اندیشه

کودک دانشمندی که خلیفه را مبهوت علم خود کرد!

نقل کرده اند که مأمون به همراه هیئتی به قصد شکار حرکت کردند و از میان کوی و برزن راه افتادند تا به شکارگاه برسند. در مسیر هم به هرکس می رسیدند از ترس راه را برایشان باز می کرد.
نقل کرده اند که مأمون به همراه هیئتی به قصد شکار حرکت کردند و از میان کوی و برزن راه افتادند تا به شکارگاه برسند. در مسیر هم به هرکس می رسیدند از ترس راه را برایشان باز می کرد.

در میان کوچه ای به چند کودک برخورد کردند. کودکان نیز مانند سایر مردم از ترس خلیفه و همراهانش فرار کردند مگر یک نفر که در جای خودش ایستاد.

تعجب مأمون از حرکت این کودک برانگیخته شد. به سمت او رفت و گفت: پسرجان چرا مانند سایر بچه ها فرار نکردی؟

کودک زیرک با آرامش مثال زدنی پاسخ زیبایی به خلیفه داد و گفت: دوستانم ترسیدند ولی اولاً کسی که به پروردگار خود خوش گمان باشد هرگز نمی ترسد. ثانیاً آنکه مرتکب اشتباهی نشده از چه بگریزد!؟ ثالثاً این کوی وسیع است و راه برای عبور به اندازه کافی هست و من مزاحمتی برای شما ندارم!

خلیفه که از این بیان شیوا و متین آن کودک خوش سیما مبهوت مانده بود پرسید نامت چیست؟

پاسخ شنید: من محمّد، فرزند علىّ بن موسى الرّضا هستم که درود خدا بر او باد. مأمون هم بر پدر حضرت درود فرستاد و به قصد شکار از شهر خارج شد. خلیفه در شکارگاه کبکی را مشاهده کرد و باز شکاری اش را به قصد شکار آن رها کرد. اما باز شکاری در میان تعجب همگان در حالی بازگشت که یک ماهی کوچک زنده را به منقار داشت.

 هیچکس نتوانست به راز حضور این ماهی در آسمان پی ببرد تا اینکه خلیفه در مسیر برگشت دوباره به جمع همان کودکان رسید و این بار خود حضرت جواد الائمه را صدا زد و گفت: اگر راست می گویی بگو بدانم این چیست که در دست دارم؟ (اشاره به ماهی کرد) حضرت پاسخ داد: پروردگار متعال به دلیل داشتن قدرت بدون مرز و حکمت بدون انتها، همانند آنچه در بین دریا و زمین خلق نموده، میان آسمان نیز آفریده است.

باز شکاری تو نیز یکی از همان مخلوقات کوچک و دارای ظرافت الهی را شکار کرده تا توی خلیفه نیز از طریق این موجود، فرزندی از آل رسول گرامی اسلام (ص) را بیازمایی و معلوماتش را در بوته سنجش قرار دهی.

مأمون پس از شنیدن این بیان شیوای حضرت، زبان به تحسین گشود و گفت: حقّا که تو فرزند علی بن موسی(ع) و ذریه پیامبر هستی.

https://shoma-weekly.ir/rQgume