شخصی که نزدیک به چهل سال سابقه در این شغل شریف و خطیر دارد. استاد محمد رضا تهرانی دبیر گروه ورزش هفته نامه شما و رییس کمیته فرهنگی سازمان لیگ فدراسیون فوتبال و رییس جمعیت حامیان هواداران فوتبال فقط بخشی از فعالیت های اوست.

امیر زینلی - 17 مرداد آن روزی است که آن را روز خبرنگار نامیده اند. این جا اصلا قصد آن را نداریم که از شغل خبرنگاری بگوییم که جزو مشاغل سخت دنیاست. قصد نداریم از مشکلات دنیای خبر و رفتاری که گاهی با بعضی از همکاران ما می شود، حرف بزنیم. به این هم کاری نداریم که چه افرادی به نام خبر نگار در حال سوء استفاده از این اسم هستند. گرچه استادمان در این گفتگو از انواع این افراد رونمایی کرده است. به مناسبت روز خبر نگار سراغ یکی از قدیمی ترین خبر نگاران حوزه رسانه رفته ایم. شخصی که نزدیک به چهل سال سابقه در این شغل شریف و خطیر دارد. استاد محمد رضا تهرانی دبیر گروه ورزش هفته نامه شما و رییس کمیته فرهنگی سازمان لیگ فدراسیون فوتبال و رییس جمعیت حامیان هواداران فوتبال فقط بخشی از فعالیت های اوست.
شروع فعالیت شما در نشریه شما از چه زمانی بود و چگونه صورت گرفت؟
حدود 20 سال پیش توسط برادرخانمم، آقای مهدی بوستانی که عضو رسمی حزب مؤتلفه اسلامی و داماد شهید محمد کچوئی بود، با حزب مؤتلفه اسلامی آشنا شدم و به عضویت آن حزب در آمدم. در حزب مؤتلفه با آقای رضا سخنسنج که در نشریه تازه تأسیس «شما» مسئولیت اجرائی داشت آشنا شدم. توسط ایشان با آقای دکتر اسدالله بادامچیان آشنا شدم. آشنائی بنده با آقای بادامچیان به قبل از انقلاب و زمانی برمیگردد که آقای بادامچیان در ستاد استقبال از حضرت امام عضویت داشت و کارت عکاسان و خبرنگاران را صادر میکرد.
شما خبرنگار بودید؟
بله، قرار بود حضرت امام در سه جا یعنی فرودگاه، جلوی دانشگاه و بهشتزهرا سخنرانی کنند و ما جلوی دانشگاه بودیم. متأسفانه به علت هجوم جمعیت و استقبال بینظیر آن روز دیگر صلاح ندانستند حضرت امام جلوی دانشگاه سخنرانی کنند و مستقیم به بهشتزهرا رفتند.
قرار بود جلوی دانشگاه چه کار کنید؟
قرار بر این بود که از آن واقعه گزارش تهیه کنیم.
برای کدام نشریه؟
نشریه «صبح آزادگان» که قبلاً «صبح آیندگان» بود و در جریان انقلاب به «صبح آزادگان» تبدیل شد.
زمانی که از شما برای کار در نشریه شما دعوت شد، شما در کدام یک از مطبوعات آن زمان فعالیت داشتید؟
زمانی که آقای غفوریفرد، معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان تربیتبدنی شد، آقای بادامچیان هم به سمت معاونت فرهنگی سازمان تربیتبدنی منصوب و ارتباطم با آقای بادامچیان بیشتر شد. آن موقع مسئول صفحه ورزشی روزنامه اطلاعات و قائممقام مجله دنیای ورزش بودم.
آن موقع مدیر دنیای ورزش آن آقای شعبانی بود. درست است؟
قبلاً آقای جعفر صمیمی بود. بعد آقای شعبانی که مدیرکل روابط عمومی سازمان تربیتبدنی زمان آقای غفوریفرد بود، به سمت مدیر مسئول دنیای ورزش منصوب شد و مرا هم حاجآقا دعائی توصیه کردند، و گفتند چون آقای شعبانی تازه آمده است، برای این که به کارها وارد شود، علاوه بر این که مسئولیت صفحات ورزشی روزنامه اطلاعات را داری، به عنوان قائممقام ایشان در مجله دنیای ورزش کار کن.
و بعد از آن هم کار در هفته نامه شما؟
یک روز بعدازظهر آقای بادامچیان آمد و با هم گپی زدیم. بنده به خاطر علاقهای که به ورزش و مسائل ورزشی داشتم، از قبل از انقلاب در روزنامههای ورزشی از جمله روزنامه سیاسی «صبح آیندگان» مطلب ورزشی میدادم. آن موقع روزنامه ورزشی تخصصی وجود نداشت، به همین منظور روزنامههای سیاسی یکچهارم صفحه خودشان را به مطالب ورزشی اختصاص میدادند. هر چه صفحات ورزشی آنها اخبار جدیدتر و تحلیل و تفسیرهای بهتری داشت، مخاطب بیشتری را جلب میکرد. بعد از انقلاب روزنامه «صبح آیندگان» به روزنامه «صبح آزادگان» تبدیل شد و بنده در آنجا توانستم مطالب بیشتری را بدهم.
قبل از انقلاب چند سال خبرنگار بودید؟
قبل از انقلاب مسئول صفحه ورزشی نبودم.
یعنی فعالیت شما در حوزه های دیگر بود. خوب این فعالیتها چند سال بود؟
حدود سه سال. تازه از خدمت ـ سپاهی دانش ـ آمده بودم و به عنوان معلم استخدام شدم، معلم بودم و در کنار معلمی این کار را هم میکردم.
پس الان نزدیک به 40 سال است که شما خبرنگار و مسئول صفحه ورزش هستید.
بله، در روزنامه «صبح آزادگان» که یک صفحه ورزشی داشت، مطالب بیشتری میدادم. سال 1359 بود که برای روزنامهای به نام «ورزش» هم مطلب میدادم و از طرف روزنامه اطلاعات دعوت و مسئول بخش ورزشی روزنامه اطلاعات شدم و قدرت مانورم بیشتر شد، طوری که مسئولین این روزنامه موافقت کردند که اطلاعات یک صفحه کامل ورزشی و رنگی داشته باشد و ما یک صفحه کامل ورزشی میدادیم و من با شوق و ذوق در آنجا کار میکردم و مطالب تحلیلی، اخبار، مسائل حاشیهای ورزشی را میدادم.
همزمان با جنگ تحمیلی، روزنامه اطلاعات ابتکار خوبی به خرج داد و یک ضمیمه هشت صفحهای به نام اطلاعات جبهه در آورد که فقط در جبههها و برای تقویت روحیه رزمندگان جبهه توزیع میشد. در آنجا هم کار میکردم. یادم هست اولین مصاحبهام را با همسر شهید سردار آبشناسان انجام دادم.
یعنی هم آنجا کار میکردید، هم صفحه ورزش را داشتید؟
بله، در یک ساختمان بودند. بعد از این که آقای شعبانی آمدند و مدیرمسئول شدند، با موافقت حاجآقا دعائی، نماینده امام و ولیفقیه در مؤسسه اطلاعات، همزمان به دنیای ورزش هم میرفتم و قائممقام دنیای ورزش شدم.
چون به حزب مؤتلفه علاقه داشتم و برادرخانم و بعضی از اقوامم در آن عضو بودند و با آقای سخنسنج و آقای بادامچیان هم آشنا بودم، از من خواستند مسئولیت بخش ورزشی روزنامه «شما» را به عهده بگیرم.
چه قدر از شروع انتشار هفته نامه شما می گذشت که شما به این مجموعه وارد شدید؟
تا آن تاریخ 40 شماره از این روزنامه در آمده بود. در آن موقع آن روزنامه صفحه ورزشی نداشت و به من گفتند میخواهیم صفحه ورزشی را دایر کنیم و به شما بسپاریم. آقای بادامچیان از من خواست جلسهای با ایشان داشته باشم. آن موقع نشریه در خیابان شریعتی در میآمد. در آنجا بنده یک جلسه نیم ساعته خصوصی با آقای بادامچیان برگزار کردیم. ایشان گفت میدانم در اطلاعات ورزشی، دنیای ورزش و... بودهای، ولی اینجا حزب مؤتلفه اسلامی است. ما به ورزش به عنوان یک کالای فرهنگی نگاه میکنیم، به همین دلیل اگر این صفحه خوب در بیاید، موافقت میکنم، ولی اگر این صفحه خوب درنیاید، آن را حذف میکنم. بعضی ها هم با در آوردن صفحه ورزشی توسط یک حزب سیاسی آن هم با سابقه و قدمت حزب مؤتلفه مخالفند، اما همان طور که گفتم به ورزش به عنوان یک مقوله و کالای فرهنگی نگاه میکنیم، به همین دلیل دوست دارم این صفحه را خیلی خوب در بیاوری، طوری که با اهداف حزب مؤتلفه اسلامی هم سازگار باشد.
ما بسمالله را گفتیم و شروع کردیم. الان بالای شماره 820در آمده است.
الان شماره 863 هم منتشر شده است.
بله، بالای 820شماره بهطور مداوم در خدمت نشریه «شما» بودهام. مدیران مسئول خیلی به من لطف و محبت داشتهاند و خیلی چیزها از آنها یاد گرفتم. بعد از مدیرمسئولی آقای بادامچیان آقای ترقی بودند که خیلی به ورزش علاقه داشتند و بها میدادند. بعد از آقای ترقی هم آقای مجتبی همدانی و الان هم آقای محمدمهدی اسلامی مدیر مؤسسه مطبوعاتی شما هستند که نهایت محبت را نسبت به من دارند.
استقبال از صفحه ورزشی نشریه شما چگونه بوده است؟
با توجه به امکانات موجود، بهرغم کاستیها یک جوری کار کردم که این صفحه ورزشی مکان ویژهای بین عموم خوانندگان، بهویژه نسل جوان پیدا کرده است، بهطوری که در ظرف این چند سال چند بار به دلیل تراکم مطالب، به مصلحت مدیران مسئول، صفحه ورزشی را حذف کردند و گفتند این هفته صفحه ورزشی چاپ نشود. در هفتهای که صفحه ورزشی چاپ نمیشد، علاقمندان زیادی که به این صفحه علاقه داشتند، تماسهای فراوانی با دفتر نشریه و همین طور با خود بنده گرفتند و این امر باعث شد تلاشم را بیشتر کنم. در زمینه انعکاس صحیح رویدادها، تجزیه و تحلیل جریانات ورزشی و حواضی و پشت پرده بیشتر از گذشته با دقت و حساسیت کار میکردم.
این را فراموش کردم بگویم که بعد از این که صفحه ورزشی در چند شماره در آمد، جلسهای در ساختمان خردمند تشکیل شد و مرحوم استاد عسگراولادی خواستند مسئول صفحه ورزشی را ببینند. این جلسه فوقالعاده برایم پربار و آموزنده بود. چیزهائی را در آن جلسه یادداشت کردم و هنوز هم آن یادداشتها را دارم و برای جوانان و کسانی که تازه به این حرفه روی آوردهاند، فوقالعاده مفید و مؤثر خواهد بود.
اگر به چند تا از آن نکتهها اشاره کنید مغتنم خواهد بود.
آقای عسگراولادی به من گفتند در قرآن دو جا «اُولی الامر» آمده است، یکی در باره پیامبر(ص) و یکی هم در باره خبر. دقت کنید، هر خبری را که به دست شما میرسد، فوری پخش نکنید، بهویژه خبرهای هراسآور و ترسناک، چون این خبر مردم را به وحشت میاندازد. خداوند به قلم قسم خورد که خیلی مهم است. باید به کاری که میکنید و رسالتی که دارید، اولاً برایش برنامه و ثانیاً به آن ایمان داشته باشید. ایمان به اهداف و رسالتتان داشته باشید و این را بدانید که از هر حقی که بخواهید دفاع کنید، مطمئن باشید دشمنان آن حق میآیند و غوغاسالاری میکنند. سعی کنید در میدان پرتلاطم و در جائی که جو مناسب نیست، حرف حق را نزنید، چون حرف حق کمرنگ میشد. حرف حق در میدان پرتلاطم کمرنگ میشود. ما در حزب مؤتلفه آرمانهائی داریم که نمیتوانیم به آنها بیاعتنا باشیم. شما هم که به عنوان حزب این قلم در دستتان هست، باید بهطور قطع پای اصولتان بایستید. اگر بخواهید از حقی دفاع کنید، دشمنان میآیند و غوغاسالاری میکنند. مطلب مهمی که ایشان فرمودند این بود که گفتند به هیچوجه از اجانب کپیبرداری نکنید. اشکال ندارد از دوستان، همرزمان و کسانی که با شما همعقیده هستند، بپرسید و یا با آنها مشورت کنید، ولی از اجانب کپیبرداری نکنید. پیامبر(ص) مسئول رسانه و وحی است. عجله هم در پیام نکنید و موقعشناسی را در پیام فراموش نکنید. ببینید این پیام را چه موقع باید انعکاس بدهید. برای فردا نباید قول بدهید. نیائید بگوئید فردا ورزش این طور و آن طور میشود. بعد اگر نشد چه جوابی دارید بدهید؟ این کار شما، هم مردم را متوقع میکند و هم منتظر نگه میدارد. اینها حرفهای بسیار زیبائی بودند. حالا دارم این جوری میگویم. آن بیانی که ایشان داشتند و برای هر کدام حدیث و روایت میآوردند، جلسه خیلی خوبی بود که مرا بیش از پیش متعهد کرد. خیلی هم روی فرمایشهای مقام معظم رهبری تأکید کردند که اگر به آرشیو مراجعه کنید، بنده هر هفته بیانات ایشان را زینتبخش صفحه ورزشی قرار میدادم و بهطور غیرمستقیم هم در موضعگیریهای خودم لحاظ میکردم.
در این چند سالی که افتخار همکاری با شما را داشتهایم، روحیهای که از شما سراغ داریم روحیه خیلی لطیفی بوده است. هیچوقت عصبانی نمیشوید و همیشه با لبخند و آرامش برخورد میکنید. چطور 40 سال خبرنگاری را تحمل کردید؟ آن هم در وضعیتی که خبرنگاری روحیاتی می طلبد که با این روحیه لطیف شما نمیخواند. چگونه اینها را با هم جمع کردهاید؟
در کار خودم سعی کردم تا جائی که میتوانم صادق، بیغرض و حتیالمقدور راهگشا باشم. آنهائی که مطالبم را میخواندند متوجه میشدند اگر انتقاد هم بود، غرض در آن نبود. حرکتهای سازنده و مفید را ستایش میکردم. پیروزیها را به فال نیک میگرفتم و امیدوارانه خواستار تکرارشان بودم. شکستها را مقدمهای برای پیروزی میدانستم و مورد تجزیه و تحلیل قرار میدادم. برخورد احساسی و یکسویهنگری نمیکردم. وقتی شکست به وجود میآمد، علل شکست را برمیشمردم و برای جلوگیری از ناکامیها راهحلهائی میگذاشتم و اینها باعث میشد برخورد بسیار دوستانهای داشته باشم و این را هم از حاجآقا عسگراولادی، بادامچیان و بزرگان دیگر مؤتلفه یاد گرفتهام. پریشب در خدمت آقای مهندس میرسلیم بودیم. هر کسی ایشان را میبیند تصورش را هم نمیکند که اول انقلاب و در آن بحبوحه ایشان کسی بوده که امام مسئول شهربانی کل کشور کرده است و وزارتهای مختلف از قبیل وزارت ارشاد و همه را طی کرده باشد. الان بیش از پانزده شانزده سال است که ایشان رئیس یکی از فدراسیونهاست و با همین روحیهای که میفرمائید دارد کار میکند. ما اینها را از بزرگان مؤتلفه یاد گرفتهایم.
الان که گذشته را مرور میکنید، ارزشش را داشته است که 40 سال عمرتان را در کار خبر و روزنامهنگاری گذاشتهاید؟
وقتی بررسی می کنم می بینم سه جریان رسانهای در ورزش کشور وجود دارند. جریان اول جریان اخلاقی و اصولگرا بود. این جریان، ورزش را به عنوان یک ارزش اخلاقی و کالای فرهنگی میشناخت. یعنی سیاست و استراتژی این گروه بود که ورزش به عنوان یک ارزش باید زیرمجموعه حاکمیت قرار بگیرد. رسانههای ورزشی باید انتقاد خیرخواهانه و حمایت دلسوزانه داشته باشند. این جریان در اقلیت مطلق بود، یعنی حدود پنج تا شش درصد کل مطبوعات ورزشی را تشکیل میداد. به عنوان نمونه روزنامه رسالت، کیهان ورزشی، نشریه شما، نشریه جوان و... بود. جریان دوم که شاید 85 درصد این جریان را تشکیل میدهد، جریان مادی و منفعتطلب است، یعنی این جریان، ورزش را وسیله و ابزاری برای برآورده کردن خواستههای مادی خودشان میدانستند. برای آنها ورزش، منافع و مصالح ملی هیچ اهمیتی نداشت. آنچه برای آنها اهمیت داشت منافع مادی، شخصی و باندی بود. اکثریت کامل مطبوعات ورزشی را تشکیل میدادند و اگر هم به منافعشان لطمهای هم میخورد، علیه مسئولین دشمنی و آشوب میکردند. آن موقع یادم هست سرمربی تیم ملی که یک مربی خارجی بود طلب 40 هزار دلار کرد. با بازیکن مصاحبه میکردند، آخر مصاحبه میگفتند آقا! این فاکتور را به چه آدرسی بفرستیم؟
بازیکنها هم آدرس میدادند؟
آنها میخواستند مشهور و مطرح شوند. میپرسیدند قیمت این مصاحبه چقدر است؟ میگفتند با عکس میخواهی یا بدون عکس؟ اگر با عکس میخواهی 70 هزار تومان، بدون عکس 40 هزار تومان.
این قیمت مال چه سالی است؟
سال 60.
پس الان حتماً بسیارگرانتر است.
خیلی زیاد، الان صحبت میلیون است. جریان سومی هم بود که خطرش از این جریان مادی و منفعتگرا بیشتر بود. کسانی بودند و هنوز هم هستند که ورزش را به سمت مظاهر غرب پیش میبردند. این جریان نسبت به غرب شیفتگی و دلباختگی خاصی داشتند و غرب هم هر چه در ورزش داشت، اینها برای ورزش ایران تجویز میکردند و مینوشتند. نکته جالب این است که این جریان با زیرکی خود را به مراکز قدرت ورزش نزدیک میکرد و با ژست روشنفکرانه و تجددمآبانه برای ورزش تصمیمسازی میکرد. یادم هست این جریان در زمان آقای صفائی فراهانی ـ دوره آقای خاتمی ـ به عنوان کارشناس 400 هزار تومانی استخدام شدند. هفت نفر بودند که الان هم در قید حیاتند، اما بیشترشان دیگر کار خبری نمیکنند. آن موقع 400 هزار تومان خیلی بود. هر ماه میرفتند امضا میکردند و حقوق میگرفتند. اسمشان را گذاشتیم مشاور 400 هزار تومانی. بنده آن موقع به اتفاق خدا بیامرز حاج مرتضی پروازی مقدم ـ که عضو سردبیری روزنامه رسالت بود و مرحوم حاجآقا عسگراولادی در تمام مراسم تشییع و ترحیم او شرکت کرد و گفت ایشان دغدغه دین داشت ـ و با آقای محمد پرویزی که در زمان آقای صفارهرندی مدیرکل مطبوعات داخلی بود که نشریه وزینی به نام نیرو داشتند. آقای زمانآبادی هم نشریهای داشت به نام پهلوان. ما چهار پنج تا جمع میشدیم و جلسه میگذاشتیم. آن موقع انجمن صنفی مطبوعات وجود داشت که وابسته به رجبعلی مزروعی بود و بعد منحل شد. بچههای مذهبی در مقابل آن انجمن روزنامهنگاران مسلمان را ایجاد کردند. ما رفتیم و شاخهای از این انجمن شدیم و با آن جریان مقابله کردیم، ولی متأسفانه در اینجا باید اعتراف کنم مسئولین هیچوقت ما را نگاه هم نمیکردند.
علت چه بود؟
به خود من گفتند که شما از خودمان هستید. چاقو که دستهاش را نمیبرد. شما که به ما کاری ندارید. ما باید آنها را داشته باشیم که ما را اذیت نکنند. تمام سفرها و امکانات ورزشی مال آنها بود و در اینجا هم مظلوم واقع شدیم. البته انجمن خوشبختانه هنوز پابرجاست و گاهی با انجمن خبرنگاران و روزنامهنگاران که میثم زمانآبادی ـ پسر آقای زمانآبادی ـ هست، جلساتی داریم. آقای دکتر احمدی، معاون فرهنگی وزارت ورزش حضور دارند و بچههای متعهد دیگر، الحمدلله به روال عادی و خوبی دارد پیش میرود.
عدهای از آن بخش ورزش دارند سوءاستفاده میکنند و درآمدهای خیلی خوبی هم دارند و همه ما هم خبر داریم. اما برای امثال شما که اخلاقگرا بودید و در مسیر خبرنگاری ورزشی صداقت داشتید، درآمد خبرنگاری خوب نبوده است. این 40 سال را با این درآمدهای اندک چگونه گذراندید؟
در درجه اول عشق و علاقه زیادی به نوشتن داشتم. از بچگی انشایم خیلی خوب بود. به ورزش هم علاقه داشتم و مجلات و روزنامههای ورزشی را جمع و مطالعه میکردم و کتابهای ورزشی را میخواندم. مقالاتی را که مینوشتم حساسیت داشتم و چند بار میخواندم، چک و اصلاح میکردم. در کنار اینها معلم هم بودم، یعنی شغل اصلیم معلمی بود و از راه خبرنگاری تأمین معاش نمیکردم. ضمن آن که خانواده من به شدت مشوقم هستند. همسرم که روانشناس است، بسیار در این راه کمک حال من بوده و حتی پسرم که مهندس عمران هم هست به توصیه من در کنار کار اصلی اش در رسانه ها هم فعالیت دارد.
کار خبری در نقاط دیگر زندگی به کار شما آمده است؟ جائی بوده که احساس کنید چون خبرنگار بودهاید، موفق شدهاید؟
چون صادقانه کار میکردم، احساس میکردم در کار خودم موفق هستم و الان هم خیلی راضی هستم که در نشریه «شما» که در بین متدینین شناخته شده است و در یک حزب بسیار ریشهای و ولائی دارم کار میکنم. راضی هستم.
از سختی های شروع کار تان برای ما بگویید.
آن موقع که در روزنامه اطلاعات کار میکردم، یک نفر بودم و یک نفر هم بعدازظهر میآمد کمکم میکرد. آن موقع موبایل، کامپیوتر و فکس وجود نداشت و فقط یک تلفن ثابت بود. این همه خبرگزاری نبود که این همه خبرهای مختلف بیاید. مثلاً تلفنی از تبریز خبر میگرفتم و سریع مینوشتم و بعد تازه تمام که میشد، تنظیم میکردند، به همین دلیل وقت میبرد و صفحه ورزشی اطلاعات را که در میآوردم، صبحها که معلم بودم. از راه مدرسه مستقیم میرفتم مؤسسه اطلاعات که آن موقع میدان توپخانه (امام خمینی) بود و حالا چندین سال است به میرداماد رفته است. از دو بعدازظهر گاهی تا ده یازده شب یا حتی دوازده شب طول میکشید که یک صفحه کامل ورزشی را میبستیم. با امکانات بسیار محدودی کار میکردیم.
بعد که به نشریه «شما» آمدم، زمانی که آقای بادامچیان مدیرمسئول بود، بحث این بود که روزنامه شویم. میگفتم با این روشی که داریم نمیتوانیم پیشرفت کنیم، چون دوره، دوره تبلیغات است. باید مخاطبین خود را گسترش بدهیم. مخاطبین ما باید عامه مردم باشند. باید جنجالی کار کنیم و این را هم باید بدانیم که هر جنجالی غیرقانونی نیست. آنها دارند با ما دعوا میکنند و میجنگند. ما که نباید عقبنشینی کنیم. حرفم این بود که مسئولین بزرگ حزب عمری را مبارزه کردند، شهید دادند، زندان رفتند. چرا باید ملاحظه کنند. طرف نشریه «شما» چه کسانی بودند؟ رزمندگان، حزباللهیها، دلسوزان نظام و مملکت و رهبری. آن موقع میگفتم نباید بگوئیم حجاریان کیست؟ قبلاً کی بوده که حالا آزادیخواه شده است؟ باید خیلی صادقانه و مستند بگوئیم عبدالله نوری چه کسی بوده است. امام با آقای منتظری که برخورد کرد، همین آقای نوری مأمور جمعآوری عکسهای آقای منتظری در سپاه بود. دیوار خانه آیتالله منتظری را خراب کرد، حالا حامی منتظری شده است؟ گفتم باید اینها را بنویسیم. نشریه «شما» حداقل باید در این مملکت حرف حق را بزند، طرف حق را بگیرد، موج ایجاد کند.
ورزش نسبت به گذشته خیلی فرق کرده است. ایرادی که الان به ورزش میگیرند این است که تعصبات ورزشکاران در مقایسه با گذشته خیلی کم شده، چون بحث پول به میان آمده و ورزش مثلاً حرفهای شده است. خبرنگاری ورزشی ما نسبت به گذشته چه تغییری کرده است؟
متأسفانه در باره خبرنگاری به مسئله رسانه و خبرنگاری اهمیت نمیدهیم. مثلاً الان مصاحبه میکنید. انتخاب تیتر و سوتیتر به عهده شماست، نه به عهده بنده. من باید وقتی با شما مصاحبه میکنم در گفتن مطالب خیلی دقت کنم و نباید چیزی بگویم که اگر شما با ذکاوت خبرنگاریتان آن را تیتر کردید، بعد ناراحت و دلخور شوم. باید پای حرف خودم بایستم، چون این چیزی که تیتر کردید حرف خودم بوده است. اینها چون بهائی به رسانهها نمیدادند و خبرنگاری هم طوری نبود که بروند دوره و کلاس ببینند و آداب خبرنویسی را یاد بگیرند، همین طور روی آشنائی و سفارش میآمدند و اول مثلاً از تلفن جواب دادن شروع میکرد و بعد خبر از شهرستانها میگرفت و بهتدریج خبرنگار میشود و چون هیچ مراحل علمیای را طی نمیکند و هیچ نهادی مسئولیت این را ندارد که افرادی همین طوری وارد مطبوعات نشوند، به همین دلیل نتوانستیم نسبت به پیشرفت علمی ورزش در خبرنگاری ورزشی پیشرفت کنیم. حتی نیامدهاند برای همین 30، 40 خبرنگاری هم که دارند آموزش ضمن خدمت بگذارند. این کار را هم نتوانستند بکنند، به همین جهت نسبت به گذشته خیلی تفاوت وجود دارد.
خاطره برجستهای از دوران کارتان در نشریه «شما» برای ما بفرمائید.
من در نشریه «شما» دوستان خوبی را پیدا کردم. مرحوم آقای عباس وکیل که قبلاً با ایشان آشنائی داشتم. ایشان اولین مدیرعامل باشگاه پرسپولیس بودند. بعد هم مسئول اداره رفاه و تفریحات بنیاد مستضعفین بودند. بعد از آن که تاج و پرسپولیس مصادره شدند و مالکان آنها فرار کردند، آمد زیر بنیاد مستضعفان که رئیس ورزش خود را مدیرعامل کرد. در آنجا با آقای عباس وکیل آشنا شدم. بعد که ایشان به نشریه «شما» آمد و مسئول قسمت اقتصادی شد، رفاقتمان خیلی زیاد شد و بیشتر مواقع مرا تا دم منزل میرساند. خاطره خیلی خوب و شیرینی دارم، ولی افسوس که این دوست خوب را خیلی زود از دست دادم.
خدا شما را برای ما حفظ کند.
شروع فعالیت شما در نشریه شما از چه زمانی بود و چگونه صورت گرفت؟
حدود 20 سال پیش توسط برادرخانمم، آقای مهدی بوستانی که عضو رسمی حزب مؤتلفه اسلامی و داماد شهید محمد کچوئی بود، با حزب مؤتلفه اسلامی آشنا شدم و به عضویت آن حزب در آمدم. در حزب مؤتلفه با آقای رضا سخنسنج که در نشریه تازه تأسیس «شما» مسئولیت اجرائی داشت آشنا شدم. توسط ایشان با آقای دکتر اسدالله بادامچیان آشنا شدم. آشنائی بنده با آقای بادامچیان به قبل از انقلاب و زمانی برمیگردد که آقای بادامچیان در ستاد استقبال از حضرت امام عضویت داشت و کارت عکاسان و خبرنگاران را صادر میکرد.
شما خبرنگار بودید؟
بله، قرار بود حضرت امام در سه جا یعنی فرودگاه، جلوی دانشگاه و بهشتزهرا سخنرانی کنند و ما جلوی دانشگاه بودیم. متأسفانه به علت هجوم جمعیت و استقبال بینظیر آن روز دیگر صلاح ندانستند حضرت امام جلوی دانشگاه سخنرانی کنند و مستقیم به بهشتزهرا رفتند.
قرار بود جلوی دانشگاه چه کار کنید؟
قرار بر این بود که از آن واقعه گزارش تهیه کنیم.
برای کدام نشریه؟
نشریه «صبح آزادگان» که قبلاً «صبح آیندگان» بود و در جریان انقلاب به «صبح آزادگان» تبدیل شد.
زمانی که از شما برای کار در نشریه شما دعوت شد، شما در کدام یک از مطبوعات آن زمان فعالیت داشتید؟
زمانی که آقای غفوریفرد، معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان تربیتبدنی شد، آقای بادامچیان هم به سمت معاونت فرهنگی سازمان تربیتبدنی منصوب و ارتباطم با آقای بادامچیان بیشتر شد. آن موقع مسئول صفحه ورزشی روزنامه اطلاعات و قائممقام مجله دنیای ورزش بودم.
آن موقع مدیر دنیای ورزش آن آقای شعبانی بود. درست است؟
قبلاً آقای جعفر صمیمی بود. بعد آقای شعبانی که مدیرکل روابط عمومی سازمان تربیتبدنی زمان آقای غفوریفرد بود، به سمت مدیر مسئول دنیای ورزش منصوب شد و مرا هم حاجآقا دعائی توصیه کردند، و گفتند چون آقای شعبانی تازه آمده است، برای این که به کارها وارد شود، علاوه بر این که مسئولیت صفحات ورزشی روزنامه اطلاعات را داری، به عنوان قائممقام ایشان در مجله دنیای ورزش کار کن.
و بعد از آن هم کار در هفته نامه شما؟
یک روز بعدازظهر آقای بادامچیان آمد و با هم گپی زدیم. بنده به خاطر علاقهای که به ورزش و مسائل ورزشی داشتم، از قبل از انقلاب در روزنامههای ورزشی از جمله روزنامه سیاسی «صبح آیندگان» مطلب ورزشی میدادم. آن موقع روزنامه ورزشی تخصصی وجود نداشت، به همین منظور روزنامههای سیاسی یکچهارم صفحه خودشان را به مطالب ورزشی اختصاص میدادند. هر چه صفحات ورزشی آنها اخبار جدیدتر و تحلیل و تفسیرهای بهتری داشت، مخاطب بیشتری را جلب میکرد. بعد از انقلاب روزنامه «صبح آیندگان» به روزنامه «صبح آزادگان» تبدیل شد و بنده در آنجا توانستم مطالب بیشتری را بدهم.
قبل از انقلاب چند سال خبرنگار بودید؟
قبل از انقلاب مسئول صفحه ورزشی نبودم.
یعنی فعالیت شما در حوزه های دیگر بود. خوب این فعالیتها چند سال بود؟
حدود سه سال. تازه از خدمت ـ سپاهی دانش ـ آمده بودم و به عنوان معلم استخدام شدم، معلم بودم و در کنار معلمی این کار را هم میکردم.
پس الان نزدیک به 40 سال است که شما خبرنگار و مسئول صفحه ورزش هستید.
بله، در روزنامه «صبح آزادگان» که یک صفحه ورزشی داشت، مطالب بیشتری میدادم. سال 1359 بود که برای روزنامهای به نام «ورزش» هم مطلب میدادم و از طرف روزنامه اطلاعات دعوت و مسئول بخش ورزشی روزنامه اطلاعات شدم و قدرت مانورم بیشتر شد، طوری که مسئولین این روزنامه موافقت کردند که اطلاعات یک صفحه کامل ورزشی و رنگی داشته باشد و ما یک صفحه کامل ورزشی میدادیم و من با شوق و ذوق در آنجا کار میکردم و مطالب تحلیلی، اخبار، مسائل حاشیهای ورزشی را میدادم.
همزمان با جنگ تحمیلی، روزنامه اطلاعات ابتکار خوبی به خرج داد و یک ضمیمه هشت صفحهای به نام اطلاعات جبهه در آورد که فقط در جبههها و برای تقویت روحیه رزمندگان جبهه توزیع میشد. در آنجا هم کار میکردم. یادم هست اولین مصاحبهام را با همسر شهید سردار آبشناسان انجام دادم.
یعنی هم آنجا کار میکردید، هم صفحه ورزش را داشتید؟
بله، در یک ساختمان بودند. بعد از این که آقای شعبانی آمدند و مدیرمسئول شدند، با موافقت حاجآقا دعائی، نماینده امام و ولیفقیه در مؤسسه اطلاعات، همزمان به دنیای ورزش هم میرفتم و قائممقام دنیای ورزش شدم.
چون به حزب مؤتلفه علاقه داشتم و برادرخانم و بعضی از اقوامم در آن عضو بودند و با آقای سخنسنج و آقای بادامچیان هم آشنا بودم، از من خواستند مسئولیت بخش ورزشی روزنامه «شما» را به عهده بگیرم.
چه قدر از شروع انتشار هفته نامه شما می گذشت که شما به این مجموعه وارد شدید؟
تا آن تاریخ 40 شماره از این روزنامه در آمده بود. در آن موقع آن روزنامه صفحه ورزشی نداشت و به من گفتند میخواهیم صفحه ورزشی را دایر کنیم و به شما بسپاریم. آقای بادامچیان از من خواست جلسهای با ایشان داشته باشم. آن موقع نشریه در خیابان شریعتی در میآمد. در آنجا بنده یک جلسه نیم ساعته خصوصی با آقای بادامچیان برگزار کردیم. ایشان گفت میدانم در اطلاعات ورزشی، دنیای ورزش و... بودهای، ولی اینجا حزب مؤتلفه اسلامی است. ما به ورزش به عنوان یک کالای فرهنگی نگاه میکنیم، به همین دلیل اگر این صفحه خوب در بیاید، موافقت میکنم، ولی اگر این صفحه خوب درنیاید، آن را حذف میکنم. بعضی ها هم با در آوردن صفحه ورزشی توسط یک حزب سیاسی آن هم با سابقه و قدمت حزب مؤتلفه مخالفند، اما همان طور که گفتم به ورزش به عنوان یک مقوله و کالای فرهنگی نگاه میکنیم، به همین دلیل دوست دارم این صفحه را خیلی خوب در بیاوری، طوری که با اهداف حزب مؤتلفه اسلامی هم سازگار باشد.
ما بسمالله را گفتیم و شروع کردیم. الان بالای شماره 820در آمده است.
الان شماره 863 هم منتشر شده است.
بله، بالای 820شماره بهطور مداوم در خدمت نشریه «شما» بودهام. مدیران مسئول خیلی به من لطف و محبت داشتهاند و خیلی چیزها از آنها یاد گرفتم. بعد از مدیرمسئولی آقای بادامچیان آقای ترقی بودند که خیلی به ورزش علاقه داشتند و بها میدادند. بعد از آقای ترقی هم آقای مجتبی همدانی و الان هم آقای محمدمهدی اسلامی مدیر مؤسسه مطبوعاتی شما هستند که نهایت محبت را نسبت به من دارند.
استقبال از صفحه ورزشی نشریه شما چگونه بوده است؟
با توجه به امکانات موجود، بهرغم کاستیها یک جوری کار کردم که این صفحه ورزشی مکان ویژهای بین عموم خوانندگان، بهویژه نسل جوان پیدا کرده است، بهطوری که در ظرف این چند سال چند بار به دلیل تراکم مطالب، به مصلحت مدیران مسئول، صفحه ورزشی را حذف کردند و گفتند این هفته صفحه ورزشی چاپ نشود. در هفتهای که صفحه ورزشی چاپ نمیشد، علاقمندان زیادی که به این صفحه علاقه داشتند، تماسهای فراوانی با دفتر نشریه و همین طور با خود بنده گرفتند و این امر باعث شد تلاشم را بیشتر کنم. در زمینه انعکاس صحیح رویدادها، تجزیه و تحلیل جریانات ورزشی و حواضی و پشت پرده بیشتر از گذشته با دقت و حساسیت کار میکردم.
این را فراموش کردم بگویم که بعد از این که صفحه ورزشی در چند شماره در آمد، جلسهای در ساختمان خردمند تشکیل شد و مرحوم استاد عسگراولادی خواستند مسئول صفحه ورزشی را ببینند. این جلسه فوقالعاده برایم پربار و آموزنده بود. چیزهائی را در آن جلسه یادداشت کردم و هنوز هم آن یادداشتها را دارم و برای جوانان و کسانی که تازه به این حرفه روی آوردهاند، فوقالعاده مفید و مؤثر خواهد بود.
اگر به چند تا از آن نکتهها اشاره کنید مغتنم خواهد بود.
آقای عسگراولادی به من گفتند در قرآن دو جا «اُولی الامر» آمده است، یکی در باره پیامبر(ص) و یکی هم در باره خبر. دقت کنید، هر خبری را که به دست شما میرسد، فوری پخش نکنید، بهویژه خبرهای هراسآور و ترسناک، چون این خبر مردم را به وحشت میاندازد. خداوند به قلم قسم خورد که خیلی مهم است. باید به کاری که میکنید و رسالتی که دارید، اولاً برایش برنامه و ثانیاً به آن ایمان داشته باشید. ایمان به اهداف و رسالتتان داشته باشید و این را بدانید که از هر حقی که بخواهید دفاع کنید، مطمئن باشید دشمنان آن حق میآیند و غوغاسالاری میکنند. سعی کنید در میدان پرتلاطم و در جائی که جو مناسب نیست، حرف حق را نزنید، چون حرف حق کمرنگ میشد. حرف حق در میدان پرتلاطم کمرنگ میشود. ما در حزب مؤتلفه آرمانهائی داریم که نمیتوانیم به آنها بیاعتنا باشیم. شما هم که به عنوان حزب این قلم در دستتان هست، باید بهطور قطع پای اصولتان بایستید. اگر بخواهید از حقی دفاع کنید، دشمنان میآیند و غوغاسالاری میکنند. مطلب مهمی که ایشان فرمودند این بود که گفتند به هیچوجه از اجانب کپیبرداری نکنید. اشکال ندارد از دوستان، همرزمان و کسانی که با شما همعقیده هستند، بپرسید و یا با آنها مشورت کنید، ولی از اجانب کپیبرداری نکنید. پیامبر(ص) مسئول رسانه و وحی است. عجله هم در پیام نکنید و موقعشناسی را در پیام فراموش نکنید. ببینید این پیام را چه موقع باید انعکاس بدهید. برای فردا نباید قول بدهید. نیائید بگوئید فردا ورزش این طور و آن طور میشود. بعد اگر نشد چه جوابی دارید بدهید؟ این کار شما، هم مردم را متوقع میکند و هم منتظر نگه میدارد. اینها حرفهای بسیار زیبائی بودند. حالا دارم این جوری میگویم. آن بیانی که ایشان داشتند و برای هر کدام حدیث و روایت میآوردند، جلسه خیلی خوبی بود که مرا بیش از پیش متعهد کرد. خیلی هم روی فرمایشهای مقام معظم رهبری تأکید کردند که اگر به آرشیو مراجعه کنید، بنده هر هفته بیانات ایشان را زینتبخش صفحه ورزشی قرار میدادم و بهطور غیرمستقیم هم در موضعگیریهای خودم لحاظ میکردم.
در این چند سالی که افتخار همکاری با شما را داشتهایم، روحیهای که از شما سراغ داریم روحیه خیلی لطیفی بوده است. هیچوقت عصبانی نمیشوید و همیشه با لبخند و آرامش برخورد میکنید. چطور 40 سال خبرنگاری را تحمل کردید؟ آن هم در وضعیتی که خبرنگاری روحیاتی می طلبد که با این روحیه لطیف شما نمیخواند. چگونه اینها را با هم جمع کردهاید؟
در کار خودم سعی کردم تا جائی که میتوانم صادق، بیغرض و حتیالمقدور راهگشا باشم. آنهائی که مطالبم را میخواندند متوجه میشدند اگر انتقاد هم بود، غرض در آن نبود. حرکتهای سازنده و مفید را ستایش میکردم. پیروزیها را به فال نیک میگرفتم و امیدوارانه خواستار تکرارشان بودم. شکستها را مقدمهای برای پیروزی میدانستم و مورد تجزیه و تحلیل قرار میدادم. برخورد احساسی و یکسویهنگری نمیکردم. وقتی شکست به وجود میآمد، علل شکست را برمیشمردم و برای جلوگیری از ناکامیها راهحلهائی میگذاشتم و اینها باعث میشد برخورد بسیار دوستانهای داشته باشم و این را هم از حاجآقا عسگراولادی، بادامچیان و بزرگان دیگر مؤتلفه یاد گرفتهام. پریشب در خدمت آقای مهندس میرسلیم بودیم. هر کسی ایشان را میبیند تصورش را هم نمیکند که اول انقلاب و در آن بحبوحه ایشان کسی بوده که امام مسئول شهربانی کل کشور کرده است و وزارتهای مختلف از قبیل وزارت ارشاد و همه را طی کرده باشد. الان بیش از پانزده شانزده سال است که ایشان رئیس یکی از فدراسیونهاست و با همین روحیهای که میفرمائید دارد کار میکند. ما اینها را از بزرگان مؤتلفه یاد گرفتهایم.
الان که گذشته را مرور میکنید، ارزشش را داشته است که 40 سال عمرتان را در کار خبر و روزنامهنگاری گذاشتهاید؟
وقتی بررسی می کنم می بینم سه جریان رسانهای در ورزش کشور وجود دارند. جریان اول جریان اخلاقی و اصولگرا بود. این جریان، ورزش را به عنوان یک ارزش اخلاقی و کالای فرهنگی میشناخت. یعنی سیاست و استراتژی این گروه بود که ورزش به عنوان یک ارزش باید زیرمجموعه حاکمیت قرار بگیرد. رسانههای ورزشی باید انتقاد خیرخواهانه و حمایت دلسوزانه داشته باشند. این جریان در اقلیت مطلق بود، یعنی حدود پنج تا شش درصد کل مطبوعات ورزشی را تشکیل میداد. به عنوان نمونه روزنامه رسالت، کیهان ورزشی، نشریه شما، نشریه جوان و... بود. جریان دوم که شاید 85 درصد این جریان را تشکیل میدهد، جریان مادی و منفعتطلب است، یعنی این جریان، ورزش را وسیله و ابزاری برای برآورده کردن خواستههای مادی خودشان میدانستند. برای آنها ورزش، منافع و مصالح ملی هیچ اهمیتی نداشت. آنچه برای آنها اهمیت داشت منافع مادی، شخصی و باندی بود. اکثریت کامل مطبوعات ورزشی را تشکیل میدادند و اگر هم به منافعشان لطمهای هم میخورد، علیه مسئولین دشمنی و آشوب میکردند. آن موقع یادم هست سرمربی تیم ملی که یک مربی خارجی بود طلب 40 هزار دلار کرد. با بازیکن مصاحبه میکردند، آخر مصاحبه میگفتند آقا! این فاکتور را به چه آدرسی بفرستیم؟
بازیکنها هم آدرس میدادند؟
آنها میخواستند مشهور و مطرح شوند. میپرسیدند قیمت این مصاحبه چقدر است؟ میگفتند با عکس میخواهی یا بدون عکس؟ اگر با عکس میخواهی 70 هزار تومان، بدون عکس 40 هزار تومان.
این قیمت مال چه سالی است؟
سال 60.
پس الان حتماً بسیارگرانتر است.
خیلی زیاد، الان صحبت میلیون است. جریان سومی هم بود که خطرش از این جریان مادی و منفعتگرا بیشتر بود. کسانی بودند و هنوز هم هستند که ورزش را به سمت مظاهر غرب پیش میبردند. این جریان نسبت به غرب شیفتگی و دلباختگی خاصی داشتند و غرب هم هر چه در ورزش داشت، اینها برای ورزش ایران تجویز میکردند و مینوشتند. نکته جالب این است که این جریان با زیرکی خود را به مراکز قدرت ورزش نزدیک میکرد و با ژست روشنفکرانه و تجددمآبانه برای ورزش تصمیمسازی میکرد. یادم هست این جریان در زمان آقای صفائی فراهانی ـ دوره آقای خاتمی ـ به عنوان کارشناس 400 هزار تومانی استخدام شدند. هفت نفر بودند که الان هم در قید حیاتند، اما بیشترشان دیگر کار خبری نمیکنند. آن موقع 400 هزار تومان خیلی بود. هر ماه میرفتند امضا میکردند و حقوق میگرفتند. اسمشان را گذاشتیم مشاور 400 هزار تومانی. بنده آن موقع به اتفاق خدا بیامرز حاج مرتضی پروازی مقدم ـ که عضو سردبیری روزنامه رسالت بود و مرحوم حاجآقا عسگراولادی در تمام مراسم تشییع و ترحیم او شرکت کرد و گفت ایشان دغدغه دین داشت ـ و با آقای محمد پرویزی که در زمان آقای صفارهرندی مدیرکل مطبوعات داخلی بود که نشریه وزینی به نام نیرو داشتند. آقای زمانآبادی هم نشریهای داشت به نام پهلوان. ما چهار پنج تا جمع میشدیم و جلسه میگذاشتیم. آن موقع انجمن صنفی مطبوعات وجود داشت که وابسته به رجبعلی مزروعی بود و بعد منحل شد. بچههای مذهبی در مقابل آن انجمن روزنامهنگاران مسلمان را ایجاد کردند. ما رفتیم و شاخهای از این انجمن شدیم و با آن جریان مقابله کردیم، ولی متأسفانه در اینجا باید اعتراف کنم مسئولین هیچوقت ما را نگاه هم نمیکردند.
علت چه بود؟
به خود من گفتند که شما از خودمان هستید. چاقو که دستهاش را نمیبرد. شما که به ما کاری ندارید. ما باید آنها را داشته باشیم که ما را اذیت نکنند. تمام سفرها و امکانات ورزشی مال آنها بود و در اینجا هم مظلوم واقع شدیم. البته انجمن خوشبختانه هنوز پابرجاست و گاهی با انجمن خبرنگاران و روزنامهنگاران که میثم زمانآبادی ـ پسر آقای زمانآبادی ـ هست، جلساتی داریم. آقای دکتر احمدی، معاون فرهنگی وزارت ورزش حضور دارند و بچههای متعهد دیگر، الحمدلله به روال عادی و خوبی دارد پیش میرود.
عدهای از آن بخش ورزش دارند سوءاستفاده میکنند و درآمدهای خیلی خوبی هم دارند و همه ما هم خبر داریم. اما برای امثال شما که اخلاقگرا بودید و در مسیر خبرنگاری ورزشی صداقت داشتید، درآمد خبرنگاری خوب نبوده است. این 40 سال را با این درآمدهای اندک چگونه گذراندید؟
در درجه اول عشق و علاقه زیادی به نوشتن داشتم. از بچگی انشایم خیلی خوب بود. به ورزش هم علاقه داشتم و مجلات و روزنامههای ورزشی را جمع و مطالعه میکردم و کتابهای ورزشی را میخواندم. مقالاتی را که مینوشتم حساسیت داشتم و چند بار میخواندم، چک و اصلاح میکردم. در کنار اینها معلم هم بودم، یعنی شغل اصلیم معلمی بود و از راه خبرنگاری تأمین معاش نمیکردم. ضمن آن که خانواده من به شدت مشوقم هستند. همسرم که روانشناس است، بسیار در این راه کمک حال من بوده و حتی پسرم که مهندس عمران هم هست به توصیه من در کنار کار اصلی اش در رسانه ها هم فعالیت دارد.
کار خبری در نقاط دیگر زندگی به کار شما آمده است؟ جائی بوده که احساس کنید چون خبرنگار بودهاید، موفق شدهاید؟
چون صادقانه کار میکردم، احساس میکردم در کار خودم موفق هستم و الان هم خیلی راضی هستم که در نشریه «شما» که در بین متدینین شناخته شده است و در یک حزب بسیار ریشهای و ولائی دارم کار میکنم. راضی هستم.
از سختی های شروع کار تان برای ما بگویید.
آن موقع که در روزنامه اطلاعات کار میکردم، یک نفر بودم و یک نفر هم بعدازظهر میآمد کمکم میکرد. آن موقع موبایل، کامپیوتر و فکس وجود نداشت و فقط یک تلفن ثابت بود. این همه خبرگزاری نبود که این همه خبرهای مختلف بیاید. مثلاً تلفنی از تبریز خبر میگرفتم و سریع مینوشتم و بعد تازه تمام که میشد، تنظیم میکردند، به همین دلیل وقت میبرد و صفحه ورزشی اطلاعات را که در میآوردم، صبحها که معلم بودم. از راه مدرسه مستقیم میرفتم مؤسسه اطلاعات که آن موقع میدان توپخانه (امام خمینی) بود و حالا چندین سال است به میرداماد رفته است. از دو بعدازظهر گاهی تا ده یازده شب یا حتی دوازده شب طول میکشید که یک صفحه کامل ورزشی را میبستیم. با امکانات بسیار محدودی کار میکردیم.
بعد که به نشریه «شما» آمدم، زمانی که آقای بادامچیان مدیرمسئول بود، بحث این بود که روزنامه شویم. میگفتم با این روشی که داریم نمیتوانیم پیشرفت کنیم، چون دوره، دوره تبلیغات است. باید مخاطبین خود را گسترش بدهیم. مخاطبین ما باید عامه مردم باشند. باید جنجالی کار کنیم و این را هم باید بدانیم که هر جنجالی غیرقانونی نیست. آنها دارند با ما دعوا میکنند و میجنگند. ما که نباید عقبنشینی کنیم. حرفم این بود که مسئولین بزرگ حزب عمری را مبارزه کردند، شهید دادند، زندان رفتند. چرا باید ملاحظه کنند. طرف نشریه «شما» چه کسانی بودند؟ رزمندگان، حزباللهیها، دلسوزان نظام و مملکت و رهبری. آن موقع میگفتم نباید بگوئیم حجاریان کیست؟ قبلاً کی بوده که حالا آزادیخواه شده است؟ باید خیلی صادقانه و مستند بگوئیم عبدالله نوری چه کسی بوده است. امام با آقای منتظری که برخورد کرد، همین آقای نوری مأمور جمعآوری عکسهای آقای منتظری در سپاه بود. دیوار خانه آیتالله منتظری را خراب کرد، حالا حامی منتظری شده است؟ گفتم باید اینها را بنویسیم. نشریه «شما» حداقل باید در این مملکت حرف حق را بزند، طرف حق را بگیرد، موج ایجاد کند.
ورزش نسبت به گذشته خیلی فرق کرده است. ایرادی که الان به ورزش میگیرند این است که تعصبات ورزشکاران در مقایسه با گذشته خیلی کم شده، چون بحث پول به میان آمده و ورزش مثلاً حرفهای شده است. خبرنگاری ورزشی ما نسبت به گذشته چه تغییری کرده است؟
متأسفانه در باره خبرنگاری به مسئله رسانه و خبرنگاری اهمیت نمیدهیم. مثلاً الان مصاحبه میکنید. انتخاب تیتر و سوتیتر به عهده شماست، نه به عهده بنده. من باید وقتی با شما مصاحبه میکنم در گفتن مطالب خیلی دقت کنم و نباید چیزی بگویم که اگر شما با ذکاوت خبرنگاریتان آن را تیتر کردید، بعد ناراحت و دلخور شوم. باید پای حرف خودم بایستم، چون این چیزی که تیتر کردید حرف خودم بوده است. اینها چون بهائی به رسانهها نمیدادند و خبرنگاری هم طوری نبود که بروند دوره و کلاس ببینند و آداب خبرنویسی را یاد بگیرند، همین طور روی آشنائی و سفارش میآمدند و اول مثلاً از تلفن جواب دادن شروع میکرد و بعد خبر از شهرستانها میگرفت و بهتدریج خبرنگار میشود و چون هیچ مراحل علمیای را طی نمیکند و هیچ نهادی مسئولیت این را ندارد که افرادی همین طوری وارد مطبوعات نشوند، به همین دلیل نتوانستیم نسبت به پیشرفت علمی ورزش در خبرنگاری ورزشی پیشرفت کنیم. حتی نیامدهاند برای همین 30، 40 خبرنگاری هم که دارند آموزش ضمن خدمت بگذارند. این کار را هم نتوانستند بکنند، به همین جهت نسبت به گذشته خیلی تفاوت وجود دارد.
خاطره برجستهای از دوران کارتان در نشریه «شما» برای ما بفرمائید.
من در نشریه «شما» دوستان خوبی را پیدا کردم. مرحوم آقای عباس وکیل که قبلاً با ایشان آشنائی داشتم. ایشان اولین مدیرعامل باشگاه پرسپولیس بودند. بعد هم مسئول اداره رفاه و تفریحات بنیاد مستضعفین بودند. بعد از آن که تاج و پرسپولیس مصادره شدند و مالکان آنها فرار کردند، آمد زیر بنیاد مستضعفان که رئیس ورزش خود را مدیرعامل کرد. در آنجا با آقای عباس وکیل آشنا شدم. بعد که ایشان به نشریه «شما» آمد و مسئول قسمت اقتصادی شد، رفاقتمان خیلی زیاد شد و بیشتر مواقع مرا تا دم منزل میرساند. خاطره خیلی خوب و شیرینی دارم، ولی افسوس که این دوست خوب را خیلی زود از دست دادم.
خدا شما را برای ما حفظ کند.