای خیابانی منتشر شده است.
هک سایتهای ایرانی، کشتهسازی از اعتراضات و انتشار اخبار دروغ از ماجرای فوت مهسا امینی نمونههای دیگری از اقدامات این رسانههای ضدانقلاب در روزهای اخیر بوده است.
«ایران اینترنشنال»؛ تریبونی برای عادیکردن ترور و تجزیه ایران
شبکه ایران اینترنشنال که ۵ سال از شروع به فعالیتش میگذرد، در طول دوران فعالیت تبدیل به تریبونی برای گروههای تروریستی و تجزیهطلب شده است.
تسنیم در گزارشی نوشت: «عربستان سعودی بودجه هنگفت 250 میلیون دلاری شبکه «ایران اینترنشنال» را تأمین میکند.»، این بخشی از گزارشی بود که روزنامه گاردین سال 97 از منابع مالی این شبکه ضدایرانی منتشر کرد، اینترنشنالی که همزمان با انتخابات سال 96 با جمعی از خبرنگاران جداشده از BBC فارسی ـ و البته با حقوق بالاتر ـ آغاز به کار کرد.
از ابتدای تأسیس این شبکه حدس و گمانهایی درباره منابع مالی آنمطرح بود؛ رویکرد این شبکه به پوشش اخبار ضدایرانی و تریبون دادن به اپوزیسیون بهویژه بازماندگان سلطنت متمرکز بود اما گزارش گاردین و افشاگری برخی فعالان اپوزیسیون ماهیت سعودی آنها را افشاء کرد.
حساسیت نسبت به این شبکه زمانی زیاد شد که ساعتی بعد ازحمله به رژه نیروهای مسلح در اهواز در سال 97 سخنگوی گروهک جداییطلب الاحوازیه راروی خط حاضر کرد و وی به دفاع از این عملیات تروریستی پرداخت؛ این اقدام شبکه هم در داخل کشور بازتاب منفی داشت و هم در داخل انگلستان حساسیتها را افزایش داد.
گاردین در گزارشی که منتشر کرده بود از افرادی همچونسعود القحطانییکی از دو مقام ارشدی که پس از ماجرایقتل جمال خاشقجیاز سمتش برکنار شد یاعادل العبدالکریم نام برده بود. بعد از ماجرای مرگ خاشقچی، روزنامهنگار گاردین مدعی شد در تماس تلفنی با جمال خاشقچی به وی گفته است که بنسلمان از طریق مشاوران نزدیکش بودجه اینترنشنال را تأمینکرده است.
** تریبونی برای ترور و تجزیه
احسان منصوری فعال سیاسی خارج کشور در مستندی، هدف ایران اینترنشنالرا تریبون دادن به گروههایی میداند که قبلاً خط قرمز شناخته میشدند: «گروههای تروریستی و سازمانهای مسلح هیچ رسانهای به آنها صدا نمیداد... ایران اینترنشنال با این هدفگذاری آمده است.»
این هدفگذاری در چندسال گذشته کاملاً عیان بود که میتوان به پوشش زنده میتینگ گروهک منافقین در تیرماه 99 اشاره کرد، اقدامی که با توجه به صبغه سعودی این شبکه و همچنین ارتباطات منافقین با دستگاه اطلاعاتی عربستان و دعوت از ترکی الفیصلرئیس سابق سازمان اطلاعات این رژیم دور از ذهن نبود.
در اغتشاشات اخیر و با توجه به سوءاستفاده گروهکهای تجزیهطلب، این شبکه به تریبون تروریستها و تجزیهطلبانغرب و شرق کشور تبدیل شده است، از عبدالله مهتدی دبیرکل گروهک تروریستی کومله تا مصطفی هجری دبیرکل حزب دموکرات کردستان و عامل کشتار مردم بیگناه مناطق غربیدر دوران دفاع مقدس و همچنین ناصر بولیدی دبیرکل حزب تجزیهطلب مردم بلوچستان پای ثابت برنامههای این شبکه هستند.
بهتازگی مسعود خدابنده عضو ارشد مجاهدین خلق ومسئولتیم حفاظتی مسعود رجوی که از این تشکیلات جدا شده است و در خارج کشور بهسر میبرد، در گفتوگویی ابعاد تازهای از ارتباط سازمان با اینترنشنال اعلام کرد و گفت: ایران اینترنشنال وقتی که شروع کرد، ابتدا منکر شد که عربستانی و وابسته استاما زمختی عربستان سعودی بیرون میزند. یکی از نفرات آنجا که اخیراً جدا شده است و در آنجا برنامه اجرا و قبلاً در بیبیسی کار میکرد، میگفت؛ "اینها اول به من گفتند که «ما سه برابر بیبیسی به تو پول میدهیم و بیا اینجا». من هم گفتم که عاشق چشم و ابرو این و آن نیستم، برای پول کار میکنم، در نتیجه به آنجا رفتم. بعد از چند هفته دیدم که اینها حقوق نمیدهند، طرف نصفشب زنگ میزند،میگوید «ساعت 11 برو فلان غذا را بگیر، بیا فلانجا، دخترت را هم بیار!»،گفتم اینجا نمیشود کار کرد". الآن دیگر نه در بیبیسی کار میکند و نه جای دیگری.
وی معتقد است با تصمیم عربستان سعودی و مخصوصاً ترکی الفیصل مسئول سابق استخبارات سعودی قرار شده است شبکه اینترنشنال بازوی تبلیغاتی و زبان سازمان مجاهدین شود.
رویکرد اینترنشنال تنها تبدیل شدن به تریبون برای گروهکهای تروریستی نیست، بلکه در حوادثی مانند اغتشاشات اخیر خط ترور و اقدامات خشن را دنبال میکند؛سکوت دولت انگلستان از استقرار چنین شبکهای در خاک این کشور درحالی که رسانههای فارسیزبانی همچون پرس تیوی بایکوت و تحریم میشوند نشاندهنده یک استاندارد دوگانه در مورد رسانهها در این کشورهاست. علاوه بر اینترنشنال و بیبیسی فارسی که متعلق به دولت این کشور است، سایر شبکههای ضدایرانی همچون منوتو و یا شبکههای وابسته به تشیع لندنی در خاک انگلستان آزادانه فعالیت میکنند.
سلبریتی از رده خارج با موجسواری روی احساسات جوانان، محبوبیت خود را شارژ میکند
وقایع اخیر و مرتبط با درگذشت مهسا امینی که به ناامنیهای خیابانی و اغتشاشات عدهای هنجارشکن منجر شد، بار دیگر مسأله مرجعیت فکری سلبریتیها را پیش کشاند و اینکه چه شد مرجعیت فکری مردمبه فلان بازیگر و فوتبالیست خارجنشین کشیده شد.
فارس در این باره با دکتر حسن بنیانیان، رئیس کمیسیون فرهنگی ـ اجتماعی شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت وگو کرده است؛
سواستفاده سلبریتی از خلأ فکری در کشور
بنیانیان در ابتدا گفت: نکته مهم در این رابطه آن است که آیا اساساً «سلبریتی» ایرانی مرجعیت فکری را کسب کرده و گوی میدان را از سایر رقبایش ربوده است یا اینکه با وجود خلأ مرجعیت فکری، از امیال و ظرفیت جوان و نوجوان بهره لازم را به سود خود میبرد؟ یعنی اگر دقت کنیم تأثیرگذاری آن سلبریتی بر جوان ما کمتر جنبه فکری و اندیشهای دارد.
کنترل نهادهای مربوطه بر سلبریتیهایی که خود پرورش میدهد
وی افزود: حقیقت ماجرا را باید در این جستوجو کرد که مثلاً نهاد ورزش در قبال یک فوتبالیست سازوکار تربیتی و کنترلی ندارد. یک فوتبالیست مثلاً در سطح جامعه برجسته و به قولی معروف میشود، دستاندرکاران فوتبال توجه ندارند که برجستگی این شخص در حد فوتبال فقط باقی نخواهد ماند و میتواند بروز اجتماعی گستردهای هم داشته باشد. اینجاست که موضوع پرورش مسئولیت اجتماعی و کنشهای مربوط به آن معنی پیدا میکنند.
بازتولید هویت از دسترفته سلبریتیها با بهرهگیری از احساسات جوانان
او بیان کرد: این قضیه ادامه دارد تا آنجا که آن سلبریتی (بازیگر، خواننده، ورزشکار و...) به هر دلیلی از قبیل بالا رفتن سن یا آمدن نسل جوان کنار میرود و دیگر آن عنایت خاص و جدی را جامعه بدو ندارد. خب طبیعی است که در این بین که خلأ برای سلبریتی ایجاد شده، او مجبور است دست به کاری بزند تا هویتش را بازتولید کرده و بار دیگر در صدر اذهان طرفداران بیاید. در آن سو وقتی جوانان و نوجوانان بر سر مسائل سطحی و کلیشهای مثل حجاب و آزادی به معنای برهنگی جمع شدند، فرصت خوبی برای سلبریتی از رده خارج یا منفعتطلب است تا با همدلی ظاهرانه با این قشر بار دیگر محبوبیت و خود را تجدید کند.
دنیای جدید راه را بر سلبریتی هموار کرده است
رئیس کمیسیون فرهنگی ـ اجتماعی شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: البته در کنار این موضوع با توجه به اقتضائات دنیای مدرن و فضای مجازی که گرهخوردگی شدیدی با پول و «سرمایهداری» دارد، نباید اثرگذاریهای این بسترها را نادیده بگیریم. ضمن اینکه بدسلیقگی داخلی و عدم تبیین دقیق از سوی دستگاههای خودی مانع از آن شده تا نسل جوان ارتباط مؤثر با اهل فکر و اندیشه داشته باشد و در موقعیتی که شب و روز سر در فضای مجازی دارد، طبیعی است که مرجعیت به سلبریتیها منتقلشود. در نتیجه سلبریتیای که به وسیله صداوسیما یا نهادهای حاکمیتی برجسته و مطرح شده است در بزنگاههای حساس به دلایل مختلفی به انحای گوناگون با حاکمیت سرشاخ میشود.
راه درمان چیست؟
وی افزود: برای اینکه جوان ما مرجعیت فکری مناسبی پیدا کند، باید بسان تولید ورزشکار از دل محلات سازوکاری را در نظر گرفت. همانطور که پله پیشرفت در ایران از محلات تا سطح ملی گامبهگام است باید در پرورش فکر و اندیشه از ابتدا از دل محلات شروع کرد تا دانشگاه ادامه پیدا کند و در آخر فضای گفتوگوی رسانهای به وجود بیاید تا اهالی فکر و اندیشه نظرات و آرای خود را در مورد مسائل مختلف بیان کنند.
بنیانیان در پایان تصریح کرد: جوان امروزه ما در مدرسه چیزی به نام تعامل و گفتوگو آموزش نمیبیند تا شبهات و ابهامات ذهنیاش برطرف بشود. او در طول ۱۲ سال فقط مطالبی را میآموزد و حفظ میکند تا بتواند در امتحانات و کنکور سراسری یک موفقیتی کسب کند؛ فقط همین. وقتی حلقه گفتوگو در اجتماعات کوچکی مثل مدرسه یا محله شکل نگیرد بالطبع اداره و رهبری ذهن افراد به دست کسانی میافتد که چیزی جز مطرح کردن خود نمی خواهند.
عصبانیت تلآویو از افشاگری مجری الجزیره درباره اغتشاشات در ایران
افشاگری مجری شبکه الجزیره قطر درباره اغتشاشات ایران و انتقاد از استاندارد دوگانه تلآویو، خشم وزارت خارجه رژیم صهیونیستی را برانگیخت.
واکنش «جمال ریان» مجری سرشناس شبکه الجزیره قطر به درگذشت مهسا امینی که طی روزهای گذشته تبدیل به دستاویزی برای رسانههای معاند، جریان منافقین ، تکفیریها و صهیونیستها شده بود، خشم وزارت خارجه رژیم صهیونیستی را برانگیخت.
جمال ریان طی پستی در توئیتر اعتراضات در ایران را صد در صد ساخته و پرداخته رژیم صهیونیستی و سرویسهای جاسوسی آن و به طور مشخص واحد ۸۲۰۰، سریترین یگان اطلاعات نظامی اسرائیل دانسته بود.
این پست مجری الجزیره در توئیتر خشم تلآویو را برانگیخت و وزارت خارجه رژیم صهیونیستی با انتشار پستی با هشتگ مهسا امینی، به این امر واکنش نشان داد و مدعی شد: «رژیم ایران یک زن جوان را به دلیل نشان دادن موی سرش، به قتل میرساند. هزاران ایرانی برای آزادیهای اولیه خود اعتراض میکنند،در حالی که توسط پلیس مذهبی مورد ضرب و شتم قرار میگیرند،اما به گفته این روزنامه نگار الجزیره (که توییت را حذف کرده)، اسرائیل مسئول است».
جمال ریان نیز در پاسخ به این توئیت وزارت خارجه رژیم صهیونیستی نوشت: «من نمیدانستم که مهم و تأثیرگذار هستم تا اینکه وزارت خارجه اسرائیل که با کشته شدن یک ایرانی همدردی میکند و با کشته شدن شیرین ابوعاقله همدردی نمیکند، به من حمله کرد. این امر فرضیه ساختگی بودن تظاهرات ایران و اینکه اسرائیل به آن تحریک کرده را تایید میکند».
وی همچنین نوشت که اگر وزارت امور خارجه اسرائیل واقعا در ابراز همدردی با کشته شدن یک شهروند ایرانی صادق است، چه زمانی میخواهد به قتل همکار شیرین ابوعاقله اعتراف کند؟
ریان در پاسخ به یکی از کاربران توئیتر که برایش نوشته بود احتمال دارد از سوی صهیونیستها ترور شود، نوشت: من جز از خدا از کسی نمیترسم. پس از اینکه آنها، شهید شیرین ابوعاقله را کشتند، من اولین شهید در شبکه الجزیره نخواهم بود.
وی در پستی دیگر با قرار دادن لینک یک یادداشت در شبکه فیس بوک و توصیه مخاطبان به مطالعه آن نوشت: «آنچه در ایران روی میدهد: نه یک انقلاب، که یک حزب تجزیه طلب کُرد مورد حمایت اسرائیل است. مقاله بسیار مهمی که ارزش خواندن دارد».
در یادداشت پیشنهادی ریان که به قلم نویسنده مصری «عمرو ناصف» در فیسبوک منتشر شده؛ به این موضوع اشاره شده که چرا برخی انکار میکنند حزب تجزیهطلب کومله که تحت حمایت رژیم صهیونیستی است، در حال تحریک برای آشوب در ایران است. یا چرا کسانی که مدعی آغاز یک انقلاب در ایران هستند، هیچ اشارهای به این امر نمیکنند که برخی تجزیهطلبان تحت حمایت تلآویو در حال حمایت از این اغتشاشات در ایران هستند.
خبرنگار الجزیره، امروز نیز با انتشار تصاویری از مهسا امینی و شیرین ابوعاقله نوشت:ماشین رسانهای صهیونیستی و بازوهای آن در کشورهای عربی، جهان را برای یک زن قربانی در ایران زیر و رو کرد و زن قربانی در فلسطین را فراموش کرد.
این در حالی است که وزارت خارجه رژیم صهیونیستی چند روز پیش، همزمان با اغتشاشات در ایران، رسما از این آشوب حمایت کرده و اعلام کرده بود: «ما اعتراضات مردم شجاع ایران را از نزدیک دنبال میکنیم»!
با گذشتچند روز از ناآرامیها در ایران، رسانههای اسرائیلی اعتراف کردند که واشنگتن و تل آویونتوانستند به اهداف خود از تظاهرات اخیر برسند و مانند همیشه تلاشهای آنها «در نتیجه قدرت مقامات تهران در مهار رخدادهای امنیتی، سیاسی و وضعیت اجتماعی به سرعت شکست خورد».
یک اعتراف؛ این حرکت آگاهانه، رهبری شده و سازمان داده شده بود
ابراهیم علیزاده دبیراول کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران در گفت وگو با بی بی سی اظهار داشت: اگربخواهیم این مبارزات به نتیجه قطعی برسد بایستی حرکت های آینده و تاکتیک های سیاسی آینده را به طور مشخص معلوم کنیم.
وی تصریح کرد: تفاوت اساسی که این حرکت با بقیه اعتراضاتی که سالهای گذشته در سطح ایران بوده این است که این حرکت آگاهانه، رهبری شده و سازمان داده شده بود و روز و ساعتش هم معین بوده و نتیجه اش هم معین است.