اندیشه

نگاهی به عرفان‌های دروغین و ریشه‌های آن

بخش زیادی از دروس دانشگاهی و خصوصا علوم انسانی که در دانشگاه های ما تدریس می شود بر اساس تفکر اندیشمندان غربی مهیا شده و از همین دانشگاه معلم برای مدارس استخراج می شود و...
عصر حاضر که به عصر مدرنیته نیز نامگذاری شده اگر از هر لحاظ توانسته باشد برای بشر ارمغان آورده باشد اما آرامش را از او سلب کرده است. حالا بشر حتی از خود مدرنیته و هیاهوی آن خسته شده و به دنبال راه چاره و فرار از این بحران میگردد.

در این میان با وجود اینکه انسان میداند آرامش جز از راه معنویت به دست نمیآید ولی چون الگوی صحیح و درستی از معنویت حقیقی در دست ندارد، لذا به بیراهه کشیده میشود. از طرفی صاحبان عرفانهای دروغین و معنویتهای کاذب نیز به این نقطه ضعف بشر عصر حاضر پی بردهاند و تبلیغاتشان را در‌‌ همان راستا قرار داده و موفقیتهایی کسب کردهاند. وجای تاسف بسیار دارد که امروز این معنویتها هم در جامعه ما و هم در جامعه جهانی روزبهروز در حال گسترش است.

خدا؛ شاید تنها مفهومی باشد که در اغلب عرفانهای دروغین وجود دارد چرا که بسیاری از ارزشها در این مکاتب حذف یا استحاله میشوند. البته حتی مفهوم خدا نیز در برخی از نحلهها حذف میشوند و عرفانهای بدون خدا شکل میگیرد! اما آنهایی که معتقد به خدا هستند نیز هرکدام تعریفی خاص از مفهوم خدا ارائه میدهند که در واقع فقط لفظ را قبول دارند و در معنا کافرند. برای مثال برخی نیروهای درونی و بالقوه انسان را خدا بر میشمرند!

نبوت؛ در خصوص نبوت نیز شرایط همین گونه است. یعنی غیر از آنها که به کل اصل این اعتقاد را زیر سوال میبرند یا حذف میکنند سایر مکاتب نیز تعاریفی دیگر از نبوت ارائه میدهند که در واقع با حذف این اعتقاد فرقی نداشته و شاید نفاق آلودهتر باشد! برای نمونه برخی فرقههای انحرافی معتقدند پیامبر هست ولی نه فردی خاص و برگزیده، بلکه همه انسانها در این دیدگاه در دایره مفهوم پیامبر جای میگیرند. البته اگر نعوذ بالله کسی بپذیرد که نیروی درونیاش خدای اوست، دیگر پذیرش اینکه خودش هم پیامبر خودش است دور از ذهن نخواهد بود! به این ترتیب، میبینیم که عملاً ادیان گذشته و پیامبران بزرگ الهی نقش پیامبری خودشان را از دست میدهند و با سایر افراد بشر همرتبه میشوند. در معنویتهای نوظهور، شاهد نوعی دگردیسی اعتقادی و دینی هستیم. افراد گاهی فکر میکنند هنوز دیندار (مسلمان یا مسیحی) هستند، اما در حقیقت آن باورهای اصولی خودشان را از دست میدهند.

معاد؛ در این باره نیز داستانی مشابه نبوت وجود دارد. یعنی معنای معاد را طور دیگری تفسیر میکنند و تناسخ را به جای معاد به خورد پیروان خود میدهند. البته در کل در عرفانهای دروغین کار را به جایی میرسانند که افراد باور کنند بهشت و دوزخی در کار نیست. حتی در برخی مکاتب اینگونه میقبولانند که روح انسان بعد از مرگ به عالم دیگری نمیرود بلکه به همین دنیا باز میگردد منتها در یک کالبد جدید.

اما ریشه این معنویتها در ‌‌نهایت به کجا میرسد؟ به عبارت دیگر سرچشمه آنها کجاست؟ در کتاب «معبد سکوت» که از کتب مطرح در معنویتهای جدید به شمار میرود، ابتدا در طی داستانی سیر و سلوک بودایی را به تصویر میکشد و در ‌‌نهایت کار را به اینجا میرساند که مخاطب سرزمین آرزوهایش را آمریکا تصور کند. جالب اینجاست که این کشوری را که خود دچار بحران هویت و بحران معنویت است نه به عنوان شهر آرزوهای مادی و دنیوی بلکه به عنوان غایت آرزوهای معنوی معرفی میکنند، آن هم نه در لفافه و پنهانی بلکه آشکارا به این مسئله اذعان دارند!

در حقیقت تمدن غرب راه نفوذ و نقطه ضعف بشر امروزی را به خوبی شناسایی کرده و دائماً در حال برنامه ریزی و تولید الگو و محتوا است تا بتواند پشتوانهای برای ارزشها و آرمانهای نظام لیبرال و سرمایهداری باشد.

اینکه چرا با وجود تمدن اسلامی، این معنویتها باز هم توانستهاند در کشور ما نفوذ کنند به این برمی گردد که در حقیقت این عرفانهای دروغین با برنامهریزی دقیق توسط غرب تکه تکه وارد کشور ما شدهاند. وقتی ما همه  تکه‌‌های این پازل پیچیده را وارد کردهایم، ناگزیر هستیم از اینکه راه را برای قطعات مربوط به حوزه معنویت و ارزشها هموار کنیم. ما امروز با چنین مشکلی مواجه هستیم و گاهی اوقات به نظر میآید که به نوعی فرسایش ارزشهای دینی در همین سبک زندگی در حال رخ دادن است. مثلاً بخش زیادی از دروس دانشگاهی و خصوصاً علوم انسانی که در دانشگاههای ما تدریس میشود، بر اساس تفکر اندیشمندان غربی مهیا شده و از همین دانشگاه معلم برای مدارس استخراج میشود و... و به این صورت خواسته یا ناخواسته تفکرات معنوی و ارزشهای منحطّ غرب را در تمامی نظام تربیتی خود وارد کردهایم. از طرف دیگر از طریق ماهواره و اینترنت و سایر وسایل ارتباطی و حتی توسط رسانههای خودمان (از راه فیلم و سریالهای غربی) به ترویج سبک زندگی غربی پرداختهایم، غافل از اینکه این سبک زندگی ملزوماتی هم به همراه خود خواهد داشت. عملاً فضا به گونهای درآمده است که مردم دیگر نمیتوانند با ارزشهای دینی زندگی کنند. در واقع هرچند باورها ریشهدار و عمیق هستند، اما سبک زندگی در حال تغییر است. البته همین مردمی که تحت تأثیر سبک زندگی غربی هستند، در ایامی مثل محرم و صفر و مناسبتهای دیگر، باورهای عمیق درونی خودشان را ابراز میکنند. این نشان میدهد که برای مردم تعارضی بین باورها و ارزشهای عمیق درونیشان و سبک زندگی جدید به وجود آمده است.

باید به فکر باشیم و زودتر چاره بیندیشیم. باید نهادهای فرهنگی دست به دست هم بدهند و در این زمینه به برنامه ریزی بپردازند. امروز غرب نهادهای عظیم با بودجههای کلان برای امر آینده پژوهی ایجاد کرده و دائماً در حال طراحی و برنامه ریزی و تولید محتوا هستند ولی نهادهای مرتبط در کشور ما یا بودجه ندارند و یا از پشتوانه قوی علمی برخوردار نیستند. به هر تقدیر باید به هوش بود و از چندگانگی در حوزه تصمیم گیری پرهیز نمود تا بتوان در برابر هجمههای دشمن مقابله کرد.

https://shoma-weekly.ir/VuDK8h