اندیشه

کاسه آب شفابخش از دستان مبارک امام عصر (عج)

در کودکی – حدود ده‌سالگی – به مرض بسیار سختی دچار شدم که بستگانم گرد من جمع شدند و در حال گریه‌زاری مهیای عزا شدند و یقین داشتند که من همان شب از دنیاخواهم رفت. در همان حال بین خواب‌وبیداری، پیامبر عزیز اسلام (ص) و امامان دوازده‌گانه علیهم‌السلام را دیدم. به آن‌ها عرض سلام نمودم و با یک‌یک آن‌ها مصافحه کردم، بخصوص با امام جعفر صادق علیه‌السلام گفتگو نمودم که مضمون آن الآن در خاطرم نیست، جز اینکه می‌دانم در حق من دعا کردند. چون به امام زمان (عج) سلام کردم و با ایشان مصافحه نمودم، گریستم و عرض کردم: مولای من؛ می‌ترسم در این مرض بمیرم درصورتی‌که هنوز بهره خویش را از علم و عمل نگرفته‌ام. امام فرمود: نترس که در این بیماری نمی‌میری بلکه خداوند تو را شفا می‌دهد و عمر درازی خواهی کرد. سپس کاسه‌ای که در دست داشت به من داد. من نیز نوشیدم و در همان لحظه خوب شدم و بیماری‌ام به‌کلی برطرف شد و نشستم. بستگانم از این حال شگفت‌زده شدند و من هم تا چند روز قضیه را برای آن‌ها نقل نکردم.

یکی از کتب ارزشمند روایی و فقهی شیعه کتاب وسایل الشیعه است. کتابی جامع که درباره احکام شرعی در تمام ابواب فقه به نگارش درآمده و البته بیست سال نیز زمان برده است. این کتاب شامل حدود 36 هزار روایت درباره احکام شرعی، واجبات، محرمات، مستحبات و آداب است و روایات آن برگرفته از مجموعههای روایی معتبر شیعه و اصول اولیه قدمای اصحاب است. محمد بن حسن بن على بن محمد بن حسین، معروف به شیخ حرّ عاملى (متولد منطقه جبل عامل لبنان) نویسنده این اثر گرانسنگ است. این عالم بزرگ از نوادگان حر بن یزید ریاحى است. جامعیت کتاب او در زمینه فقهی موجب شد تاکنون نیز محل رجوع مجتهدین و علاقهمندان فقه باشد. این کتاب بهقدری مورداستفاده در مرکز علمی حوزوی واقع شد که مؤلف آن نیز به سبب شهرت خود کتاب به صاحب وسایل شهره گشت. البته او گرایشها اخباری گر داشت و معتقد به صحت تمام احادیث کتب اربعه بود و برای اثبات این ادعا، در بخش پایانی کتابش بیش از بیست دلیل ذکر کرده است.

آنگاهکه شفا گرفت

آن بزرگوار در کتاب «اثباه الهداه » یکی از خاطرات دوران کودکی خود را در ردیف معجزاتی آورده که به چشم خود دیده است. وی مینویسند: در کودکی حدود دهسالگی به مرض بسیار سختی دچار شدم که بستگانم گرد من جمع شدند و در حال گریهزاری مهیای عزا شدند و یقین داشتند که من همان شب از دنیاخواهم رفت. در همان حال بین خوابوبیداری، پیامبر عزیز اسلام (ص) و امامان دوازدهگانه علیهمالسلام را دیدم. به آنها عرض سلام نمودم و با یکیک آنها مصافحه کردم، بخصوص با امام جعفر صادق علیهالسلام گفتگو نمودم که مضمون آن الآن در خاطرم نیست، جز اینکه میدانم در حق من دعا کردند. چون به امام زمان (عج) سلام کردم و با ایشان مصافحه نمودم، گریستم و عرض کردم: مولای من؛ میترسم در این مرض بمیرم درصورتیکه هنوز بهره خویش را از علم و عمل نگرفتهام. امام فرمود: نترس که در این بیماری نمیمیری بلکه خداوند تو را شفا میدهد و عمر درازی خواهی کرد. سپس کاسهای که در دست داشت به من داد. من نیز نوشیدم و در همان لحظه خوب شدم و بیماریام بهکلی برطرف شد و نشستم. بستگانم از این حال شگفتزده شدند و من هم تا چند روز قضیه را برای آنها نقل نکردم.

گر نقاب از چهره برگیرد زمانی یار ما

از لقای او شفا یابد دل بیمار مـــــــــا

میشود آرام قلب خسته از درد فراق

افتد از بر عارض مهوار او دیدار مــا (اثباه الهداه، ج 7، ص 378)

https://shoma-weekly.ir/rBiqzE