سبحان برجی- صلح امام حسن مجتبی (علیهالسلام) یکی از مسائل تاریخی است که همواره مورد بررسی مورخان قرار میگیرد. شاید بتوان گفت این فراز از زندگی مبارک امام مهمترین و حساسترین بخش زندگانی امام حسن مجتبی (علیهالسلام) میباشد و همواره عدهای کوتهبین و دشمن مغرض یا بیاطلاع به دنبال اشکالگیری از تصمیم امام در صلح و کنارهگیری اجباری ایشان از صحنه حکومت اسلامی و خلافت در برابر معاویه هستند، در حالی که باید توجه داشت که امام حسن (علیه السلام) حجت خدا بر روی زمین است و در تمامی شئون به غیر از مسئله وحی، جانشین پیامبر مکرم اسلام هستند و کاری را انجام میدهند که به صلاح جامعه اسلامی باشد.
با این حال به بررسی برخی مسائل تاریخی میپردازیم تا نشان دهیم که تصمیم امام، مبتنی بر تدبیری الهی و همان رضای حضرت حقتعالی بوده است و حضرت امام باقر(علیه السلام) درباره صلح امام حسن(علیهالسلام) با معاویه فرمودند به خدا سوگند کاری که حسن بن علی کرد [صلح با معاویه] از هر آنچه خورشید بدان تابیده بهتر بود.
به خدا سوگند منظور از این آیه: «الم تد الی الذین قیل لهم کفوا ایدیکم و اقمو الصلاه و آتو الذکاه» سوره نساء، 77 [آیا ندیدی کسانی را که به آنها گفته شد دست از جهاد بردارید و نماز برپا کنید و ذکات بپردازید اما آنها ناراحت بودند] تنها فرمانبری از امام است ولی ایشان خواهان جنگ شدند و چون با حسین (علیهالسلام) جنگ بر آنها مقدر شد، گفتند بارخدایا چرا جنگ بر ما مقدر داشتی؟
چرا ما را تا مدتی کوتاه فرصت ندادی تا دعوتت را بپذیریم و از رسولان تو پیروی کنیم؟ مقصود آنها از تأخیر همان زمان ظهور حضرت قائم (عج) بود.
باید توجه داشت که در آیین اسلام قانون و امری بهنام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلکه همانطور که اسلام در شرایط خاصی دستور میدهد مسلمانان با دشمن بجنگند، در مقابل در صورتی که جنگ برای پیشبرد اهداف جامعه مسلمانان مؤثر نباشد، حکم به صلح میکند و این دو رویکرد به مسائل جامعه اسلامی در تاریخ پیامبر اسلام(ص) واقع شده است. پیامبر اسلام(ص) که در بدر، احد، احزاب و حنین دست به نبرد زد، در شرایط دیگری که پیروزی را غیرممکن میدید، ناگزیر با دشمنان اسلام قرارداد صلح میبست و موقتاً از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خودداری مینمود تا در پرتو آن پیشرفت اسلام تضمیم گردد. پیمان صلح پیامبر(ص) با بنی ضحره و بنیاشجع و نیز با اهل مکه(در حدیبیه) از جمله این موارد بهشمار میرود.
بنابر این همانطور که پیامبر اسلام(ص) در مقطعی از تاریخ براساس مصلحت جامعه اسلامی که برای برخی افراد قابل درک نبود، اقدام به صلح موقت با دشمن میکنند، حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام) این حجت خدا و جانشین رسولالله نیز با توجه به مصالح و دوراندیشی خاص آن حضرت، تشخیص به عدم جنگ در آن زمان میدهند و از نظر سیاست خارجی آن روز، جنگ داخلی مسلمانان به سود جهان اسلام نبود چراکه امپراتوری روم شرقی که ضربتهای سختی از اسلام خورده بود، منتظر فرصتی بود تا ضربت مؤثر و تلافی جویانهای بر پیکر اسلام وارد نماید. یعقوبی مورخ معروف مینویسد: هنگامی که معاویه پس از صلح به سوی شام باز میگشت به او خبر دادند که امپراتور روم با سپاه بزرگی قصد حمله به کشور اسلامی را دارد و به سوی سرزمینهای اسلامی نیروهای خود را سرازیر کرده است.
معاویه که قدرت جنگ با این سپاه نیرومند و منظم را نداشت، با آنها پیمان صلح بست و متعهد شد صد هزار دینار به دولت روم شرقی بپردازد. این در حالی بود که اگر امام حسن مجتبی (علیه السلام) به جنگ با معاویه میپرداختند، بر فرض پیروزی هر یک، در صورت مقابله با سپاه رومیان دیگر نه حسن بن علی(علیه السلام) و نه معاویه قدرت مواجهه نداشتند ولی این خطر با تدبیر و دوراندیشی و گذشت امام برطرف شد و از منظر سیاست داخلی نیز مهمترین موضوعی که به چشم میخورد فقدان جبهه نیرومند و متشکل داخلی است، زیرا مردم عراق و خصوصاً مردم کوفه در عصر حضرت مجتبی(علیهالسلام)نه آمادگی روحی برای نبرد داشتند و نه تشکل و هماهنگی و اتحاد. استاد شیعه مرحوم شیخ مفید و دیگر مورخان در مورد این پدیده خطرناک در سپاه امام حسن(علیه السلام) مینویسند: عراقیان خیلی بهکندی و بیعلاقگی برای جنگ آماده شدند و سپاهی که امام حسن(علیه السلام)بسیج نمود، از گروههای مختلفی تشکیل میشد که عبارت بودند از:
1- شیعیان و طرفداران امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)
2- خوارج که از هر وسیلهای برای جنگ با معاویه استفاده میکردند (شرکت آنها در صفوف سپاهیان امام بهخاطر دشمنی با معاویه بود، نه دوستی با امام حسن(علیه السلام)3.
3- افراد سودجو و دنیاپرست که به طمع منافع مادی در سپاه امام (علیه السلام)داخل شده بودند.
4- افراد دودل و شکاک که شخصیت بزرگی مانند امام حسن(علیه السلام) در نظر آنان چندان بر معاویه ترجیح نداشت.
5- و بالاخره گروهی که نه بهخاطر دین بلکه از روی تعصب عشیرگی و صرفاً به پیروی از رئیس قبیله خود، برای جنگ حاضر شده بودند. بدین ترتیب سپاه حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) فاقد یکپارچگی و انسجام لازم جهت مقابله با دشمن نیرومندی چون معاویه بود. دنیاخواهی و مستی قدرت معاویه را به جایی رساند که مأمورانی مخفیانه و جداگانه به سوی عمروبن حریث و اشعث بن قیس و حجربن حجر و شیث بن ربعی فرستاد و به هر کدام نوید داد اگر حسن بن علی (علیه السلام) را بکشند دویستهزار درهم خواهند گرفت و علاوه بر آن سرکرده لشکری از لشکریان شام خواهند شد و دختری از دختران خود را به او خواهد داد.
پس از آن که این خبر به سمع مبارک امام حسن مجتبی (علیهالسلام)رسید پس از آن تاریخ زره به تن مبارک نموده و آن را زیر لباس مخفی میکردند و حتیالامکان از اجتماعات دوری میفرمودند و در نماز جماعت حاضر نمیشدند مگر با زره. در یکی از روزها شخصی در هنگام نماز تیری به سوی حضرت پرتاب کرد ولی به واسطه داشتن زره آن تیر به بدن امام (علیهالسلام) اصابت نکرد و بار دیگر وقتی امام (علیه السلام) در تاریکی ساباط(مدائن) عبور میکردند، شخصی که در تعقیب آن حضرت بود با خنجری مسموم حمله کرد و ضربتی به امام(علیهالسلام) زد، ضربت کارگر واقع شد لذا حضرت امر فرمودند که او را به قبیله جریحی که حاکم بر آنها عموی مختار بن ابی عبید مسعود بن قیله بود ببرند، حتی در این شهر نیز مختار بن ابی عبید مسعودبن قیله به عموی خود گفت: حسن را بگیر و تسلیم معاویه کن، او عراق را به ما خواهد داد و شیعیان از این سخن به خشم درآمدند و قصد کشتن او را داشتند که با عذرخواهی عموی وی و تقاضای او از خون مختاربن ابی عبید مسعودبنقیله گذشتند.
پس با این شرایط سیاست خارجی و داخلی جامعه مسلمانان و اوضاع و احوال سپاهیان امام و وقایعی که در مدائن رخ داد و نبرد شیعیان مخلص و کافی برای دستگیری امر خلافت بر امام صلح به عنوان یک مسئله ضروری تحمیل گردید و حضرت جز پذیرفتن صلح چارهای ندید، چراکه صلاح امت اسلامی در گرو این مسئله بود.
منابع:
بهشت کافی/ ترجمه روضه کافی
ترجمه قرآن آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی
سیره پیشوایان، نویسنده مهدی پیشوایی
تاریخ یعقوبی
علل الشرایع، ترجمه ذهنی تهرانی