نگاه

گران بود و قیمتی

روحیات ویژه‌ای داشت، بهشتی بود. کارگری می‌کرد، آن زمان‌ها. با‌‌ همان پول کارگری فرشی خرید که گران بود و قیمتی، خیلی برایش زحمت کشیده بود. راه کربلا که بسته بود اما وصیت کرد هر زمان شد، به آستان اباعبدالله اهدا شود. حالا که خودش مهمان اباعبدالله است، آن فرش هم زیر پای زائران حسین است. و لابد چه حظی می‌برد غلامعلی!
شهید غلامعلی خادمیان- سال ۶۲ جزیره مجنون. مانده بود‌‌ همان جا تا چند سال پیش که از طریق پلاکش شناسایی شد.‌‌ همان حول وحوش بود که وقتی عدهای از رزمندگان میخواستند از خط مقدم برگردند، ۲۰ لیتری را پر آب میکرد و زیر ماسه میگذاشت. در آن هوای گرم که همه دنبال یخ و آب یخ بودند، هرچند که خیلی هم خنک نمیشد، اما جگر رزمندهها را حال میآورد. تا اینکه بابت حضورش در جبهه در بیمارستانی در شهر شیراز بستری شد. گفتم ما میآییم شیراز. گفت: نه همین امشب قرار است برگردم تهران. دیر وقت شد، نیامد، شب از نیمه هم گذشت اما نیامد. صبح که از خواب بیدار شدیم رسید و زنگ زد. بعدها فهمیدم آمده در خانه و وقتی دیده که چراغها خاموش است، زنگ نزده و شب را در مسجد گذرانده است.

روحیات ویژهای داشت، بهشتی بود. کارگری میکرد، آن زمانها. با‌‌ همان پول کارگری فرشی خرید که گران بود و قیمتی، خیلی برایش زحمت کشیده بود. راه کربلا که بسته بود اما وصیت کرد هر زمان شد، به آستان اباعبدالله اهدا شود. حالا که خودش مهمان اباعبدالله است، آن فرش هم زیر پای زائران حسین است. و لابد چه حظی میبرد غلامعلی!

* از شهدای حزب مؤتلفه اسلامی

https://shoma-weekly.ir/AujLNi