ورزش

گلایه های یک قهرمان ملی

اواخر 82 که برای کنکور دانشگاه آزاد آماده می‌شدم، بدون استفاده از سهمیه قهرمانی در رشته تربیت‌بدنی شرکت کردم و در دانشگاه آزاد تیرکلای ساری قبول شدم. دو ماه رفتم و عذرم را خواستند.
مونا قائمی - قهرمانانی که فقط در برهه ای از زمان به آنها توجه میشود و بعد در هیاهوی فوتبال به فراموشی سپرده میشوند تا شاید المپیکی بشود و با افتخار آفرینی سکوت خود را بشکنند.
با توجه به شکست های پی در پی تیم ملی فوتبال خالی از لطف نیست پای حرف های یک قهرمان ملی بنشینیم و از درد و دل های این عزیزان جویا شویم.
مجید لشکری قهرمان والیبال نشسته است که روزنامه الکترونیکی شما گفتگویی با وی در خصوص وضعیت ورزش معلولان و توجه به آن انجام شد که میتوانید مطالعه فرمایید.

خودتان را به‌طور کامل معرفی بفرمایید.
من مجید لشکری صنمی، از روستای صنمِ منطقه جاده نظامی بالاتجن قائم‌شهر، متولد نوزدهم مرداد سال 1358 هستم. پدر عزیزم معلم بودند و الان بازنشسته آموزش و پرورش هستند. دیپلم تجربی هستم و سال 76 دیپلم گرفتم و دو سال بعد از آن، سال 78 وارد والیبال نشسته شدم. 
 
علت معلولیتتان چیست؟
در دوران ما بچه‌ها را قنداق می‌کردند. مادربزرگم می‌گوید: «شما تا یک سال، یک سال و نیم پایت سالم بود. بعداً در اثر مریضی یا تزریق حس کردیم پایت حرکت نمی‌کند». یک روایت می‌گوید علت معلولیت پولیو و مادرزادی است. طبق نظر پزشکی که هشت ده سال پیش از استرالیا آمده بود، گفته شد معلولیت من مادرزادی و نوع آن پولیوست.
ما از نظر تعیین میزان معلولیت کلاس‌بندی پزشکی داریم، مثلاً ورزشکارهای (CP)(1) یا ورزشکاران پرتاب وزنه جانبازان و معلولین کلاس‌بندی 1، 2 و 3 دارند، مثل E1، A1، B1. در مورد والیبال نشسته معلولیت‌های مختلفی است به عنوان مثال قطع عضو، ثابت بودن پا از ناحیه زانو یا مچ پا و معلولیت بعضی از بازیکن‌ها هم حداقل است. با توجه به این‌که مبتلایان به پولیو قادر به حرکت پاهایشان نیستند، چون در دوران کودکی در شالیزار و گاوداری کار کردم، همین باعث شد پاهایم تنبل نشوند و قوی شوند. ممکن است یک معلول نتواند پاهایش را به چپ و راست یا بالا و پایین حرکت بدهد، اما با وجودی که پای چپم معلول است به‌راحتی بدون استفاده از کلاج دستی یا اتوماتیک می‌توانم رانندگی کنم.

آیا معلولیت شما باعث شد در اراده‌تان خللی ایجاد شود یا باعث فعالیت بیشترتان برای رسیدن به موفقیت شد؟
اصلاً معلولیتم را نادیده گرفتم و هیچ‌وقت احساس نکردم معلولم. شاید در کوچه بچه‌ای می‌گفت: «لَنگه دارد می‌رود». این حرف‌ها اصلاً برایم اهمیت نداشت. من کار کردم، کشاورزی کردم، دامداری کردم، دویدم! رانندگی و شنا کردم. یعنی همه کارهایی که یک انسان سالم انجام می‌دهد انجام دادم، حالا با کیفیت پایین‌تر. فعالیت‌هایم منحصر به ورزش نیست، در زمینه ورزش و فواید و مضرات مواد غذایی مطالعه، جدول زیاد حل و سعی می‌کنم اطلاعاتم را به‌روز کنم. در واقع مشوق اصلی برای تحرک و فعالیتم خودم بودم که کار را دوست داشتم.

با معلولینی که معلولیت را ناتوانی قلمداد می‌کنند و با این بهانه دست از همه چیز کشیده‌اند چه صحبتی دارید؟
اشتباه می‌کنند. یک میوه لک‌دار را امروز کنار بگذارید فردا لکه‌هایش بیشتر، پس‌فردا بیشتر از دیروز لکه‌دار می‌شود، سه روز دیگر یک‌خرده می‌پوسد، چهار روز دیگر بیشتر می‌پوسد و پنج روز دیگر می‌گندد. گوشه‌گیری هم این‌چنین است. نباید گوشه‌گیری کرد. ورزش به من اعتماد به نفس داده و باعث شده است با خجالت و سرافکندگی وارد جامعه نشوم. خودم را با بغل‌دستی‌ام یکسان بدانم و پیش خودم نگویم او سالم است و من معلولم. وقتی به‌تنهایی راه می‌روم خجالت نکشم، وقتی خانمم کنارم راه می‌رود نه خودم خجالت بکشم و نه خانمم احساس کمبود و خجالت‌زدگی کند. موفقیت‌ها و تغییر دیدگاهم نسبت به معلولیت روی زندگی دخترم و سایر اعضای خانواده و دیدگاهی که سایرین نسبت به آنها دارند اثر مثبت می‌گذارد و همه اینها مهم است. به نظر من معلول اگر بخواهد زخم بستر نگیرد، سربلند باشد، خجالت نکشد، اعتماد به نفس داشته باشد، ازدواج کند، وارد بازار کار شود، صاحب فرزند شود، باید از یک جا شروع کند و خودش به فکر خودش باشد. یک معلول باید بخواهد که او را معلول نبینند. باید بخواهد که او را توانمند ببینند.
این هم زمانی ممکن است که خودش خودش را معلول نبیند.
می‌توانستم خودم را کنار بکشم و بگویم معلولم و پدرم وظیفه دارد مرا بزرگ کند، فردا بخشی از زمینش را بفروشد و برایم مغازه‌ای بگیرد تا در آنجا کار کنم.
این توقعی است که بچه‌های سالم دارند.
یا می‌توانستم بگویم پدر و مادرم باعث شدند من معلول شوم، من هم کارم را نمی‌کنم. اینها باید تا آخر عمر خرج مرا بدهند. خدا را شکر می‌کنم توانستم آنها را به مکه، سوریه و کربلا بفرستم. با توجه به حقوق پدرم شاید نمی‌توانستند این کارها را بکنند. من خودم را معلول ندیدم و در کنار بچه‌های سالم فوتبال بازی کردم. خودم را معلول ندیدم و رفتم با سالم‌ها والیبال ایستاده بازی کردم. خود را معلول ندیدم و اعتماد به نفس داشتم و رفتم ازدواج کردم و الان دو بچه دارم.

با افرادی که در ظاهر معلولیتی ندارند، اما به بهانه نداشتن امکانات دست از کار کشیده‌اند و جز غر زدن کار دیگری ندارند، چه صحبتی دارید؟
نداشتن امکانات یک بخش قضیه است. همه چیز امکانات نیست. ممکن است برقکاری را بلد نباشید، اما دو بار که دست یک برقکار را ببینید چسب زدن دو تا سیم را می‌توانید یاد بگیرید. الان خیلی از جوان‌ها دور میدان امام قائم‌شهر مرکبات خرید و فروش می‌کنند. امکانات اینها چیست؟

یک وانت دارند...
اتفاقاً خیلی‌هایشان وانت ندارند. مرکبات مال کس دیگری است، اما پشتکار دارند. اینها به‌جای این‌که تا ساعت 10 صبح بخوابند، دو نیمه شب بیدار می‌شوند. آنها سرمایه اولیه‌ در حدی می‌خواهند که بتوانند روز اول 200 کیلو پرتقال بخرند و بفروشند و سود کنند و حال روز بعدش با سودی که به دست آوردند می‌توانند 300 کیلو پرتقال بخرند و الی آخر. به نظر من توقع اکثر جوانان ما این شده است که دوست دارند پشت میزنشین شوند. کار، تلاش، زندگی و آینده را در زندگی کارمندی می‌بینند، درحالی که خیلی‌ها هستند دارند در کار آزاد پیشرفت می‌کنند و بهترین زندگی را هم دارند.                   

غیر از والیبال نشسته چه ورزش‌هایی را تجربه کرده‌اید؟
در دوران ابتدایی فوتبال بازی می‌کردم و دروازه‌بان بودم. تا کلاس پنجم ابتدایی در شهر زندگی می‌کردیم. بعد از فوت پدربزرگ و مادربزرگم، چون زمین به ارث رسیده از آنها نیاز به رسیدگی داشت، با خانواده به روستا نقل مکان کردیم. دوران راهنمایی را در روستا بودم و مدرسه تا خانه دو روستا فاصله داشت که پیاده می‌رفتم و می‌آمدم. در دوران راهنمایی کم‌کم والیبال ایستاده را شروع کردم. در زنگ‌های تفریح و ورزش یا فوتبال بازی می‌کردم یا والیبال ایستاده. آن موقع سرویس می‌زدم، حتی می‌پریدم و اسپک می‌زدم. در دوره دبیرستان علاوه بر اینها بدمینتون هم بازی می‌کردم. در محلمان کلوبی بود که یک فوتبال‌دستی و یک تنیس روی میز داشت، در آنجا تنیس روی میز هم بازی می‌کردم که بازی‌ام هم خوب بود. حتی علاقمندم دخترهایم را با این ورزش آشنا کنم و برایشان یک میز بخرم و در پارکینگ منزل بگذارم تا این ورزش را شروع کنند.

با این اوصاف شما در تحرک مشکلی ندارید.
همین‌طور است. در دبیرستان با حضور دبیر ورزشمان، آقای هزارخانی، والیبال در زندگی‌ام پررنگ شد. در مسابقات منتخب دبیرستان‌های قائم‌شهر در سالن مُزدستانِ این شهر، والیبال ایستاده بازی می‌کردم.   

از چه زمانی والیبال نشسته را شروع کردید؟
در همین مسابقات آموزشگاه‌ها، در تیم دبیرستان امام جعفرصادق(ع) معلولی به اسم آقای قاسم محب‌الاسلام بازی می‌کرد. بعد از آن آقای محب‌الاسلام وارد والیبال نشسته شد. دوران تحصیلم تمام شده بود و آن موقع آقای حیاتی مسئول هیئت ورزش‌های جانبازان و معلولین استان مازندران در ساری بود. ایشان به آقای محب‌الاسلام و سایر بازیکنان گفت که من دنبال بازیکن هستم، بازیکن‌ بیاورید تا بازیکن‌سازی کنیم و صحبت‌هایی از این قبیل و حتی گفت: «هر کسی بازیکن بیاورد، به عنوان تشویق به او یک دست گرمکن می‌دهم». بعد از من بچه پسرعموی پدرم در همان مدرسه درس می‌خواند که شب محرم آمد و به من گفت: «برو دبیرستان که آقای هزارخانی با شما کار دارد». آقای هزارخانی هم به من گفت: «آقای لشکری! زحمت بکش فلان روز با آقای محب‌الاسلام هماهنگ کن و به دفتر هیئت جانبازان و معلولین استان در ساری برو». من هم رفتم. در آنجا آقای حیاتی مرا دید. قد بلند و هیکل لاغری داشتم و ایشان مرا پسندید و قرار شد یک روز بروم تا مرا تست کنند. اولین جلسه رفتم و روی زمین نشستم. نخستین چیزی که در والیبال نشسته لازم است فرهنگ نشستن است. ما ایرانی‌ها عادت داریم روی زمین بنشینیم، سفره پهن کنیم و غذا بخوریم و اگر نشسته باشیم و مثلاً کنترل تلویزیون دو متر آن طرف‌تر باشد، دیگر بلند نمی‌شویم تا آن را بیاوریم، بلکه نشسته و به هر طریقی آن را برمی‌داریم.

پس این ویژگی به شما کمک کرد.
نه‌تنها به من، بلکه به همه ایرانی‌هایی که در این رشته فعالیت می‌کنند. علاوه بر این، توانمندی بازیکن در پنجه و ساعد زدن است که من پیش از آن والیبال ایستاده بازی می‌کردم و پنجه و ساعد را بلد بودم. تست اولیه را قبول شدم و قرار شد سه روز در هفته در تمرینات ساری شرکت کنم.

اولین مربی‌تان در ساری چه کسی بود؟
آقای حاج قربان اصغری که برای اولین بار مربی تیم ساری بود. من الفبای والیبال و قوانین این رشته مثل نحوه چرخش، ارتفاع تور و طول و عرض زمین را از ایشان یاد گرفتم. یک دوره مسابقات در ساری برگزار شد که از کشورهای مختلف هم در آن حضور داشتند، همین برایم انگیزه شده بود، چون بچه‌های قدیمی جا افتاده بودند و من یک تازه‌وارد بودم و در این مسابقات تماشاچی بودم و بازی نمی‌کردم. آن موقع در ساری ثابت بازی می‌کردند و بازیکن‌ها در زمین نمی‌چرخیدند، برای همین بازیکنان خوب جلو می‌نشستند و اسپک می‌زدند و دفاع می‌کردند، بازیکن‌های پایین‌تر عقب می‌نشستند. مدت زیادی عقب زمین می‌نشستم، تازه‌وارد بودم و باید حق می‌دادم که کسوتی هست و پیش‌کسوتی. خدا خواست و بعضی وقت‌ها سه چهار پنج نفر نمی‌آمدند و ما هم از فرصت استفاده می‌کردیم و می‌رفتیم جلو. کم‌کم اسپکم جا افتاد و دیدم می‌توانم از پسش بربیایم.

چه زمانی به تیم ملی دعوت شدید؟
سال 79 یا 80 مسابقات قهرمانی کشور در ساری برگزار شد و استارتم از آنجا زده شد. از آنجا نوع بازی، سرویس و اسپک شلاقی‌ای که می‌زدم و تحرکی که داشتم ـ‌چون گاهی اوقات لازم بود پنج متر پشت زمین بروم و توپ را جمع کنم‌ـ چشم مربی‌ها را گرفت. بعد از مسابقات سیدنی استرالیا و قبل از مسابقات جهانی مصر در اولین اردویی که برگزار شد به تیم ملی دعوت شدم.

نظرتان در باره شناسایی معلولان برای فعالیت در رشته‌های ورزشی چیست؟                 
ارگانی مثل بهزیستی متولی امور معلولین است. یادم نمی‌آید در ده پانزده سالی که ورزش می‌کنم، یک بار فراخوان داده باشد که بیایید ببینیم چه کسی دوست دارد ورزش کند و چه امکاناتی می‌خواهید. اگر این فعالیت‌ها در حد شعار باشد به درد نمی‌خورد. متأسفانه در بهزیستی کارشناس امور ورزشی نداریم که استعدادها را شناسایی کند. مثلاً ورزشی مثل بوچیا(2) داریم که بهزیستی می‌تواند افرادی را که کلاس ورزشی‌ـ‌پزشکی این رشته را دارند شناسایی و آنها را تشویق به این رشته‌ کند، همه اینها برای معلول امید است. متأسفانه جامعه ما معلول را به چشم دلسوزی می‌بیند، درحالی که از توانایی‌های او غافل است. ما معلول مخترع، معلول با تحصیلات عالیه و معلول ورزشکار داریم، معلولی که بدون دست با پایش نقاشی می‌کند، معلولی که حافظ قرآن است.

مربیانتان از ابتدا تاکنون چه کسانی بودند؟
اولین مربی‌ام را که اشاره کردم. بعد از چند سال که کار ورزشگاه‌های تختی و سیدرسول حسینی وسعت یافت، برای جانبازان و معلولان سالن اختصاصی‌ای در مجموعه ورزشی داراب تأسیس کردند و بعد از آن تمرینات ما در این سالن انجام گرفت. مربی‌مان هم آقای ابوالقاسم نائیجی شد. به مربی‌های تیم ملی هم اشاره کنم؛ سرمربی آقای هادی رضایی گرکانی، مربی آقای فرید صائبی ـ‌که یک وقتی مربی والیبال ایستاده سایپا بودـ، آقای جواد گلکار، آقای عبدالجبار دَوَلّو و این اواخر آقای دکتر تاری‌وردی‌زاده بدنساز، آقای دکتر صفری، فیزیوتراپ و آقای علیرضا معمری آنالیزور ـ‌که بزرگ‌ترین آنالیزور ایران‌اند و سال‌ها سرمربی‌گری تیم پیکان را داشت و چند دوره این تیم را قهرمان کرد و سرمربی تیم پاکستان هم بودـ، سرپرستمان حاج علی کشفیا، جانباز عزیزمان بود که از دو پا قطع و یک چشمش هم تخلیه شده و مصنوعی است. اینها کسانی هستند که در این مدت با آنها کار کرده‌ام.

از افتخارات و حضورتان در عرصه‌های داخلی و بین‌المللی بفرمایید.
کشوری که زیاد است و حضور ذهن ندارم. یک زمانی تیم مازندران قطب والیبال نشسته بود و در استان بیش از چهارده پانزده تا تیم والیبال نشسته داشتیم. هر شهری تیم داشت. به هر حال بی‌مهری و کم‌محلی باعث شد الان پنج تا هم نداشته باشد. حضور تیم‌های متعدد در استان باعث می‌شد هر سال چند مسابقه برگزار شود، مثل مسابقات دوستانه، لیگ غرب استان، لیگ شرق استان، دسته یک و زیرگروه. سال 81 به تیم ملی دعوت شدم و همان سال مسابقات باشگاه‌های جهان و اولین حضورم در مسابقات برون‌مرزی بود که با تیم صنایع شیر پگاه به آلمان رفتیم و قهرمان شدیم. بعد از آن دو باره در مصر قهرمان شدیم، یک سال بعد در مسابقات بوسنی، ایران در قالب دو تیم شرکت کرد که در آنجا سوم شدیم. در این میان تورنمنت‌هایی هم بود که اهمیت زیادی نداشت. بعد از آن اولین مدال معتبری که کسب کردم، در سال 85 در مسابقات فسبیک آسیایی در مالزی بود. دو بار با باشگاه ذوب آهن در مسابقات باشگاهی جهان شرکت کردم و توانستیم قهرمان شویم. یک بار با باشگاه گسترش فولاد تبریز در قهرمانی باشگاه‌های آسیا شرکت کردم که باز هم مدال طلا کسب کردیم. سال بعد با همین باشگاه شرکت کردم و نائب قهرمان شدیم. اوج موفقیتم سال 89 بود. اواخر اسفند 88 تا ششم فروردین 89، مسابقات قهرمانی باشگاه‌های جهان در مصر برگزار شد که با تیم ذوب آهن شرکت کردم و طلا گرفتیم. به ایران برگشتیم و یک هفته بعد از آن از شانزدهم تا بیست و دوم فروردین همان سال، با تیم گسترش فولاد تبریز در قهرمانی باشگاه‌های آسیا شرکت کردیم و طلا گرفتیم. سه ماه بعد، در مسابقات جهانی والیبال نشسته در اوکلاهمای امریکا قهرمان شدیم. در آذرماه همان سال در پاراآسیایی گوانجو هم موفق به کسب مدال طلا شدیم؛ در واقع در عرض نه ماه چهار طلا برای شهرم کسب کردم.           

در باره تحصیلاتتان بفرمایید.
اواخر 82 که برای کنکور دانشگاه آزاد آماده می‌شدم، بدون استفاده از سهمیه قهرمانی در رشته تربیت‌بدنی شرکت کردم و در دانشگاه آزاد تیرکلای ساری قبول شدم. دو ماه رفتم و عذرم را خواستند.

چرا؟
این برمی‌گردد به حمایت‌هایی که باید می‌شد و نشد. کار به دفتر مرکزی کشید و به من گفتند: «شما نباید تربیت‌بدنی می‌آمدید». من هم گفتم: «شما نباید مرا قبول می‌کردید». به این دلیل که معلول بودم و در واحد آمادگی جسمانی باید می‌دویدم و در تست کوپر شرکت می‌کردم و ده دور دورِ زمین فوتبال می‌دویدم. گفتم: «شما نمی‌توانید بگویید نباید... من ورزشکار این مملکتم، مدال جهانی و آسیایی دارم، ورزشکار ملی هستم. من کارتکس پر کرده‌ام. در آنجا نوشته‌ بودید وضعیت جسمی من هم معلول و نوع معلولیت را جسمی‌ـ‌حرکتی علامت زده‌ام. پایین همین برگه رشته انتخابی را تربیت‌بدنی علامت زدم. شما می‌توانستید بگویید مجاز نیستید. از این که بگذریم، روز ثبت‌نام برای دانشجویان رشته تربیت‌بدنی پزشک آوردید که صحت سلامتی‌شان تأیید شود. چرا آن دکتر تأیید کرد؟ در این دو ماه کلی هزینه دادم و حالا حرفتان چیست؟» حرفی نداشتند، برای همین پیش پدر رفتم و به ایشان گفتم: «شما دانشجو می‌خواستید، این هم دانشجو؛ وضعیت این است. شما امر کن، من در خدمتتان هستم». پدرم گفت: «هر چه دوست داری». من هم عطایش را به لقایش بخشیدم.

چند سال است ازدواج کرده‌اید؟
سال 82 ازدواج کردم. الان کم‌کم دیدگاه‌ها نسبت به معلولیت با گذشته فرق می‌کند. آن زمان ازدواج یک دختر با یک معلول حاشیه امنیت نداشت و حرف و حدیث‌هایی بود که مثلاً می‌توانستی با یک آدم سالم ازدواج کنی یا حالا که ازدواج کردی موقعیت‌های بهتر را از دست دادی یا به بخت خودت لگد زدی و از این حرف‌ها. اینها واقعیت است، اما فکر می‌کنم خدا خیلی ما را دوست دارد.

چون زحمت می‌کشید.
هم ما زحمت می‌کشیم و هم همسرانمان که قبول کرده‌اند و چشمشان را روی خیلی از کمبودها بستند و حالا خداوند این موهبت را به ما داده‌ است که کاری انجام بدهیم و به جایی برسیم که آنها به ما افتخار کنند و اگر از آنها بپرسند، چرا؟ می‌گویند به همین دلیلی که الان می‌بینید که نصف شهر به استقبالم می‌آیند یا به خانم، پدر و مادرم زنگ می‌زنند و تبریک می‌گویند یا در نمازجمعه بین دو نماز به صحبت‌هایم گوش می‌دهند و صلوات می‌فرستند.

راجع به باشگاه‌های والیبال نشسته بفرمایید.
باشگاه‌ها از سال 82، 83 جسته و گریخته فعالیت می‌کردند. شهرهایی چون گنبد، تبریز، اصفهان، مشهد و استان‌هایی مثل مازندران و تهران باشگاه داشتند، ولی فرهنگی نیامد که این دیدگاه همه‌گیر شود و باشگاه‌ها در سایر شهرها و استان‌های کشور هم ایجاد شوند و آغاز به کار کنند. باشگاهی مثل ذوب آهن خودش سرمایه‌گذار بود می‌توانست دوام بیاورد، اما صنایع شیر پگاه یکی دو سال آمد و دیگر نیامد.

چرا؟
کسی که اسپانسر می‌شود توقعاتی دارد. وقتی صنایع شیر پگاه وارد شد، فقط یک باشگاه جهان برایش تبلیغ کرد. صدا و سیما باید همکاری و بازی‌های اینها را مستقیم از تلویزیون پخش کند. همین عدم همکاری باعث شد انگیزه باشگاه‌ها کم شود، چون می‌بینند سرمایه‌گذاری می‌کنند، ولی منفعتی برایشان ندارد. همین‌طور هم شرکت نانو فقط یک سال برای تهران تیم داد، سال بعد دیگر نیامد. به نظر من دیدگاه نسبت به والیبال نشسته و کلاً ورزش‌های جانبازان و معلولان هم مؤثر است که فکر می‌کنند این ورزش‌ها جذابیت ندارند، درحالی که والیبال نشسته جذابیت دارد، چون سخت‌تر از والیبال ایستاده است و همین‌طور بسکتبال با ویلچر. هنوز این دیدگاه‌ها جا نیفتاده است.
وقتی هم مسابقه‌ای از ما از تلویزیون پخش می‌شود، نه‌تنها مستقیم پخش نمی‌شود، بلکه ساعت دو بعد از نیمه شب پخش می‌کنند! مثلاً پارسال لیگ دسته یک کشور را داشتیم و هشت تیم بودیم، یک مسابقه مستقیم از تلویزیون پخش نشد. باشگاه‌ها با چه انگیزه‌ای تیم بدهند؟

مسابقات باشگاهی و لیگ را تا چه حد در قهرمانی‌های پی در پی والیبال نشسته ایران مؤثر می‌دانید؟
خیلی! ایران قدرتمندترین تیم والیبال نشسته را در دنیا دارد و سطح رقابت به‌قدری زیاد است که شما سعی می‌کنید خودتان را بهتر از دیگری کنید. چرا؟ چون هم از طرف سرمربی تیم ملی انتخاب می‌شوی و هم از نظر مالی به نفعت است و سال آینده باشگاه بهتر با مبلغ بالاتری شما را جذب می‌کند. هر چند مبالغ باشگاه‌ها قابل مقایسه با والیبال ایستاده و فوتبال و سایر ورزش‌ها نیست، اما ما معلول‌ها یاد گرفتیم قانع باشیم.

بالاترین مبلغ ـ‌غیر از پاداش و هدیه‌ـ که از قراردادهای باشگاهی دریافت کرده‌اید، چقدر بود؟
ترجیح می‌دهم نگویم، اما بازیکن درجه یک ما که سابقه چهار دوره پارالمپیک داشت، پارسال 16، 17 میلیون تومان گرفت.

برای چه باشگاه‌هایی توپ زدید؟
دو سال گذشته را در تیم گسترش فولاد تبریز و دو سال پیش از آن را در ذوب آهن اصفهان بودم. ما در مازندران کارخانه‌دار و سرمایه‌دار زیاد داریم. من، رمضان صالحی و سعید ابراهیمی از اعضای تیم‌ ملی والیبال نشسته هستیم که از مازندرانیم. هر باشگاه می‌تواند سه بازیکن ملی یا پارالمپیکی داشته باشد. چرا نباید استان مازندران باشگاهی داشته باشد که ما اینجا توپ بزنیم؟ درحالی که تیم مازندران در قهرمانی‌های کشور همیشه روی سکو بود.

اگر مسئول ورزشی باشید در این زمینه چه کار می‌کنید؟
مطمئناً کاری می‌کنم که افتخار در شهر و استان خودم باشد. امکانات شهرستان قائم‌شهر با توجه به قهرمانان زیادی که دارد کافی نیست. اصولاً مسئولین نمی‌آیند خودشان را درگیر کنند و متوجه کمبودها شوند. هزینه برگزاری لیگ والیبال نشسته هر چقدر باشد، نصف دستمزد یک بازیکن فوتبال هم نمی‌شود.
به نظر شما اگر به‌جای هزینه‌های میلیاردی در فوتبال آن را در ورزش‌های مدال‌آور صرف می‌کردند بهتر نتیجه نمی‌داد؟ ضمن این‌که این هزینه‌ها شخصی نیستند و دولتی‌اند.
ما نمی‌گوییم چرا به آنها این مبالغ را می‌دهید، این نظر مردم است. بازی بازیکنان تیم رئال‌مادرید و منچستر را می‌بینیم و از بازی‌شان لذت می‌بریم، شاید آنها بیش از آنچه که می‌گیرند بازی می‌کنند. حتی گفته می‌شود فوتبال ورزش اول ماست و به هیچ‌کس ربطی ندارد چرا این بودجه‌ای که برای فوتبال در نظر می‌گیریم برای سایر ورزش‌ها در نظر نمی‌گیریم...

ولی آیا بازدهی دارد؟
همین‌طور است. شاید اصلاً به دنبال بازدهی نباشند! اگر در پی این موضوع بودند، ممکن بود وضعیت ما در فوتبال خیلی بهتر از حالا بود. آیا مردم از تماشای فوتبال لذت می‌برند؟ چرا فوتبالیست به همان میزانی که در باشگاه بازی می‌کند، در تیم ملی بازی نمی‌کند؟ در باره عملکرد ضعیفش در بازی‌ها چه حرفی دارید؟ همه دست به دست هم می‌دهد تا نگاه‌ها نسبت به فوتبال عوض شود. چرا مردم ما از دیدن فوتبال منزجر شدند؟ چرا در کشورهای خارجی خط اوت با سکوی اول تماشاگر دو متر فاصله دارد، ولی در اینجا باید ده متر فاصله بگذارند و سیم توری سی متری باشد؟ اگر فوتبالیست‌های ما قشنگ بازی کنند و اخلاق داشته باشند، مطمئناً مردم ما این‌قدر فهیم هستند که حرفه‌ای برخورد کنند. من فوتبال را دوست دارم، چون ورزش اول کشور است، اما با این هزینه‌ای که می‌شود دوست داریم در کنار دیگر ورزش‌ها بالا بیاید و مردم ما از تماشای فوتبال لذت ببرند، نه این‌که احساس ذلت کنند.
چون دارد از جیب مردم صرف فوتبال می‌شود.
شما می‌گویید دولتی است، یعنی مالیات و عوارضی است که مردم می‌پردازند و بیت‌المال و حق من است. پس من حق دارم اظهارنظر کنم و رضایت من هم شرط است. درست است ما اختیار تام دادیم، ولی لذت و رضایت ما هم شرط است.   

فرض کنیم سرمایه‌ای که در فوتبال خرج می‌شود در سایر ورزش‌ها مثلاً همین والیبال نشسته صرف می‌شد، آیا به نظر شما ممکن است همان اتفاقی که در فوتبال افتاده است، در والیبال نشسته هم بیفتد؟
بستگی به مدیریت دارد، ممکن است این اتفاق بیفتد، بعید نیست، نمی‌توانیم پیشداوری کنیم. آماری به شما می‌دهم، در کاروان اعزامی به پارالمپیک لندن حدود 70 ورزشکار بودیم، تعدادمان از ورزشکارهای سالم که انفرادی بودند کمتر بود. کاروان ما چهار تیم داشت: یازده بازیکن والیبال نشسته، فوتبال هفت نفره، فوتبال پنج نفره نابینایان و گلبال. اینها تقریباً سی چهل نفر می‌شوند. در این میان هفت بانوی ورزشکار داشتیم. نمی‌گویم سرمایه فوتبال در ورزش بانوان خرج شود، اما در ورزش‌هایی که با حفظ پوشش اسلامی امکان شرکت بانوان ورزشکارمان هست، می‌توانیم مدال کسب کنیم. خوشبختانه فدراسیون جانبازان و معلولین با امکاناتی که در اختیار دارد، خوب عمل می‌کند.

چه عاملی باعث شده است که شهرستان قائم‌شهر قهرمانان زیادی داشته باشد؟ علت علاقمندی مردم این شهرستان به ورزش چیست؟
محیط اینجا کارگری است و ما جایی زندگی می‌کنیم که سرگرمی نیست. سینما، پارک مجهز و شهربازی نداریم. خواه ناخواه عده‌ای برای سرگرمی به سمت ورزش کشیده می‌شوند.

در باره تشویق خانواده‌ها به ورزش همگانی چه پیشنهادهایی دارید؟
ورزش همگانی جدا از ورزش قهرمانی است و خیلی با هم تفاوت دارند. بستگی دارد ورزش همگانی را چگونه انجام بدهند. یکی طوری ورزش می‌کند که خودش را خسته می‌کند، درحالی که مهم‌ترین نکته در ورزش همگانی این است که طوری برنامه‌ریزی کنند که تداوم داشته باشد. یکی از عوامل مهم سلامتی و کاهش‌دهنده اضطراب‌ها ورزش همگانی است. رواج ورزش همگانی به فرهنگ جامعه بستگی دارد.

آیا امکانات را دخیل نمی‌دانید؟
می‌شود از هر امکاناتی استفاده کرد، بستگی دارد میزان توقع چقدر باشد، مثلاً پیاده‌روی که مسلماً امکانات کمتری در مقایسه با دوچرخه‌سواری می‌خواهد. رسانه‌ها هم با نشان دادن محیط‌های گرم، دوستانه و پر از نشاط ورزش همگانی، در تشویق خانواده‌ها مؤثرند.
ما نیاز به فضا داریم. مجموعه ورزشی انقلاب را در نظر بگیرید که فضای بسته و نیمه‌عمومی است و جنگل، زمین گلف و استخر دارد. ما نیاز به فضاهایی داریم که افراد بتوانند با خانواده‌هایشان در آرامش و بدون مزاحمت ورزش کنند. پیشنهاد دیگر ایستگاه‌های دوچرخه است که گمان می‌کنم در مشهد هست. کارت عضویت صادر کنیم و با پرداخت مبلغی به صورت ماهیانه دوچرخه را تحویل افراد بدهیم که بعد از دور زدن و طی مسیری دو باره دوچرخه را سالم تحویل بدهند. هزینه ورزش هم مهم است، یا باید ورزش را ارزان کنند یا دریافتی و حقوق خانواده‌ها را تا حدی افزایش بدهند که خانواده‌ها بتوانند از ورزش به عنوان یک تفریح سالم استفاده کنند و آن را در برنامه زندگی‌شان قرار بدهند. همه صحبت‌هایی که می‌کنیم و پیشنهادهایی که می‌دهیم بدون تحقیق است، اگر در این زمینه تحقیق شود، مطمئناً به راهکارهایی به مراتب کاربردی‌تر و کارآمدتر خواهیم رسید. این نکته را هم باید در نظر داشته باشیم، اگر برای ورزش هزینه نشود باید هزینه صرف درمان، دارو و هزینه‌های مربوط به سالمندی شود.

برای پیشرفت ورزش قهرمانی چه عواملی را مؤثر می‌دانید؟
انگیزه فرد.

فقط؟
تا انگیزه نداشته باشی بقیه مسائل پیش نمی‌آید. درست است امکانات مهم است، اما تا انگیزه نباشد، وجود امکانات بی‌فایده است. مطمئناً اوج موفقیت هر ورزشکاری حضور در عرصه جهانی، المپیک یا پارالمپیک است. به شخصه هشت سال خط خوردم، جهانی مصر، پارالمپیک آتن، جهانی هلند و پارالمپیک چین خط خوردم، اما انگیزه‌ام را از دست ندادم. همین انگیزه باعث شد در جهانی امریکا، پاراآسیایی گوانجو و پارالمپیک لندن حضور پیدا کنم.     

حضور روحانی خوش‌خلق، با روحیه بالا و به‌روز با انگلیسی عالی مثل آقای راشدیزدی چقدر بر روحیه تیم اثر گذاشت؟
خیلی! موقعی که برای نماز می‌رفتیم خنده، شوخی، نماز و سخنرانی همه را با هم داشتیم. جالب اینجاست که هجده روز در لندن بودیم و هر روزمان به نام یک شهید بود. روز اول با نام امام‌خمینی(ره) شروع شد، روز دوم با نام یکی از شهدای هسته‌ای بود و الی آخر تا روز هجدهم. رئیس فدراسیون زحمت کشیدند و در یک حرکت نمادین پسر شهید کاظمی به عنوان سرپرست کاروان اعزامی به پارالمپیک 2012 لندن انتخاب شد. کاروانمان به خاطر مجاهدت‌ها، رشادت‌ها و مقاومت‌های رئیسعلی دلواری در زمان حمله پرتغالی‌ها و انگلیسی‌ها به خاک ایران، کاروان دلوار نامیده شد.
آقای راشد یزدی سابقه حضور در چنین سفرهایی را داشتند و برایمان دعا می‌کردند. یکی از برنامه‌ها این بود که آقای راشدیزدی هر شب از قهرمان‌هایی که مدال می‌گرفتند، در نماز مغرب و عشا قدردانی می‌کرد. به نظر من حضور ایشان برای همه ورزشکارها انگیزه بود.                
دعاها و سجده‌هایتان خیلی طبیعی و فطری بود. توکل و دعا چقدر اثر داشته است؟
شروع هر کاری با یاد و نام خداست، شما صبح می‌خواهی بیرون بروی می‌گویی: «الهی به امید تو!» شروع کار توکل به خداست، تا اراده و خواست خدا نباشد، هیچ کاری محقق نمی‌شود. اگر موفقیم به خواست و رضای خداست، اگر هم موفق نیستیم حکمتی است، «خدا گر زحکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری» و رحمتش جای دیگری شامل حال ما می‌شود.

دانستن علم ورزش را در موفقیت ورزشکار تا چه حد مؤثر می‌دانید؟
به نظر من تأثیر زیادی دارد. منِ ورزشکار می‌بایست در باره عضلات بدن آگاهی داشته باشم و با توجه به ورزشی که می‌کنم باید بدانم کدام عضله باید بیشتر تقویت شود و کدام کمتر؟ در باره نوع حرکات، کشش‌ها، گرم کردن‌ها، حرکت‌های پیشگیری از آسیب‌دیدگی، ریلکسیشن بعد از بازی و برگشت به حالت اولیه باید اطلاع داشته باشم.

عوامل مؤثر در موفقیت تیم ملی والیبال نشسته ایران را در چه می‌دانید؟
عواملی مثل توانایی بالا، سرپرستی، سرمربی و مربی خوب و توانمند، جمع گرم و دوستی بین بچه‌ها و نبودن حاشیه، نبودن حرف و حدیث‌هایی مثل کی بهتر است و کی بهتر نیست؟ و مقایسه‌های این چنینی، داشتن هدف و داشتن غرور که همیشه خودمان را قهرمان می‌دانیم. ما خودمان را محق قهرمانی می‌دانیم، چون واقعاً برایش زحمت می‌کشیم.

شما بهترین سرویس‌زن پارالمپیک 2012 لندن شناخته شدید. نظرتان در این باره چیست؟
من ده سال خط خوردم، برای این‌که خودم را ثابت کنم، در هر زمینه‌ای تمرین کردم. احساس کردم در پاسوری به درد نمی‌خورم، بنابراین توپ‌گیری را امتحان کردم، بعد رفتم برای دفاع، بالاتنه‌ام کوتاه بود و مناسب دفاع نبودم، رفتم اسپک، چون بلندزن خوبی نبودم، تیزکوتاه را انتخاب کردم و دیدم ارضایم نمی‌کند و به این ترتیب در همه رشته‌ها فعالیت کردم و خودم را تک‌بعدی نکردم. بعد از ده سال این تجربیات باعث شد بدون اضطراب بازی کنم. این اولین حضورم در پارالمپیک بود.

عوامل عدم موفقیت در کسب مدال طلا را در پارالمپیک 2012 لندن در چه می‌دانید؟    
هم ما قهرمان بودیم و هم بوسنی نائب قهرمان بود. طبق مرسومات مسابقات قبل، ما باید در یک گروه سرگروه می‌شدیم و بوسنی هم در گروه دیگر سرگروه می‌شد، به این ترتیب یک بازی با هم داشتیم. برگزارکنندگان مسابقات، انگلیس شیطنتی کرد و ما و بوسنی را در یک گروه انداخت.

مگر قرعه نمی‌کشند؟
اگر بنا بر قرعه بود، کار به قرعه ندارند و تیم اول و دوم سرگروه می‌شوند. ممکن است مطالبی که می‌گویم توجیه باشد. ما بازی اول را خوب انجام دادیم. آنها از نظر قدی پوئن داشتند، بازیکنان ما خسته بودند و از نظر روحی به آنها فشار آمده بود  و 6 هزار نفر از ایران توقع داشتند قهرمان شود چه داخل و چه خارج. از ایران که حرکت می‌کردیم، به ما می‌گفتند: «طلا را می‌گیرید دیگر!» نمی‌دانند که کسب مدال طلا دردسر و زحمت دارد. این‌طور نیست که فقط یک ساعت مسابقه بدهیم و برگردیم. برای رسیدن به فینال والیبال نشسته با رواندا، برزیل، چین، بوسنی، انگلیس و روسیه بازی کردیم. هر بازی هم یک ساعت و نیم دو ساعت بود و این فشار عصبی بالایی داشت. به گذشته، زحمت‌هایی که کشیدی و دوری از خانواده و... فکر می‌کنی. فقط می‌توانم این را بگویم که آن روز، روز بازیکن‌های ما نبود. در حساس‌ترین پوئن، داور چند پوئن به نفع ما نگرفت. داور آلمانی و آخرین داوری‌اش بود. باید بگویم حساس‌ترین بازی ما همیشه با بوسنی است. البته کشورهای دیگر هم دارند در والیبال نشسته سرمایه‌گذاری می‌کنند و می‌توانند حریف‌های قدَری برای ما محسوب شوند.

نظرتان در باره تماشاگرهای ایرانی و غیرایرانی والیبال نشسته چیست؟
برخورد ایرانیان مقیم لندن با ما عالی بود، برخورد مستقیم نداشتیم، بعد از این‌که بازی فینال را باختیم همگی ناراحت بودیم و موقعی که می‌خواستیم روی سکو برویم ناراحت و عبوس بودیم، ولی تماشاگرها ما را شرمنده کردند، چون شعار می‌دادند، اول بشوید، دوم بشوید دوستتان داریم و ناراحت بودیم از این‌که با باختمان آنها را ناراحت کردیم.
راجع به برخورد تماشاگران غیرایرانی هم باید بگویم، بازی ما به‌قدری جذاب و زیباست که هر کسی با هر ملیتی از دیدن بازی ما خسته نمی‌شود و لذت می‌برد، چون ما تمام حرکت‌های والیبال ایستاده را به‌راحتی در زمین پیاده کردیم. حتی یکی از تماشاگران غیرایرانی گفته بود من با دیدن بازی تیم ایران دوست داشتم یک ایرانی باشم.  

برای معلولی که تصمیم دارد یک رشته ورزشی را دنبال کند چه پیشنهادهایی دارید؟
همیشه شعار داده‌ایم که معلولیت محدودیت نیست. باید این را ثابت کنیم. وقتی معلول در یک زمینه پیشرفت می‌کند، دیگر معلول نیست. درست است ممکن است از نظر حرکتی ناتوانی‌هایی داشته و دامنه حرکت یا عکس‌العملش از یک فرد سالم کمتر و کندتر باشد، ولی یک معلول ممکن است حافظه قوی، استعدادهای فوق‌العاده و قدرت‌های شناخته نشده‌ای داشته باشد که اینها باید شناسایی شوند، مثلاً نابیناها شنوایی بالایی دارند.
به نظر من حاشیه امنیتی که از نظر تأمین زندگی ندارند، اجازه نمی‌دهد که به فکر ورزش در سطح قهرمانی، حتی آماتور باشند. انگیزه و اراده در کنار حاشیه امنیتی که عرض کردم راهگشاست.

آیا به ورزش به عنوان شغل نگاه می‌کنید؟ چرا؟
اگر ورزش ما مثل ورزش ورزشکاران سالم بود... ما در یک رشته تیمی فعالیت می‌کنیم. حقوقی که سازمان حمایت از ورزشکاران و پیشکسوتان به ورزشکاران جانباز و معلول می‌دهد نصف ورزشکاران سالم و به ما که تیمی هستیم نصف انفرادی‌هاست، یعنی ما نصفِ نصف می‌گیریم. به عنوان مثال ورزشکار ما با پنج مدال پارالمپیک، چهار طلا و یک نقره پانصد و خرده‌ای هزار تومان می‌گیرد، درحالی که در ورزش انفرادی و سالم با یک طلا یک میلیون و خرده‌ای تومان می‌گیرد. به نظر من این توهین به ورزشکار است.

به فرزندتان هم توصیه می‌کنید که ورزش قهرمانی را دنبال کند؟ چرا؟
بله، ولی نه به عنوان شغل، چون نمی‌شود روی ورزش به عنوان شغل حساب کرد، مثلاً ممکن است در سال پیش رو دچار آسیب‌دیدگی شوم که مجبور شوم برای همیشه ورزش قهرمانی را کنار بگذارم. ضمن این‌که مدت ورزش قهرمانی محدود است. شما چند سال می‌توانید وزنه‌بردار باشید؟ چند سال می‌توانید کشتی بگیرید؟ چند سال می‌توانید فوتبال بازی کنید؟ آیا آسیب‌دیدگی به شما اجازه می‌دهد به ورزش قهرمانی ادامه بدهید؟ آقای افشین اولیایی بهترین والیبالیست کاله مازندران بود، تصادف کرد و پایش (Fix) و ثابت شد و دیگر نمی‌تواند والیبال ایستاده و حتی والیبال نشسته بازی کند. بنابراین قهرمانی برای ورزشکار نه حاشیه امنیت دارد و نه می‌تواند رویش حساب کند.

به نظر شما موفقیت‌ ورزشکاران ما در المپیک و پارالمپیک چه پیام‌هایی را برای ورزش کشور و همین‌طور در سطح جهانی دارد؟
خیلی از امکاناتی که کشورهای دیگر دارند، ورزشکاران ما ندارند، مثلاً انگلیس در مسابقات پارالمپیک 2012 لندن از نوعی ویلچر استفاده کرد که همه کشورها اعتراض کردند و گفتند دوپینگ حتماً نباید شیمیایی باشد، شما در واقع دوپینگ تکنولوژی کردید. این پیروزی‌ها باعث شد تمام کشورها پی به توانمندی‌های نامحدود جوان ایرانی ببرند و ما ثابت کرده‌ایم در هر زمینه‌ای که امکان جولان داریم حرفی برای گفتن داریم. ناداوری‌هایی که در این زمینه شد حاکی از همین موضوع است. اوسین بولت، دونده جامائیکایی قهرمان دوی 100 متر و 200 متر جهان در باره مسابقات معلولین گفته است: «وقتی مسابقات معلولان را می‌بینم لذت می‌برم و در مقابل آنها هیچم».          

سخن آخر؟
از همسرم، خانم الهام علی‌پور، کمال تشکر را دارم. ایشان سنگ صبور، همدوش و همراهم هستند. با حضورم در اردوها و دور از خانه و خانواده، بیشتر بار مسئولیت روی دوش ایشان است. ایشان با فراهم کردن محیط امن همراه با آرامش باعث شدند ذره‌ای نگرانی و اضطراب بابت خانه و خانواده نداشته باشم و همواره خیالم از این نظر راحت و آسوده بوده است. با هر زبانی از زحمات ایشان تشکر کنم، جبران زحماتشان نمی‌شود.

پی‌نوشت‌ها:
(1)    فلج مغزی.
(2)    بوچیا (Boccia) نوعی ورزش تفریحی‌ـ‌توپی است که افراد دارای معلولیت شدید می‌توانند تا سطح قهرمانی در کشور و یا مسابقات برون مرزی آن را ادامه دهند. بازیکنان بوچیا باید از هوش تحلیلی برخوردار باشند تا موقعیت و استراتژی‌های مختلف بازی را در مقابل حریف فرا گیرند. این ورزش در نگاه نخست، ساده به نظر می‌رسد، اما بازیکنانی در این رشته موفق می‌شوند که قدرت تمرکز و تسلط روحی خود را تقویت کنند. این ورزش به سکوت و آرامش درونی و بیرونی نیاز دارد. این ورزش برای معلولان جسمی‌ـ‌حرکتی با پایین‌ترین سطح توانایی طراحی شده است. کلیه معلولانی که دچار فلج مغزی (CP) شدید و میوپاتی شدید و یا قطع نخاع (از ناحیه گردن) هستند، کلاس ورزشی‌ـ‌پزشکی این رشته را دارند و می‌توانند بوچیا را به صورت جدی دنبال کنند.      


https://shoma-weekly.ir/GNc1aQ