اندیشه

نماز و روزه بدون ولایت امیرالمومنین (ع) حساب بدون موجودی‌ هستند

در آستانه ایام ولادت با سعادت امیرمومنان علی بن ابی طالب (ع) و از آنجایی که در برخی روایات، ماه رجب را ماه ولایت نامیده‌اند بر آن شدیم تا مفهوم ولایت را از منظری دیگر مورد دقت نظر قرار دهیم و آثار ولایت بر سایر اعمال را بررسی نماییم. به همین منظور نزد دکتر مجتبی شریفی نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه در زمینه علوم اسلامی رفتیم.
اینکه میگویند نماز بدون ولایت قبول نیست اولاً صحت دارد یا خیر؟ و اگر پاسخ مثبت است رابطه بین این دو مفهوم چگونه قابل ترسیم است؟

بله صحت دارد. اما ابتدا باید به مفهوم صحت و قبول بپردازیم. صحت و قبول دو مقوله جداگانه از هم هستند. نمازی که درست خوانده شده، اذکارش درست، با وضو و طهارت و رو به قبله بوده، این نماز صحیح است. اما آیا قبول هم هست؟ این نماز قضا ندارد و اسقاط کننده تکلیف است ولی صحت غیر از قبولی است. این نماز صحیح آیا آن آثاری را که قرآن به آن وعده داده دارد یا نه؟ نه! اگر متمسک به ولایت امیرالمومنین و خاندان پاک نباشد و اعتقادش به سبب ولایت اصلاح نشده باشد این عملش مانند این است که فردی دفترچه حساب دارد ولی هیچ پس اندازی ندارد! کسی که دفترچه برداشت دارد اما موجودی ندارد دفترچه به حالش ثمری ندارد! نماز، زکات، روزه، حج و... بدون ولایت دفترچه برداشت بدون موجودیاند که نمیتواند چیزی به عنوان سرمایه به فرد منتقل کند.

نماز مقبول، روزه مقبول، حج مقبول، یعنی چی؟ یعنی اعمالی که به اعتبار ولایت برایشان آثار وجود دارد. آیه قرآن میفرماید: «إنّ الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر» فحشا یعنی اعتقادی که موجب ارتکاب معاصی میشود، منکر یعنی معاصی مترتب بر آن اعتقاد. در روایت فحشا اینطور معنا شده، اعتقادی که انسان را میل به امور زشت میدهد و منکر خود آن اعمال زشتی که مرتکب میشود. حالا طرف پنجاه سال نماز میخواند به نامحرم نگاه میکند، دروغ میگوید، نمّامی میکند، به معاصی میل دارد و به واجبات بیمیل است! پس چرا نمازی که خدا وعده داده و این همه روایت هم در ذیل آیه آمده آن آثار را ندارد؟

چرا؟

میگویند او گرچه نماز را صحیح میخواند، اما چون به عامل قبولی صلوه متمسک نبود لذا نمازش مقبول واقع نشد. چون مقبول نیست، آثار وعده داده شده هم بر آن جاری نمیشود. بنابراین نماز منهای ولایت صحیح است، اسقاط تکلیف میکند، اما قبول نشده است. مرحوم فیض کاشانی در کتاب وافی توضیح میدهد اینکه خداوند از نماز غیر مقبول قضا را بر میدارد، نه تنها ترحم نیست بلکه موجبات شقاوت را فراهم میآورد! اگر میگفت که این نماز بیولایت را دوباره بخوان در واقع یک مهلت دیگری داده میشد تا آنچه را ازدست دادی اصلاح کنی، اما الان میگوید با وجودی که قبول نیست ولی قضایش را بجا نیاور! یعنی فرجه جبران را از او گرفتهاند.

معنای دقیق مفهوم ولایت چیست؟

ولایت از ریشه وَلی (با سکون لاو و یاء) میآید یغنی اتصال الشیئین بنحوٍ لا یکون ثالث بینهما؛ اتصال دو چیز به گونهای که هیچ امر سومی نتواند مانع اتصال آن دو شود. اینکه میگوییم محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین ولایت دارند به اعتبار این است که به سبب ولایتشان میان مخلوق و خالق به گونهای ارتباط میکنند که هیچ کس نمیتواند این مخلوق را از ربوبیت خالق جدا کند.

حالا کسی که بر ولایت نباشد در شرایط و موقعیتهای گوناگون زندگی و برخوردهای مختلف هرجور دلشان خواست برخورد میکند. مثلاً میگوید فلانی اهانت کرد سریع یقه او را میگیرد، از فلانی ناراحت است سریع غیبت میکند، فلانی خانه دار شده برایش بدگویی و قهر میکند. این فرد چون به ولایت عامل نیست دچار این مشکلات میشود. ولایتی که میگوید محیط آینه است، منشأ ناآرامی رذایل درونی است، اطرافیان آینه ای هستند که این رذایل را رو میکنند، رابطه محیط با انسان رابطه اظهاری است یعنی اظهار کننده است، نه رابطه ایجادی. کسی که حسد در وجودش هست اگر صاحب نعمتی را ببیند ناراحت میشود، ولی نمیتوان گفت صاحب نعمت در او ایجاد حسد کرد، باید بگوییم صاحب نعمت حسد پنهان مرا تحریک و تهییج و آشکار کرد. پس حسد را ایجاد نمیکند، بلکه آن را اظهار میکند. انسانی که تا امروز نمیدانست حسود است امروز میفهمد حسد در او هست.

رابطه ولایت با تقوا چگونه است؟

ولایت ولی خدا میگوید محیط را آیینه ببین و رابطهاش را با خودت اظهاری بدان. وقتی ناراحت شدی با امید به وعدههای خدا به خودت آرامش بده، وقتی آرام شدی دیگر نیاز به غیبت و حسد و نمّامی و بدگویی و سرزنش و اهانت و صدها گناه دیگر نداری، بنابراین ولایت به انسان یاد میدهد انسان با اطرافیان چگونه برخورد کند، که هم خودش در سایه آن آرام باشد و هم با ترک گناه و معصیت برای دیگران ایجاد ناامنی نکند. آرام زندگی کند و مولد امنیت برای اطرافیان باشد.

پس کسی که با ولایت باشد برای خودش پس انداز فراوانی اندوخته میکند. حالا با نماز، با روزه، با اعتکاف با خمس و... مانند دفترچه پس انداز از آنچه اندوخته برداشت میکند.

رابطه دقیق ولایت و عبادت با این تعریف چگونه است؟ یعنی ولایت را میتوان راه بهرهمندی از عبادات دانست؟

اول اجازه بدهید معنای عبادت را بدانیم. کلمه عبادت در اصل به معنای هموار کردن بوده است. قبل از اسلام مسیری را که پر از سنگلاخ بوده چه با زحمت و بیل زدن و چه با زیاد رفت و آمد کردن هموار میشده میگفتند «طریقٌ معبَّد» یعنی راه غلطک خورده و هموار شده. علت نامگذاری عبادت این است که بندگی خداوند بکارگیری ولایتی است که آن ولایت سبب میشود من آرام باشم، دیگران هم از دست و زبان من در امنیت باشند وقتی چنین شد زمینه انجام وظیفه برایشان فراهم است و من دیگر مزاحمشان نیستم. وقتی من غیبت و نمّامی و اهانت و درگیری و سایر معاصی را مرتکب نشوم، دیگران مشکلی ندارند و میتوانند به کاری که به آن موظفند بپردازند و وقتشان را صرف من نمیکنند. پس من مسیر بندگی و بهرهمندی از ثمرات ربوبیت را هم برای خودم و هم برای دیگران هموار میکنم.

حالا میگوییم خدا یگانه است، خواست دارد، مشیت دارد، خلق را آفریده تا این خواست محقق شود، تا ربوبیتش متجلی شود، تا بگوید من قادرم انسان دارای عیب را بیافرینم و بعد به او عقل و اختیار بدهم، بعد او را مکلف به قبول رسالت و ولایت کنم، با قبول رسالت و تمسک به ولایت تدریجاً عیوب را از وجودش خارج کنم، به گفته قرآن «یوم لا ینفع مالٌ و لا بنون إلّا من أتی الله بقلبٍ سلیم» روزی که ثروت به کار بیاید، نه اطرافیان و نه خانواده و فرزندان به درد انسان میخورند، مگر اینکه فرد توانسته باشد در سایه عمل به ولایت عیوب قلبش را خارج کرده باشد و قلب معیوبش تبدیل به قلب سلیم شده باشد. در روایت داریم قلبی بشود که «لیس فیه شرکٌ» و همچنین «لیس فیه بُخلٌ و لا حسدٌ و لا حرصٌ و لا طمعٌ» قلبی که در او غلّ و غش نباشد. همه اینها روایت در ذیل همین آیهاند. خدای متعال گفته من سببهای گوناگون قرار نمیدهم، از بدو خلقت یگانه سببی که موجب همواری راه بهرهمندی از ربوبیت میشود تا انسان معیوب به انسان بیعیب بدل شود ولایت است. منِ خدا خواست دارم و خواستم هم تمسک به ولایت است. اگر کسی به این ولایت تمسک نکند به هر چیزی متمسک شود خواست من نیست، چون خواست من نیست میشود آلهه یعنی إلاهان؛ یکی إلهش شکمش است، یکی خانه، یکی ماشینش، البته اگر وابستگیاش به گونهای باشد که آن وابستگی او را از مسیر ربوبیت باز بدارد.

در خصوص رابطه ولایت با توحید هم توضیح بفرمایید.

رابطه ولایت با توحید اینست که ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام مانع تن دادن به مشیت غیر خداست یعنی موجب یگانه پرستی میشود. انسان را از شرک و قرار دادن نعمتها در برابر منعم نجات میدهد. کسی که متذکر ولایت علی (ع) بشود، چون ولایت نمیگذارد انسان مشرک شود و موجب توجه به خدا میشود بنابراین توجه و تذکر به ولایت علی (ع) و ائمه طاهرین موجب تذکر و توجه به ربوبیت خداوند است. به همین دلیل در روایات داریم که هر جای قرآن کلمه ذکر آمده یعنی ولایت علی بن ابیطالب (ع)؛ چرا به ولایت ذکر میگویند؟ چون این ولایت تو را به متذکر خواست و مشیت خدا میکند.

برگردیم به بحث صحت و قبول؛ با این توضیحات اگر کسی به ولایت امیرالمومنین (ع) و ائمه تمسک نکند عباداتش چه وضعی خواهند داشت؟

درباره عدم قبولی عمل روایات خیلی زیادی وارد شده است. در خصوص «ما قَبِل الله مِن...» یعنی «خدا قبول نمیکند عمل را از کسی که...» روایات فراوان است. گفتهاند اگر فردی تمام شبها را شب زنده داری کند و همه روزها را روزه بگیرد و تمام اموالش را صدقه بدهد و تمام ایام سال به جز ایام نهی شده به عمره و حج بپردازد و تمامی مستحبات را بجا بیاورد اما به ولایت امیرالمومنین (ع) و ولی الله معتقد نباشد خداوند از او قبول نمیکند و برایش اجر و ثوابی مترتب نمیشود. چرا؟ چون عامل قبولی اعمال را ندارد. عمل دارد ولی عامل قبولی ندارد. مثلاً داریم «والله لو سجد حتى ینقطع عنقه» اگر به قدری سجده کند که گردنش قطع شود باز هم «ما قبل الله منه» خدا نمیپذیرد مگربه یک شرط «إلّا بولایتنا اهل البیت» مگر به سبب ولایت ما خاندان.

یا داریم که هرکس بدون ولایت اعمال را انجام بدهد «هو لا یدین الله بحبّنا و ولایتنا أهل البیت» در حالی که دینداری نمیکند خدا را به سبب ولایت ما «ما قَبِل الله منه» هرگز خداوند از او قبول عمل نمیکند. به عبارت دیگر این اعمال او آثاری در زندگیاش متجلی نمیکند.

باز در روایت داریم که اگر «جاء بِعَمل سبعین نبیّاً» اعمال هفتاد پیامبر را بیاورد «ثُمَّ لَم یَلْقَهُ بِوَلایهِ اُولی الأمْرِ منّا أهلَ البیت» اگر به ولایت ولی خدا متمسک نبود «ما قَبِل الله منه» خدا از او قبول نمیکند.

یعنی همه کسانی که ولایت ندارند، در یک گروه قرار میگیرند؟

البته غیر معتقدین به ولایت هم دودستهاند. یا قاصرند یا مقثر؛ مقصر دنبال راه هدایت نمیرود و از روی عمد اعراض میکند اما قاصر میخواهد برود لکن اسباب برایش فراهم نیست. لذا قاصرین را مستضعف میدانند. از آن طرف هم گفتهاند هرکس بفهمد مومن با غیر مومن اختلافش چیست دیگر قاصر نیست. اما اگر سعی داشته باشد ولی نرسد این مستضعف است. برای این افراد بسیار روایت وارد شده، تمام روایت شفاعت و مُرجون لِأمر الله شامل این گروه است. خدا با توجه به اعمال این افراد به آنها امتیاز میدهد. اینها جهت را پیدا نکردهاند. یکی از نامهای ولایت قبله است چرا که ولایت مسیر و جهت را تعیین میکند.

شیعیان گناهکار عاقبتشان چه میشود؟

شیعهای که گناه میکند بر دو قسم است. شیعه مبتلا داریم یعنی شیعه واقعی نه ادعایی و دروغی اما ابتلا دارد. در روایت هم داریم که خدایا هنگامی که با تو مخالفت میکنم ««إِلَهِی مَا عَصَیْتُکَ حِینَ عَصَیْتُکَ وَأَنَا لِرُبُوبِیَّتِکَ جَاحِدٌ وَلَا بِأَمْرِکَ مُسْتَخِفٌ» من نمیخواهم خدا میداند با تو سر جنگ داشته باشم بلکه «غَلَبَتنِی علَیَّ شَقوَتِی» شقاوت و شهوت و بخل و کبر و حسد بر من غلبه میکند و مرتکب گناه میشوم اما پشیمانم و نمیخواهم. این فرد ذاتش معتقد است به اینکه نباید گناه کرد و به ولایت متمسک است و پشت سر هم توبه میکند که در روایت گفتهاند «کخامه الزرع» مانند ساقه گندم است که باد میزند و این ساقه را به پایین میآورد و بعد باز بر میگردد. در حالی که اگر درخت را باد به زمین بیاورد هرگز برنمی گردد. درخت به این تنومندی کارش تمام است ولی ساقه گندم به این ظرافت دوباره سر جای اولش باز میگردد! لذا گفتهاند: «مَثَلُ المؤمن کخامه الزرع» هرچی مرتکب گناه شود چون به ولایت تمسک دارد زود به حال قبلی باز میگردد. این فرد مبتلا است. اما معتقد نیست که با گناه میشود به آرامش رسید. اما اگر کسی شیعهای باشد که ادعایی باشد، اما در واقع شیعه حقیقی نیست. چنین فردی مانند کسانی که اصلاً با اهل بیت آشنا نیستند زندگی میکند‌‌ همان معاصی و‌‌ همان سبک زندگی کفار را در پیش میگیرد و اسم شیعه هم دارد. این فرد معتقد است راهی برای رسیدن به آرامش جز به کارگیری اعمالی که دین آنها را معصیت تلقی کرده نیست. اعتقاد ندارد گناه، گناه است مثلاً میگوید کی گفته نگاه به نامحرم، زد و خورد، دو به هم زنی و... حرام است!؟ این قبول ندارد. کأنه ولایت و رسالتی نبوده است. کأنه مومن آن نیست که باید اطرافیان از او در امان باشند حال آنکه میزان اندازه گیری اسلام همین است: «المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده». این فرد هم مانند مقصرین شامل روایات «ما قبل الله منه» میشود چون اصلاً در واقع به ولایت متمسک نیست.

https://shoma-weekly.ir/5Imp5N